✍ بعد از بیست ماه تعطیلی نشستهای داستان به علت کرونا، در یک شبِ پاییزی به دور از هیاهوی بسیار برای هیچ و خبرهای بد؛ نشستیم، داستان خواندیم، چای و نسکافه و کیک خوردیم و از شنیدنِ داستان لذت بردیم. گفتیم که «داستان بداهه است.» یک آن میآید و در لحظه توسط نویسنده کشف میشود.
به نظر من نوشتن بزرگترین لذت بشری است.
🔹 مرجان صادقی را با مجموعه داستان «هاسمیک» میشناختم. دختری مهربان و پُر انرژی که به خاطر رمان جدیدش ، «بداهه در لامینور» به نیشابور سفر کرد. بانی این نشست دوست عزیزم، حسین لعلبذری است که به همراه همسر گرامیشان، در پنجشنبه مهر ماه به نیشابور آمدند.
.
🔸 به همراه امیرحسین روحنیا ، پنج نفری به آرامگاه عطار و خیام رفتیم. دقایقی زیر سایهی درختهای تنومند باغ خیام نشستیم، رباعیات خیام را با دکلمه ی شاملو و آواز شجریان شنیدیم و چای نباتِ زعفرانی و کمر باریک خوردیم و خندیدیم. 😊
🔹 ممنون از همهی دوستان که آمدند. ممنون از دکتراستیلایی، موسس و مدیر کتابفروشی «شبهای روشن» که مکان را رایگان در اختیار انجمن داستان سیمرغ نیشابور گذاشتند.