همه نوشته‌های mostafa bayan

بدون تعارف

 رُک و پوست‌کنده خدمت دوستانِ کتابخوان در حوزه‌ی ادبیات‌داستانی عرض کنم، فریبِ تبلیغات ناشران محترم داخلی و عنوان انتخابِ برگزیده‌ی فلان جایزه‌ی ادبی را نخورید!

 در مورد ناشران بزرگی مانند نیماژ و چشمه بگویم که در این دو سال اخیر، اکثر داستان‌های ایرانی از این دو ناشر خواندم، ضعیف بودند! به عنوان مثال کتا‌ب‌های جدید انتشارات نیماژ مانند: «دو زن زیبا»، «ناشناس»، «روزن»، «گذر»، «حرف اول اسمش نون بود» و «مریلین مونرو سر جردن» همه‌ را خوندم. همه یک نقطه مشترک دارند؛ داستان شکل نگرفته است! به قول آگاتاکریستی: داستان، فقط نوشتن نیست؛ نیاز به فکر کردن هم دارد.

 دیشب مجموعه‌داستان «فارسی بخند» سپیده سیاوشی را از طاقچه خریدم. حجمش زیاد نیست؛ ۹ داستان‌کوتاه که کمتر از ۱۲٠ صفحه (بر اساس شمارش فایل اینترنتی) است.

 سپیده سیاوشی، سال ۹٠ این مجموعه را توسط نشر قطره چاپ کرد. آن موقع سپیده سیاوشی ۲۵ سال داشت و این کتاب، اولین کتابش بود. او در یک مصاحبه توضیح داد که این کتاب حاصل آموخته‌هایش از کارگاه‌های حسین سناپور است.

 این مجموعه، همان سال برگزیده‌ی جایزه ادبی گلشیری شد و با استفاده از همین عنوان، چهار بار در کمتر از دو سال تجدید چاپ شد و بعد هم دیگر چاپ نشد؛ تا اینکه نشر نیماژ در سال ۹۶ چاپش کرد (چاپ پنجم کتاب).

 داستان‌های این مجموعه را هم خوندم. خیلی‌خیلی ضعیف بود. اصلا داستان‌ها شکل نگرفته است. نه تعلیق و نه گره داستانی! داستان تا گره و تعلیق نداشته باشد که داستان نیست. بیشتر تخیلات شخصی یک نویسنده را می‌خوانیم و نویسنده در پایان داستان، خواننده را به امون خدا رها می‌کند. اصلا خواننده مهم نیست برای دلِ خودم داستان می‌نویسم!

 مثلا داستان اول، که عنوان کتاب هم هست رابطه‌ی دو نفر را روایت می‌کند که یکی از آنها مهاجر است و به دلیل ندانستن زبان خارجی، نمی‌تواند با دوستش و اطرافیان ارتباط برقرار کند و از طرح فراتر نمیرود.  خب! چی شد؟ قرار است داستان به ما چه بگوید. گره داستان کجاست؟ علت و معلول‌ها؟ همین… آخرش کشک!

 یا داستان دوم که برخلاف داستان اول، همه زبان مشترک دارند، می‌توانند فارسی صحبت کنند؛ اما نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند… خب….  آخرش؟!  نتیجه؟!  گره داستانی؟! آخر داستان…  ؟! سوژه جالب و نو ولی ادامه و پرداخت ضعیف.

  داستان سوم و چهارم: «برف» و «از آخر به اول» هم گرفتار همین بلاست….  و بقیه داستان‌ها…  مانع و ضعف اصلی ۹ داستانِ این مجموعه، عدم رعایت علت و معلول‌ها و شکل نگرفتن ساختار داستانی است!

 حالا می‌رسیم به داوران محترم جایزه هوشنگ گلشیری که نام بزرگِ گلشیری را به یدک می‌کشند. داوران محترم، بر اساس چه معیارهایی داستان‌های این کتاب را برگزیده معرفی کردند؟! خیلی کنجکاوم اگر هوشنگ گلشیری زنده بود و می‌دید با نامِ خودش این داستان‌ها رو برگزیده اعلام می‌کردند؛ چه برخوردی با داوران محترم داشت؟!

 خلاصه، برخی جوایز ادبی که نامِ نویسندگان بزرگ را یدک می‌کشند؛ مانند جایزه ادبی گلشیری و همچنین هیات انتخاب داستان ایرانی در برخی ناشران معتبر مثل نیماژ و چشمه لطمه‌ی بزرگی به ادبیات معاصر ایران می‌زنند. حرفم را بدون تعارف زدم و مطمئنم دوستان زیادی از من دلخور میشوند؛ اما از خواننده‌ی محترم درخواست دارم فریب تبلیغات جوایز معتبر ادبی و ناشران پُر زرق و برق را نخورند و در این روزهای سخت اقتصادی با دقت کتاب انتخاب کنند.

 مصطفی بیان / جمعه ۲۱ بهمن ۱۴٠۱

#سپیده_سیاوشی
#فارسی_بخند
#نشر_نیماژ

https://www.instagram.com/p/Coe4yOTOmMm/?igshid=MDJmNzVkMjY=

انجمن داستان سیمرغ نیشابور برای هم وطنان زلزله زدۀ خوی فراخوان یاری رسانی منتشر کرد.

«انجمن داستان سیمرغ نیشابور» از هم وطنان برای یاری رساندن به هم وطنان زلزله زده شهرستان خوی دعوت کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مصطفی بیان دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور، ضمن ابراز همدردی و همراهی با هم وطنانِ زلزله زده شهرستان خوی از عموم هم وطنان و همچنین مردم شهرستان نیشابور دعوت کرد تا کمک‌های خود را در قالب لباس گرم، غذای بسته‌بندی شده و همچنین کمک‌های نقدی، هلال احمر را یاری کرده و در صورت تمایل به اهدای کمک‌های نقدی، مبالغ کمک را به شماره کارت ۶۳۶۷۹۵۷۰۷۸۷۵۸۳۳۶ به نام جمعیت هلال احمر واریز کنند.

وی افزود: در حال حاضر بیشترین کمک غیر نقدی مورد نیاز وسایل گرم‌کننده مثل هیتربرقی و پتو است و مردم می‌توانند این اقلام را به شعب جمعیت هلال احمر در سراسر کشور تحویل دهند.

دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور گفت: «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به همت تعدادی از داستان نویسان در دو مرحله مبلغ یک میلیون تومان به شماره حساب هلال احمر واریز کرد.

وی ادامه داد: «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» پیش از این در اهدای شیرخشک نوزاد به هم وطنانِ سیل زده کرمانشاه در سال ۹۸ و نیز اهدای بیش از ۵ میلیون تومان کتاب به سه کتابخانه روستاهای محروم استان‌های سیستان و بلوچستان و کردستان در بهار امسال ایفا نقش کرده است.

بیان گفت: امید است مردمِ سخاوتمند و فرهنگ دوست شهرستان نیشابور، همانطور که در حوادث مشابه نشان داده‌اند، با اهدای کمک‌های انسان دوستانه خود به نهادهای خدمت‌رسان، موجبات کاهش درد و رنج هموطنان عزیزمان در این نقطه از ایران را فراهم آورند.

https://www.mehrnews.com/news/5702930/%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF

کتاب‌های «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمهٔ علی ملایجردی توسط انتشارات خردگان منتشر شد.

کتاب‌های «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمهٔ علی ملایجردی توسط انتشارات خردگان منتشر و در کتابفروشی‌های سراسر کشور توزیع شد.
 «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» شامل ۶ داستان‌کوتاه اثر «آنار رضایف» است. «آنار رسول اوغلو رضایف»، متولد سال ۱۹۳۸، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان فیلم و دبیر اتحادیهٔ نویسندگان آذربایجان است. اکثر داستان‌های این مجموعه در سال‌های سرکوب و پاکسازی‌های استالین در آذربایجان تحت سیطرهٔ شوروی نوشته شده‌اند.
در آذربایجان به آنار رضایف، عنوان احترام‌آمیز «نویسندهٔ مردم» داده شده. علی ملایجردی در ابتدای کتاب نوشته: «داستان‌های این مجموعه با اجازهٔ کتبی نویسنده به زبان فارسی برگردانده شده است.»
مجموعه‌داستان «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» نوشتهٔ آنار رضایف با ترجمهٔ علی ملایجردی، به همت انتشارات خردگان، در ۱۶٠ صفحه به قیمت ۱٠۵ هزار تومان، پاییز امسال منتشر شده است.
کتاب «افسانه‌های زیر چادر»، مجموعه‌ای از افسانه‌های آسیای میانه، نوشتهٔ سلی پام کلیتون با ترجمهٔ علی ملایجردی و تصویرگری سوفی هرکس همیر توسط نشر خردگان منتشر شده است.
این کتاب شامل افسانه‌های زیر چادر از کشورهای افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان است که در ۶۴ صفحه تمام رنگی به قیمت ۱۱٠ هزار تومان منتشر شده. داستان‌های این مجموعه، مناسب گروه سنی کودکان و نوجوانان است.
علی ملایجردی ، نویسنده، مترجم، متولد سال ۱۳۴۶ و ساکن نیشابور است. از وی ترجمه‌های مجموعه‌داستان «فقط یک مشت استخوان»_داستان‌های کوتاه زبان اردو_ و رمان «تعلیم نفس کشیدن»، اثر آن تایلر و همچنین نگارش رمان «بایقوش» در سال‌های گذشته منتشر شده است.

علاقه‌مندان می‌توانند این دو کتاب و همچنین سایر آثار علی ملایجردی را از سایت و یا صفحهٔ اینستاگرام انتشارات خردگان خریداری کنند: 👇

www.kheradgaan.ir

https://www.instagram.com/p/CnUWrdiuodD/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

عنوان مقاله: زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

با نگاهی به سه کتاب «پدران و پسران»، «رودین» و «آشیانۀ اشراف» اثر ایوان تورگنیف

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در ۱۰ نوامبر سال ۲۰۱۸ در دویستمین سالگرد تولد «ایوان تورگنیف»، از بنای یادبود و خانه موزۀ ایوان تورگنیف در خیابان اوستوژنکای شهر مسکو بازدید کرد. پوتین در بخشی از سخنرانی کوتاهش گفت: «قبل از هر چیز اجازه بدهید به شما در دویستمین سالگرد تولد ایوان تورگنیف، نویسنده بزرگ روسی تبریک بگویم. تصور ادبیات کلاسیک روسیه بدون او غیرممکن است. امروز برای رونمایی از بنای یادبود ایوان تورگنیف در مسکو گرد هم آمده ایم…. می‌دانیم که او سال‌های زیادی را در خارج از کشور گذراند؛ بسیاری از شاهکارهایش در آنجا شکل گرفت…. با این حال، ایوان تورگنیف همیشه یک نویسنده روسی و یک مرد روسی باقی می ماند.» 

«ایوان سرگیویچ تورگنیف» در اواسط پاییز سال ۱۸۱۸ در ولایت آریول روسیه به دنیا آمد. پدرش، افسری بازنشسته از یک خانوادۀ اصیل روسی بود؛ اما چندان ثروتی نداشت. مادر ایوان که زنی بسیار مستبد و سنگدل بود از خانوادۀ متوسط اشرافی و بسیار ثروتمند بود. از این روی مادرش، هم در خانه حکومت می کرد و هم بر دهقانان. خاطراتِ تلخِ دورانِ کودکی ایوان، بعدها سرچشمۀ داستان هایش، به خصوص داستان بلند «پدران و پسران» و «رودین» شد.

ایوان به دلیل علاقۀ مفرط به ادبیات وارد رشتۀ زبان شناسی در دانشگاه مسکو شد و پس از یکسال تحصیل به دانشگاه پترزبورگ رفت. دانشگاهی که نویسندۀ بزرگی همچون «نیکلای گوگول» در آن کرسی استادی داشت. پس از اتمام درس، عازم آلمان شد و به تحصیل فلسفۀ هگل که در آن زمان شهرتی بسزا داشت، پرداخت. آشنایی با روشنفکرانی آرمان گرا و آنارشیست بنام، همچون «میخائیل باکونین» خاطرات و دانسته هایی را برای او به ارمغان آورد.

ایوان پس از چهار سال تحصیل در رشتۀ فلسفه و ادبیات جدید اروپای غربی در سن ۲۲ سالگی به روسیه بازگشت. یکسال بعد، برای اخذ کارشناسی ارشد فلسفه، بار دیگر به دانشگاه پترزبورگ رفت.

روزگاری که تورگنیف به سوی شهرت ادبی پیش می رفت، دوران زمامداری «نیکلای اول» _  معروف به «نیکلای تازیانه زن» _ بود. نیکلای اول، دیکتاتوری مستبد و بی رحم بود که مخالفان و منتقدان خود را اعدام و یا تبعید می کرد. نویسندگان، شاعران، روزنامه نگاران و روشنفکران بسیاری مانند ایوان تورگنیف جلای وطن کردند و یا مانند داستایفسکی، در سال ۱۸۴۹ بازداشت و برای پنج سال به سیبری تبعید شدند.

در قرن نوزدهم، ناکارآمدی، انزوا و عقب ماندگی اقتصادی حکومت نیکلای اول، همزمان با رشد اقتصادی، انقلاب صنعتی و پیدایش لیبرالیسم اروپای غربی، به خیزش و جنبش های سیاسی و اجتماعی در روسیه منجر شد. از مهم ترین این جنبش ها، جنبش ۱۴ دسامبر ۱۸۲۵ روسیه است که اشراف، افسران و نظامیان آزادی خواه بر علیه حکومت نیکلای اول به پاخواستند اما با سرکوب خشونت آمیز حکومت تزار روسیه مواجه شدند.

بعد از شکست جنبش دسامبر ۱۸۲۵ در زمان نیکلای اول، مدارس، دانشگاه ها، نشریات و انجمن ها با تشکیل پلیس مخفی تحت نظارت مستمر قرار گرفتند.

در همین دوران نیکلای اول بود که جنگ های ایران و روسیه همزمان با پادشاهی فتحعلی شاه قاجار در ایران، رخ داد که نتیجۀ این جنگ ها، عهدنامۀ ننگین ترکمنچای بود.

ایوان تورگنیف در همین زمان به فرانسه گریخت و به مدت طولانی در پاریس زندگی کرد. در آنجا با بزرگان ادبیات فرانسه از جمله فلوبر و امیل زولا از نزدیک آشنا شد. با انتشار رمان «پدران و پسران» در سال ۱۸۶۲ و در سن ۴۴ سالگی، نامِ او در اروپای غربی پُرآوازه و نخستین نویسندۀ روسی بود که در اروپا شناخته شد.

بعد از انتشار کتاب «پدران و پسران»، دورانِ دیکتاتوری «نیکلای اول» جایش را به «الکساندر دوم» داد. الکساندر دوم، برخلاف نیکلای اول، به «تزار رهایی بخش» معروف شد. در این سال ها، فضای خفقان و سانسور در هم شکسته و اهل قلم جانی دوباره گرفتند. اما اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، آزادی بیان و تقسیم املاک در بین دهقانان در دورانِ «الکساندر دوم» نتوانست جلوی جنبش های کارگری و روشنفکران را بگیرد. روسیه قرن نوزدهم، شاهد رشد اقتصادی و انقلاب صنعتی اروپای غربی و آغاز جنبش های جدید مانند جنبش نهیلیسم در بین روشنفکران و تحصیل کردگان آزادی خواه بود. 

تورگنیف با اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورش آشنایی کامل داشت و با خوی معتدل و ملایمی که داشت، سعی می کرد با گروه ها و افراد مختلفی که در جامعۀ آن روز روسیه حضور داشتند، ارتباط و نزدیکی داشته باشد.

ایوان تورگنیف اولین کتابش _ رودین _ را در سال ۱۸۵۶ در سن ۳۸ سالگی در مجلۀ سورمنیک (معاصر) به چاپ رساند و رمان «پدران و پسران» را که از جمله شاهکارهای وی به شمار می آید در سال ۱۸۶۲ در سن ۴۴ سالگی منتشر کرد.

درونمایه داستان «پدران و پسران»، نفاق و جدال بین دو نسل پیر و جوان و طبقات اجتماعی است. «بازارُف»، قهرمان داستان، نمادی از یک جوان تحصیل کرده و روشنفکر صادق و نیهیلیست قرن نوزدهم روسیه است که در چهرۀ قهرمانِ داستان «رودین» متجلی می شود. 

تورگنیف، بنا به گفتۀ خود همیشه پای بند به اصلاحات، سیاست معتدل و مخالفت با هر نوع خشونت و انقلاب مسلحانه بود؛ حتی در داستانِ «پدران و پسران»، شخصیت اصلی داستان، بازارف را به باد انتقاد می گیرد. بازارف، نمایندۀ نسل جوان تحصیل کردۀ روسی است. او فردی است که با هر نوع سنت و سلطه ای سر مخالفت دارد. بازارف، جوانی قاطع و قوی است اما مانند تمام قهرمانان داستان های تورگنیف، شخصی سرخورده و منفعل است. بنا بر جریان داستان، بازارف در نهایت به بیهودگی عقاید و مبارزۀ خود ایمان می آورد و بدون اینکه کاری مهم و تاثیرگذار انجام دهد، جان می دهد.

در سال های ۱۸۴۰ و ۱۸۶۰ در روسیه دو دستۀ مهم حاکم بر افکار ادبی و اجتماعی بودند:

۱ ) اسلاووفیل ها که معتقد به حفظ فرهنگ گذشتۀ روسیه بودند و با کاپیتالیزم و فرهنگ مغرب زمین که کم کم به روسیه نفوذ می کرد، مخالفت شدید می ورزیدند و آن را محکوم به فنا می دانستند. این گروه به شدت مذهبی و پایبند به نظام سیاسی سنتی بودند.

۲ ) دستۀ دوم، جوانان تحصیل کرده و غرب دیده بودند که آرمان آنها اصلاحات سیاسی و اجتماعی بود. این دسته معتقد بودند که روسیه از اروپای غربی و انقلاب صنعتی اروپا عقب مانده است و باید با فرهنگ و تمدن جدید ارتباط برقرار کند.

ایوان تورگنیف که خود آشنایی کامل به فرهنگ و زندگی مردمانِ آلمان و فرانسه داشت، موافقِ دستۀ دوم و مخالف هرگونه خشونت و مبارزۀ مسلحانه با حاکمیت و دولت تزار بود. تورگنیف اعتقاد داشت آیندۀ روسیه به پذیرش جنبه های مثبت فرهنگ غرب وابسته است و نمی توان با تمام دنیا به ویژه غرب ارتباط نداشت!

ایوان در صفحۀ ۱۹۵ کتابِ «رودین» می نویسد: «روسیه می تواند بدون هر یک از ما سر کند ولی هیچ یک از ما قادر نیستیم بدون روسیه سر کنیم… خارج از ملیت نه هنری وجود دارد و نه حقیقتی و نه زندگی، هیچ چیز وجود ندارد.» بدبختی در این است که حکومت تزار و همچنین رودین و بازارُف، روسیه را نشناختند و این واقعا یک بدبختی بزرگیست.

زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

ایوان تورگنیف، نویسندۀ رئالیسم انتقادی و لیبرال سنتی بود. گرایش غرب گرایانه داشت و نماد روشنفکری در روسیه قرن نوزدهم بود؛ روشنفکری صادق که سلاحی جز قلم، اندیشه و بیان نداشت. او مبارزی آرمان گرا و خواهان اصلاحات برای جامعۀ زمانِ خود بود. بارها، باورها و داستان هایش از طرف دوستانِ سنتی و رادیکال مورد توهین و فحاشی قرار گرفت. با این وجود ایوان با همۀ گروه ها ارتباط دوستانه داشت.

برخلاف شخصیت های مرد در داستان های تورگنیف که آرمان گرایان منفعل بودند؛ شخصیت های زن در داستان ها، با اراده و کاردان هستند. دختران جوانی که در جامعۀ سنتی و مستبد حکومت تزار از حق تحصیل و از کمترین حقوق اجتماعی برخوردار نبودند. تورگنیف برای دختران و زنان جوان، شخصیت و ارزش قایل بود. معتقد بود اشخاصی که برای عقل زن ها ارزش کافی قایل نیستند آدم های بسیار بی انصافی هستند (صفحه ۷۶ داستان رودین).

ناتالیا (در داستان رودین) و آسیا (در داستان آسیا) دختران باهوش و خوش اخلاقی هستند که علاقه به کتاب، تاریخ، ادبیات و تحصیل داشتند و می خواستند مانند مردانِ جوان در جمع مردم و در بطن جامعه حضور فعال داشته باشند. بدبختی در این است که مردانِ جوان، روشنفکر و اهل قلم به اهمیت وجود دختران و زنانِ جوان دورۀ خود پی نبردند و این واقعا یک بدبختی بزرگی برای روسیه قرن نوزدهم بود!

«کسی که در راه آرمان بزرگی مبارزه می کند نباید به فکر خویش باشد. زن هم مانند مرد، دارای استعداد و قدرت است. زنان جوان از مردان جوان خودپسند روی گردان هستند. زنان جوان حتی در زمانی که عاشق می شوند، قادراند فداکاری کنند و در راه آرمان از عشق بگذرند. فداکاری و ایثار را درک می کنند؛ چون خودشان قادر به فداکاری اند.» (صفحه ۱۲۶ داستان رودین).

دختران و زنان جوان قرن نوزدهم روسیه چه می خواستند؟ آنها می خواستند شانه به شانۀ مردانِ جوان در رسیدن به آرمان های بزرگ مشارکت داشته باشند. می خواستند در تحقق آرمان ها و اهدافی که مربوط به خودشان بود، مشارکت داشته باشند و تصمیم بگیرند.

اما جامعۀ سنتی، تزاری و حتی روشنفکران و غرب دیدگانِ جوان روسی هنوز اعتقادی به قدرت و نبوغ دختران و زنانِ جوان خود نداشتند. آنها باور داشتند امور زنان در زاییدن و خانه داری خلاصه شده است و در ایران هم می گفتند: برای رودابه همین بس است که پسری مثل رستم بزاید. هنر زنان را همین بس بود که شیرانِ نر بزایند.

در حالی که ایوان تورگنیف در دو قرنِ پیش اعتقاد داشت که دختران و زنانِ جوان، در کنار «مادر بودن»، نقش های مهمِ دیگری نیز در شکل دادن به اجتماع و فرهنگ بشری داشته و دارند؛ که در تاریخ بشر و همچنین تاریخ کشورمان، نمونه های بسیاری است که زنان در دربار و یا در پشت میدانِ نبرد، ابتکار عمل را به دست می گرفتند و از بروز جنگ جلوگیری می کردند.

چاپ شده در نشریه «آفتاب صبح نیشابور» / شماره ۱۰۱ / ۱۰ دی ۱۴۰۱

مصطفی بیان / داستان نویس

نگاهی به داستان بلند «جان غریب» نوشتۀ ملاحت نیکی

نگاهی به داستان بلند «جان غریب» نوشتۀ ملاحت نیکی، نشر بان، ۲۲۳ صفحه، ۶۰ هزار تومان، چاپ دوم، زمستان ۱۴۰۰

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۱۵۰ / بهمن ۱۴۰۱

«من غریبه ام. همیشه بوده ام. حتی در شهر خودم هم احساس غربت کرده ام.» (صفحۀ ۳۸ و ۳۹)

شخصیت اصلی داستان، جوانی تحصیل کرده به نامِ «آزاد» است که مانند تمام جوانان تحصیل کردۀ کشورمان بعد از تحصیل دچار چالش، سرخوردگی اجتماعی و هرج و مرج روزانۀ جامعۀ پُرتلاطم و سیاست زده می شود.

یک شب، آزاد به طور اتفاقی با مردی به نامِ نقدلو آشنا می شود. نقدلو صاحب کارخانۀ سازندۀ قطعات خودرو است. نقدلو از او می خواهد به کارخانه اش بیاید و آزاد نیز قبول می کند.

شکل و فضای داستان، محیط کارگری مردانه را می سازد. مردهای این داستان به طور اغراق آمیزی، مودب، حرف گوش کن و سنجیده هستند که این در فضای جدی کارگری کمی نامانوس است!

در صفحۀ دوم داستان، نام ده کارگر می آید: شهباز، علی، ناصر و … که گویا قرار است در شکل گیری مسیر داستان و شخصیتِ قهرمانِ داستان نقش داشته باشند.

داستان از روز سیزده فروردین آغاز می شود. روزی که همه جا تعطیل است و شهر غریب. روزی که کار برای کارگران سخت و طاقت فرسا است. آزاد، از سحر سرکار می آید و شب به خانه برمی گردد. انگار به اجبار با خورشید غریبه شده است. خورشیدش می شود چراغ گازی بزرگ وسط سوله. کار … کار … کار. مثل یک ربات. غریب و بی احساس: «سرچشمۀ غربت کجاست؟ … سرچشمۀ غربت درون خود آدمه.» (صفحه ۴۰ کتاب)

قهرمان داستان، تنها و غریب است. آزاد، از گذشته، مادر و قبرهای بی نام و نشان فراری است. آزاد فراری است؛ از سوال شنیدن و دروغ پاسخ دادن خسته شده است. هر دروغی در نقل دوم و سوم، راست می شود. واقعا «دروغ» به سادگی تغییر رنگ می دهد و «راست» هضم آدم می شود. آدم، باید «دروغ» بشنود اما «آزاد» می خواهد روزی همۀ رازهای گذشته اش را برای کسی فاش کند. نمی خواهد مانند بقیه دروغ بگوید؛ ولی الان می خواهد گم شود میان جمع؛ جمعی که مثل خودش هستند؛ کار … کار … کار. انگار باید ذهن او و جمع، به کار مشغول باشد.

نویسنده در داستان، آهسته و رمزآلود به مسائل اجتماعی و رویدادهای تاریخی بعد از انقلاب می پردازد: «مادر یک بار و فقط یک بار گفته بود بیا! گفته بودم نه. وسط سیاه دامون ایستاده ام. یک آبپاش بزرگ دستم است. سراغ درخت ها می روم و آب شان می دهم. آب نیست، آخر سیاه است. همرنگ جنگل… قدم های بلند بر می دارم و پای هر درختی سیاهی درون آبپاش را می پاشم. پای هر درخت لوحی سنگی است با حرف و شماره ای حک شده رویش. یادم می آید دنبال قبری آمده ام جنگل.» (صفحه ۱۷ کتاب)

آزاد در جریان تجمعات دانشجویی به اصرار «هستی» شرکت می کند. همین حضور آزاد در تجمعات دانشجویی باعث می شود مثل آب خوردن، پرونده اش به دادگاه انقلاب برود و اسمش در لیست دانشجویان ستاره دار قرار بگیرد. مدرک دانشجویی او معلق می ماند و تکلیفش نامشخص.

هستی، همکلاسی اش بود. آزاد به ادبیات و تئاتر علاقه داشت و هستی به روزنامه نگاری و فعالیت های سیاسی. همۀ هم کلاسی هایش با دانشگاه تسویه کرده و مدرک شان را گرفته بودند؛ حتی هستی و دوستانِ سیاسی اش. این وسط، دانشگاه خیلی راخت بر سرِ آزاد خراب شده بود. آزاد هیچ اعتقادی به فعالیت های سیاسی و رادیکال نداشت؛ اما به حکم دادگاه، مدرکش معلق بود.

گذشته، راز، اسم، رسم، نشانی و کتاب ها همه در سیاه دامون چال شده اند. گویا همه چیز به سیاه دامون ختم می شود. عمه منیژه می گوید: «نسلِ من، نسلِ آرزوهای بزرگ و قهرمان پروری بود…. طول کشید تا بفهمم حرف های گنده تو متن سخنرانی ها بزرگ اند و قهرمانان ممکنه کیسۀ آب گرم شون رو بیشتر از متن سخنرانی شون دوست داشته باشند» (صفحه ۱۹۸ کتاب).

داستان «جان غریب» داستان دو نسل است. دو نسلی که با هم غریبه اند. نسل شجاع، مبارز و آرمان گرایی که برای احقاق حق شان به دنبال پیشوا بودند و نسل بعدی که دنباله روی نسلِ آرمان گرا هستند اما سرکوب شده اند و دلسرد و شجاعت نسل قبلی را ندارند.

نویسنده به دو نسل بعد از انقلاب نگاهی می اندازد؛ نگاهی سطحی و شتابزده. تنها تصویری به مخاطب نشان می دهد اما خواننده را وارد فضای آن دوران نمی کند. کلمات نمی تواند با خواننده ارتباط برقرار کند؛ و خیلی سریع، داستان به پایان می رسد. بدون آنکه بدانیم چرا پدر مُرد؟ راز گذشته چه بود؟ سرنوشت آزاد و کلنجار رفتن با درون و گذشتۀ خود چه شد؟ چرا آدم ها با هم غریبه بودند؟ و غیره. در پایان داستان، همۀ سوال ها بی پاسخ می ماند!

«ملاحت نیکی» متولد سال ۱۳۵۳ است. «جانِ غریب» سومین کتابِ اوست که تابستان ۱۴۰۰ توسط نشر بان منتشر شد و زمستان همان سال به چاپ دوم رسید.

گفت و گوی ماهنامۀ «سایه سپید» با مصطفی بیان دربارۀ انجمن و جایزه داستان سیمرغ

گفت و گوی ماهنامۀ «سایه سپید» با مصطفی بیان، موسس و مدیر انجمن و جایزه داستان سیمرغ نیشابور

سایه سپید / شماره ۳۸ / ۳ دی ۱۴۰۱

گفت و گو توسط حمیدرضا هادوی

داستان نویسانِ راه پیدا کرده به مرحلۀ دوم داوری «ششمین جایزه داستان سیمرغ»

داستان نویسانِ راه پیدا کرده به مرحلۀ دوم داوری «ششمین جایزه داستان سیمرغ»:

داوری مرحلۀ اول «ششمین جایزه داستان سیمرغ» در دو بخش ملی (ویژۀ نویسندگان فارسی زبان) و منطقه‌ای (ویژۀ نویسندگان نیشابوری) و با حضور سه داور (هیات انتخاب) به مدت ۷۰ روز برگزار شد.
بر اساس اعلام دبیرخانۀ جایزۀ ادبی سیمرغ، در این دوره، شاهد حضور بی نظیر نویسندگان از داخل و خارج از کشور هستیم؛ که این نشانۀ اعتماد و اعتبار به این جایزه ادبی است.
در این دوره ۶۰۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور داستان ارسال کردند. که بیشترین داستان ها به ترتیب از استان های تهران، خراسان رضوی، فارس، اصفهان، خوزستان و گیلان ارسال شده است. همچنین از کشورهای امریکا، انگلیس، افغانستان، تاجیکستان، مالزی، اتریش، سوئد و ترکیه داستان هایی به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است.

بر اساس اعلام فراخوان ششمین جایزه داستان سیمرغ، جوایز این دوره در بخش ملی تندیس سیمرغ و ۱۰ میلیون تومان به نفر برگزیده خواهد بود و به سه نفر شایسته تقدیر نیز لوح تقدیر و یک میلیون تومان اعطا خواهد شد.در بخش منطقه‌ای (ویژه نویسندگان ساکن و متولد نیشابور در داخل و خارج از کشور) به نفر برگزیده تندیس سیمرغ و پنج میلیون تومان و به سه نفر شایسته تقدیر نیز لوح تقدیر و یک میلیون تومان اهدا خواهد شد.

جایزۀ مستقل و خصوصی «داستان سیمرغ» از سال ۱۳۹۴ به ابتکار «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و با مشارکت بخش خصوصی پایه‌گذاری شد و هدف از برگزاری این جایزه ادبی، کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی است.

نام هیات انتخاب و هیات داوری «ششمین جایزه داستان سیمرغ» به همراه نامزدهای نهایی این دوره از جایزه ادبی در انتهای زمستان سال جاری اعلام خواهد شد.

بخش ملی (داستان نویسان فارسی زبان):

به ترتیب حروف الفبا:

  1. ابوالفضل نیکوبیان کاردان / قم
  2. اسما دلبری / مشهد
  3. امیرعلی آبادی راوری / راور کرمان
  4. انوشا افشار / شیراز
  5. آرمین رزمجو / لندن
  6. آزاده سلیمی / شیراز
  7. آیدا پالیزگر / کرج
  8. بهمن موسوی زاده / هشتگرد
  9. تهمینه جاجرمی / اصفهان
  10. حامد گراوندی / کرمانشاه
  11. خالده حسن یار / افغانستان
  12. ۱۲)  دریا چوبین / بندرعباس
  13. راحله ثابت نیا / رشت
  14. ۱۴)  زویا صالحپور / سوئد
  15.  زهرا اسدی / شهرکرد
  16. ۱۶)  زهرا شاهی / تهران
  17. ۱۷)  سارا عمرانی / شیراز
  18. ۱۸) سپیده نازیار / کرج
  19. ۱۹)  سمیه سیدیان / رضوانشهر
  20.  شهربانو شکیبامنش / گرگان
  21.       شیوا ظریف / تهران
  22. صفورا چریکی / شیراز
  23. عشرت سادات میرحسینی / شاهرود
  24. علی مشکات / کابل
  25. علی موسیقی دان / مشهد
  26. علیرضا اکرمی / اسفراین
  27. علیرضا یونسی / مرودشت
  28. فاطمه جی افزام / ساری
  29. فاطمه چنگیزی / تهران
  30. ۳۰)      فاطمه حاجی پروانه / تهران
  31.       فتانه فیروزی / وین اتریش
  32. مریم علی اکبری / تهران
  33. محمد قاسمی / اراک
  34. محمدرضا نورالهی راوری / راور کرمان
  35. محمدعلی روشنی / کرمان
  36. مرتضی فقیه نصیری / کیش
  37. مریم عزیزخانی / بیجار
  38. مریم مرادی / تهران
  39. مریم ورپشتی / تهران
  40. ۴۰)       مهدی زارع / شیراز
  41. ۴۱)       مهران فانی / شیراز
  42. مهرو پیرحیاتی / کرج
  43. مهین دخت حسنی زاده / تهران
  44. ناهید سدیدی / اسفراین
  45. نجیبه فیروزی / سمنان
  46. ندا علیپور / کرج
  47. نسترن حسین پور / تهران
  48. نفیسه نصیران / تهران
  49. نگار تشکری / مشهد
  50. ۵۰)       نورالدین مرادی / کلیبر
  51. ۵۱)       الهام برزین / تهران
  52. هامون حجار / تهران
  53. یحیی محسن پور / بابل

بخش منطقه ای (داستان نویسان نیشابوری):

به ترتیب حروف الفبا:

  1. جواددهنوخلجی
  2. حامد تقی آبادی / روستای ده حبه
  3. خاطره قیصری
  4. دانیال رهبری / تهران
  5. سارا عیش آبادی
  6. سمیه کاتبی
  7. سوسن احمدی / روستای بشرآباد
  8. فاطمه داغستانی
  9. مریم تاجور
  10. مریم سلیمانی
  11. مریم فرخ آبادی
  12. معصومه دهنوی
  13. نازنین سلیمانی

یادداشتی دربارۀ رمان «به نام مادر» نوشتۀ سید میثم موسویان

یادداشتی دربارۀ رمان «به نام مادر» نوشتۀ سید میثم موسویان
به نام مادر/ سید میثم موسویان / انتشارات جمکران / ۲۸۲ صفحه / چاپ اول، تابستان ۱۴۰۱ / ۹۸ هزار تومان
 
رمان «به نام مادر»، داستانِ یکی از تیزپروازان و سلحشورانِ سرزمین ایران است؛ که سی و دومین بهار زندگی اش، همزمان شد با مهم ترین حوادث تاریخ قرنِ گذشتۀ سرزمینِ مادری اش.
وقتی خواستند در دادگاه انقلاب به جرمِ مشارکت در کودتای نقاب (کودتای نوژه) حکم اعدام برایش ببرند، همچون دماوند، راست قامت در مقابل حاکم شرع دادگاه انقلاب ایستاد و محکم گفت: «من را اعدام نکنید… من را به عنوان یک سپر انسانی در میدان جنگ استفاده کنید؛ یا مرا از هواپیما به همراه بمب بر سر دشمنان بیاندازید و یا مواد منفجره را به من ببندید تا به خاک دشمن حمله کنم … بگذارید مرگم سودی داشته باشد….» درخواستش به گوشِ خمینی رسید. با درخواستش موافقت شد و به گردانِ پرواز بازگشت.
ابوالفضل در اولین روز جنگ در تاریخ اول مهر ۱۳۵۹ در عملیات کمان ۹۹ (بزرگترین عملیات نیروی هوایی ارتش) شرکت کرد. در این عملیات، ۲۰۰ هواپیمای جنگی حضور داشتند. ۱۴۰ هواپیما از پدافند هوایی ساخت شوروی در عراق عبور کردند و ده ها فرودگاه و آشیانه ی نظامی ارتش عراق را منهدم کردند. این عملیات آنقدر بزرگ و غیر قابل پیش بینی بود که صدام تصمیم گرفت در همان هفتۀ اول از ادامۀ جنگ منصرف شود. طارق عزیز (معاون و از مشاوران نزدیک صدام) تلفنی با بختیار تماس گرفت و گله کرد؛ آمار غلط از تعداد خلبانان و هواپیماهای ایرانی دادید. چون صدام و طارق عزیز، تصور کرده بودند در دادگاه کودتای نوژه، ۳۰۰ خلبان را اعدام کردند و ارتش ایران، خلبان و نیروی هوایی ندارد!
صدام برای سرِ ابوالفضل جایزه سنگینی تعیین کرده بود؛ زیرا او بهترین خلبان لیزر ایران و یکی از بهترین‌ها در جهان بود. اف – ۴ و اف – ۵ را شجاعانه در ارتفاع پست چنان پرواز می داد که می توانست به راحتی روی سر دشمنانش شیرجه برود و تیغ بالِ هواپیمایش روی سر دشمنانش تیغ بیاندازد. او تنها خلبانِ ایرانی بود که در مانور هوایی، هواپیما را از زیر پلِ ورسک رد کرد و از شاه به خاطر چنین نمایشِ شجاعانه ای ساعت طلا جایزه گرفت.
در پنجمین هفتۀ جنگ ایران و عراق، در ۲ آبان ۱۳۵۹ هواپیمای ابوالفضل مورد اصابت موشک قرار می‌گیرد. هر دو خلبان اقدام به اجکت می‌نمایند. خلبان‌های عراقی برخلاف کنوانسیون‌های بین‌المللی که برای چتربازان در آسمان، تأمین جانی قائل هستند، سرگرد ابوالفضل مهدیار و کمک خلبانش را هدف رگبار مسلسل‌های خود قرار می‌دهند و پیکر بی‌جان ایشان در دلِ خلیج فارس فرو می افتد.
رمان «به نام مادر»، تابستان امسال توسط انتشارات جمکران در ۲۸۲ صفحه وارد بازار کتاب شد. میثم موسویان متولد سال ۱۳۶۲ است. سال گذشته برای نگارش رمان «بی نام پدر» نامزد جایزه ادبی جلال شد.
«به نام مادر» یک رمان تاریخی و اجتماعی است که نویسنده بر اساس دلاوری های یکی از سربازان شجاع این آب و خاک نوشته است. تخیل نویسنده هم نیز در شکل گیری کتاب و به جذابیت داستان تاثیر بسزایی داشته است.
«به نام مادر»، داستانِ پُرکشش و جذابی است. با تمامِ این تعاریف، ایرادهایی بر این کتاب وارد است. مثلا شخصیت روانی و محمد که در شکل گیری مسیر داستان بسیار پُررنگ ظاهر می شود؛ یک شخصیت میانی است که آغاز و پایانش برای خواننده کاملا نامشخص است. و یا استفاده از برخی از شخصیت های تاریخی مانند یوسف و زلیخا و یا شخصیت های اسطوره ای مانند سیاوش و ضحاک کاربرد چندانی در داستان ندارند. چه خوب بود، استفاده از این شخصیت ها تنها به ذکر نامِ آنها منتهی نمی شد و نویسنده از ویژگی های روانشناسی کهن الگوها و شخصیت های اسطوره ای در داستان، به ویژه برای شخصیت اصلی داستان استفاده می کرد تا همذات پنداری دو شخصیت سیاوش و ابوالفضل برای خواننده سهل می شد.
نکتۀ آخر به اعتقاد من به عنوان یک خواننده این است که نویسنده ها نباید در نگارش داستان های تاریخی و قهرمانانۀ ملی، باورها و اعتقادات خود را دخیل کنند؛ زیرا این شخصیت ها، قهرمانان ملی هستند و متعلق به همۀ مردمِ ایران با هر گرایش و باور مذهبی. نویسنده نمی تواند شخصیت های تاریخی را به شخصیت های خیر و شر دینی و باورهای خود تقسیم کند؛ زیرا «به نام مادر» یک رمانِ تاریخی و اجتماعی است و نه رمانِ دینی.
در پایان کتاب، و همچنین در بخش میانی داستان المان های دینی به کار رفته است که چه خوب بود نویسنده از حال و هوای عاشقانه و دخالت عواطف و احساسات دینی در نگارش داستان تاریخی فاصله می گرفت.
 
مصطفی بیان / داستان نویس

۱۸ آذر ۱۴۰۱

مرغ سحر ناله سر کن….  یادی از ملک‌الشعرای‌بهار؛ در سالروز تولدش

مرغ سحر ناله سر کن….  یادی از ملک‌الشعرای‌بهار / ۱۸ آذر ۱۲۶۵

مصطفی بيان / جمعه ۱۸ آذر ۱۴٠۱

 یکصد سال قبل مثل چنین روزهایی، که نَه من و شما و نَه پدران و مادران‌مان بودند، مردی به نام «حسین پیرنیا» ملقب به «موتمن الملک» رئیس مجلس شورای ملی (مجلس شورای فعلی) بود. پیرنیا از دولتمردان نخبه و تحصیلکردهٔ اواخر دورهٔ قاجاریه بود. در آن دوران ایران برای شانزده سال طعم داشتنِ «مجلس ملی» را بعد از دوران پُرتلاطم نهضت مشروطه در پادشاهی دو شاه آخر سلسلهٔ قاجار چشیده بود. پیرنیا، در پاریس حقوق خواند. پس از بازگشت به ایران به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۷۷، که مدرسهٔ علوم سیاسی دایر شد، در آنجا به تدریس پرداخت.

 همهٔ اینها برای این بود که بگویم ملک‌الشعرای بهار سی‌و‌شش ساله در همین دوره نماینده مجلس بود (آذر سال ۱۳٠۱). و با شیخ مدرس و شاعران روشنفکر عصر مشروطه به خصوص میرزاده عشقی دوستی و روابط صمیمانه و نزدیکی داشت. بهار، شیخ مدرس و میرزاده عشقی مخالف طرح «جمهوریت رضاخانی» بودند و باور داشتند این جمهوری فریب است و در نهایت به «دیکتاتوری رضاخانی» ختم می‌شود.

محمدتقی‌بهار، مبارزه سیاسی خود را برای برپایی مشروطه و حکومت قانون  پی‌گرفت، اما با آغاز حکومت رضاخان، خانه‌نشین و دلزده شد.

 بهار در ۶۴ بهار زندگی‌اش، پنج پادشاه ایران را دید. او عاشق ایرانِ آزاد و قانونمند بود.

https://www.instagram.com/p/Cl6uuknJF5k/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

نشست «شب بهرام صادقی» در انجمن داستان سیمرغ نیشابور برگزار شد.

جلسهٔ شنبه ۱۲ آذر ۱۴٠۱ «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» با خواندنِ دو داستان «وسواس» و «کلاف سر در گم»، بهرام صادقی برگزار شد.
بهرام صادقی معتقد بود: «من آن داستان‌نویسی را می‌پسندم که چیزی را بگويد که هیچ‌کس دیگر نتواند بگويد.»
 این جلسه همزمان شد با سی‌وهشتمین سالگرد درگذشت بهرام صادقی. بهرام صادقی، یک نویسندهٔ متفکر بود. او با داستان‌هایش، خوانندهٔ فکور را درگیر ساخت.