بایگانی برچسب‌ها : اکبر رادی

پنجاه سال بعد از انتشار داستان «باران» اثر اکبر رادی

عنوان یادداشت : پنجاه سال بعد از انتشار داستان «باران» اثر اکبر رادی

داستانِ «باران» در مرداد ۱۳۳۸ یعنی در بیست سالگی اکبر رادی نوشته شد و در اولین مسابقه داستان نویسی ایران در مجله «اطلاعات جوانان» همان سال به چاپ رسیده و در میان هزار داستان جایزه اول آن مسابقه را که معادل ۱۰۰۰ تومان بود، از آن خود کرد. در آن مسابقه کسانی چون صمد بهرنگی، محمدعلی سپانلو و …. شرکت داشتند و داوران مسابقه بهرام صادقی، سعید نفیسی، رضا سیدحسینی، علی اصغر حاج سیدجوادی و حسن حاج سیدجوادی بودند.

رادی در این سال دوره ی متوسطه را در دبیرستان فرانسوی رازی به پایان رسانده بود و در رشته ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران پذیرفته شد. این داستان در سال ۱۳۳۸ نوشته شده یعنی شش سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد. در زمانی که منوچهر اقبال نخست وزیر و هنوز نظام مالکیت اربابی بر اراضی کشاورزی حاکم بود. اما محور داستان مساله درگیری ارباب و رعیت نیست. اشاره داستان به پرداخت اجاره به ارباب فقط در جهت تقویت محور اصلی که در آغازبندی آمده، عمل کرده است. داستان، تصویر یک خانواده کشاورز گیلک در دهه ی سی را نشان می دهد. دو کشت کار زحمتکش گیلانی «گل آقا» و «کوچک خانم» که منتظر بارانند. تنها فرزند خانواده عصا به دست است و قادر نیست به خانواده اش یاری برساند و به اجبار او را به خانه ی سرهنگی برده اند و در سرمای کشنده ی زمستان در نامه ای از پدرش تقاضای یک لحاف می کند و پدر از تهیه ی آن عاجز است و جواب نامه را نمی دهد. از طرفی زمین هم مالِ گل آقا و کوچک خانم نیست و آنها می بایستی اجاره ارباب را پرداخت کنند.

«گل آقا سوی فانوس را پایین کشید و آن را بالای پله گذاشت. نگاهش که به آسمان بود شکست و مایوسانه به زمین افتاد. کوچک خانم سفره گرد حصیری را تازه پهن کرده بود. پهلویش نشسته بود و دستش را زیر چانه اش زده بود.»

داستان واقع گرا و نمادین است. باران می تواند کنایه به معنی انتظار نجات برای ادامه ی زندگی باشد. پایان داستان این انتظار به سرانجام می رسد: «یک قطره باران به دستش خورده بود… نسیم کوتاهی گذشت. گرک های خربزه آهسته تکان خورد و گرمی لغزانی از گوشه چشمان گل آقا جوشید و روی گونه های او پایین سُرید… تمام شب باران یک ضرب می بارید. گل آقا پاها را زیر شمد جمع کرده بود و پهلو به پهلو می شد و در سرش شالیزار سبز مورد با خوشه های خمیده برنج موج می زد.»

سه سال بعد در زمستان ۱۳۴۱ انقلاب سفید و اصلاحات ارضی در کشور به تحقق پیوست و کشاورزان صاحب زمین شدند.

اکبر رادی را بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس می شناسیم. او در سال های ۴۲ – ۱۳۳۸ داستان هایی هم نوشت اما بعدها با بی علاقگی از آنها در گفتگو با نشریه «ادبستان» (شماره ی دی ۱۳۶۸) صحبت کرده است: «چیزهایی نوشتم که بعدها منتخبی از این سیاه مشق ها را در مجموعه ی لاغری به نام «جاده» (در سال ۱۳۴۹) منتشر کردم و پرونده را هم بستم.»

اکبر رادی، داستان کوتاه، کم نوشت با این وجود اکثر داستان هایش درباره ی زندگی در شمال ایران بوده اند.

مصطفی بیان

چاپ شده در مجله چلچراغ / شماره ۷۶۲ / شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸