بایگانی برچسب‌ها : افتاده بودیم در گردنه ی حیران

یادداشتی درباره مجموعه داستان «افتاده بودیم در گردنه ی حیران» نوشته ی حسین لعل بذری

یادداشتی درباره مجموعه داستان «افتاده بودیم در گردنه ی حیران» نوشته ی حسین لعل بذری

 

مجموعه داستان «افتاده بودیم در گردنه ی حیران» شامل ۱۲ داستان کوتاه است که بیشتر داستان ها راوی اول شخص دارند و درونمایه و حال و هوای اکثر داستان ها «مرگ»، «نیستی» و «نبودنِ آدم هایی که دیگر نیستند» و «دلتنگی و وابستگی» آدم هاست. مهم ترین مولفه این مجموعه «نوستالژیک» بودنِ زمان و مکان داستان هاست. مانند دوران سربازی، سپاه دانش، گوش ماهی، پیکان جوانان. فضایی که اکثر داستان نویسان گاه به صورت لحظه ای و گاه فراگیر و گسترده دچار آن می شوند و حسرت آمیز در داستان هایشان نوستالژی گذشته شان را یاد می کنند. نمونه ی آن را می توانیم در اکثر داستان های ایرانی ادبیات معاصر ببینیم. بازگشت به گذشته (در داستان گوش ماهی)، خاطره گرایی (در داستان های گوش ماهی، افتاده یودیم در گردنه ی حیران، اندوهی دور گردن و تمام مسیر را می خوابیم)، اسطوره گرایی (در داستان های پَر سیاوشان،در ذکر حکایت احتضار شیخ عبدالواحد اسطیرآبادی، نگهبان سوبَر)، استفاده از حس ها و اشیاء نوستالژیک مانند گوش ماهی در داستانی به همین نام، دست نوشته ها در داستان «اندوهی دور گردن»، پیکان جوانان در داستان «تمام مسیر را می خوابیم»، عکس در داستان «پَر سیاوشان» یا … و استفاده از فلش بک  در اکثر داستان های این مجموعه دیده و حس می شود.

استفاده از عنصر «حسرت» و گذرِ زمان و از دست رفتنِ روزهای خوب کودکی، جوانی، سربازی و عاشقی و حضور اعضای خانواده و نبودنِ آنها در زمان حال و در نهایت عنصر «مرگ» و «دلتنگی» و یاد کردنِ افرادی که در گذشته بودند و امروز نیستند در اکثر داستان های این مجموعه دیده می شود. مانند داستان «تمام مسیر را می خوابیم».

«خواب… خواب… خواب بهترین پناهگاه است این جور وقت ها اگر به دسترس باشد و به کمکت بیاید و تو را با خودش ببرد به عالم بی خبری. به عالم هزارتوی پیچ در پیچِ تخیلات ناممکن. ساعت ها و روزها و بلکه ماه ها خودت را بسپاری به این منجیِ مهربان و مثل کاوشگران آثار باستانی یک بیلچه بگیری دستت و دیواره های نامحدود زمان و مکان را تراش بدهی و جلو بروی. بروی و وقتی بیدار می شوی، ببینی همه ی آن ماجراهای هولناک خواب و خیال بوده اند.» (بخشی از داستان تمام مسیر را می خوابیم)

استفاده از اسطوره در سه داستان این مجموعه دیده می شود. «پر سیاوشان» بر اساس اساطیر، نام گیاهی است. این گیاه از ریختن خون سیاوش بر زمین می روید و یا در داستان «نگهبان سوبَر»، پسر یاد قصه هایی می افتد که موقع بچگی از پدربزرگش در مورد چشمه شنیده بود. در مورد اژدهایی که بر سر این چشمه خوابیده بود و سام نریمان با او می جنگد و آب را آزاد می کند.

زبان داستان، ساده و روان است. استفاده از زبانِ افغانی در داستان «پدر کلان» و زبان ترکی در داستان «تمام مسیر را می خوابیم» از نکات مثبت این مجموعه محسوب می شود و استفاده از عنصر زبان در این مجموعه پُر رنگ دیده می شود.

در کنار تمام عناصری که در داستان ها به کار رفته اکثر داستان ها به جز دو سه داستان از تعلیق لازم برخوردار نیست. نکته ی مهم این است که هدف درون مایه ایجاد کشمکش در مسیر حرکت داستان باشد. در اکثر داستان های این مجموعه به جز دو داستان «افتاده بودیم در گردنه ی حیران» و «نگهبان سوبَر» کشمکش تمام صحنه های داستان حضور ندارد و یا خیلی کم رنگ است.

مصطفی بیان

چاپ شده در دو هفته نامه چلچراغ / شماره ۷۶۳ / شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸