بایگانی برچسب‌ها : نشر صاد

دیدار و گفت و گو با نویسندۀ کتاب «خرداد نارس» در نیشابور

شنبه شب‌های انجمن داستان سیمرغ نیشابور.

نشست دیدار و گفت‌وگو با داستان‌نویسِ اهوازی، زهره طالبی‌علی، نویسنده‌ی مجموعه‌داستان «خرداد نارس»/ شنبه ۱۷ تیر ۱۴٠۲ / خانه‌ی داستان سیمرغ.

«خرداد نارس» شامل ۱۵ داستان‌کوتاه است که به ‌تازگی توسط نشر صاد منتشر و روانه بازار نشر شده است.

در این نشست، مرتضی فخری، مصطفی بیان و امیرحسین روح نیا دربارۀ این کتاب صحبت کردند.

Simurgh story house

نگاهی به مجموعه داستان هیولای تلخ؛ نوشتۀ محمد اسعدی

نگاهی به مجموعه داستان هیولای تلخ؛ نوشتۀ محمد اسعدی

نوشتۀ مصطفی بیان

این مقاله چاپ شده در:

ماهنامه ادبیات داستانی چوک _ شماره ۱۵۱ _ اسفند ۱۴۰۱

نشریه آفتاب صبح نیشابور _ شماره ۱۰۴ _ ۱۴ اسفند ۱۴۰۱

اینایی که راه رفتن مُرده ها رو دیدن، دروغ نمی گن. واقعا دیدن ( از متن داستان دندان های مصنوعی شما را خریداریم)

«هیولای تلخ» اولین کتابِ داستان نویس نیشابوری است که به طور جدی وارد فضای ژانر «وحشت» شده و تا حدی به فضای سورئال و ادبیات گمانه زن (تخیلی، فانتزی و فراطبیعی) نزدیک می شود.

«هیولای تلخ»، دومین مجموعه داستان محمد اسعدی با دوازده داستان کوتاه است که اوایل سال ۱۴۰۱ توسط نشر صاد منتشر شده و برخی از داستان های این مجموعه در جایزه ملی «داستان افسانه ها» در بخش ژانر وحشت برگزیده شده است.

«ادبیات گمانه زن»، ادبیاتی است که در آن سحر، جادو، رمز، معما و ترس به هم آمیخته باشد. داستان های وحشت، از جن، روح، شبح، جادوگران شیطان صفت و همهمه های گنگ و دلهره آور سخن می گوید.

«استیون کینگ» معروف ترین رمان نویس ژانر وحشت امریکایی در یکی از داستان های معروفش می نویسد: «ارواح و هیولاها واقعی هستند، آنها درون ما زندگی می کنند، و گاهی بر ما غلبه می کنند…»

جمال میرصادقی، داستان نویس و مدرس داستان در کتاب «ادبیات داستانی» می نویسد: «داستان های سورئالیستی از بعضی خصلت های داستان های وحشت بهره برده است، یعنی فضاهای وهم آور و ابهام آمیز و پُر رمز و راز  که از خصوصیت های داستان های سورئالیستی است، از داستان های وحشت گرفته شده است.»

از نمونه های داستان های ایرانی می توان به اغلب داستان های غلامحسین ساعدی مثل داستان های به هم پیوستۀ «عزاداران بیل» و «ترس و لرز» و بعضی از داستان های بهرام صادقی مثل داستان بلند «ملکوت» و داستان کوتاه «خواب خون» اشاره کرد.

از مولفه های داستان های گونۀ وحشت حضور «هیولا»، «روح»، «جن»، «مرد آزما» و یا «از ما بهتران» است که امروز خوانندگان نوجوان و جوانِ بسیاری را در داخل و خارج از کشور مجذوب این گونه از داستان ها کرده است.

اردیبهشت امسال طبق روال سال های گذشته، سری به نمایشگاه کتاب تهران زدم. نمایشگاه امسال به دلیل کرونا و مشکلات اقتصادی، رونق چندانی نداشت و حضور علاقه مندان به کتاب به ویژه از شهرستان ها بسیار بسیار کم رنگ بود؛ اما با این وجود برخی از غرفه ها مانند نشر ویدا، هوپا و یا تندیس از حضور نوجوانان و جوانان دهۀ هشتاد پُررنگ بود که این نشانۀ علاقۀ ویژۀ این نسل به ادبیات گمانه زن و یا ادبیات ژانر وحشت، علمی تخیلی و ماوراطبیعی است.

نگاه تخصصی و روان کاوی دلایل علاقۀ نسلِ جدید به این گونه از ادبیات در این مقالۀ مجاب نمی دهد. هدف معرفی مجموعه داستان «هیولای تلخ» اثر محمد اسعدی است که برای اولین بار ادبیات داستانی شهرستان به طور حرفه ای و جدی وارد جریان این گونه از ژانر شناخته شده و پُرطرفدار ادبیات داستانی و همچنین ادبیات سینمای هالیوود است.

«نمی دانم چقدر گذشت؛ ولی زمان زیادی نبود. موجودی سفید و لاغر اندام را دیدم که پشت یکی از سنگ ها ایستاده بود؛ شبیه زنی بود که سرش به یک طرف آویزان باشد. خون توی سرم منجمد شد. گفتم حتما خیالات است. دوباره نگاه کردم. بدون اینکه قدم بردارد، آهسته به طرف من آمد. بلند شدم و مشت به در کوبیدم. کسی جواب نداد. محکم تر زدم. سرم را برگرداندم. شبح سفید، پشت سرم بود؛ زن مانندی، با قد بلند و سراپا سفید. خط خون سیاهی از زیر گلو، تا روی سینه اش جاری بود. چند لگد به در زدم. وارد مرده شورخانه شدم…. دندان ساز را دیدم که روی تخت مرده شورخانه، کنار جسد زنی ایستاده. دهان زن پُرخون بود. انبر و چکشی روی زمین افتاده بود.» (از متن داستان دندان های مصنوعی شما را خریداریم)

داستان «دندان های مصنوعی شما را خریداریم»، یکی از بهترین داستان های این مجموعه است. یک داستان هوشیار‌کننده و البته ترسناک که باعث می‌شود خواننده انتظار اتفاقات غیرقابل باوری را در ادامۀ داستان داشته باشد. داستان در یک روز سرد زمستانی رخ می دهد. مردی بیکار در یک بازارچه، دست فروشی را می بیند که سی، چهل دست دندان مصنوعی زرد و چرک، چند عکس رادیولوژی، تعدادی دندان نیش کرم خورده، گاز انبر و کل بساط دنداسازی را می فروشد.

دندان ساز به مرد می گوید که کارش، فروش، خرید، اجاره و تعمیر دندان است و هجده سال سابقه کار دارد! شغلِ عجیبِ مرد دست فروش باعث می شود تا مرد جوان بابِ گفت و گو را با او باز کند. داستان ادامه پیدا می کند تا آن دو به قبرستان می روند. مرد دست فروش به مرد بیکار می گوید اگر جویای کار هست، همراهش به قبرستان برود. آن دو می روند. در مسیر راه، صحبت هایی بین آنها رد و بدل می شود تا اینکه به قبرستان می رسند و به سمت مُرده شورخانه می روند. دندان ساز از جوان می خواهد پشت درِ مُرده شورخانه منتظر بماند. دندان ساز کلید می اندازد و وارد ساختمان می شود. چند دقیقه بعد مرد جوان زنی ترسناک را پشت یکی از سنگ های قبرستان می بیند. ترس برش می دارد و به داخل مُرده شورخانه می رود. ناگهان در میان توده بخار، دندان ساز را انبر به دست می بیند که روی تخت مُرده شورخانه، کنار جسد زنی با دهانی پُر خون ایستاده…. تلاش‌های مرد جوان برای فرار از دستِ دندان ساز نیز بر ترسناک بودن داستان می‌افزاید و آن را به یکی از تکان‌دهنده‌ترین داستان‌های محمد اسعدی که در این مجموعه چاپ شده، تبدیل می‌کند.

داستان «دستگاه مورد نظر خاموش است» داستانِ وهمناک و طنزآمیزی است. داستان دو برادر و یک خواهر است که به دلیل ناپدید شدنِ پدرشان به کلانتری مراجعه می کنند. در کلانتری، صحبت هایی بین فرزندان و سرگرد صورت می گیرد که در نهایت سرگرد متوجه می شود فرزندان شناسنامه، کارت شناسی از پدرشان ندارند و همچنین اسم و فامیل پدر را فراموش کرده اند و حتی نمی دانند پدرشان چه شکلی است!

یک هفته بعد سرگرد پیرمردی به آنها نشان می دهد که تا اندازه ای شباهت به چهرۀ پدر گم شدۀ شان دارد. فرزندان با دیدنِ پیرمرد تردید می کنند. اما سرگرد تاکید می کند که این پیرمرد خودِخودِ پدرشان است. در نهایت سرگرد از فرزندان می خواهد پیرمرد را با خود ببرند و اگر احیانا پدرشان پیدا شد، این پیرمرد را به کلانتری برگردانند.

در پایان، بچه ها پیرمرد را به جای پدرشان با خود به خانه می ببرند و نویسنده در پایان داستان تصویری از افتادنِ ونِ بهزیستی را در داخلِ جوی آبِ جلوی کلانتری نشان می دهد که چهار پیرمرد از پشت شیشۀ عقبِ ون، به ازدحام خیابان خیره شده اند.

داستان «دستگاه مورد نظر خاموش است» یکی از بهترین داستان های محمد اسعدی است که حسِ خواننده را همراه با طنز و واقعیت تلخ اجتماعی به واقعیت ترس نزدیک می کند؛ و در نهایت همین میزان ترس خواننده را وادار می کند که با خواندنِ این داستان به فکر فرو رود.

داستان «مردآزما»، سومین داستانِ جذابِ این مجموعه است. داستان دربارۀ مردی به نام «اوس مراد» است که دو زن به نام های عصمت و محترم دارد. اوس مراد به مناسبت ازدواج با محترم، همسر دومش، آتشدان حمامِ خانه اش را تعمیر می کند تا مجبور نشود هر روز قبل از اذان صبح، به حمامِ محل برود. تا اینکه خبر می رسد یک روز سحر، اوس مراد قبل از اذان صبح در حمامش از ما بهترانی با سُم سیاه می بیند و سکته می کند. بعد از فوت اوس مراد، درِ حمام را می بندند و یک قفل بزرگ هم می زنند.

حمام یک پنجره به بیرون داشت که زباله ها را از آنجا داخلِ حمام می ریختند. یک روز عماد، پسر بزرگ اوس مراد به دلیلی از پنجرۀ حمام به داخل خزینه می رود. در آنجا، از ما بهتران را می بیند که روی تاقچۀ خزینه نشسته و به او خیره شده است. می خواهد فریاد بزند اما صدایی از گلویش خارج نمی شد. جن با بسم الله گفتن هم غیب نمی شود. عماد از پنجره حمام، سر و بدنش را بیرون می کند اما پای چپش گیر می کند. عماد کمک می خواهد اما کسی داخل حیاط نیست. موجود عجیب با زبان سرخ رنگش کفِ پای عماد را می لیسید. هوا دارد تاریک می شود که عماد صدای پا می شنود. زنی با چادر وارد حیاط خانه می شود. عماد کمک می خواهد. زن به طرف عماد می آید. زن رویش را گرفته اما صدایش، صدای محترم است. عماد از محترم کمک می خواهد؛ اما زن چادری محترم نیست….

داستان «مردآزما» یکی از ترسناک ترین داستان های این مجموعه است که باعث می شود خواننده با خواندنِ این داستان، ترس را با تمام وجودش حس کند.

علاوه بر این ۳ داستان، داستان های متوسطی هم در این مجموعه وجود دارد که از جذابیت داستان های این مجموعه نمی کاهد.

محمد اسعدی متولد سال ۱۳۳۹ در نیشابور و در حال حاضر ساکن تهران است. در کارنامۀ ادبی محمد اسعدی، علاوه بر چاپ کتاب جوایز معتبری می بینیم.

اگر علاقه مند به داستان های ژانر وحشت هستید؛ پیشنهاد می کنم این کتاب را خریداری کنید. مجموعه داستان «هیولای تلخ» نوشتۀ محمد اسعدی توسط انتشارات صاد در ۱۲۴ صفحه و به قیمت ۵۰ هزار تومان در بهار سال ۱۴۰۱ وارد بازار کتاب شده است.

نقدی بر مجموعه داستان «گاه رویش عشقه» نوشته ی معصومه دهنوی

مجموعه داستان «گاه روی عشقه» نوشته ی م. دهنوی (معصومه دهنوی)، نخستین اثر از نویسنده ی جوان نیشابوری است، که در ابتدای تابستان ۱۴۰۰ توسط نشر صاد وارد بازار کتاب شد. این مجموعه داستان شامل هفت داستان کوتاه است که شخصیت های اصلی داستان اسم ندارند. آدم های این داستان، گاهی به دنبال همسایه‌های معمولی خود می‌گردند که ناپدید شده‌اند. گاهی زنی هستند که به دنبال گمشده‌ای میان مجتمع‌های کثیف می‌گردند. گاهی مانند یک پیرمرد، دنباله‌ی پیچک عشقه را تا کلبه‌ی مادربزرگ می‌گیرند، گاهی مردی میانسال هستند که سال ها به دنبال اعضای خانواده می گردد و یا غریق نجاتی است که می خواهد سر از کار همسایه دیوار به دیوارش دربیاورد و راز ناله های شبانه اش را کشف کند. وجه مشترک هفت داستان، عَشَقه هایست که بی سر و صدا و آرام وارد داستان ها می شوند و سرک می کشند، بی آنکه آدم های داستان متوجه حضور آنها باشند. این آدم ها فقط به دنبال رازها و آدم های گمشده ی خود هستند!

نویسنده در این مجموعه سعی کرده از حواشی بپرهیزد و قصه را از زاویه دید اول شخص و یا دانای کل روایت کند. زبان و لحن نویسنده در برخی قسمت های داستان طنزآمیز و گاهی رُک و تند است. گاهی می توان قضاوت و نیز نقد اجتماعی و حتی سیاسی را در متن داستان دید.

«میری دنبال زنت؟ حتما با یه مرد دیگه روی هم ریخته. امیدوارم روی صورتش اسید نپاشی.» (صفحه ۹۵ کتاب)

آدم های داستان های معصومه ی دهنوی، انسان های تنهایی هستند که از گرمای زندگی خانوادگی و همچنین از توجه ی جامعه بهره بسیار کمی برده اند. خیلی ساده عاشق می شوند و در تنهایی‌هایشان ماجرایی را می‌‌یابند که مسیر زندگی‌شان را عوض کرده است.

بیشترین جذابیت این کتاب، مرهون بینش خاص نویسنده و خط داستانی آن است؛ اما از منظر منتقدان، ایراداتی به هر اثر هنری و ادبی وارد است. به عنوان مثال حضور گیاه «عشقه» در داستان ها بیشتر جنبه شاعرانه دارد تا تاثیر مستقیم علت و معلولی.

به عنوان مثال در داستانِ آخر، اهمیت این گیاه با این جمله ی تصویری و شاعرانه به پایان می رسد: «برگ های عَشَقه ای که از در و دیوار خانه شان خودش را بالا کشیده بود، موج می زد و می لرزید.»

و یا در داستان ششم، با اشاره به عشقه های نیمه زنده و مُرده، دلیل غیب شدنِ آدم های داستان مشخص نمی شود (درک شاعرانه).

و همچنین پرسش‌‌های دیگری که نویسنده به آنها تا انتهای داستان پاسخی نمی‌دهد. خواننده را رها می‌کند تا خود پاسخی برای سوال هایش بیابد.

نکته ی دوم که می توان به آن اشاره داشت؛ ارتباط درونمایه داستان ها با عنوان کتاب است. سادگی، بی هدفگی، روزمرگی‌، بی‌سرانجامی‌ و تلخ‌کامی‌هایی که با تکرار روزها به روندی گس و بی‌مزه تبدیل شده‌اند. با وجود اینکه گیاه عَشَقه در تاروپود تک تک داستان ها حضور دارد؛ اما عمدتا درون مایه ی اکثر داستان ها «عشق» نیست!

این مجموعه شامل هفت داستان است که عنوان تک تک داستان ها بین پنج تا ده کلمه در غالب یک جمله جمع شده است. مثلا: حلقه ی زحل خیلی محترم است (عنوان داستان سوم) و صبح ها کمی نور به زور، خودش را از پشت رنگ ها می کشد تو (عنوان داستان دوم).

در برخی از داستان های این مجموعه، رابطه ی علت و معلولی در داستان ها کمتر دیده می شود. به عنوان مثال، در داستان چهارم، شروع داستان از خراب شدن آسانسور حرف زده می شود اما در ادامه داستان، ارتباط این اتفاق با مسیر داستان مشخص نمی شود؛ و یا در داستان ششم، علت غیب شدن زن و بچه ی راوی توضیح داده نمی شود؛ و همچنین در داستانِ آخر، علت ماجرای ناله ها در سرِ ساعت سه و رفتارهای زنِ داستان و همچنین راز غرق شدن دخترک فقط به این جمله خلاصه می شود: «عشقه ها روی دیوارِ خانه اش به ناله ای بچسباند»!

داستان‌های این مجموعه به لحاظ زمانی، گستره‌ وسیعی را دربرمی‌گیرند و نیز بازگوکننده‌ قصه‌ ها، ساکنین سطوح طبقاتی متفاوتی از جامعه‌ هستند. از این نظر گرچه روایت‌ها یکدست و ناپیوسته هستند، اما می‌توانند خواننده‌ را با طیف متفاوتی از شخصیت‌ها همراه کنند.

معصومه دهنوی، متولد دی ماه سال ۱۳۷۱ و ساکن نیشابور است. تک داستان های او در جشنواره های مختلف ادبی مانند خاتم، کبوتر حرم و بخش رمان «داستان انقلاب» رتبه های برتر را دریافت کرده است. او همچنین در اولین و سومین جایزه ادبی «داستان سیمرغ» مقام اول را از آن خود کرد.

مصطفی بیان

چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰ / شماره ۸۴

رونمایی از کتابِ جدید سمیه کاتبی

نشست دیدار و گفت و گو با سمیه کاتبی نویسنده مجموعه داستان «میم و نون های جدا شده از من»

چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰

«میم‌ونون‌های جداشده از من» قصه آدم‌هایی ا‌ست که قصه‌ای ندارند! عناوین خلاقانه هر روایت در کنار توصیفات بدیع و هنرمندانه‌ نویسنده این کتاب را خواندنی کرده‌ است.

سمیه کاتبی متولد ۱۳۶۱ در نیشابور و فارغ‌التحصیل رشته مدیریت بازرگانی است. علایقش در حوزه ادبیات و داستان را با حضور در دوره‌های مختلف داستان‌نویسی دنبال کرد. دوره‌هایی از جمله ظرایف نویسندگی با محمدحسن شهسواری، روش‌های فضاسازی در داستان کوتاه با محمدرضا شرفی‌خبوشان و همچنین دوره‌های داستان‌نویسی جلال آل‌احمد. او در عرصه نشریات نیز دستی بر قلم دارد و چندین اثر داستانی کوتاه در همشهری داستان، روزنامه اعتماد، روزنامه ایران و داستان نامه منتشر کرده است.