بایگانی برچسب‌ها : خوآن رولفو

نقد و بررسی رمان «پدرو پارامو» اثر خوآن رولفو

مصطفی بیان، مجید نصرآبادی و فروغ خراشادی
مصطفی بیان، مجید نصرآبادی و فروغ خراشادی

نشست نقد و بررسی رمان «پدرو پارامو» اثر خوآن رولفو، بعد از ظهر ‌شنبه ششم مرداد ماه ۱۳۹۷ با حضور مجید نصرآبادی، مصطفی بیان و فروغ خراشادی در کتابخانه دکتر علی شریعتی شهرستان نیشابور برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) مصطفی بیان در ابتدای این نشست به مضمون داستان اشاره کرد و گفت: «تمِ اصلی داستان، ناامیدی است. امید هر شخصیت اصلی این داستان منجر به نابودی می شود. زیرا هیچ یک از تلاش های آنها برای رسیدن به هدفشان موفق نبوده است. ارواح و ماهیت حقیقی نیز از مضامین مکرر در متن داستان است. هنگامی که خوآن پرثیادو به کامولا می رسد این شهر در تسخیر ارواح است. در حالی که خودش خبر ندارد. حتی خواننده ی رمان هم نمی داند. این مضمون به تدریج به راوی داستان و خواننده ی داستان تزریق می شود. به عنوان مثال در یک قسمت خوآن پرثیادو تصور می کند دامینا زنده است تا اینکه به رفتار او مشکوک می شود و از او می پرسد: آیا شما زنده هستید؟ این برخورد نشان می دهد که بدانیم چه کسی مرده است؟ و چه کسی در کامولا زنده است؟»

این داستان نویس و منتقد ادبی به عنوان داستان اشاره می کند و توضیح می دهد: «پدرو پارامو که عنوان داستان است؛ هم شخصیت اصلی داستان است و هم می تواند یک نماد باشد. پدرو پارامو، شخصیت ضد قهرمان است. او خان کامولا است. هرزه و با زن های کامولا در ارتباط است. همچنین عاشق زنی زیبا، پاکدل و بی گناه به نام سوسانا است. پدرو پارامو، نماد نابودی آبادی به نام کامولا است. فردی که فرزندان زیادی تولید می کند و عامل مرگ خیلی افراد می شود. کامولا را از آبادی به ناآبادی تبدیل می کند. همچنین برای حفظ جان خودش به مقابله با ارتش انقلابیون می رود.»

بیان در ادامه به ویژگی های این رمان اشاره می کند: «تقسیم روایت، ویژگی های فیزیکی شخصیت های اصلی داستان و نجواها و توهمات شنیداری که توسط راوی اصلی داستان توصیف می شود و در نهایت انزوای انسان ها، مرگ و تنهایی از ویژگی های بارز این داستان محسوب می شود.»

مجید نصرآبادی در این نشست گفت: «رمان پدرو پارامو از دو سبک ادبی، جریان سیال ذهن و رئالیسم جادویی بهره گرفته است و این خوانش رمان را سخت می کند و حداقل باید دو بار این رمان خوانده شود. زیرا نویسنده خیلی به صحنه پردازی و فضاسازی نپرداخته و بیشتر بر حول محور دیالوگ پرداخته است. از قرن شانزدهم تمدن ‌های بومی مکزیک از سوی اسپانیایی‌ها مورد حمله قرار گرفتند. اسپانیایی‌ها توانستند تمدن‌های آزتک و مایا را در مکزیک شکست دهند و این کشور را به تصرف خود درآورند. با وجود اینکه زبان رسمی مکزیک، اسپانیایی است اما هنوز افرادی هستند که به زبان بومی شان تسلط دارند و باورهای اسطوره ایشان بسیار قوی است. تمدن مایا از تمدن های قدیمی و غنی در مکزیک است که بنیان های اسطوره شناختی خیلی خوب و قوی دارد که رد و پاهای آنها را می توان در ادبیات اسپانیایی زبانان آمریکای لاتین و مرکزی بینیم. رئالیسم جادویی، مبنا آن در همین اسطوره ها است.»

این مدرس و پژوهشگر فلسفه و ادبیات در ادامه توضیح داد: «در بسیاری کشورها حتی در کشور خودمان این تفکر و بینش اسطوره ای پا برجاست. در بینش اسطوره ای از ابزارهای علت و معلول برای شناخت جهان استفاده نمی کند. یکی از ابزارها و تکنیک های بنیان های اسطوره ای بر مبنای مجاورت و مشابهت است. ما در ابتدای این رمان می بینیم که خوآن پرثیادو عکس مادرش را به همراه دارد و بعد اینکه عکس مادرش را بیرون می آورد با سوزن و یا سنجاق سوراخ سوراخ شده است؛ سوراخ های نزدیک سر و قلب. این به تفکر اسطوره ای بر می گردد حتی در بینش قدیمی خود ما هم هست. آن سوزن ها قرار بوده از راه دور قلب مادر خوآن پرثیادو را تسخیر کند که این از تفکر اسطوره ایست. در قوم مایا، جهان به جهان آسمانی، زمینی و زیرزمینی تقسیم می شود و معتقد بودند که انسان ها همراه خودشان همذاتی دارند و این همذات ها توانایی این را دارند که با جهان زمینی و مردگان ارتباط برقرار کنند. ما این رد و پای این تکنیک و اسطوره ای را در رئالیسم جادویی می بینیم.»

نصرآبادی ادامه داد: «رئالیسم جادویی که در این رمان به کار گرفته شده است در حقیقت همان نگاه و تفکر اسطوره ای است که نویسنده مدرن امروزی سعی می کند آن را در داستانش بکار ببرد. شاید ما امروزه فکر کنیم که روح از نگاه عصر روشنفکری وجود نداشته باشد و انسان همذاتی برای او نیست. اما چه انسان دینی و چه انسان اسطوره ای به روح و همذات اعتقاد دارد. نویسنده ی ما از ظرفیت هایی که در اسطوره وجود دارد برای خلق رمان استفاده می کند.»

فروغ خراشادی در ادامه این نشست گفت: «من تصور می کنم هیچ سفری اتفاق نیفتاده هر چه هست در ذهن و ناخودآگاه خوآن پرثیادو رخ داده است. از همان جایی که بعد از فوت مادرش صداهایی می شنود، حالش عوض می شود، تغییراتی می کند و یکدفعه بدون هیچ مقدمه ای در مسیر گاریچی قرار می گیرد. نکته اینجاست داستان با شخصیت آبوندیو شروع می شود و با آبوندیو تمام می شود. ضمن اینکه می گوید: آمدم به کامولا. انگار این آمدنِ، بیرون رفتن نیست؛ آمدن و عمیق شدن می باشد؛ این برداشت شخصی من هست. خواب یا لایه های زیرین ذهن یا ناخودآگاه یا مرگ و یا هر عبارتی دیگری که در این دسته بندی قرار بدیم تناقضی با ساختار داستان ایجاد نمی کند. داستان دارای چند راوی است. الزاما هیچ لازم نیست یک سفر فیزیکی اتفاقی افتاده باشد و مرگی رخ داده باشد و ما وارد جهان دیگری شده باشیم. همه ی این موارد می تواند فرو رفتن به ضمیرناخودآگاه فرد باشد.»

این نویسنده و روزنامه نگار با اشاره به حوادث تاریخی و انقلاب مکزیک در دوران زندگی خوآن رولفو و تاثیر آن بر فضای رمان پدرو پارامو گفت: «خوآن رولفو با لحن طنزی تلخ و یک ریشخند به سراغ حوادث تاریخی و انقلاب می رود. انگار انقلاب و نتیجه انقلاب به جای اینکه آبادانی به وجود آورد غارت را گسترش می دهد. گروه های انقلابی همدیگر را غارت می کنند. انقلابیون مردم را غارت می کنند. خوآن رولفو به بی عدالتی اعتراض نمی کند اما از وجود آن چه که بخشی از زندگی اش قرار دارد، رنج می برد.»

«خوان رولفو» از معتبرترین نویسندگان اسپانیایی زبان قاره امریکا است. شهرت رولفو برای مجموعه داستان «دشت سوزان» و رمان «پدرو پارامو» است که در صحنه ادبیات بین‌المللی بسیار تحسین شده است.

http://www.ibna.ir/fa/doc/report/263771