بایگانی دسته بندی ها: مقالات ادبی من

عشق؛ کلید رمز احوال و آثار مولانا

فارسی زبان یا غیر فارسی زبان، فرقی نمی کند. هفت قرن است که نام و اشعار مولوی را ما و پدران و مادرانمان به گوش شنیده ایم. در تاریخ هفت قرن گذشته ایران زمین، نامش از درخشان ترین اسطوره های ادبی و شکی نیست که از شاهکارهای ادبی جهان بوده است.  مولانا طی چهارده سال حدود ۲۵۵۶۲ بیت سرود و آن را در یک گنجینه عرفانی و ادبی به بشر اهدا کرد.

هشتم مهم ماه روز بزرگی برای تاریخ ادبیات ایران زمین است. انسان بزرگی که امروز در «قونیه»  آرام گرفته و افتخار ایران بزرگ و فارسی زبانان است. قونیه مرکز استان قونیه در کشور ترکیه است. قونیه را «دار المعرفه»، «دار الارشاد» و «دار الموحدین» می‌خواندند و محل تولد، زندگی و کسب علم و معرفت دانشمندان و عارفانی مانند شمس الدین تبریزی، فخر الدین عراقی، شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ نجم الدین رازی و اوحدالدین کرمانی بوده است و حیات ادبی و عرفانی این شهر هنوز ادامه دارد.

ترکیه در سال های گذشته با خرج هزینه های هنگفت و تبلیغات گسترده مولانا را جزئی از افتخارات خود دانسته، سکه به نام او زد، ساخت فیلم هالیوودی، ترجمه مثنوی به بیش از بیست زبان زنده دنیا، دایر کردن جایزه جهانی صلح مولانا و خلاصه مدیران فرهنگ ترکیه هرچه در توان داشتند در طول این سال ها هزینه نام مولانا کردند و افسوس که ما همچنان نظاره گر آنها هستیم.

«جلال‌الدین محمد بلخی» فرزند بهاءالدین محمد بن حسین خطیبی معروف به «ملای روم» بزرگ ترین شاعر متصوف زمان خود و مادرش «گوهر خاتون» دختر لالای سمرقند، در «بلخ» از شهرهای مهم خراسان بزرگ و از قدیمی ترین شهرهای افغانستان (۲۰ کیلومتری مزارشریف) چشم به جهان گشود. بلخ همواره کانون علم، هنر و فرهنگ بوده، علما و فضلای بزرگ مانند ابن سینا، ناصر خسرو قبادیان، رابعه بلخی و دقیقی بلخی را در دامان خویش پرورانیده ‌است.

جلال الدین اولین تعلیم و تربیتش را در نزد پدر آموخت بعد از فوت پدر، سید برهان الدین محقق ترمذی، شاگرد سابق بهاء ولد، به قونیه آمد و مولانا از مجالس درس او کسب فیض کرد. پس از نه سال برای کسب علم و معرفت عزم شام و دمشق کرد. بعد از بازگشت به قونیه مانند پدرش به امر سلطان علاء الدین کیقباد بنای تعلیم و تدریس علوم شرعی نهاد.

شمس تبريزی از صوفیان پارسی زبان، مراد و محبوب جلال الدین، تاثير غير قابل انکاری در تفکرات عرفانی مولانا گذاشت. شمس تبريزی به سراغ جلال الدین در قونیه آمد و در نظر اول او را شیفته معنوی خود کرد که حاصل همین ارتباط عاشقانه و عارفانه دیوان «غزلیات شمس» است.

«مثنوی معنوی» از بزرگترین شاهکارهای ادبی مولانا و اقیانوسی از معارف، حکمت ها و آموزه های عرفانی  است که در قالب تمثیل بیان می شود. سبک و شیوه ی قصه سرایی مولوی در مثنوی در واقع همان «کلیله و دمنه» و تا حدی «هزار و یک شب» است که مقداری از قصه های آن را از قصه سرایان و شعرای دیگر مانند عطار و سنایی گرفته است. گذشته از این ها، کتابی منثور به نام «فیه ما فیه» از گفته های او خطاب به «معین الدین پروانه» موجود است. «مکاتیب» و «مجالس سبعه» از دیگر آثار منثور اوست.

قصه های مثنوی

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

سرآغاز دفتر اول مثنوی معنوی به «نی نامه»  شهرت یافته است. گرچه آغاز مثنوی مولانا با دیگر نثر و نظم فارسی تفاوت دارد اما روح نیایش و توجه به حق، در تاروپود آن نهفته است. این «نی» همان مولاناست که به عنوان یک نمونه ی یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادی می بیند و «شکایت می کند» که چرا روح آزاده ی او از «نیستانِ عالم معنا» بریده است. آن چه در این نی آوازی پدید می آورد، کشش انسان آگاه به سوی عالم معنا، به سوی پروردگار، به سوی کل و حقیقت هستی است و در حقیقت، این «نی عشق» را پروردگار می نوازد و فریادِ مولانا هنگامی از نیِ وجودش برمی خیزد که جذبه ی حق بر او اثر می گذرد.

«ادبیات عرفانی» ما که بسیار غنی و گسترده است در حوزه ی «ادبیات غنایی» قرار می گیرد. در حوزه ی ادبیات غنایی، غزل شورانگیز، طرب آمیز و سرشار از عشق و حیات و حرکت مولانا جایگاهی والا و ویژه دارد. در غزل مولانا، پیوستگی ژرف ترین و وسیع ترین معنی با تصاویر زیبا و بدیع، برکشش و تاثیر کلام می افزاید و چشم ما را بر آتش افروخته در جان شاعر می گشاید.

هین، سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارَهد از حدّ جهان، بی حد و اندازه شود

بخش چشم گیری از ادب پربار فارسی به «ادب عرفانی» اختصاص دارد. ادب عرفانی سرشار از معنای لطیف و شورانگیز و اصطلاحات و تعبیراتی است که بدون شناخت و فهم آنها نمی توان با اندیشه و راه عرفا آشنا شد.

عشق اصلی ترین موضوع عرفان است و عاشق کسی است که جزء معشوق نمی بیند و جز وصل او نمی خواهد و همه ی سوز و گداز و راز  و نیازش رسیدن به کوی اوست. ادب عارفانه گاه با قلمرو ذوق و روح سروکار دارد و گاه با دنیای عقل و اندیشه. آن چه با عقل و اندیشه سروکار دارد، گاه در حوزه ی «ادب تعلیمی» می گنجد و گاه همه حوزه ی شور و اشتیاق و عشق است که در غزلیات مولانا جلوه می کند و گاه آمیزه ی عقل و ذوق که نمونه های عالی آن منظومه پرشور مثنوی مولوی است.

هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست

ما به فلک می رویم، عزم تماشا که راست؟

ما به فلک بوده ایم، یارِ مَلَک بوده ایم

باز همان جا رویم جمله، که آن شهر ماست

مولانا عالی ترین مرتبه ی خداشناسی، انسان شناسی، عرفان، اخلاق و عشق را مطرح می کند و  چگونه باید انسان بودن را به ما می آموزد همچنین مولوی در شوخ طبعی ولطیفه دست بلندی داشته است و نمونه های زیادی از آن را می توان در مثنوی به دست آورد.

کلیات شمس تبریزی

علاوه بر مثنوی دیوانی بزرگ از مولانا نابغه شعر و شاعری برجای مانده که به «دیوان کبیر» یا «دیوان شمس تبریزی» موسوم است. این دیوان حاوی غزلیاتی دلکش، قوی و زیباست اما با کمال تاسف گاه گاهی با غزلیاتی سست، بی پایه و خنده دار روبه رو می شویم.

مولانا در وجود شمس تبریزی چه می دید که چنین پای بند او شده بود. شمس الدین محمدبن ملک داد تبریزی، مردی پرآوازه که شهرتش به گوشه و کنار زمان خود رسیده بود. دیدار شمس تبریزی به سال ۶۴۲ برای اولین بار در قونیه چنان آتشی برجان و دل مولانا زد که سراسر وجودش را خاکستر کرد.

ما زنده به نو کبریاییم

بیگانه و سخت آشناییم

مه توبه کند زخویش بینی

گر ما رخ خود به مه نماییم

آخرین و جامع‌ترین چاپ دیوان شمس به دست «بدیع الزمان فروزانفر» در فاصله سال های ۱۳۳۶ تا سال ۱۳۴۵منتشر کرد. دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیح‌شده فروزانفر شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۸۹۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.

فیه ما فیه

«فیه ما فیه» از آثار منثور و معروف مولانا و دربردارنده ی سخنانی است که او در مجالس خویش می گفته و مریدان می نوشته اند. نثر این کتاب ساده و روان و درون مایه ی آن مطالب عرفانی، دینی، اخلاقی و اجتماعی است. کتاب فیه ما فیه اولین بار در سال ۱۳۳۵ با تصحیح «بدیع الزمان فروزانفر» در تهران منتشر شد و آن را «آرتور آریری» به زبان انگلیسی و «آنه ماری شیمل» به زبان آلمانی برگرداند.

انجمن کتاب نروژ با نظر خواهی از يکصد نويسنده  سرشناس از ۵۴ کشور فهرست يکصد کتاب برتر تاريخ ادبيات جهان را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد که در ميان اين آثار منتخب، ديوان «مثنوی معنوی» مولانا و «بوستان»  سعدی در فهرست صد کتاب برتر تاريخ ادبيات جهان قرار گرفتند.

با همکاری ایران، افعانستان و ترکیه در تاریخ شش سپتامبر ۲۰۰۷ یونسکو، هشتصد سالگی تولد مولانا را در پاریس برگزار کرد و مدال یادبودی با نام و طراحی عکس مولانا از طلا، نقره و برنز زدند.

آیا می توان فقط با نامگذاری خیابان هایی در شهرهای بزرگ نظیر تهران، اصفهان، ارومیه و قزوین و ساخت و نصب سردیس و مجسمه های متنوع و یا برگزاری همایش های کم جمعیت و چاپ مقاله همزمان با سالروز او ادای دینی به «جلال‌الدین محمد بلخی» شاعر ایرانی و پارسی گوی کرد!؟

مصطفی بیان 

به مناسب هشتم مهر، سالروز مولانا، مقاله ام در شماره مهر ماهنامه جوانان امروز به چاپ رسید

یادبودهای ادبی دنیا

نویسنده، داستان نویس، قصه‌نویس، رمان نویس و … کیست؟ انسان با تخیل زنده است و با تخیل زندگی می‌کند.داستان یا قصه، باز آفرینش رویدادها و حوادث به ظاهر واقعی است. داستان یا قصه فرآورده‌ای است تخیلی که در جهان خود واقعی نمایانده می‌شود.نویسنده به کسی گفته می‌شود که به نوشتن می‌پردازد و تخیل خود را روی کاغذ می‌آورد. نویسنده، خالق و آفریننده حوادث و شخصیت‌های داستان است که آن واقعیت ندارد.شاید با خودتان تصور می کنید که نویسنده‌ها آدم‌های عجیب و غریبی هستند. غالبا تو خودشان هستند و دائما با خودشان حرف می‌زنند. به یک نقطه خیره می شوند و سر مدادشان را می‌جوند و اتاقشان پر از کاغذهای خط خطی و مچاله شده است! پیشرفت علم و فناوری تا اندازه‌ای باعث شد نویسنده‌های امروز ما کمی منظم‌تر شوند. دیگر سر مداد را نمی‌جوند و اتاقشان پر از کاغذ مچاله شده نیست! دیگر نیازی به مداد و کاغذ ندارند. راحت پشت رایانه می‌نشینند و ساعت‌ها بدون اینکه متوجه تغییر زمان شوند یک رمان هزار صفحه‌ای را تایپ می کنند!نویسنده فقط برای سرگرمی خواننده داستان نمی نویسد. گاهی قلمش از زبان هم نیش‌دارتر و بیانش اعتراض‌آمیزتر می گردد. اعتراض او به بی‌نظمی اجتماع زمان خود است. او با خلق شخصیت‌های خیالی خود قصد دارد به خواننده بفهماند که به عملکرد جامعه معترض است. اینگونه نویسنده‌ها درتاریخ بسیار بود‌ه‌اند.هر کشوری متناسب با تمدن، زبان و ادبیات سرزمینش، نویسنده‌های بزرگ و معتبری دارد. گاهی از آنها، شهرت و اعتبارشان از مرزهای کشورشان فراتر می‌رود و کتاب‌هایشان به سایر زبان‌ها ترجمه می‌شود و حتی نویسنده‌هایی هستند که شهرت و اعتبارشان از داخل کشورشان بیشتر است!نویسنده گنجینه یک سرزمین است. امروز در بسیاری از کشورها برای نویسنده‌هایشان ارزش قائل هستند و با وجود اینکه بیش از یک قرن از مرگشان گذشته است؛ ولی نام و آثارشان زنده و جاودانه است. در اکثر میدان های بزرگ و پارک‌های معروف دنیا مجسمه یادبودی از نویسنده‌ها ساخته شده است و کتابخانه ها و انجمن های بسیاری به نام آنها تاسیس شده و فعال است و جوایز بزرگ ادبی به نام آنها هر سال برگزار می‌گردد و در آن نویسنده‌های جوانی برگزیده می‌شوند. شب نشین‌هایی در کافه‌ها، رستوران ها و دانشگاه‌ها برای گرامیداشت آنها تشکیل می‌شود و در یکصدمین سال تولد یا سالمرگشان تمبرهای یادبودی چاپ و منتشر می‌شود.در اینجا از چند نویسنده بزرگ دنیا نام می ببرم که امروز در میدان‌های بزرگ و پارک‌های معروف دنیا مجسمه‌های یادبودی شبیه آنها توسط هنرمندان مجسمه‌ساز بنا شده است؛ تا اگر امروز من و شما از کنار آنها می‌گذریم کتاب‌هایشان و شخصیت های داستانی‌شان برای لحظه‌ای کوتاه در ذهنمان تداعی گردد.اگر به مطالعه ادبیات جهان علاقه‌مند هستید؛ به طور یقین با من موافقید که بیشترین نویسندگان معتبر جهان در کشورهایی نظیر انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، آمریکا و اسپانیا می‌زیستند.به عنوان مثال در انگلیس، سرزمینی که نصف روزهای سالش آسمان ابری و بارانی است شخصیت‌های داستانی بزرگی مانند دیوید کاپرفیلد، الیورتوییست، رابینسون کروزوئه، شرلوک هولمز و هرکول پوآرو خلق شده‌اند و ما را با ماجراجویی‌هایشان سرگرم کردند!انگلیس، زادگاه نویسندگانی بزرگ همچون «ویلیام شکسپیر»، «چارلز دیکنز»، «جاناتان سوییفت»، «رابرت لوئیس استیونسن» و «سرآرتروکانن دویل» است؛ نویسندگانی که امروز در میان ما نیستند و فقط یادبودهایی از آنها در میدان‌های بزرگ دنیا نصب شده است یا آثارشان در کتابخانه‌ها و سایت‌های مجازی موجود است.اگر به پارک لینکلن در شیکاگو بروید می‌بینید که مجسمه یادبود ویلیام شکسپیر روی صندلی نشسته و به نقطه‌ای خیره شده است یا مجسمه یادبود مارک تواین در کتابخانه عمومی شهرستان فینی در باغ شهر کانزاس، پارک مونروویا، در کنار رودخانه می‌سی‌سی پی و در المیرا کلاس کالج بنا شده است.داستان‌های دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیورتوییست، داستان دوشهر و فروشگاه عجایب کهنه (دختری به نام نِل) را مطالعه کرده‌اید یا به طور یقین فیلم‌های سینمایی آنها را دیده‌اید.

می‌گویند که دیکنز اولین سوپراستار عالم ادبیات بوده است. او در عصر خودش رکوردهای عجیبی در زمینه فروش به جا گذاشت و کتاب‌هایش ظرف چند روز تمام می‌شد. اینکه در سال ۱۸۴۱، شش هزار نفر در بندر نیویورک روی سر و کول هم بپرند تا از اولین کشتی انگلیسی رسیده، با فریاد بپرسند که «بالاخره نل کوچولو مرد یا نه؟» خیلی عجیب است. به افتخار رمان ارزشمند «فروشگاه عجایب کهنه» در پارک لندن مجسمه نِل در کنار مجسمه چارلز دیکنز بنا کرده‌اند که نِل کنار دیکنز ایستاده و به او خیره شده است.«رابرت لوئیس استیونسون» استاد نگارش داستان های ماجراجویانه در قرن نوزدهم است و داستان «جزیره گنج» برجسته‌ترین داستان ماجرایی وی به شمار می‌رود. برای گرامیداشت وی چند بنای یادبود در نقاط مختلف دنیا ساخته شده است مانند دانشگاه ملی اسکاتلند، ایستگاه راه‌آهن لندن و در میدان پورتسموث سان فرانسیسکو . همچنین در سال ۱۹۹۴ بانک سلطنتی اسکاتلند به مناسبت صدمین سالگرد درگذشتش اسکناس‌های یک پوندی با تصویری از او چاپ کرده است.کشور فرانسه جزو آن کشورهايی است که آدم را ياد هنر می‌اندازد. بوم‌های نقاشی که در خيابان فروخته می شود و نويسندگان بزرگش همچون «ژول ورن»، «اْنوره دوبالزاک» و «آنتوان دوسنت اگزوپری» که کتاب‌هایشان در سراسر جهان ترجمه و منتشر می‌شوند.«ژول ورن» نویسنده داستان های علمی – تخیلی و خالق آثار ارزشمند مانند سفربه مرکز زمین، سفر به کره ماه، بیست هزار فرسنگ زیر دریا، دور دنیا در هشتاد روز، آتشفشان طلایی و … است که بیشتر آثار او را یا خوانده‌ایم یا در فیلم های سینمایی دیده‌ایم. وی نویسنده و آینده‌نگر فرانسوی است. در زمانی که بیشتر وسایل اختراع نشده بود و انسان موفق به سفر به کره ماه، قطب جنوب و اعماق زمین و اقیانوس ها نگردیده بود، ژول ورن با مطالعه مقالات علمی آن زمان و با کمک تخیل وسیع‌اش به نگارش رمان های علمی – تخیلی می‌پرداخت. «ژول ورن» نویسنده جهانی است و برای پاسداشت او مجسمه‌های بزرگی در میدان های معروف دنیا بنا شده است و تمبرهای یادبودی در یکصدمین سالروز درگذشتش (سال ۲۰۰۵) چاپ گردید.«شازده کوچولو» یکی از مهم‌ترین آثار «آنتوان دوسنت اگزوپری» نویسنده و خلبان فرانسوی به شمار می‌رود که در قرن اخیر در فهرست سومین کتاب پرخواننده جهان قرار گرفت. آنتوان نویسنده جهانی است و بناهای یادبودی از وی در نقاط مختلف دنیا مانند فرانسه، آمریکا و ژاپن ساخته شده است. در سال ۲۰۰۰ به مناسبت یکصدمین سالروز تولد وی برنامه‌های بزرگ ادبی در نقاط مختلف دنیا برگزار شد و در فرانسه اسکناس‌های پنجاه فرانکی با عکس وی و شخصیت داستانی‌اش منتشر گردید.مارک تواین یک نویسنده جهانی است و بیشتر آثارش به زبان‌های زنده دنیا برگردانده شده است. در سال ۲۰۱۰ همزمان با یکصدمین سالمرگ وی، برنامه‌هایی در سراسر دنیا برگزار شد. مجسمه «مارک تواین» در بیشتر کشورهای دنیا بنا شده است. مانند مجسمه تواین در کتابخانه عمومی شهرستان فینی در باغ شهر کانزاس، پارک مونروویا، در کنار رودخانه می سی سی پی و در المیرا کلاس کالج.تندیس‌های یادبود «جان اشتاین بک» برگزیده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۶۲ در نقاط مختلف آمریکا ماند کالیفرنیا بنا شده است.در شهر پراگ پایتخت جمهوری تازه تاسیس چک بناهای یادبودی از «فرانتس کافکا» ساخته شده است. «فرانتس کافکا» یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانی زبان در قرن بیستم است. مشهورترین اثر فرانتس کافکا رمان «مسخ» و «محاکمه» است که به چندین زبان زنده دنیا برگردانده شده است. از سال ۲۰۰۱ به افتخار این نویسنده، جایزه ادبی بین المللی فرانتس کافکا اهدا شد و بانیان اصلی آن انجمن ادبی فرانتس کافکا و شهردار پراگ هستند. اعتبار و ارزش جایزه ادبی فرانتس کافکا همانند جایزه نوبل ادبیات است. معیار اصلی برای برنده شدن در این جایزه مهم ادبی، شخصیت انسانی و مشارکت فرهنگی، ملی، زبان و بردباری مذهبی است.ادبیات کشور ما نسبت به سایر کشورهای دنیا بسیار غنی است. در تاریخ ادبیات سرزمین ما نویسندگان و شاعران بزرگی زیستند که آثاری ارزشمند به یادگار گذاشتند که آثار آنها به چندین زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است و نام و آثار آنها در کتابخانه‌ها و دانشگاه‌های معتبر دنیا در دید خوانندگان و علاقه‌مندان قرار داده می‌شود. فردوسی (توس خراسان)، عطار (نیشابور)، خیام (نیشابور)، سعدی (شیراز)، مولوی (بلخ)، سیدمحمدعلی جمالزاده (اصفهان)، بزرگ‌علوی (تهران)، جلال آل‌احمد (تهران)، سیمین دانشور (شیراز)، صادق چوبک (بوشهر)، غلامحسین ساعدی (تبریز) و صدها نویسنده و شاعر بزرگ که در نقاط مختلف کشورمان چشم به جهان گشودند یا از میان ما رفته‌اند.سوال من این است که آیا در توس خراسان، نیشابور، شیراز، اصفهان، تهران، بوشهر، تبریز بناهای یادبودی از نویسندگان و شاعران آنها ساخته شده است؟ آیا کتابخانه‌هایی به نام آنها تاسیس شده است؟ آیا انجمن های ادبی یا جایزه های ادبی به نام آنها برای زنده نگه‌داشتن نام و یاد آنها وجود دارد؟ آیا آثار آنها هنوز منتشر می شود؟ نویسندگان و شاعران کشورمان، ثروت‌های ملی ما هستند و ارزش ادبی و فرهنگی آنها از نفت و طلا بیشتر و پایدارتر است. همان طور که برنام همیشگی خلیج فارس پافشاری می کنیم؛ نگذارید کشورهایی نظیر ترکیه، آذربایجان و ترکمنستان به راحتی شاعران و نویسندگان ما را به نام خودشان ثبت ملی کنند. مانند زعفران ایرانی که در کشور اسپانیا بسته بندی و به عنوان «زعفران اسپانیا» صادر می شود!

مصطفی بیان

این مقاله در روزنامه آرمان, شنبه ۷ تیر ۹۳ به چاپ رسید  

اسطوره یا کهن الگو

جمال میرصادقی، «اسطوره» را این گونه تعریف کرده است:

«اسطوره، قصه ای است درباره ی خدایان و موجودات فوق طبیعی که ریشه ی اصلی آن ها اعتقادات دینی مردم قدیم است و خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت های مافوق طبیعی و اعمال قهرمان های آرمانی را بیان می کند. اسطوره حقیقت تاریخی ندارد و پدید آورندگان اصلی آنها ناشناخته اند. اسطوره کمتر جنبه اخلاقی دارد و از این نظر، از افسانه ها و حکایت ها متفاوت است. در اسطوره اغلب به مظاهر طبیعت و رویدادها و آفت های طبیعی شخصیت انسانی داده شده و برای آنها ماجراهایی آفریده شده است؛ مثلا در اساطیر ایرانی، آناهیتا ایزد بانوی جنگ و نگهدار آب است و ایزد تشتر نگهبان باران است.»

متن های اسطوره ای، با آن که فاصله های عمیق و آشکار با واقعیت و اندیشه های علمی دارند؛ اما یکی از زیباترین فعالیت های ذهن بشر محسوب می شوند. انسان های نخستین با توجه به وضعیت فکری خود، بیشترین پرسش ها را درباره ی هستی، جهان، آغاز و انجام آن، پدیده های طبیعی مانند رعد و برق، زلزله، آتشفشان و … در ذهن خود می پروراندند.

روح الله مهدی پور عمرانی در کتاب «آموزش داستان نویسی» می گوید: «اسطوره ها، ساخته و بافته ی ذهن مردم عادی اند، نه دانشمندان. مردم هنگامی که نمی تواند مشکلات روانی خودشان را حل کنند، سعی می کنند زندگی خوب را در گذشته جست و جو کنند و با ساختن اسطوره ضعف های خود را بپوشانند. پس در اسطوره ها یک نوع حس نوستالژیک و حسرت به گذشته وجود دارد.»

مردم برای اینکه خودشان را از تجزیه و تحلیل هایی در مورد جهان هستی و آفرینش زمین و آسمان و پرسش های اساسی راحت سازند، دست به آفرینش اسطوره می زنند. بنابراین اسطوره ها، شاید نخستین آفرینش ادبی به شمار می روند.

«میرچا الیاده» می گوید یک اسطوره از واقعیتی سخن می گوید که زمانی توسط امور ماوراء الطبیعی رخ داده است و به مفاهیم مقدس ارجاع دارد. «گوستا یونگ» هم همین را می گوید که اسطوره، از چیزی که اتفاق افتاده می آید، اما از اینجا راه یونگ سوئیسی از الیاده جدا می شود. یونگ می گوید بشر برای چیزهایی که نمی فهمیده پاسخ هایی پیدا کرده که قانعش کند. مثلا در مورد آتشفشان، بشر چون متوجه مکانیسم تشکیلش نمی شده اسمش را گذاشته اژدها. در حالی که به نظر الیاده رومانیایی: «اژدها/ مار نمونه ای است از هیولای دریایی نخستین، نماد آب های کیهانی، ظلمت، شب، مرگ و نمونه ای از هر چیز بی شکل و مجازی که هنوز شکل نگرفته است.» دکتر یونگ می گفت: «علم در نهایت می تواند جای اسطوره را در زندگی بشر بگیرد» هر چند حالا این اتفاق رخ داده است.

در کتاب «آموزش داستان نویسی»، در مورد باور فروید و پیروانش آورده است که افسانه سازی و داستان سرایی نتیجه احساس مهم تری (احساس بزرگ بینی شخصیتی) و اسطوره پردازی، حاصل احساس کهتری بشر می باشد. شاید بتوان به این نتیجه رسید که اسطوره، رویای جمعی قوم و رویای، اسطوره ی فرد است. به زبان دیگر وقتی ملتی دست به ساختن اسطوره می زند، مثل آن است که یک ملت دارد خواب دسته جمعی می بیند. هم چنان هنگامی که یک نفر خواب می بیند، انگار اسطوره سازی کرده است.

زنده یاد دکتر مهرداد بهار در مورد تفاوت اسطوره با حماسه چنین گفت: «فرق عمده اسطوره و حماسه در زمان است. اسطوره به زمانی ازلی بر می گردد و می گوید که در ازل خدایان چه کرده اند، چگونه جهان را ساخته اند، چگونه با نیروهای شر جنگیده اند، چگونه قدرت خدایی را بر هستی مسلط کرده اند و بعد، از زندگی و حوادث زندگی جالب ایشان می گوید. اما برعکس در حماسه ها به مسائل ازلی نمی رسیم. البته به زمان های بسیار قدیم می رسیم. حماسه راجع به هزارها سال پیش صحبت می کند، اما درباره ی زمان ازلی یا ابتدایی زمان و جهان چیزی نمی گوید. یعنی در حماسه به ازل نمی رسیم. کاراکترهایش هم خدایان هستند، این کارکترها شاه و پهلوان هستند. حماسه ها با عوام الناس ارتباط زیادی ندارد، علاقه ای به آنها نشان نمی دهد و بیشتر به پهلوانان و پادشاهان می پردازد.»

همچنین در «افسانه»، اغراق و جادو، موجوداتی خیالی و شگفت انگیز مانند جن و پری وجود دارد و از تخیل نویسنده شکل می گیرد؛ و بیشتر به عالم انسانی محدود می شوند. ولی اسطوره ها به باورهای گروهی از مردم بر می گردد و مربوط به عالم فوق بشری هستند که به نیروهای ماوراء الطبیعه یا به انسان های فوق بشری ارتباط می یابند. مانند «آرش کمانگیر» که تمام توانش را در بازوانش جمع کرد و تیر انداخت تا مرزهای ایران مشخص شود.

با این تعریف به آسانی می توانیم اسطوره را از حماسه و افسانه جدا دانست. از شخصیت های اسطوره ای می توان به رستم (مهم ترین شخصیت شاهنامه)، ضحاک (نماد شر و نفرت)، شغاد (قاتل قهرمان اول شاهنامه)، سیمرغ (نام پرنده)، رخش (نام اسب رستم)، جمشید (اولین پادشاه ایران)، زئوس یا ژوپیتر (رب النوع آسمان و زمین)، گیلگمش (فرمانروای بین النهرین)، هرکول (نام آورترین اسطوره یونان و فرزند زئوس)، آشیل (اسطوره یونانی که مثل اسفندیار روئین تن بود اما با این تفاوت که پاشنه پای او روئین نشده بود)، گایا یا تلوس (مادر زمین)، اورانوس یا کالوس (پدر آسمان) و…. اساسا در اسطوره ها به جای شخصیت، قهرمان وجود دارد. قهرمان اسطوره ها، بیشتر مذهبی اند. قهرمانان اسطوره ای، هر یک به نوعی در صدد انتقام گیری از یک دیگر هستند.

در میان شخصیت های باور پذیر اسطوره ای – افسانه ای، «عمو نوروز» تکیه بر اسطوره های چند هزار ساله و برآمده از واقعیت و افسانه است و از اصل و ریشه و دلیل وجودش منبعی وجود ندارد.

جمال میر صادقی در کتاب «شناخت داستان»، اسطوره را به دو شاخه ی «اسطوره های توصیفی» و «اسطوره های توجیهی» تقسیم کرده است.

اسطوره های توصیفی، روایتی هایی است مربوط به آفرینش جهان  انسان، چگونگی پیدایش قوم ها و قبیله ها یا بنیانگذاری شهرها، همچنین علت یابی حوادث طبیعی و توصیف جنگ ها و اتفاقاتی که بین خدایان و نیمه خدایان و موجودات فوق بشری روی داده است. مانند پدید آمدن آتش در اسطوره یونانی که بر اساس آن پرومته، آتش را از آسمان می رباید و به زمین می آورد و به جرم این گناه به دستور زئوس، خدای خدایان بر صخره ای زنجیر می شود و عقابی جگر او را که هر روز از نو می روید، می خورد.

در اسطوره های توجیهی، مراسم، آیین ها و اعتقادات مردم توجیه و تعلیل می شود. در مجموعه اعتقادات همه ی ادیان بخش بزرگی به این نوع اساطیر اختصاص دارد.

مصطفی بیان  

این مقاله در روزنامه آرمان، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۳، شماره ۲۴۶۰ به چاپ رسید

مروری بر ادبیات هفت همسایه ایران

باید به جرات اعتراف کنیم که خوانندگان ادبیات جهان به مراتب بیشتر از ادبیات معاصر ایران می باشند!  نیازی نیست که آماری تهیه کنیم. کافی است که شما به شمارگان و نوبت چاپ کتاب های ادبیات جهان دقت کنید و آنها را با ادبیات معاصر ایران مقایسه کنید.

اگرچه داستان‌سرایی در ادبیات فارسی ریشه کهنی دارد اما داستانی نویسی به سبک مدرن در ایران از نیمه دوم قرن نوزدهم رایج شد. نخستین رمان ایرانی «سرگشت حاجی بابای اصفهانی» است که به قلم «میرزا حبیب اصفهانی» به رشته تحریر در آمد. پس از آن نویسندگانی همچون محمد علی جمال زاده، جلال آل احمد، صادق چوبک، صادق هدایت،  بزرگ علوی و غلامحسین ساعدی از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی داستان نویسی نمودند. امروز نویسندگان بزرگی در کشورمان هستند که داستان کوتاه،بلند ورمان می نویسند و برخی از آثار آنها به زبان های زنده دنیا برگردانده می شود از جمله رمان «زوالِ کلنل» محمود دولت آبادی.

ایران سرزمینی کهنی است با ادبیاتی غنی؛ که مردم آن از دیرباز تا به امروز با ادبیات انسی فراوان دارند. امروز در تمام  کتاب فروشی های بزرگ و کوچک بر خلاف سایر ادبیات ملل، بیشتر ادبیات اروپا و امریکا حرفی برای گفتن دارد. دلایل آن هم متفاوت است و باید در جایی دیگر به بحث آن پرداخت. ولی حالا هدفم این است که با ادبیات هفت همسایه ایران بیشتر آشنا بشویم. ببینیم آنها چه می نویسند و چه چاپ می کنند؟ آیا ادبیات ایران بر ادبیات آنها تاثیر گذاشته است یا خیر؟ آیا کتاب های آنها به فارسی برگردانده می شود و یا خیر؟ با وجود جنگ در کشورهای همسایه کدام یک بیشترین فعالیت را در حوزه ادبیات دارند؟

ایران از شرق با پاکستان و افغانستان و از شمال با ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان و از غرب با ترکیه و عراق همسایه است. به دلیل اینکه کشورمان در خاورمیانه و به خصوص در حاشیه دریای خزر و خلیج فارس قرار دارد و نسبت به سایر کشورهای منطقه جایگاه مهمی با در اختیار داشتن نفت، گاز و معادن طبیعی در منطقه دارد؛ بیشترین اهمیت و طمع را از دید دشمنان جهان برخوردار است؛ به همین دلیل در سال های گذشته مسئولین ما به جای سرمایه گذاری در ادبیات، درگیر مسائل سیاسی روز بوده اند!

پاکستان

پاکستان یا جمهوری اسلامی پاکستان  در میان کشورهای اسلامی، دومین کشور از نظر تعداد مسلمانان محسوب می شود. این کشور از  لحاظ بزرگی نیروهای مسلح در رده هفتم جهان است و تنها کشور اسلامی دارنده جنگ افزار هسته ای می باشد!

انگلیسی ها صحرای بزرگی را که در غرب هند واقع بود و به بلوچستان انگلیس ( در پاکستان امروزی ) شهرت داشت، تصرف کردند و با ایران همسایه شدند. آن ها پس از این، درصدد تعیین خطوط مرزی با ایران برآمدند و به این منظور، ده سال پس از امضای معاهده ی ننگین پاریس، ژنرال گلداسمیت را روانه ی ایران کردند.  مذاکرت در این باره چند سال طول کشید و سرانجام، مرزهای بین دو کشور از خلیج گواتر تا کوهک معین شد. سپس با موافقت ناصرالدین شاه قاجار، گلداسمیت به عنوان حاکم تعیین شد. او سیستان را به دو قسمت اصلی و خارجی تقسیم کرد؛ سیستان اصلی که در غرب رودخانه ی هیرمند قرار دارد به ایران و سیستان خارجی یعنی ناحیه ای که در شرق هیرمند واقع است به افغانستان واگذار شد. (پیمان گلداسمیت سال ۱۲۴۵ خورشیدی)

پاکستان دارای فرهنگ منحصر به فرد و غنی است که سنت‌های خود را در طول تاریخ حفظ کرده است. امروز وقتی نام پاکستان را می شنویم بعد از شنیدن تجمعات گروه های افراطی که در شهرهای مختلف برگزار می شود و انفجارهای تروریستی که منجر به کشته شدن صدها نفر در خیابان های شهر می گردد؛ کمتر از نام «محمد اقبال لاهوری» می شنویم. حتما اشعار او را در کتاب های درس فارسی به یاد دارید؟

اقبال لاهوری یا علامه لاهوری شاعر، فیلسوف، سیاست مدار و متفکر مسلمان پاکستانی است و در پاکستان به شاعر ملی شناخته شده است. اقبال یکی از نامورترین و سرشناس‌ترین شاعرپارسی‌گوی غیرایرانی در ایران است. از کل دوازده هزار بیت شعری که توسط او سروده شده است هفت هزار بیت آن فارسی است. دکتر علی شریعتی در جایی وی را ایرانی‌ترین خارجی و شیعه‌ترین سنی خطاب کرده ‌است. هرچند که اقبال بی‌گمان دلبستگی فراوانی به ایران داشته ‌است ولی هرگز به ایران سفر نکرد. بیشترین دل‌بستگی و وابستگی اقبال به شخص مولانا است. همان عشق پرسوز و گدازی  که خود مولانا به شمس تبریزی داشت.

افغانستان

افغانستان با نام رسمی «جمهوری اسلامی افغانستان» در طول تاریخ همواره بخشی از کشور ایران محسوب می‌شده و با اطمینان و جرات می توان گفت که تاریخ کامل کشور افغانستان را نمی توان از ذیل نام افغان و افغانستان دریافت؛ بلکه تاریخ باستانی و قرون میانه این مملکت را در تاریخ ایران اوستایی و شاهنامه ای و در تاریخ خراسان باید جستجو نمود و بدون تردید تاریخ ایران اوستایی و شاهنامه ای و خراسان تاریخی از سرزمین بلخ و بامیان و سیستان و نیمروز و زابل وكابل و هرات و مرو و غور و غرجستان و از کتاب اوستای زردشت و شاهنامه ها و از تاریخ پیشدادیان و کَیانیان و ادبیات دری، جدا نیست.

کشور افغانستان تا سال ۱۲۳۵ خورشیدی قسمتی از سرزمین ایران بود. ولی پس از دومین جنگ ایران با انگلیس بر سر مساله هرات، برای صلح میان دو کشور در پاریس  «عهدنامه پاریس» به امضا رسید و به موجب این عهدنامه، ایران متعهد شد هرات را تخیله کند و هیچ ادعای حاکمیت در کلیه نقاط افغانستان نداشته باشد!

بعد از تهاجم نظامی امریکا در اکتبر ۲۰۰۱ که باعث سرنگونی دولت طالبان شد شرایط اجتماعی به ویژه ادبیات آن کشور تغییر چشمگیری یافت و باعث تولد نویسندگان جوان افغانستان گردید.

«عتیق رحیمی» در ایران به عنوان نویسنده برتر غیرایرانی فارسی‌زبان شناخته شده است و کتاب های خاکستر و خاک (۱۳۸۱) و سنگ و صبور (۱۳۸۸) در ایران منتشر کرده است. جالب است که بدانید آقای رحیمی در سال ۱۳۸۲ موفق به دریافت جایزه ادبی یلدا  به عنوان نویسنده برتر غیر ایرانی فارسی زبان در تهران شناخته شد.

«حمیرا قادری» یکی دیگر از داستان نویسان معاصر افغانستان و متولد سال ۱۳۵۸ است. وی موفق به دریافت مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی شد. بررسی روند داستان نویسی در افغانستان (روزگار / ۱۳۸۷)، نقره، دختر دریای کابل (روزگار / ۱۳۸۷) و گوشواره انیس (روزگار / ۱۳۸۷) از آثار منتشر شده وی در ایران است. خانم قادری به خاطر داستان «باز باران اگر می‌بارید» موفق به دریافت لوح تقدیر در سومین دوره ی جایزه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ شد.

از چهره‌های فرهنگی مشهور افغانستانی می‌توان از مولانا جلال الدین بلخی، خواجه عبدالله انصاری، عنصری بلخی، عبدالرحمن جامی، ناصر خسرو و سنایی غزنوی نام برد. که نام و آثار همه آنها را در ایران شنیده و خوانده ایم.

ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان

تاریخ کشورمان نشان می دهد که از روسیه خیر زیادی ندیده ایم. نمونه آن در زمان شاهان بزدل قاجار آشکار است. در سال ۱۲۶۰ خورشیدی (ناصرالدین شاه) حکومت تزار روسیه در طی عهدنامه آخال،  عملا کنترل منطقه ترکمنستان را بدست گرفت و به زور به امپراتوری خود ضمیمه کرد. از سوی دیگر در سال های ۱۱۹۱و ۱۲۰۶ خورشیدی در پی پیمان ننگین گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه (دوره فتحعلی شاه قاجار) منطقه آذربایجان و ارمنستان از ایران جدا و به روسیه تزاری ضمیمه شد و به موجب این عهدنامه، رودخانه ارس به عنوان مرز دو کشور تعیین شد و به علاوه خواستار پنج میلیون تومان غرامت جنگی شد!

نکته جالب توجه این است که در کشور ترکمنستان  غیر از برخی هفته نامه ها که صفحه ای را به ادبیات کودک و نوجوان اختصاص می دهند، تنها یک مجله به نام گونش (به معنای تابش) در آن کشور برای این قشر از جامعه چاپ می شود. قیوم تانگری قلیوف (برنده جایزه هانس کریستین آندرسن) و قاسم نورباتف  از جمله نویسندگان و شاعران برجسته ادبیات کودک و نوجوان ترکمنستان می باشند. بیشتر نویسندگان و شاعران در ترکمنستان از طریق کتاب های ترجمه شده به زبان روسی، با ادبیات کلاسیک ایران آشنا هستند، اما هیچ گونه اطلاعی از آثار ارزشمند ادبیات معاصر ایران به خصوص ادبیات پس از انقلاب اسلامی را ندارند.

بیشتر جمعیت جمهوری آذربایجان مسلمان شیعه هستند. زبان رسمی کشور ترکی آذربایجانی می‌باشد. فرهنگ مردم جمهوری آذربایجان بنا به موقعیت جغرافیایی و میراث تاریخی متاثر از فرهنگ های مختلف منطقه قفقاز و خاورمیانه است. برگزاری جشن نوروز و موسیقی مقام  نشانه‌های نزدیکی و تاثیر ماندگار و تاریخی به فرهنگ ایرانی هستند. از لحاظ ادبیات نیز شعرایی مانند خاقانی شروانی و نظامی گنجوی از خاک جمهوری آذربایجان فعلی بر خواسته‌اند و تاثیرهای اساسی در ادبیات فارسی داشته‌اند.

ترکیه

همسایه شمال غربی کشورمان، ترکیه کشوری کوهستانی و نسبتا پرباران است. ترکیه با نام امپراتوری عثمانی در چند قرن گذشته، بخش‌های بزرگی از خاورمیانه و جنوب خاوری اروپا را در دست داشت. تا اینکه پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، جمهوری ترکیه به رهبری «مصطفی کمال پاشا آتاترک» در سال ۱۹۲۳تاسیس شد.

زبان رسمی ترکیه، ترکی (استانبولی) است که در گذشته (امپراتوری عثمانی)  با خط عربی نوشته می‌شد و از زمان تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتاترک با خط لاتین نوشته می‌شود.

از نویسندگان برجسته و معروف ترکیه می توان آتیلا ایلهان، خالد ضیاء، عزیز نسین، سویم بوراک، خالد ادیب آدیوار، نازان بکیر اوغلو، رشاد نوری گونتکین، اورهان پاموک، لطیفه تکین، الیف شفق و یاشار کمال را نام برد؛ که از میان آنها «اورهان پاموک» (متولد ۱۹۵۲) نخستین نویسنده ترک است که توانست جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۶ را دریافت کند.

پاموک علاوه در کشور خود در چندین کشور جهان نویسنده بسیار نامداری است و رمان های قله سفید، زندگی نو، نام من سرخ و چهره پنهان از وی در سال های گذشته به فارسی برگردانده شد است.

در ترکیه بر خلاف کشور ما، آثار نویسندگان به شمارگان چند صد هزار منتشر می شود؛ که از لحاظ اقتصادی نویسندگان ثروتمندی در ترکیه زندگی می کنند. طبق آخرین فهرست نویسندگان ثروتمند ترکیه، «عايشه كولين» در صدر نویسندگان ثروتمند ترکیه در سال ۲۰۱۱ قرار دارد و «اليف شفق» ديگر رمان نويس شناخته شده تركيه نيز پس از اين نويسنده قرار گرفت.

عراق

کمتر کسی است که امروز با وجود پیشرفت فن آوری در عرصه رسانه نام قصه های هزار و یک شب را نشنیده باشد. لااقل یکبار در طول زندگی اش فیلم سینمایی «علاء الدین و چراغ جادو» و یا سریال کارتونی «سندباد» را دیده است.

قصه های هزار و یک شب مجموعه‌ای از داستان های افسانه‌ای قدیمی هندی ، ایرانی و عربی است که به زبان‌های متعددی منتشر شده‌است. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد و داستان‌های آن را از ریشه ی ایرانی دانسته‌اند، که تحت تاثیر آثار هندی و عربی بوده‌ است. اینکه داستان‌های هزار و یک شب مشخص و روشن باشند و تعداد آن‌ها دقیقا هزار و یک باشد چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. اما داستان‌های زیادی زیر نام هزار و یک شب نوشته شده ‌است. از شخصیت های ثابت و معروف این افسانه می توان نام «علاءالدین» و« شهرزاد قصه‌گو» را برد.

امروز بیشتر کشورهای همسایه ایران درگیر مسائل سیاسی و نظامی روز دنیا هستند. دلیل آن هم کاملا مشخص است. دولتمردان غربی به ادبیات کهن منطقه ما کاملا آشنا هستند. آن ها می دانند که ادبیات این سرزمین ها ریشه تاریخی دارند. آنها سعی دارند با درگیر کردن دولتمردان و مردمان سرزمین های این منطقه  مانع از پیشرفت و گسترش فرهنگ غنی ما به سرزمین خودشان گردند. آنها سعی دارند به جای بردن نام شاهنامه فردوسی ایران، اقبال لاهوری پاکستان، خواجه عبدالله انصاری افغانستان، قیوم تانگری قلیوف ترکمنستان، نظامی گنجوی آذربایجان، اورهان پاموک ترکیه و قصه های هزار و یک شب عراق از جنگ طلبی ما سخن بگویند؛ در حالی که ادبیات سرزمین ما سخن از صلح و دوستی به زبان می آورد.

نکته دیگر این است که باید توجه داشته باشیم که کشورهای همسایه ما سعی دارند اندیشمندان، شاعران و نویسندگان ایران نظیر مولانا جلال الدین بلخی شاعر بزرگ ایرانی (افغانستان)، محمد رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی (افغانستان) ، عبدالرحمن جامی شاعر، نویسنده و عارف نام آور ایرانی (افغانستان)، نظامی گنجوی شاعر و داستان پرداز پرآوازه ایرانی (جمهوری آذربایجان)، خاقانی شروانی ملقب به حسام العجم (جمهوری آذربایجان) و شخصیت  داستانی و بذله‌گو ملانصرالدین (ترکیه) را به نام گنجینه های فرهنگی ملت خود ثبت نمایند! افسوس که ما در سکوت خبری سپری می کنيم و هنوز انديشمندانی مانند مولوی، حافظ، فردوسی،  سعدی، عطار، خیام و … را در صندوقچه هايی پنهان کرده ايم و گاه گاهی به اين گنجينه ها فقط می نازيم! غافل از اين که انديشه و شخصيت تاثير گذار آن هاست که بايد در متن زندگی خاص و عام پرتو افکن شود.

مصطفی بیان

این مقاله در روزنامه آرمان شنبه ۶ اردیبهشت ۹۳ به چاپ رسید

کافکا و هدایت

حتما سوژه داستان کتاب «مسخ» نوشته «فرانتس کافکا» را می دانید. یک روز از خواب بیدارمی شوید و طبق عادت برای مرتب کردن موهایتان، مقابل آینه اتاق می ایستید. ولی برخلاف همیشه، آن لحظه متوجه می شوید به یک سوسک تبدیل شده اید. حدس می زنید آن لحظه چه احساسی دارید!؟ گمان می کنم زندگیتان  به یک کابوس تبدیل می شود و همه چیز را تمام شده برای خود تصور می کنید.

کافکا در ابتدای داستان، فضای رعب آور و ناباورانه را روی چشم خواننده می گشاید. که خواننده در ابتدای داستان از خود می پرسد: «چه بر سرم آمده؟»

ریشه گروتسک (Grotesque) در ادبیات به اسطوره های یونانی و داستان هایی با مضامین نبرد با هیولا باز می گردد؛ با موجوداتی ناشناخته، عجیب و غریب، ترسناک و تنفر برانگیز و در نهایت طنزآمیز. مانند برونتس (Brontes)، استروپس (Steropes) و آرگس (Arges) یا پولیفمس، هیولای یک چشم، پسر پوسایدون در ادیسه نوشته هومر یا متامورفیس نوشته اوید (Ovid)؛ همین طور گروتسک های کمدی در آثار شاخص مانند شاه لیر اثر شکسپیر.

یکی از بهترین نمونه های گروتسک، گوژپشت نتردام اثر ویکتورهوگو و همین طور هیولای فرنکشتاین، و در شبح اپرای پاریس، اریک را هم می توان از نمونه های گروتسک فرض کرد. همین طور کاراکتر «دیو» در «دیو و دلبر» و شخصیت گالم در ارباب حلقه ها اثر جی. آر.آر.تالکین گروتسک هستند. از دیگر نمونه ها در گروتسک رومانتیک می توان آثار ادگار آلن پور و «تریسترم شندی» اثر استرن اشاره کرد. گروتسک در داستان «آلیس در سرزمین عجایب» و «داستان های گالیور» از نمونه های عالی گروتسک اند؛ شخصیت های بسیار عجیب ولی در عین حال مناسب با ادبیات کودکان بودند.

گروتسک در لغت هر چیز تحریف شده، زشت، غیرعادی، خیالی یا باورنکردنی را گروتسک یا صُوَر عَجایب یا عجیب و غریب می‌گویند. در تعريف گروتسک در غرب، كتاب هایی نوشته شده است و برای آشنایی با این سبک یا شیوه ادبی می توان به کتاب «گروتسک در ادبیات» نوشته  فیلیپ تامسون مراجعه کنید.

در این شیوه یا سبک ادبی، شخصیت های داستانی در فضایی تاریک، سرد و مرموز به سر می برند. آنها اغلب اختیاری ندارند و در زنجیره ی حوادثی گرفتار آمده اند که تمام تلاش آن برای رهایی، به شکست می انجامد و هیچ راهی به اراده ی غالب در پس آن نمایش ندارند.

کافکا در داستان نویسی سبکی خاص ابداع کرد که بعدها به کافکایی مشهور شد؛ و نویسندگان بزرگی همچون صادق هدایت و مارکز دنبال رو این سبک شدند. مارکز می‌گوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «می‌توان جور دیگری نوشت».

صادق هدایت در پیام کافکا (۱۳۲۷) در ستایش از کافکا و به واقع در توضیح اندیشه های خود  می نویسد: «آیا به نظر نمی آید که آثارش یک جور فعالیت برای تلافی ناکامی های زندگی بوده است.»

«بوف کور» صادق هدایت، شرح تلاش روحی مردی است که می خواهد خود را بشناسد و چگونگی مسخ شدگیِ خویش را دریابد. هدایت  از همه کناره می گیرد و از طریق نوشتن در جستجوی خویشتن خویش بر می آید. او می نویسد تا هم به معنای زندگی پی برد و هم معنایی به زندگی خود دهد.

او در اروپا تحصیل کرد و چون به ایران بازگشتند به انگیزه های مردم دوستی و روشنفکری خواست به مردم کشورش خدمت کنند. اما بی سوادی و فقر و جهل عمومی سبب پیدایش شکاف عمیقی بین او (که روحیه نیمه ایرانی و نیمه اروپایی داشت) و عوام می شد.

داستان های صادق هدایت نشان دهنده ی خلاقیت اوست، زیرا در آن ها واقعیت را به شکلی بدیع توصیف می کند و به همین واقع گرایی صادقانه بزرگ ترین خدمت او به ادبیات معاصر ایران است. «حسن میرعابدینی» در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «نوشتن برای صادق هدایت نه وسیله ی کسب جاه و مقام و نزدیک شدن به قدرت ها، بلکه شیوه ی زندگی بود.»

مصطفی بیان

این مقاله در روزنامه آرمان، چارشنبه ۹ بهمن ۹۲ چاپ شد

شخصیت هایی که از یاد می روند

«رابرت اسکولز» در کتاب «عناصر داستان» می گوید: «به هنگام بررسی شخصیت های داستان بزرگترین اشتباه ممکن اصرار بر «واقعی بودن» آنهاست. هیچ شخصیتی در کتاب یک شخص واقعی نیست. حتی اگر در یک کتاب تاریخ باشد و نامش یولیسزاس گرانت (هجدهمین رئیس جمهور امریکا)»

اما عده ایی دیگر این باور را دارند که شخصیت و زندگی، رابطه ای متقابل دارند. نویسندگان که زندگی را خوب شناخته و با کنجکاوی به آن نظر افکنده اند، خالق شخصیت های داستانی باورپذیری هم بوده اند.

«جمال میرصادقی» در کتاب «عناصر داستان» توضیح می دهد: «نویسنده در آفرینش شخصیت هایش آزادانه عمل کند، یعنی با قدرت تخیل، شخصیت هایی بیافریند که با معیارهای واقعی جور نیاید و از آن ها حرکاتی سر زند که از خالق او – نویسنده – ساخته نباشد و با آدم هایی که هر رو در زندگی واقعی می بینیم تفاوت داشته باشد.»

تمام انسان ها بدون استثناء دارای شخصیت هستند و وظیفه یک نویسنده ماهر این است که شخصیت داستانی خود را به خوبی به خواننده در عمل داستانی معرفی نماید. زیرا نمود شخصیت در رفتار انسان تجلی می یابد.

آیا تاکنون داستانی خوانده ای که هیچ انسانی در آن نقش نداشته باشد؟ البته چنین داستان هایی کم و بیش نوشته می شوند. مانند داستانی که درباره طبیعت و حتی طبیعت بی جان نوشته می شوند. اصولا در این گونه داستان ها، به جای کنش ها و رفتارها و درگیری های انسانی توصیف زیبایی ها و یا شاید توصیف زشتی های طبیعت، داستان را به پیش می برد. به نظر می رسد که خواننده، لذت و بهره کافی را از خواندن این گونه داستان ها نمی برد. چرا که حذف انسان و آدم از متن داستان، باعث خشکی و یکنواختی متن می شود.

ابراهیم یونسی در کتاب «هنر داستان نویسی» در این باره می نویسد: «از آن جا که داستان نویس، انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از اشکال هنری چنین پیوندی وجود ندارد.»

«لئونارد بیشاب» داستان نویس امریکایی، که خود از مدرسان ادبیات داستانی به شمار می رود، تا بیست و هفت سالگی زندگی کولی واری داشته است. او که تا پیش از تدریس در کلاس نویسندگی خلاق، بیشتر وقتش را به ولگردی می گذراند، شخصیت اولین داستان هایش را از آدم هایی گرفت که پیرامونش می لولیدند. «بیشاب» هم مانند هر نویسنده ی تازه کار دیگری سعی کرد اولین داستان هایش را بر اساس شخصیت ها یا حوادث و فضاهای آشنا بنویسد.

«گراهام گرین» نویسنده ی پرکار داستان های کوتاه و بلند انگلیسی در موقع نوشتن یک صحنه، بیش از آنچه که می نویسد، می بیند: «وقتی یک صحنه را می نویسم، حتی یک صدم آنچه را که می بینم، توضیح نمی دهم. شخصیت ها را می بینم که دماغشان را می خارانند، راه می روند، روی صندلی شان جلو و عقب می روند، حتی پس از آن که کار نوشتن را تمام کرده ام، طوری که پس از مدتی به چنان خستگی مفرطی دچار می شوم که چندان ناشی از تلاشم تخیلم نیست. بیشتر خستگی بصری است؛ چشمهایم از تماشای شخصیت هایم خسته می شوند.»

نویسنده باید حرکت خلق اشخاص داستانش را در خلال نوشتن کنترل کند. همان گونه که نقاش هر از چند گاه چند قدم از تابلوی نیمه تمامش عقب تر می رود و نگاهی عمیق به نتیجه کار خود می اندازد؛ نویسنده هم پس از جوششی درونی و نوشتن داستان، مدتی آن را کنار می گذارد و بعد به عنوان یک خواننده اثر خود را می خواند.

نویسنده ها در خلق اشخاص داستان هایشان الگوهای گوناگونی داشته اند؛ از جمله «داستایوفسکی» حالت احتضاز زن مسلول «پولین الکساندرونا» را در جنایات و مکافات از روی آخرین لحظات زندگی همسرش «ماری» به تصویر کشانده است. «ماکسیم گورکی» اولین شخصیت های اصلی اش (ماکارچودر، عجوزه ایزرگیل، مالوا) را در میان کولی های آواره ی استیپ های نزدیک دریای سیاه و ماهیگیران فقیر به چنگ آورد. «آنتوان چخوف» برای نشان دادن هرزگی های کارگزاران «تزار» به «ساخالین» سفر کرد. حاصل این سفر، داستان هایی بود با شخصیت هایی از این سرزمین؛ از جمله «پاول ایوانویچ» و «گوسف».

«ارنست همینگوی» از نویسندگان برجسته امریکایی و برنده ی جایزه نوبل ادبیات ۱۹۵۴، رابطه ی خود و والدینش را در داستان دکتر و همسرش به تصویر کشیده است. «هنری گراهام گرین» هم شخصیت های رمان زندگی اش را از میان کارگرانی انتخاب کرد که پیش از آن در کارخانه ای واقع در «میدلندز»، با آنها زندگی کرده بود.

«هک» در زندگی «مارک تواین» یکی از دوستان واقعی او به نام «تام بلانکنشیب» بود. «تواین» ویژگی هایی را که به «هک» داده بود، اغلب در این دوست یکرنگ و صمیمی اش پیدا می کرد.

«گونترگراس» نویسنده بزرگ و معروف آلمان و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۹  در مورد «فونتانه» شخصیت اصلی کتابش می گوید: «قهرمان کتاب من، فونتانه، برای دولت «پروس» آلمان کار می کرد. در آن زمان در دوبت پروس، سانسور قضیه ای عادی بود. او حتی جاسوس دولت پروس در لندن شد و سپس در شصت سالگی شروع به نوشتن کتاب کرد. پیش از آن، روزنامه نگار بود؛ ولی بعد از شصت سالگی کتاب های متعددی نوشت و مرتب کتاب منتشر می کرد. من فونتانه و سرگذشت او را در آخرین کتابم به نام این قضیه طولانی در آغاز قرن ۲۱ زنده کرده ام»

«محمد علی جمالزاده» پدر داستان نویسی نوین ایران و خالق کتاب «یکی بود، یکی نبود»  در مورد رمان شوهر آهو خانم، «علی محمد افغانی» گفت: «در واقع باید من و امثال من دکان نویسندگی مان را تخته کنیم. راستی کشور ایران کشور معجزه است؛ به طور ناگهانی و غیر منتظره، کودکان معجزه آسایی می پروراند. این کتاب در واقع خواندنی است»

«عبدالعلی دستغیب» معتقد است که داستان نویسان ایرانی، دو نوع الگوی شخصیت پردازی بومی و غیر بومی داشته اند. مانند رمان تهران مخوف «مشفق کاظمی»، زیبا «محمد حجازی»، کلیدر «محمود دولت آبادی» الگوهای شخصیت پردازی اش غیربومی یا تقلیدی است و تاثیرات ادبیات غرب به وضوح مشاهده می شود.

«محمود دولت آبادی» و «فیروز زنوزی جلالی» از زمره نویسندگانی است که قبل از نوشتن تحقیقات لازم را برای خلق داستانش انجام می دهد. جلالی می گوید: «برای پرداخت شخصیت باغبان در رمان جستجوی خورشید، پانزده روز به گلخانه ی نیروی دریایی رفتم و از زبان باغبان ها با جزئی ترین مسائل باغبانی آشنا شدم.

«سید محمد شجاعی» در مورد شخصیت های داستانی اش می گوید: «بعضی را از دور و اطراف خود گرفته ام و برخی را هم در کارگاه خیال ساخته و پرداخته ام. آنها را هم که از جامعه گرفته ام، باز در کارگاه خیال خودم چکش کاری کرده ام و خود آنها را وارد داستان نکرده ام. در مجموعه ی امروز بشریت شخصیت همه ی داستان ها از اطراف خودم انتخاب شده و واقعیت بیرونی داشته اند؛ اما به هر حال از صافی ذهن نویسنده عبور کرده اند»

آدم های داستان، خوب یا چه بد در طول مسیر داستان همواره از سوی آدم های مقابل شان مورد برخوردهای ارزشی و ضد ارزشی قرار می گیرند تا نویسنده در پایان داستان، پیام اخلاقی خود را به خواننده (جامعه) انتقال بدهد. فردوسی (رستم، سهراب، سیاووش)، نظامی (لیلی و مجنون، خسرو و شیرین)،  منوچهرخان حکیم (اسکندرنامه نقالی)، میرزا محمدعلی نقیب‌الممالک (امیر ارسلان نامدار)، مارک تواین (تام سایر و هاکلبری فین)، کارلو کلودی (پینوکیو)، چارلز دیکنز (دیوید کاپرفیلد. الیور تویست)، لوئیس کارول (آلیس در سرزمین عجایب)، دون میگل دسروانتس ساآودرا (دون کیشوت)، آنتوان دوسنت اگزوپری (شازده کوچولو) و بسیاری دیگر از نویسندگانِ  جهان با خلق چنین شخصیت های داستانی قصد داشتند پیام انسانی و اخلاقی خود را به جامعه زمان خود و جامعه آینده انتقال بدهند. وجود پیام ارزشی چنین شخصیت های داستانی باعث گردید که آنها برای همیشه در جامعه بشری ماندگار و جاودانه بمانند.

متاسفانه امروز دیگر در داستان نویسی تیپ معنایی ندارد. آنچه در شخصیت پردازی حاکم است، شخصیت های چند بعدی است که هم در جای خود خوبند و هم در شرایط خاص، رفتارهای منفی از خود بروز می دهند. شاید از این رو باشد که شخصیت های داستانی امروزی در ذهن آدم باقی نمی مانند؛ در حالی که شخصیت هایی چون «رستم»، «سهراب»، «سیاووش»، «لیلی و مجنون» ، «خسرو و شیرین»، «اسکندرنامه»، «امیر ارسلان نامدار»، «سمک عیار»، «سندباد»، «علاء الدین»، «حسین کرد شبستری»، «ملانصر الدین»، «پینوکیو»، «ژان والژان»، «دون کیشوت»، «تام سایر»، «هاکلبری فین»،  «دیوید کاپرفیلد»، «الیور تویست»، «شازده کوچولو»، « کنت مونت کریستو»، « شرلوک هلمز»، «جوجه اردک زشت» و … همچنان در ذهن ما انسان ها زندگی می کنند.

منتقدان ادبی اعتقاد دارند که در قرن حاضر اسطوره های اخلاقی و انسانی از میان برخاسته اند و جای آن را شخصیت های تخیلی و پوچ مانند «هری پاتر»، «مرد عنکبوتی» و«بتمن»  قرار گرفته اند. آیا این شخصیت های داستانی می توانند پیامِ درستِ اخلاقی و انسانی را به من و شما خواننده انتقال بدهند!؟

مصطفی بیان

این مقاله در  ماهنامه گلستانه ، دی ۱۳۹۲ به چاپ رسید

آلیس مونرو برگزیده نوبل ادبیات ۲۰۱۳

«آليس مونرو»، نويسنده شهرهای کوچک و مناطق روستايی کاناداست. داستان هايش بيشتر درباره زندگی زنان است و در فضای امن گذشته جريان دارد. او را چخوف زمانه ما لقب داده اند و تاثيرگذاری داستان های کوتاهش را با رمان برابر دانسته اند.

آلیس مونرو (Alice Munro) متولد ۱۰ جولای ۱۹۳۱ در شهر وینگهام کانادا در خانواده‌ای به دنیا آمد که پدرش کشاورز و مادرش معلم مدرسه بود. او در نوجوانی نویسندگی را آغاز کرد و در سال ۱۹۵۰ اولین رمان خود با نام «ابعاد یک سایه» را زمانی که مشغول به تحصیل در دانشگاه اونتاریو غربی بود، منتشر کرد. نکته مهم ماجرا این نیست که او اولین داستانش را در نوزده سالگی چاپ کرده، بلکه این است که او تا پیش از انتخاب نویسندگی به عنوان یک حرفه مشاغلی چون پیشخدمتی و تصدی کتابخانه را تجربه کرده بود و حتی مدتی نیز در مزارع تنباکو مشغول به کار بود. با این حال او در سال ۱۹۵۱ دانشگاه را ترک و ازدواج کرد و به همراه همسرش به شهر ویکتوریا مهاجرت کرد. مونرو سپس در سال ۱۹۶۸ با اولین جلد از مجموعه داستان کوتاه «رقص لاله‌های خوشحال» موفق به کسب جایزه گاورنر جنرال کانادا شد. این روند موفقیت با انتشار کتاب «زندگی‌های دختران و زنان» در سال ۱۹۷۱ و کتاب «فکر می‌کنی چه کسی هستی؟» در سال ۱۹۷۸ ادامه یافت که این کتاب دومین جایزه گاورنر جنرال را برایش به ارمغان آورد. او سپس برای معرفی کتاب‌های خود در قالب تور جهانی سه ساله به کشورهای استرالیا، چین و منطقه اسکاندیناوی سفر کرد و سپس در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی به تدریس در دانشگاه بریتیش کلمبیا مشغول شد. او در این سال‌ها به طور میانگین هر چهار سال یک رمان کوتاه به رشته تحریر درآورد. بیشتر کتاب‌های وی در نشریات و روزنامه‌های معتبری چون نیویورکر، گرند استریت، آتلانتیک مانسلی و پاریس ریویو منتشر شده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند. او سپس رمان «خرسی که کوه را به تسخیر درآورد» را نوشت که دست‌مایه ساخت فیلمی به کارگردانی «سارا پولی» شد که در جشنواره تورنتو ۲۰۰۶ مورد تشویق قرار گرفت. پس از آن در سال ۲۰۰۶ کتاب «دورنمای کاسل راک» را منتشر کرد و در سال‌های بعد نیز رمان‌ «شادی فراوان» را به رشته تحریر درآورد. او در اکتبر ۲۰۰۹ اعلام کرد که از ناراحتی قلبی و سرطان رنج می‌برد.

آخرین داستان بلند وی در سال ۲۰۱۲ تحت عنوان «زندگی عزیز» منتشر شد و آخرین مجموعه داستانی وی نیز در سال ۲۰۱۱ انتشار یافت. کتاب‌های «فرار» با ترجمه مژده دقیقی، «رویای مادرم» با ترجمه ترانه علیدوستی، «دست‌مایه‌ها» با ترجمه مرضیه ستوده و «دورنمای کاسل راک» با ترجمه زهرا نی‌چین از جمله ترجمه‌هایی هستند که از آثار این نویسنده در ایران منتشر شده‌اند.

ما در قصه های مونرو، فضای آشپزخانه و زندگی خانوادگی را با همه زیبایی و البته مشکلاتش می بینیم. او از مردان و زنانی می نویسد که عاشق هم می شوند و بعد ازدواج می کنند. کمی بعد اما زندگی عادی و معمولی جای عشق را می گیرد و مشکلات دهان باز می کنند. او از فرزندانی می نویسد که بزرگ می شوند و خانواده شان را ترک می کنند. در مسیر آثار مونرو، می توان به خوبی دید که او با شخصیت های داستانی اش بزرگ می شود و به میان سالی می رسد و بعد پیری.

آلیس مونرو هنوز هم سرسختانه می نویسد، خودش می گوید از این بابت متعجب است: «انتظار داشتم تا الان بازنشسته شده باشم.» ولی این بانوی نویسنده ۸۲ ساله اوایل تابستان از دنیای نویسندگی اعلام بازنشستگی و اعلام کرد احتمالا دیگر چیزی نخواهد نوشت. وی با اعلام اینکه «بهتر است ناگهانی بروم»، از علاقه‌مندان‌ آثارش خواسته کتاب‌های قدیمی او را دوباره و چندباره بخوانند که تعدادشان هم زیاد است.

آکادمی نوبل امسال آلیس مونرو را «استاد داستان کوتاه معاصر» لقب داد و از او به خاطر «داستان‌های که با ظرافت نوشته شده و ویژگی آنها روشنی و واقعیت روانشناختی است» تقدیر کرد. مونرو پس از شنیدن خبر برگزیده شدنش به‌عنوان سیزدهمین زن برنده نوبل ادبیات گفت: «می‌دانستم که نامزد دریافت نوبل شده‌ام؛ اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم آن را ببرم. این همه هیجان را نمی‌توانم باور کنم. بردن نوبل خیلی عالی و شگفت‌انگیز بود؛ به اين معناست که خیلی‌ها تو را تحسین می‌کنند و برای یک نویسنده این خیلی غافلگیرکننده است.»

آلیس آنه مونرو از مستعدترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر است که به اعتقاد بسیاری از منتقدان، داستان‏‌هایش به لحاظ قدرت ادبی و احساسی به رمان نزدیک است. بسیاری بر این عقیده اند که مونرو جامعه کتابخوان آمریکای شمالی  را با داستان کوتاه آشتی داده است. البته خودش می گوید هرگز قصد نداشته صرفا نویسنده داستان کوتاه باشد؛ فکر می کرده مثل همه رمان خواهد نوشت. ولی حالا دیگر می داند نگاهش به مسائل برای نوشتن رمان مناسب نیست. دوست دارد پایان داستان را در ذهنش مجسم کند، و مطمئن باشد مثلا تا کریسمس آن را تمام خواهد کرد، و نمی‌داند نویسنده ها چطور روی پروژه های طولانی مثل رمان با پایان باز کار می کنند. « مارگارت آتوود» از نویسنده‌ های نام‌دار کانادایی، آلیس مونرو را یکی از «مقدسات ادبیات جهان» نامیده است.

مونرو درباره شیوه نویسندگی خود گفته است: «اغلب پیش از شروع نوشتن داستانی، کلی با آن نشست و برخاست می‌کنم. وقتی بطور مرتب وقت نوشتن ندارم داستان‌ها مدام در ذهنم رژه می‌روند، تا جایی که وقتی می‌نشینم به نشستن کاملاً در آن غرق شده‌ام. این روزها این غرق شدن را با یادداشت برداشتن انجام می‌دهم. چندین و چند دفترچه یادداشت دارم که با خط خرچنگ قورباغه پر شده‌اند، همه چیز را در آن می‌نویسم. گاهی وقتی به این نسخه‌های اولیه نگاه می‌کنم با خودم می‌گویم واقعاً سودی هم دارند؟ می‌دانید من از آن نویسندگانی نیستم که از موهبت سرعت برخوردار هستند و سریع می‌نویسند.»

ظاهرا داستان هايی که او می نويسد قواعد قالب داستان کوتاه را نقض می کنند و تابع قوانين شکل گيری رمان هم نيستند. او به يک فرم خاص فکر نمی کند، بيشتر به داستان فکر می کند، بیشتر به يک داستان بزرگ. او می گوید:« می خواهم چه کار کنم؟ می خواهم داستانی تعريف کنم، به سبک قديم- ماجرايی که برای کسی اتفاق می افتد- ولی می خواهم اين «ماجرايی که اتفاق می افتد» با مقدار قابل توجهی وقفه، بازگشت به عقب، و شگفتی روايت شود. می خواهم خواننده احساس کند که چيزی در اين داستان حيرت انگيز است نه «ماجرايی که اتفاق می افتد»، بلکه سبک و سياقی که همه چيز اتفاق می افتد. اين داستان های کوتاه بلند منظور مرا به بهترين وجه تامين می کند.»

آلیس داستان هایش را با خودکار در یک دفتر می نویسد. داستان را از اول تا آخرش می نویسد، ولی این داستان به هیچ وجه داستان نهایی نیست. بعد هم یک دفتر دیگر برمی دارد و دوباره آن را با خودکار می نویسد؛ این بار داستان به نسخه نهایی و موردنظرش نزدیک می شود. بعد این دو دفتر را پاره می کند و دور می ریزد و بدون آن که به چیزی نگاه کند داستان را با کامپیوتر می نویسد. آن وقت است که یک داستان معقول می نویسد. آلیس در مورد استفاده از رایانه پاسخ داد: « من درمورد وسایل فنی آدم فجیعی هستم! اگر مدت طولانی با کامپیوتر کار نکنم همه چیز را فراموش می کنم و شوهرم باید بیاید و همه چیز را از نو برایم توضیح دهد. از اینها گذشته من به تازگی مریض شده ام؛ به سرطان دچار شده ام؛ درمان سرطان هم طوری است که قسمت هایی از مغز آدم را از بین می برد، و در این شرایط وقتی چیزی را یاد می گیری در ذهنت نمی ماند و آن را فراموش می کنی.»

آلیس آنه مونرو را از مستعدترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر می نامند. او یک زمانی تلاش کرد رمان بنویسد ولی هیچ فایده ای نداشت. همیشه داستانی را که درقالب رمان می خواست روایت کند در وسط های راه به هم می ریخت و او هم به آن بی علاقه می شد و دیگر به نظرش به درد نمی خورد و پیگیرش هم نمی شد. الان هم به نظر خودش داستان هایی که می نویسد یک چیزی بین داستان کوتاه و رمان هستند که البته مردم به آنها می گویند داستان کوتاه، ولی داستان هایش به ندرت کوتاه هستند و درعین حال هم رمان نیستند. نمی داند آیا برای داستان هایی که حجم شان بین داستان کوتاه و رمان است، کلمه خاصی وجود دارد یا نه. او در مورد سوال «چه شد که داستان کوتاه نوشتید؟» پاسخ داد: «سال‌های متمادی فکر می‌کردم که داستان کوتاه نوشتن فقط نوعی تمرین نویسندگی به حساب می‌آید. آن سال‌ها گمان می‌بردم داستان کوتاه نوشتن بسیار آسان‌تر از رمان نوشتن است تا اینکه یک رمان نوشتم و پس از آن متوجه شدم داستان کوتاه نوشتن کاری بسیار دشوار است و من می‌توانم از عهده هر دوی اینها برآیم. البته بستگی زیادی به موضوع‌های انتخابی‌ام هم دارد. به نظرم حرف‌هایم را می‌توانم در یک داستان کوتاه هم خلاصه کنم.»

آلیس بعضی از این پیرنگ ها ی داستان هایش را از حوادثی به دست می آورد که رخ داده اند، و بیشترشان براساس حوادثی نوشته شده اند که نزدیک بود رخ بدهند یا اینکه رخ نداده اند ولی امکان رخ دادنشان وجود داشت؛ اتفاقاتی که وقتی در زندگی اش به آنها نگاه می کند با خودش می گوید اگر فلان و بهمان اتفاق می افتاد واکنش من چه بود؟ این داستان ها یک جورهایی بررسی این موضوع هستند که مردم یا گروه خاصی از مردم در شرایط مختلف چه رفتاری از خود نشان می دهند.

آلیس مونرو به تدریس داستان نویسی اعتقادی ندارد و بلکه متنفر هم هست. او اعتقاد دارد: « کسی که می خواهد داستان بنویسد باید بنشیند و هی داستان بنویسد و داستان بنویسد و کار خود را بررسی کند. وقتی شما با گروهی از افراد طرف هستید، یکی از خطرات کار این است که با یک نوع داستان رو به رو می شوید، یک جور اثر که البته مؤثر هم هست و بقیه هم از کار او دنباله روی می کنند چون در کلاس شخصیت قوی ای شکل گرفته. من شخصا احساس می کنم که این داستان ها هرگز گل نمی کنند.»

در کارنامه پربار ادبی آلیس مونرو می توان به دریافت چندین جایزه معتبر ادبی مانند داستانی گاورنر جنرال کانادا (۱۹۶۸، ۱۹۷۸ و ۱۹۸۶)، جایزه کتاب تریلیوم (۱۹۹۰)، جایزه ادبی گیلر (۱۹۹۸ و ۲۰۰۴)، جایزه انجمن ملی منتقدین کتاب آمریکا (۱۹۹۸)، جایزه داستان کوتاه اوهنری (۲۰۰۶ و ۲۰۰۸)، مدال افتخار ادبیات از انجمن ملی هنرهای آمریکا (۲۰۰۵)، مدال افتخار ادبیات از باشگاه هنرهای ملی آمریکا (۲۰۰۵)، جایزه ادبی من بوکر (۲۰۰۹) و نشان شوالیه فرانسه (۲۰۱۰) اشاره کرد. این نویسنده سرشناس اکنون عضو افتخاری آکادمی ادبیات و هنر آمریکاست.

آلیس مونرو، نویسنده برجسته کانادایی و برگزیده نوبل ادبیات به نویسندگان جوان توصیه می کند: « نمی شود به نويسنده های جوان توصيه یی کرد چون خيلی با هم فرق دارند. می توانيد بگوييد «بخوان»، ولی ممکن است نويسنده يی بيش از حد بخواند و ديگر نتواند بنويسد. يا بگوييد «نخوان، فکر نکن، فقط بنويس»، و نتيجه اش می تواند کوهی از مزخرفات باشد. اگر قرار است نويسنده شويد، احتمالا کلی راه اشتباهی می رويد و بعد يک روز بالاخره همان چيزی را می نويسيد که بايد بنويسيد. آن وقت کارتان روز به روز بهتر و بهتر می شود فقط به اين دليل که شما می خواهيد بهتر باشد، و حتی وقتی پير می شويد و با خودتان می گوييد «مردم حتما کار ديگری هم می کنند»، نمی توانيد نوشتن را به کلی کنار بگذاريد.»

مصطفی بیان 

این مقاله در ماهنامه گلستانه ، دی ۱۳۹۲  به چاپ رسید

شجاع ترین نویسنده امروز

او را «شجاع ترین نویسنده امروز امریکا» خطاب می کنند که مسائل امروز اجتماعی امریکا مانند اعتیاد، تجاوز، همجنس گرایی و قتل در مدارس و خانواده های امریکایی را در کتاب های خود به نقد می کشاند. حالا که پنجاه و دو سال شده و تمام قد، نقش نویسنده و منتقد اجتماعی برجسته امریکا را ایفا می کند.

«ای. ام. هومز» (A.M. Homes) در ۱۸ دسامبر ۱۹۶۱ در پایتخت امریکا متولد شد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستانش را در واشنگتن گذراند و مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در رشته «برنامه نوشتن خلاق» را در دانشگاه های کلمبیا و نیویورک به پایان رساند. وی در حال حاضر در دانشگاه پرینستون مشغول به تدریس است.

او یک نویسنده نادر بین هنر والا و فرهنگ عامه است. در نقد هنر امپرسیونیستی، وی سبک خشکیده را به سبک سری و خلاقیت به ارمغان آورد. و در سخنرانی الهام بخش خود خلاقیت سایر نویسندگان و هنرمندان را به رها کردن ترس و حدوسط خطرات واقعی در کار خود تحریک کرده است. همان طور که خود یکی از تحریک کننده ترین صدای ادبی امروز امریکا شناخته شده است.

از اولین رمان ای. ام. هومز با نام «جک» (۱۹۸۹) که در مورد پسری نوجوان و نوزده ساله که با واقعیت اجتماع همجنس گرایی آشنا می شود تا رمان «پایان آلیس» (۱۹۹۶) ستایش را برای تجسم راسخ خود را از پدوفیلیا برانگیخته است؛ همگی سخن از اجتماع فاسد و پلید سرمایه داری دولتمردان امریکایی به زبان می آورد.

در سخنان «مایکل کاتینگهام» رمان نویس و برنده جایزه پولیتزر، ای. ام. هومز را به عنوان «شجاع ترین نویسنده امروز» خطاب می کند که اگر بخواهد وی می تواند تقریبا همه چیز را انجام دهد.

برخلاف جنس زنانه «ای. ام. هومز» دارای روحیه ایی مردانه است. وی در واشنگتن پست اظهار داشت: «من از مردان مورخ ام و هم از زنان مورخ، نه بیشتر و نه کمتر» و در مصاحبه ایی با مجله دیوا گفت: «من دارای خصوصیات جنس نر و ماده هستم» ولی در شرح خاطرات، خود را دختر معشوقه ایی توضیح می دهد که با وجود بیش از پنجاه سال سن هنوز با پدر و مادر خود زندگی می کند.

در کارنامه پرکار ادبی خانم «ای. ام. هومز» چندین رمان و مجموعه داستان به چشم می آید؛ که می توان رمان های جک(۱۹۸۹)، مادران از یک کشور (۱۹۹۳)، پایان آلیس (۱۹۹۶)، موسیقی برای آتش زدن (۱۹۹۹)، این کتاب زندگی شما را نجات داد (۲۰۰۶)، ممکن است ما را ببخشند (۲۰۱۲) و مجموعه داستان چیزهایی که شما باید بدانید (۲۰۰۲) را نام برد. وی علاوه بر تدریس در دانشگاه، به عنوان یک روزنامه نگار در مجلات معتبر مانند نیویورکر و مک سوینی فعالیت دارد و مقالات و مصاحبه های مختلفی با نویسندگان و هنرمندان برجسته بر روی کاغذ آورده و منتشر کرده است.

ای. ام. هومز جوایز متعددی مانند بنیاد گوگنهایم یاران (۱۹۹۸) رادریافت کرده است؛ و توانست امسال نیز با رمان «ممکن است مارا ببخشند» (May We Be Forgiven) جایزه ادبی اورنج ۲۰۱۳ را از میان نامزدهای دیگر این جایزه، ماریا سمپل « برنادت، کجا می روید»، هیلاری مانتل « مطرح کردن اجسام» (نامزد جایزه ادبی اورنج ۲۰۰۶ و ۲۰۱۰)، باربارا کینگسالور «پرواز» (نامزد و برگزیده جایزه ادبی اورنج ۱۹۹۹ و ۲۰۱۰)، کیت اتکینسون «زندگی بعد از زندگی» (برگزیده کتاب سال بریتانیا ۲۰۰۹) و زیدی اسمیت «ان.دبلیو» (نامزد و برگزیده جایزه ادبی اورنج سال های ۲۰۰۰، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶) را از آن خود کرد.

جایزه ادبی اورنج (Orange Prize for Fiction) یکی از معتبرترین جایزه های ادبی انگلستان است که به نویسندگان زن که به زبان انگلیسی رمان نوشته و در انگلستان منتشر کرده باشند اهدا می شود. این جایزه به طور رسمی به عنوان جایزه ادبی زنان انگلیس زبان در دنیا شناخته شده است. داوران این جایزه ادبی یک هیات پنج نفره شامل پنج زن نویسنده یا منتقد ادبی برجسته در هر سال انتخاب می شوند. این جایزه از سال ۱۹۹۶ با هدف ترویج ادبیات داستانی از سوی نویسندگان زن در سراسر جهان برگزار می گردد و برگزیده هر سال علاوه بر مجسمه برنزی، مبلغ سی هزار پوند نیز دریافت می کند.

رمان «ممکن است مارا ببخشند» داستان دو برادر یهودی را روایت می‌کند که یکی در تصادفی وحشتناک، چند نفر را می‌کشد و برادر دیگر، به رفع و رجوع رخدادهای پس از آن می‌پردازد. داستان در کنار فضای تیره‌ای که دارد سرشار از طنز است. ای. ام. هومز در نیویورک تایمز گفته است: « این کتاب، یک طنز است که در آن شخصیت های اصلی در حال حاضر مرده اند.» با این حال منتقد روزنامه اعلام کرد که کتاب «ممکن است ما را ببخشند» بزرگترین، وسیع ترین رمان در عین حال، یک کارناوال تاریک زندگی آمریکایی در قرن بیست و یکم است.

«ای. ام. هومز» در گفت و گو با رادیو بی بی سی گفت که این رمان را در ابتدا به صورت داستان کوتاه دیده بود. داستان کوتاه او با همین نام در کتاب بهترین داستان های کوتاه آمریکایی منتشر شده بود. او گفت:« ولی بعد تا ۷۰۰ صفحه ادامه دادم. به خودم اجازه دادم که همین طور پیش بروم، کاری که معمولا نمی کنم. فکر کردم می خواهم کتابی را که دوست دارم بنویسم و خودم را سرگرم کنم.»

«ای. ام. هومز» در مورد کتابش گفته است: «گمان می کنم من می خواستم برای نوشتن یک کتاب امیدوار کننده در مورد تکامل خانواده بنویسم. »

وی معتقد است روزی زندگی خود را در یک زمان عجیب و غریب از برزخ شناور و اضطراب طلاقی می بینیم. او می خواهد به ما بیاموزد که در فرهنگ لغت نامه، علاوه بر کلمه «انتقام» کلمه متضادی به نام «بخشش» وجود دارد که باید معنی آن را در زمان خودش به درستی دانست.

در پایان، برگزیده جایزه ادبی اورنج ۲۰۱۳ این سوال را از ما می پرسد: «زمانی خواهد رسید که شما بخواهید برای بخشش اشتباهات بزرگ یک انسان تصمیم بگیرید. آیا در آن زمان انسان پخته ایی شده اید؟»

مصطفی بیان

این مقاله در روزنامه آرمان/ شماره ۲۳۷۲/ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ به چاپ رسید

مادربزرگ های نویسنده

تصور کنید مادربزرگ ها به جای پخت و پز و بافتن لباس و بزرگ کردن بچه ها، بروند سراغ مداد و کاغذ و بنشینن کنار پنجره در فصل بهار و یا وقت زمستان لَم بدن کنار بخاری نفتی یا هیزمی، داستان بنویسند.

قصه های مادربزرگ حال و هوای خاص خودش را دارد. آنها خوب می دانند خوراک بچه ها، چه جور قصه هایی است. مادربزرگ ها یکی از راه های تربیت بچه ها را گفتن داستان می دانند. آنها سعی می کنند با خلق شخصیت های منفی و مثبت داستان و قرار دادن آنها مثل مهره های شطرنج در کنار یکدیگر، پیام اخلاقی خود را به ما منتقل کنند.

ولی هیچ وقت گمان نکنید که قصه های مادربزرگ فقط در سوژه های ساده و عامیانه خلاصه می شود. وقتی از نزدیک زندگی آنها را خواندم، دیدم مادربزرگ هایی هستند که با شجاعت سوژه های داستانی خلق کردند که حاصل آنها تحول اجتماعی به سوی فضای صحیح اخلاقی بود. آنها توانستند در میان نظام مردسالاری، برای رسیدن به آرمان های مقدس و درستشان داستان بنویسند و در روزنامه های معروف و حتی کتاب با شمارگان بالا چاپ کنند و جالب است که این را هم بدانید، ده نفر از برگزیدگان جوایز نوبل ادبیات، مادربزرگ هستند!

برخی از آنها بسیار پرکار بودند و تا آخرین سال های زندگی شان داستان گفتند و برخی فقط با نوشتن یک داستان، نامشان برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان به یادگار ماند.

در کشور ما هم مادربزرگ های نویسنده ایی بودند؛ مانند سیمین دانشور که در سال های آخر زندگی اش کم کار بود و برخی مثل فاطمه (غزاله) علیزاده، فرزانه کرم پور و فرشته ساری دست از نوشتن بر نداشتند.

ادنی نولیوار 

کارتون زیبای «حنا دختری در مزرعه» هنوز در خاطر بسیاری از ما کودکان دیروز خاطره ای شیرین به یادگار گذاشته است. همان دختر بچه مظلوم و دوست داشتنی به نام حنا! قصه ای که جزء یکی از محبوب ترین و تاثیرگذارترین داستان های نوجوانان در جهان به حساب می آید. نویسنده این داستان شیرین و خواندنی خانم ادنی نولیوار نویسنده فنلاندی است.

ادنی نولیوار مانند تمام نویسندگان زمان خود، لحظات دشوار جنگ جهانی اول را لمس کرده است. شايد بتوان ادعا كرد كه اين نويسنده تنها در يک اثر خود يعنی رمان کاتری، دختر گاوچران (حنا، دختری در مزرعه)  تا حدودی خوی ضد جنگ خود را در خلق شخصیت یک دختر بچه نه ساله به نام کاتری (حنا) نشان داده است.

نولیوار، ۸۹ سال عمر کرد و آخرین کتابش را با نام «راز مارکوس» در سن هفتاد سالگی نوشت و در بیست سال آخر زندگی اش هیچ داستان و رمانی منتشر نکرد.

لوسی مود مونتگرمری

«آنه از گرین گیبلز» در ایران با نام «رویای سبز» ترجمه شده است. دختری پُرحرف، با استعداد و زرنگ البته کمی هم سر به هوا که در يک پرورشگاه زندگی می کند تا آنکه زندگی اش دچار دگرگونی می شود. مونتگرمری، الهام نوشتن این قصه را از مقاله ای در روزنامه و همچنین تجربیات کودکی خود در روستای جزیره پرنس ادوارد را در آن ترسیم کرده است.

زندگی مونتگرمری همانند شخصیت داستانی اش آنه، پس از مرگ مادرش به نزد مادر بزرگ و پدربزرگش در مزارع سرسبز جزيره پرنس ادوارد رفت. او برخلاف آنه، دختری آرام و گوشه گیر بود.

لوسی نویسنده پرکاری بود و آثار بسیاری به یادگار گذاشت. آخرین کتابش را با نام «داستان جین از فانوس هیل» در سن ۶۵ سالگی چاپ کرد ولی تنها اثرش «آنه از گرین گیبلز» (رویای سبز) بر محبوبیت او در کانادا و جهان افزود.

پاتريشيا ماری سَنت جان

کارتن زیبای «بچه های کوه آلپ» را بسیاری از متولدین دهه پنجاه و شصت به یاد دارند. داستان در مورد دختر نوجوانی به نام آنت است که برادری کوچک به نام دنی دارد که مادرشان بعد از به دنیا آوردن دنی از دنیا می رود. آنها با پدرشان در مزرعه ای در دامنه های  رشته کوه های آلپ زندگی می کنند. در همسایگی آنها پسر نوجوانی به نام لوسین با خانواده اش زندگی می کند که با آنت خیلی صمیمی است، تا اینکه طی حادثه ای دوستی بین او و آنت به نفرت تبدیل می شود.

«پاتریشیا ماری سنت جان» در آغاز نگارش کتاب «گنجینه های برف» می گوید:

«داستان را زمانی شروع می کنم که جنگ (جنگ دوم جهانی) پایان یافته است. جنگی که در آن شاهد جنایت، خشم و نفرت بودم. خشم کسانی است که می توانند دیگران را ببخشند. پشیمانی از آن کسی است که می تواند ببخشد ولی نمی بخشد؛ و من می دانستم که نسل جدید کودکان پس از جنگ، نیاز جدیدی به یادگیری معنای بخشش دارند.»

پاتریشیا، ۷۹ سال زندگی کرد و بیشتر عمر خود را به عنوان پرستار مبلغ در مراکش گذراند. او در آخرین سال های زندگی اش داستان هایی با موضوع عشق و بخشش نوشت و در سال ۱۹۸۷ دو کتاب «نیاز به یک همسایه دارم» و «راز قایق» را منتشر کرد.

یوهانا اشپیری

داستان زیبای «هایدی» را همه ی ما خوانده و یا فیلمش را یکبار دیده ایم. دختر بچه ایی شاداب که به همراه پدربزرگش و دوستش پیتر در کوهستان زندگی می کند. مجموعه رمان هایدی، دختر روستایی در روستایی در سوئیس، اثر «یوهان اشپیری» نویسنده سوئیسی است.

او ۷۴ سال زندگی کرد و نویسنده ای نسبتا کم کار در آخرین سال های زندگی اش بود. یوهان را بیشتر به خاطر نگارش مجموعه ی رمان هایدی  در تاریخ ادبیات جهان می شناسند.

هریت بیچر استو

«او زن کوچکی است که جنگ بزرگی به راه انداخته‌است.»

این جمله معروف «آبراهام لینکلن» رئیس جمهور وقت امریکا، وقتی در ابتدای جنگ داخلی آمریکا با «هریت بیچر استو» دیدار کرد؛ از او نقل شده ‌است.

با مرگ نلسون ماندرلا، بلافاصله به یاد رمان عمو تام (عمو تُم) افتادم. بردگانی که با گذشت زمان، معنای آزادی را از یاد برده‌ بودند و خود را محکومین ابدی این زندگی تلخ جامعه سفید پوستان می دانستند.

رئیس جمهور امریکا، زمانی که نویسنده رمان «کلبه عمو تام» را دید با چنین زنی روبرو شد: انسانی کوتاه قد با موهایی کاملا سفید که بدنش به نسبت لاغر و شانه هایش باریک بود؛ طوری که جثه ریز و ضعیفش نظرش را جلب کرد.

استو برخلاف جثه کوچکش، قلمی زیبا و بیانی محکم و استوار داشت. او نویسنده شجاعی بود که در جامعه سفید پوستان و سیاستمداران افراطی و مردسالار از آزادی برده ها سخن گفت.

هریت بیچر استو در تابستان ۱۸۹۶ در سن ۸۵ سالگی درگذشت و بیش از بیست کتاب از جمله رمان، سه سفرنامه و مجموعه مقالات و نامه ها به یادگار گذاشت؛ ولی هیچ یک از آنها به محبوبیت داستان «کلبه عمو تام» او نمی رسد. او نویسنده پرکاری بود و تا آخرین سال های زندگی اش، هیچ گاه قلم از دستش رها نشد. «زندگی پور» و «او به آمدن فردا» آخرین نوشته های استو است که در سال های پایانی زندگی اش منتشر شد.

آنا سِوِل

آنا فقط یک کتاب نوشت که بیش از پنجاه سال نوشتن این کتاب سیصد صفحه ایی به طول انجامید. مدت زمان طولانی نگارش رمان، فقط به علت بیماری آنا بود که بیشتر عمر زندگی اش را در خانه گذراند. او فقط برای تحویل کتابش به ناشر، دو یا سه بار از خانه بیرون آمد. اما آنا بسیار زودتر از آنکه از موفقیت کتابش با خبر شود، از دنیا رفت. داستان «زیبای سیاه» ششمین کتاب پرفروش به زبان انگلیسی است و به بیش از پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

آنا هیچ گاه مادربزرگ نشد و بیشتر از ۵۸ سال عمر نکرد. ولی بیماری سخت و دشوارش، جسم او را همچون پیرزن های هفتاد ساله نشان می داد که عمری بسیار دراز کرده است. او تلاش داشت احساسش را با قلم از زبان یک اسب در داستان «زیبای سیاه» به مردم جهان انتقال دهد.

آگاتا کریستی

دوستداران ادبیات پلیسی به طور حتم نام «آگاتا کریستی» نویسنده پُرکار و معروف انگلیسی را شنیده اند. او برخلاف بسیاری از نویسنده های معروف دنیا، تا آخرین ماه های زندگی اش دست از نوشتن برنداشت و پشت میز به خلق داستان های پلیسی و معمایی اش پرداخت.

«روزالیند هیکس»، تنها فرزند آگاتا کریستی است که حاصل ازدواج ناموفق روزالیند با همسرش یک پسر و دو دختر است.

آلیس مونرو

آلیس مونرو نویسنده کانادایی و برگزیده نوبل ادبیات ۲۰۱۳، متولد تابستان ۱۹۳۱ است. آلیس چند ماه قبل از دریافت نوبل، از دنیای نویسندگی اعلام بازنشستگی و گفت که احتمالا دیگر چیزی نخواهد نوشت. او از مستعدترین و پرکارترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر است که به اعتقاد بسیاری از منتقدان، داستان‏‌هایش به لحاظ قدرت ادبی و احساسی به رمان نزدیک است تا داستان کوتاه. البته خودش می گوید هرگز قصد نداشته صرفا نویسنده داستان کوتاه باشد؛ فکر می کرده مثل همه ی نویسنده ها رمان خواهد نوشت. ولی حالا دیگر می داند او نویسنده داستان های کوتاه است و آکادمی نوبل امسال، آلیس را «استاد داستان کوتاه معاصر» لقب داد.

آلیس مونرو قبل از اعلام بازنشستگی از دنیای نویسندگی، داستان بلند «زندگی عزیز» را در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد. آلیس دو بار ازدواج کرد که حاصل ازدواج هایش سه فرزند پسر و دختر است.

نادین گوردیمر

نادین گوردیمر نویسنده آفریقای جنوبی است. او در سال ۱۹۹۱ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. نادین در اکثر نوشته هایش به موضوع آپارتاید اشاره کرده است و بسیاری از آثارش در زمان رژیم آپارتاید در شمار آثار ممنوعه قرار گرفت.

نادین گوردیمر دو بار ازدواج کرد و حاصل ازدواج او دو فرزند است. او در حال حاضر فعالیتش را معطوف به مسئله ایدز در افریقا کرده است.

مصطفی بیان

این مقاله در شماره ۵۵۲ شنبه ۲۱ دی ۹۲ در هفته نامه چلچلراغ چاپ شد

اليف شفق برگزیده جایزه ادبی ریلِی ترکیه ۲۰۱۳

همسایه شمال غربی کشورمان، ترکیه کشوری کوهستانی و نسبتا پرباران است. ترکیه با نام امپراتوری عثمانی در چند قرن گذشته، بخش‌های بزرگی از خاورمیانه و جنوب خاوری اروپا را در دست داشت. تا اینکه پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، جمهوری ترکیه به رهبری «مصطفی کمال پاشا آتاترک» در سال ۱۹۲۳تاسیس شد.

زبان رسمی ترکیه، ترکی (استانبولی) است که در گذشته (امپراتوری عثمانی)  با خط عربی نوشته می‌شد و از زمان تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتاترک با خط لاتین نوشته می‌شود.

از نویسندگان برجسته و معروف ترکیه می توان آتیلا ایلهان، خالد ضیاء، عزیز نسین، سویم بوراک، خالد ادیب آدیوار، نازان بکیر اوغلو، رشاد نوری گونتکین، اورهان پاموک، لطیفه تکین، الیف شفق و یاشار کمال را نام برد؛ که از میان آنها «اورهان پاموک» (متولد ۱۹۵۲) نخستین نویسنده ترک است که توانست جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۶ را دریافت کند.

پاموک علاوه در کشور خود در چندین کشور جهان نویسنده بسیار نامداری است و رمان های قله سفید، زندگی نو، نام من سرخ و چهره پنهان از وی در سال های گذشته به فارسی برگردانده شد است.

در ترکیه بر خلاف کشور ما، آثار نویسندگان به شمارگان چند صد هزار جلد منتشر می شود؛ که از لحاظ اقتصادی نویسندگان ثروتمندی در ترکیه زندگی می کنند. طبق آخرین فهرست نویسندگان ثروتمند ترکیه، «عايشه كولين» در صدر نویسندگان ثروتمند ترکیه در سال ۲۰۱۱ و «اليف شفق» ديگر رمان نويس شناخته شده تركيه نيز پس از اين نويسنده قرار دارد.

الیف شفق (Elif Shafak) نویسنده چهل و دو ساله (متولد ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱)، زنی زیبا و قد بلندی است. او یکی از نویسندگان شناخته شده در ترکیه و در خارج از ترکیه است.

الیف شفق در استراسبورگ فرانسه متولد شد. پدرش دیپلمات و استاد جامعه شناس است؛ به همین امر او در فرانسه، مادرید و عمان بزرگ شده است. شفق بعد از گذراندن دوران دبیرستان در استانبول، به دانشگاه علم صنعت استانبول راه یافت. او فارغ التحصیل از گروه روابط بین الملل در شرق میانه دانشگاه علم صنعت در استانبول، کارشناسی ارشد در موضوع مطالعات زنان و دکترا در علوم سیاسی است. او از سال ۲۰۰۶ به عنوان استادیار در گروه مطالعات شرق میانه در دانشگاه آریزونا در توسان مشغول به فعالیت و تدریس است.

الیف شفق نويسنده آثار پرفروش به دو زبان تركی و انگليسی است. كتاب‌های او به بيش از ۳۰ زبان زنده دنیا (به جز فارسی) ترجمه شده‌اند. او تاکنون ۱۲ كتاب در كارنامه‌ اش دارد كه هشت عنوان از آنها رمان هستند. رمان «عشق» او كه با نام «چهل قانون عشق» در سال ۲۰۱۰ در امريكا منتشر شد؛ از پرفروش ترین رمان ها اوست.

شفق دو رمان به زبان انگليسی نوشته كه به خاطر اشاره به نسل‌كشی ارمنيان در رمان دومش به نام «حرامزاده استانبول» از سوی دادگاه‌های تركيه به جرم «اهانت به ترک بودن» متهم شد و به همراه مترجم و ناشر به سه سال زندان محکوم شدند که در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ به‌خاطر كمبود مدرک و شواهد، پرونده او از نو بسته شد.

اولین رمان او Bnhan (1998) است که موفق به دریافت جایزه ادبی مولانا شد. از آثار منتشر شده الیف شفق می توان به شهر آینه (۲۰۰۰)، آداب و رسوم (۲۰۰۴ انگلیسی)، کاخ (۲۰۰۵)، زل زل نگاه کردن (۲۰۰۵)،  پدر و بچه سرراهی (۲۰۰۷)، شیر سیاه (۲۰۰۷)، عشق (۲۰۰۹) و کاغذ آب نبات (۲۰۱۰)  و چندین مقاله در روزنامه «زمان» و ماهنامه «تمپو» اشاره کرد.

الیف معتقد است که از طریق هنر داستان سرایی ما به یکدیگر متصل می شویم. او می گوید: «من در هر کجا و در همه جا می توانم بنویسم. برخی از رمان هایم در فرودگاه های بین المللی، در قطار، در هتل های کوچک، رستوران ها، خوابگاه… در همه جا به جز دفتر شسته و رفته و تمیز کارم. این تنها جایی است که نمی توانم بنویسم!» منتقدان، الیف شفق را به عنوان «متمایز در ادبیات ترک و جهان معاصر» می دانند. نام مستعار شفق در داستان هایش «Safak» به معنی «سپیده دم» نام مادر اوست.

الیف شفق در یک مصاحبه گفت: « درست مانند عشق، ادبیات به ما اتصالات را در جهان نشان می دهد. مانند کسی است که در پاکستان زندگی می کند و بر کسی که در کانادا زندگی می کند تاثیر می گذارد. غم و اندوه از یک نفر می تواند کل بشریت را اندوه کند. شادی یک نفر می تواند به لذت ادبیات و هنر کمک کند.»

الیف با وجود اینکه در خانواده مذهبی و روحانی رشد نکرده است اما به دلیل علاقه بسیار به مولانا و اشعارش، از دوران دانشجویی به تصوف روی آورد. او در این مورد گفته است: «من احساس می کردم توسط نیروی مغناطیسی نسبت به مولانا کشیده می شوم. در ابتدا بیشتر پیگیری معنویت و تفکرش بودم. اما در آن زمان این پیگیری و اشتیاق از ذهنم به قلبم منتقل شد. این عامل باعث شد شروع به نوشتن اولین رمانم کنم. من می خواستم نشان بدهم که چگونه یک شاعر و فیلسوف که در قرن سیزدهم میلادی زندگی می کرد می تواند در افکار زندگی مدرن قرن بیستم و یکم نفوذ کند.»

او علاقه بسیار به خواندن رمان های فلسفی دارد. ولی سعی می کند با بسیاری از سبک های مختلف ادبی آشنا شود. رمان های گابریل گارسیا مارکز، تولستوی، داستایوسکی، جویس کارول اوتس، ادگار آل پو، ویلیام بلیک و بالزاک در مراحل مختلف از زندگی او را تحت شعاع قرار داده است.

الیف شفق معتقد است که آزادی بیان به عنوان یک ارزش جهانی است که باید در هر کشور حاکم باشد و هرگونه محدودیتی که بر آزادی بیان وجود دارد، باید برداشته شود و تنها چیزی که او در موردش محتاط است گفتمان نفرت، نژادپرستی، خشونت و بیگانه ستیزی است.

در کارنامه پربار الیف شفق می توان به جوایزی معتبر مانند جایزه IMPAC جایزه ادبی دوبلین ۲۰۰۶ برای رمان عشق، جایزه بین المللی روزنامه نگاری ایتالیا (۲۰۰۶)، جایزه بهترین رمان سال ترکیه (۲۰۰۶) برای زل زل نگاه کردن، جایزه ادبی لندن (۲۰۰۸) برای حرامزاده استامبول، جایزه Marka ترکیه (۲۰۱۰) و نشان شواليه ادبيات و هنر فرانسه (۲۰۱۲) اشاره کرد.

امسال الیف شفق علاوه بر دریافت جایزه ادبی ریلِی ترکیه ۲۰۱۳ (Prix Relay) در جشنواره جایزه داستان های زنان مورد تقدیر قرار گرفت.

در حال حاضر او به همراه همسرش و دو فرزندش (یک دختر متولد ۲۰۰۶ و یک پسر متولد ۲۰۰۸) زندگی می کند و وقت خود را بین استانبول و لندن تقسیم می کند.

مصطفی بیان      

 این مقاله در روزنامه آرمان / شماره۲۳۶۵ /  شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲  به چاپ رسید