کتاب «مقامات رَه حیرانی» اثر دکتر فاطمه مجیدی توسط نشر سخن منتشر شده است. این کتاب گزیدهٔ مثنویهای عطار نیشابوری _ الهینامه، اسرارنامه، منطقالطیر و مصیبتنامه _ است.
یکی از ویژگیهای خاص عطار، توجه وی به حکایت و قصه است. عطار در کل آثار منظوم و منثور خود، حدود ۲٠٠٠ حکایت آورده.
عطار بیتردید بزرگترین سازندهٔ قصههای منظوم عرفانی در ادب فارسی است.
مطالعهٔ این کتاب فرصت خیلی خوبی است برای علاقهمندان به آثار عطار که گزیدهٔ چهار مثنوی عطار را با گزینش و توضیح روان خانم دکتر فاطمه مجیدی مطالعه کنند.
مقامات ره حیرانی / دکتر فاطمه مجیدی / نشر سخن / ۲٠٠ صفحه / ۱۹٠ هزار تومان / چاپ اول، سال ۱۴٠۲
مجموعهداستانِ «معمولیِ معمولی» شامل داستانهای منتخب ششمین دورهٔ جایزه داستان سیمرغ است. همچنین در این مجموعه چهار داستان از چهار بانوی نویسندهٔ جوان نیشابوری : معصومه دهنوی، سارا عیشآبادی، خاطره قیصری و فاطمه داغستانی به چاپ رسیده است.
معمولیِ معمولی / گردآوری مصطفی بیان / نشر داستان / ۱٠۸ صفحه / ۹۵ هزار تومان / چاپ اول، پاییز ۱۴٠۲
همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانههای عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتابخوان و رسانه با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانههای عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتابخوان و رسانه در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند.
اسامی برگزیدگان در بخشهای رسانههای اجتماعی، تلویزیون و رادیو، خبرگزاریها و مطبوعات و بین الملل در ادامه آمده است:
حوزه خبرگزاریها و مطبوعات
مصطفی بیان، شایسته تقدیر رشته مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور (استان خراسان رضوی)/ تنها نمایندهٔ استان خراسان رضوی
مصطفی بیان، داستاننویس و روزنامهنگار ادبیِ نشریهٔ «آفتاب صبح نیشابور»، تندیس، لوح تقدیر و کارت هدیه نقدیِ «دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه» برای نگارش مقالهٔ «وقتی کرگدنها به نیشابور حمله کردند!» از دست محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دریافت کرد.
آیین اختتامیه دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه به همت نهاد کتابخانههای عمومی سراسر کشور، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴٠۲ همزمان با بیستمین سالگرد تاسیس این نهاد برگزار شد.
گزارش تصویری از نشست «شب گابریل گارسیا مارکز» همزمان با سالروز تولدش در نیشابور
نشست فوق با همکاری انجمن کتاب سیمرغ و انجمن داستان سیمرغ نیشابور سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۴٠۲ برگزار شد.
در این نشست ادبی، پنج اثر معروف این نویسنده: صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا، پاییز پدر سالار، گزارش یک آدم ربایی و زندهام که روایت کنم نقد و بررسی شد.
در این نشست ادبی، مصطفی بیان، داستاننویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور ضمن معرفی مارکز به نقد و بررسی سه رمانِ مشهور او: صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا و پاییز پدر سالار پرداخت و در ادامه فاطمه داغستانی، داستاننویس، دو کتابِ گزارش یک آدم ربایی و زندهام که روایت کنم، نقد و بررسی کرد.
به پشنهاد حسین شریفی، دوست منتقدم، داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را خریدم و در دو روز آن را خواندم. کتابی که در مدتِ ۲۲ سال، نوزده بار تجدید چاپ شده و در همان سال اول انتشارش، دو جایزه مهم، جایزه بنیاد گلشیری و جایزه منتقدین مطبوعات را از آن خود کرد.
داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» شامل ۵ فصل است و در ۲۰۷ صفحه توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.
داستان در یک آپارتمان در کشور فرانسه روایت میشود که ساکنانِ آن آپارتمان از تبعیدیان و مهاجرانِ به آن کشور (فرانسه) هستند. نویسنده زندگی هر کدام از ساکنانِ این آپارتمان، دردها و عادتهای شخصیتیشان را به تصویر میکشد.
درونمایه داستان «مهاجرت» است؛ روایت زندگی مهاجرانِ اغلب ایرانی ساکن در اتاقهای زیرشیروانی آپارتمانی که همگی آنها، افسردگی، پوچی و تنهایی را تجربه میکنند.
«خواب نبودم؛ این را مطمئنم. چون کاردی را که در پشتم فرو رفته بود حس میکردم. بوی زُهمِ خونِ خشکیدهای را هم، که تمام تنم را پوشانده بود، حس میکردم. پس این نورِ کجتاب از کجا میآمد؟» (صفحه ۱۱ کتاب)
راوی داستان، یدالله در اتاقی در طبقه ششم پانسيونی اجارهای زندگی میکند. یدالله، بارها در روایات خود مرز بین واقعیت و خیال را در هم میآمیزد و به سبب بیماریهای روانی که دارد شکل جدیدی از روایت را رقم میزند که به خوبی بیانگر شخصیت آشفته و پارانویای (بدگمانی) اوست. بیماریهایی که خود یدالله در رمان بارها اذعان میکند به آنها مبتلاست به شکلی دیگر در واقع اشارههایی به بحرانهای هویتی، شخصیتی و اجتماعی او هستند. (صفحه ۴۵ و ۴۷ کتاب).
«خود ویرانگری»، «بدون تصویر بودن در آینه» و «وقفههای زمانی» بیماریهایی است که یدالله به آنها مبتلاست. او هنگامی که در مقابل آینه قرار میگیرد تصویر خود را در آینه نمیبیند، اینگونه تصور میرود که یدالله به سبب بحرانی که در چهارده سالگی برایش اتفاق افتاده، در سایهاش مسخ شده است و نمیتواند تصویر خود را در آینه ببیند و در برابر آینه به شخصیتی نامرئی بدل شده. هر شیئی بیجانی در آینه قابل رویت است جز او. (صفحه ۵۸ و ۶۲ کتاب)
«تایید میکنید که این یادداشتها مربوط به کتابی است که با نامِ «همنواییِ شبانۀ ارکسترِ چوبها» که شما با امضایی دروغین منتشر کردهاید؟» (صفحه ۳۵ کتاب)
فاوست مورنائو و مرد سرخ پوست پشت ميز محاكمه از او بازخواست میكنند، و راوی بايد دربرابر اعمالی كه از او سرزده، پاسخگو باشد. در نتيجه او برای مخالفت در برابر خود مجازات میشود.
«هر آدمی کم و بیش رازهای کوچکی دارد که با خود به گور خواهد برد. رازهایی هم هست که میکوشیم تا آنجا که ممکن است از چشم دیگران پنهان بماند. مثل آدمِ ششانگشتی که دائم انگشتِ ششمش را پنهان میکند.» (صفحه ۶۲ کتاب)
راوی داستان، همیشه دچار نومیدی مطلق میشد و هر بار که دچار نومیدیِ مطلق میشد این آینه بود که نجاتش میداد. کافی بود راوی داستان در زنده بودنِ خود شک کند؛ آن وقت میرفت جلوی آینه و به خودش میگفت: میبینی؟ تصویرت را نشان نمیدهد. پس هنوز به شیئی بیجان تبدیل نشدهای!
عنصر محوری و مرکزی در این داستان، شخصیت است. یکی از تکنیکهای این داستان، القای سرگشتگی و پریشانحالی شخصیتهای داستان است. اکثر شخصیتهای این داستان از تنهابودگی و انزوای عاطفی رنج میبرند و تشنۀ حرف زدن هستند؛ که در نهایت این شخصیتها، «سوژه» را میسازند. در کل، داستان « همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، داستانِ همهخوان نیست. اگر علاقهمند به داستانهای سورئال و پست مدرن هستید؛ پیشنهاد میکنم این داستان را بخوانید.
تا به حال داستان یا کتابی از دانلد ادوین وستلیک نخوانده بودم. دانلد ادوین وست لیک نویسندهٔ پُرکار امریکایی است که بیش از صد رمان منتشر کرد و در سال ۲٠٠۸ در سنِ ۷۵ سالگی درگذشت. رمان «تبر» نسبتا قطور و دارای ۳۲۵ صفحه است که سال ۱۳۹۷ با ترجمهٔ محمد حیاتی توسط نشر نیلوفر منتشر شد.
داستان دربارهٔ مردی پنجاه ساله به نام برک دوور است که نزدیک به دو سال است از کار بیکار شده و خودش هم هیچ تقصیری ندارد. او صرفا به دلیل مشکلات اقتصادی و رکود اقتصادی جامعهٔ امریکا تعدیل شده است. این دورهٔ بیکاری تاثیر بدی بر او میگذارد و باعث میشود کارهایی انجام دهد که هیچ وقت فکر نمیکرد از او سر بزند. او با ارسال آگهی قلابی برای روزنامهها و مجلههای تجاری، رزومهٔ خیلی از آدمهای بیکار دیگر را، در زمینهٔ تخصصی خودش پیدا میکرد و بعد تصمیم میگرفت آنهایی که صلاحیتشان از او بیشتر است به قتل برساند!
چرا این کار را میکرد؛ زیرا: «من آن شغل را میخواستم، میخواستم دوباره بروم سرِ کار، و همین میل باعث شد مرتکب کارهای احمقانه شوم.»(از متن کتاب)
زاویه دید داستان اول شخص است و داستان از زبانِ شخصیت اصلی داستان بازگو میشود. قهرمان داستان، برخلاف بسیاری از شخصیتهای منفی داستانهای جنایی و رازآلود، فردی خشن و سنگدل نیست. او واقعا از ارتکاب این جنایتها شرمنده است و باورش نمیشود این قتلها از او سر زده باشد. دلش خیلی به حال مقتولها و همچنین خانوادههایشان میسوزد و از خودش متنفر میشود و در طول داستان بارها به جنایتهای خود اعتراف میکند و میگوید: «میترسیدم صلاحیتشان از من بیشتر باشد و آنها استخدام شوند در حالی که من آن شغل را میخواستم، میخواستم دوباره سرِ کارم برگردم.» و یا در جای دیگر اعتراف میکند: «من آدمی مسلح و خطرناک را توی خودم پناه دادم، آدمکشی بیرحم، یک هیولا، و این مرد درون من است.»(از متن کتاب)
داستانِ «تبر» یک داستان شخصیتمحور است. داستانی که راوی با خودش کلنجار میرود. انسانی مختار که گرفتار جبر زمانه شده است و جبر بر انسانِ شکست خورده و سرگردانِ جامعهٔ امریکایی قرن بیستم غالب شده است. انسانی که میگوید این حق من است و حق کسی دیگر نیست. نباید بهتر از من وجود داشته باشد؛ و اینجاست که انسانِ متکبر و خودخواه قرن بیستم امریکایی معرفی میشود.
داستان شروع و تعلیق خیلی خوبی دارد اما در نیمهٔ دوم رمان، از سرعت و کشش داستان کاسته و داستان کمی خستهکننده میشود و خواننده منتظر حادثهٔ بعدی است؛ در حالی که در داستانهای جنایی، رازآلود و معمایی روند داستان معمولا به این شکل نیست. خواننده شاهد علتمعلولهای گسترده و پشتسر هم است؛ که ما این مهم را در داستانِ تبر شاهد نیستیم.
نکتهٔ دوم، منطق داستانی است. این که چرا قهرمان داستان فقط روی کار قبلیاش پافشاری میکند؟! آیا حرفه و هنر دیگری بلد نیست و چرا از همسرش کمک نمیگیرد؟! سوالاتی در ذهنِ خواننده میآید که پاسخی در پایان داستان دریافت نمیکند.
در کل، رمان «تبر» را زیاد نپسندیدم و حسرت میخورم چنین سوژهٔ جذاب و تعلیق داستانی بیهوده هدر رفت!!
عنوان یادداشت: سبک پردازی مدرن در رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان نژاد
نوشته: مصطفی بیان
چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ / شماره ۱۷۴۲
آدمهای داستان ناامید، مایوس و همراه با شکست تقلا میکنند تا با دنیای پیرامون خود مواجه شوند؛ گویا جبر زمانه، شکست و ناامیدی را برایشان به ارمغان آورده است. همه سرگردان و منتظر. حتی لطیفه که هیچ وقت یاد نگرفته با گریه و مویه و گلایه خود را سبک کند. همچنین جنازۀ زنِ آبستن در قبرستان؛ شخصیتی است که در داستان مُرده اما گویا زنده است و زندگی در زیر پوستش جریان دارد. او هم منتظر و چشم به راه است تا کسی از راه برسد و سراغِ او را بگیرد. اما انگار کسی نمیآید و فقط سگها و کفتارها منتظرند به سراغ او و جنینش بیایند. وحشت تمام تنِ زنِ آبستنِ مُرده را پُر کرده است.
زمان در داستان عقب و جلو میرود. گذشته و حال. زمان میچرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود میکنیم. آدمهای این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمیکنند.
قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه میکند. رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیقهای فراوان با توصیفهای زیبا از فضای جنگ و خشونت.
بررسی سه اثر داستانی داریوش مهرجویی همزمان با هفتۀ کتاب و در آستانه چهلمین روز درگذشت این فیلمساز مولف و همسرش به همت انجمن داستان سیمرغ برگزار شد.
در این نشست که عصر یکشنبه، ۰۲/۸/۲۸ به تسهیلگری مصطفی بیان و خاطره قیصری با حضور دوستداران ادبیات داستانی نیشابور در نگارخانه پنجره سامان یافته بود، هر یک از سخنرانان از زاویه دیدی متفاوت به بررسی آثار داستانی مهرجویی پرداختند.
در خلال واکاوی این سه رمان، مصطفی بیان از تاثیر خانواده مذهبی مهرجویی بر ذهنیت و قلم نویسنده سخن گفت و خاطره قیصری از نگاه تیز و تند انتقادی مهرجویی به فرهنگ و شیوه زیست خودی حرف زد.
در این جلسه حجت حسن ناظر با ذکر تاریخچه ای در خصوص شخصیت و آثار سینمایی مهرجویی، به نقش و جایگاه والای او در ارتقای سینمای ایران و تاثیرش بر موج نو فیلم ایرانی اشاره کرد.
به مناسبت هفتهٔ کتاب، نشست نگاهی به سه رمانِ داریوش مهرجویی (به خاطر یک فیلم بلند لعنتی، در خرابات مغان و برزخ ژوری) به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، ساعت ۱۷ یکشنبه ۲۸ آبان ماه ۱۴٠۲ با حضور خاطره قیصری، نویسنده و عضو هیات علمی دانشگاه و مصطفی بیان داستاننویس در نگارخانهٔ پنجره برگزار میشود.
داریوش مهرجویی آثار ماندگاری در سینما، سینمای مستند، ترجمه، نگارش کتاب و نگارش فیلمنامه دارد که از جمله آثار او میتوان به هامون، اجارهنشینها، گاو، پستچی، لیلا و سنتوری اشاره کرد.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در دهمین شماره از پرونده «خلأ ژانر در ادبیات داستانی ایران» با مصطفی بیان، نویسنده، منتقد ادبی و دبیر انجمن داستان سیمرغ همکلام شدهایم تا با توجه به تجربیات او در شش دوره برگزاری جایزه داستان سیمرغ، به بررسی کمی و کیفی ژانر در آثار داستاننویسان جوان بپردازیم. بیان معتقد است، عدم آشنایی نویسندگان جوان با ادبیات ژانر و نبودنِ علاقه باعث شده که نویسندگان ایرانی اغلب سراغ تجربه نگارش داستانهایی در ژانرهای فانتزی، علمیتخیلی و کارآگاهی نروند و میگوید: «هنوز ادبیات ژانر در جامعهی ایران جایگاه خودش را نشناخته است».
با توجه به تجربیات و سابقه فعالیت شما در جایزه داستان سیمرغ، نویسندگان جوان را تا چه میزان به تجربه نگارش داستانهایی در انواع ژانر علاقهمند دیدهاید؟
به جرئت میتوانم بگویم هیچ! پنجمین و ششمین دوره جایزه داستان سیمرغ در سطح ملی برگزار شد و در مجموع ۱۱۰۰ نویسنده در جایزه داستان سیمرغ شرکت کردند. با نگاه کلی به داستانها میتوان نتیجه گرفت که هنوز نویسندگانِ جوان ایرانی تجربه نگارش در ادبیات ژانر را ندارند. بررسی در این مورد نیاز به کاوش و بررسی تخصصی دارد اما میتوانم بگویم مهمترین دلیل، شناخت کم نویسندگان جوان از ادبیات ژانر است.
داستاننویسان ایرانی اغلب سراغ داستانهایی در ژانرهای علمیتخیلی، کارآگاهی و فانتزی نمیروند، دلیل این مسئله را چه میدانید؟
مهمترین دلیل، آشنا نبودن نویسندگان جوان با ادبیات ژانر و در درجه دوم نداشتن علاقه است. این مختص نویسندگان نیست؛ بلکه شامل خوانندگانِ ایرانی نیز میشود. هنوز ادبیات ژانر در جامعه ایران جایگاه خودش را نشناخته است. به عنوان مثال، ادگار آلنپو که پایهگذار داستان کوتاه است، خود را از نویسندگانِ داستانهای ژانر پلیسی و جنایی میداند. دو قرن پیش، ادگار آلنپو با نگارش داستان کوتاه «جنایت کوچه مورگ» پا به عرصه وجود گذاشت، اما داستان کوتاه به معنای واقعی و حرفهای در ایران از صادق هدایت و بزرگ علوی آغاز شده است؛ یعنی کمتر از یک قرن! صادق هدایت، داستان کوتاه «زنده به گور» را در سال ۱۳۰۸ و بزرگ علوی، مجموعه داستان «چمدان» را در سال ۱۳۱۳ منتشر کرد؛ میتوان نتیجه گرفت که فقط ۹۰ سال است که داستان کوتاه به شکلِ نوین وارد ایران شده، در حالی که داستانِ «جنایت کوچه مورگ» که تقریباً دستورالعمل کامل نظری و عملی کاراگاهی را ارائه میدهد، دو قرن قبل نوشته و منتشر شده است. بعد از ادگار آلنپو، داستانهای کوتاه و رمانهای پلیسی و جنایی در انواع مختلف نوشته شد و داستاننویسهای بسیاری در این زمینه آثاری به وجود آوردند که در انگلستان و امریکا و بعد در فرانسه مورد استقبال قرار گرفت و مردم این نوع ژانر ادبی را به عنوان سرگرمی و لذت پذیرفتند و امروز شاهدیم که ژانر جنایی و معمایی جزو ژانرهای پُرفروش در این کشورها است.
داستاننویسی در حوزه ژانر را تا چه میزان وابسته به فرهنگ و نگرش جوامع مختلف میدانید؟
بهترین نویسندگان ژانر کاراگاهی از کشور انگلیس و فرانسه هستند. آرتور کانندویل، خالق «ماجراهای شرلوک هلمز» و آگاتا کریستی خالقِ «هرکول پوآرو» و «خانم مارپل» از نویسندگانِ انگلیسی هستند و یا موریس لوبلان، آفریننده «آرسن لوپن»، نویسنده فرانسوی است و همچنین گراهام گرین، نویسنده انگلیسی نیز در این ژانر ادبی، آثاری آفریده است. انگلیس، اولین کشور صنعتی جهان بوده است؛ زمینههای شکلگیری انقلاب صنعتی، ریشه در تحولات گسترده بریتانیا در نیمه دوم قرن هجدهم دارد. به مرور این انقلاب در کشورهای اروپایی گسترش یافت و در نهایت تا اواخر قرن نوزدهم به دو کشور آلمان و امریکا رسید. در همین زمان بود که چارلز دیکنز، نویسنده انگلیسی عصر انقلاب صنعتی، در رمان «الیور توئیست» به معضلات کودکان آن زمان انگلستان میپردازد.
امروزه شاهد معرفی نویسندگان ژانرنویس اروپایی به مخاطبان جهانی هستیم. کدام زیرساختها و امکاناتی زمینههای خلق چنین آثاری را شکل داده است؟
فقط درباره ژانر پلیسی میتوانم بگویم مهمترین دلیل حضور این نوع ژانر ادبی، ورود انقلاب صنعتی به شهرهای بزرگ انگلیس و آلمان و فرانسه مربوط میشود. با ورود انقلاب صنعتی، شاهد تولد ژانر کاراگاهی و همچنین در کنار آن خلق داستانهای اسرارآمیز، جاسوسی، مهیج، وحشتآور و فانتزی هستیم و همچنین چاپ پاورقیهای پلیسی و جنایی در روزنامهها و مجلهها و نیز در مورد ژانر ماجراجویی، سحر و جادو و فانتزی، میتوان رماننویس معروف، جان رونالد رول تالکین را نام برد. تالکین در اوایل قرنِ بیستم هابیت و ارباب حلقهها را در انگلیس نوشت و او را به عنوان پدر ادبیات فانتزی مدرن میشناسند. به طور کل میتوان گفت که اروپا و امریکا بعد از گذر از انقلاب صنعتی و صنعت چاپ شاهد ظهور ژانر و سبکهای مختلف ادبی و مکاتب ادبی است و ایران بعد از انقلاب مشروطه، شاهد ترجمه آثار مختلف ژانر، سبک و مکاتب ادبی از اروپا و امریکاست و مخاطبان خودش را در این مدت زمان کوتاه شناخته است. ما هنوز تجربهای کمتر از یک قرن را در نگارش داستانکوتاه و رمان و انتشار آن به شکل نوین داریم؛ پس در ابتدای راه هستیم و برای رسیدن به نقطه مطلوب باید وارد بازار جهانی و رقابت با نویسندگان معروف جهان شویم. آثار ادبی ما باید ترجمه شوند و در جوایز مختلف ادبی و مجامع بزرگ ادبی شرکت و حضور داشته باشند. باید دیوارها برداشته شود و شرایط برای گفتوگو و حضور در عرصه جهانی برای نویسندگان، ناشران و تولیدکنندگان عرصه سینما و تئاتر در مجامع بینالمللی مهیا شود. همه این موارد در تسریع در کیفیت و شناخت ادبیات داستان ایران و در نتیجه سایر هنرها مانند سینما و تئاتر سازنده خواهد بود.