همه نوشته‌های mostafa bayan

گفتگو با عالیه عطایی ، داستان نویس

دنیا بدون داستان غیر قابل تحمل است
گفتگو با عالیه عطایی ، داستان نویس
«عالیه عطایی» متولد زاهدان، ساکن شاهرود و فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است و در زمینه نمایشنامه و فیلمنامه نویسی هم فعالیت می کند. مجموعه داستان «مگر میشود هابیل قابیل را کشته باشد؟» نخستین کتاب منتشر شده ‌ی عطایی است که توسط نشر هیلا در سال ۹۱ منتشر شد. در کارنامه ادبی و پُر بار خانم عطایی، برنده شدن در چند جایزه مانند جایزه اول نمایشنامه نویسی استان سمنان برای نمایشنامه «کوپه»، برگزیده نمایشنامه اول «بوی عتیق» از حوزه هنری مهر، داوری جایزه هزار و یک شب بین ایران، افغانستان و تاجیکستان، داوری سوگواره تعزیه در خراسان و نمایشنامه نویسی برای رادیو «فرهنگ» و رادیو «نمایش» به چشم می خورد. به تازگی هم رمان «کافورپوش» از سوی انتشارات ققنوس منتشر کرده که با استقبال خوبی نیز روبه‌رو شده است. به همین بهانه گفت ‌وگوی من با ایشان را بخوانید:
رمان «کافورپوش»، معصومیت انسان برخواسته از جوامع ساده روستایی در مقابل ژست های تصنوعی ساکنان جامعه پیچیده شهری را نشان می دهد. معصومیت در این جا، نه به عنوان یک ارزش که بلکه واقعیتی انکار ناپذیر مطرح می شود. ايده نوشتن این داستان چگونه به ذهن‌تان خطور كرد؟ انگيزه‌ شما از نوشتن اين رمان چه بود؟
ایده این رمان در واقع برای من محصول فرایند مهاجرت خودم از روستا به شهرمان و بعدتر به تهران شکل گرفت. استحاله ای که شخصیت گرفتارش می شود. برخلاف نظر شما به نظر من مانی معصومیت از دست رفته ای ندارد. درگیر پیدا کردن جایگاه هاست. خواستم بگویم نه در روستا و نه در شهر خبری نیست اگر انسان هویت خود را نشناسد. روستا و شهر می توانند اصالت مارا تعیین کنند ولی هویت جای دیگری شکل می گیرد و از طرفی میل به جاوادنگی که می تواند به بن بست برسد. ایده مرکزی از یک خبر پزشکی به ذهنم رسید. چند بار پلات را نوشتم تا در نهایت با چیزی که می بینید مواجه شدم. نقص، مهم ترین فاکتور برای من بود. نقص انسان مدرن که وقتی از جایگاه خودش دور می شود، دچار سردرگمی بیشتری می شود.
تفاوت بین داستان کوتاه و رمان را در چه چیزی می بینید؟
به قول فاکنر، نوشتن داستان کوتاه به مراتب سخت تر از رمان است. نویسنده رمان زمان کافی برای بسط قصه و کشمکش دارد ولی در داستان کوتاه نهایتاً در بیست صفحه باید داستانت را تمام و کمال تعریف کنی. پس به یک برش ویژه باید متوسل شوی. شروعی تکان دهنده و بالافاصله ورود به ماجرا. یکی از مهم ترین تفاوت ها به نظر من در شروع شکل می گیرد. مثلاً من برای خودم طبقه بندی ای دارم در داستان کوتاه یک خط و در رمان یک پاراگراف وقت دارم تا خواننده را وارد اتاق در بسته ام بکنم. و از طرفی رمان، ژانر مورد علاقه من در ادبیات است. زندگی سیال و نرم. به نظر من هر قصه غالب خودش را طلب می کند در واقع رمان هرگز نمی تواند شکل بسط یافته داستان کوتاه باشد. نه! هر قصه پتانسیل هایی دارد که مشخص می کند باید در کدام غالب قرار بگیرد.
فکر نویسنده شدن نخستین ‌بار کی به ذهن ‌تان خطور کرد؟
نویسنده شدن برای من انتخاب نبود. نوعی اجبار در نوشتن دارم. انگار مسیری که جز آن متصور نیستم. راهی برای گفتن. برای هم درد و هم زبان داشتن. نوشتن یک شور است. شوری که نویسنده خودش هم نمی داند از کجا پیدایش می شود ولی می آید و به هم می ریزد. نوشتن برای من راه زیستن است. دنیا بدون داستان غیر قابل تحمل است.
هميشه درباره «گارسيا مارکز» می خواندم که با ديده ترديد به منتقدان ادبی نگاه می کرد. آيا به گفته های منتقدان علاقه مند هستید؟
بله. من هم مثل مابقی همکارانم به شنیده شدن و نقد منصفانه علاقمندم. اگر چیزی به این عنوان باشد. متاسفانه جلسات نقد و بررسی یا با تعارف و تکلف همراه می شود و یا هم با دسته بندی کردن های شخصی. این نقد نیست. منتقد هم لزوماً قرار نیست نویسنده باشد. باید سواد کارش را داشته باشد. ولی در حال حاضر جز چند تن که به طور مشخص کار نقد انجام می دهند مابقی خودمانیم. می نویسیم. می خوانیم. برای هم دست میزنیم و در واقع تعامل جدی نداریم.
آینده ادبیات داستانی ما و نویسندگان فعال در کشورمان روشن است؟ برای ارتقاء و شکوفایی ادبیات داستانی، چه عوامل و راهکارهایی به ذهن شما می¬آید؟
سوال شما بسیار کلی ست من در سال گذشته داستان ها و مجموعه هایی بسیار خوبی خواندم و لذت بردم. به نظرم اتفاق رو به جلوست و از نالیدن که در گذشته این بود و آن بود خوشم نمی آید. جایگاه هر اثر را مخاطب تعیین می کند. بسیار باهوش است. به نظرم همین که مخاطب را دست کم نگیریم کار بهتر می شود. داستان بی اندیشه که نویسنده از ابتدا تا انتها معلوم نیست حرف حسابش چیست، آفت است. باید جسارت صریح نوشتن را داشت. حتی اگر هم مخالفانی باشند و تاییدمان نکنند.
به نیشابور سفر کرده اید؟
بله. از نیشابور هم «سنگ فیروزه» سوغات خریدم. شما شهر زیبایی دارید و عطار…
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
داستان ها باید از دل زیست خودمان باشد. مال هر جای دنیا باشیم. فرقی نمی کند. نیشابور، مشهد، تهران یا نیویورک. قصه هایمان را باید از زیست مان پیدا کنیم. حتی در ژانر فانتزی و بعد بسط بدهیم.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۸۶

گفتگو با ضحی کاظمی، داستان نویس

مردم ما هرگز کتابخوان نبوده‌اند
گفتگو با ضحی کاظمی، داستان نویس
«ضحی کاظمی» کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، نویسنده جوان و پُر کاری‌ است که کار نویسندگی را به طور حرفه ای با انتشار رمان «آغاز فصل سرد» در نشر افراز آغاز کرد. او در ادامه مجموعه داستانکی با عنوان «سین شین» به واسطه نشر به‌نگار و مجموعه داستان «کفش‌هاتو جفت کن» توسط انتشارات همشهری به چاپ رساند و آخرین کتاب او، رمانی بود با نام «سال درخت» که سال گذشته به همت نشر نگاه به بازار آمد که با استقبال خوبی نیز روبه‌رو شد. همچنین یادداشت ها و نقدهای ادبی خانم کاظمی در روزنامه های «آرمان امروز» و «فرهیختگان» منتشر می شود.
من رمان «سال درخت» شما را خوانده ام. بدون اغراق باید اعتراف کنم فوق العاده است. منتقدان و خوانندگان، استقبال خوبی از این کتاب شما كرده‌اند. به نظر شما چرا این رمان، به اين خوبی مورد توجه قرار گرفت؟
ممنون از لطف شما. امیدوارم اینطور که شما می‌فرمایید بوده باشد. البته نقدهای زیادی روی کتاب نوشته شده، نقدهایی موشکافانه و موثر. اما آمار فروش آنطور که خودم تصور می‌کردم بالا نبود، با این‌که از کارهای قبلی خودم و خیلی از کارهای منتشر شده در سال ۹۳ بهتر بود. این کتاب چهارمین اثر تالیفی من است. برایش زحمت زیادی کشیدم. قطعا تجربه‌ی ضعف‌ها و قوت‌های کتاب‌های قبلی‌ام تاثیرگذار بوده. برای نوشتن «سال درخت» تحقیقات زیادی انجام دادم و از آن مهم‌تر روی زخمی درونی دست گذاشتم و آن را نوشتم. شاید موفقیت کتاب مدیون تلاش‌های من برای نوشتن این کتاب بوده باشد. خودم عمیقا با موضوع داستان درگیر شدم و برای خودم هم تجربه‌ای بی‌نظیر از نوع کشف و شهود بود.
لطفا بگوييد ايده نوشتن «سال درخت» چگونه به ذهن‌تان خطور كرد؟ انگيزه‌ شما از نوشتن اين رمان چه بود؟
من معمولا در آن واحد روی چندین ایده کار می‌کنم. هر کدام زودتر به طرح تبدیل شد، رویش تمرکز می‌کنم. دقیقا نمی‌دانم ایده‌‌ی «سال درخت» از کجا شروع شد. چند خرده روایت اصلی آن مانند ماجرای ملاحسن و همینطور ماجرای پوران از ابتدا در ذهنم بود. همینطور مکان شهر شهمیرزاد که بارها به آنجا سفر کرده بودم. اما از همه مهم‌تر مضمونی بود که دوست داشتم بنویسم: مضمون زوال. و این خرده روایت‌ها در کنار محورهای اصلی‌ای که می‌خواستم زوال را در آن‌ها نشان دهم یعنی محورهای مذهب، سیاست، اقتصاد و عشق، مناسب بودند. به مرور طرح اولیه شکل گرفت و کامل شد. در نهایت آن چه تبدیل شد به کتاب «سال درخت» با طرح اولیه‌اش تفاوت های زیادی دارد.
جایگاه زنان را در ادبیات داستانی ایران، چگونه ارزیابی می کنید؟
طبق آمار غیر رسمی که وجود دارد حدود سی درصد از نویسندگان ما زن هستند. حضور زنان در عرصه‌های مختلف جامعه ی ما به خصوص در ادبیات داستانی بسیار مایه‌ی افتخار است. البته بیشتر نویسندگان زن ما زنانه می‌نویسند که بحث زنان نویسی و ادبیات زنانه خودش بحث مفصلی است. اما در نویسندگان ادبیات داستانی به خصوص رمان، زنان جوان ما آثار شاخص و خواندنی‌ای تولید کرده اند و من شخصا به آینده‌ی ادبیات داستانی و به بخشی که به قلم این زنان واگذار شده امیدوارم. به خصوص ورود نویسندگان زن در حیطه‌ی داستان‌های ژانر مانند داستان‌های جنایی، وحشت، علمی‌تخیلی و غیره.
به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل می شود؟
مشکل کتابخوانی در جامعه‌ی ما یک مشکل حاد فرهنگی است. در اصل مردم ما هرگز کتابخوان نبوده‌اند و ما راه دویست ساله‌ی غرب را که با نیاز به کتاب خواندن شروع شد، می‌خواهیم یک شبه طی کنیم. آن هم در عصر تکنولوژی و موبایل و اینترنت. در کشور ما داستان‌خوانی هرگز بخشی از زندگی مان نبوده، شاید قصه گویی شفاهی بوده، اما داستان مکتوب نه. در حالیکه مثلا در انگلستان رمان خواندن بخشی از زندگی روزمره و گذراندن اوقات فراغت به شمار می‌رفته. در ایران ورود رمان و داستان و بالا رفتن سطح سواد مردمی که بتوانند مخاطب کتاب‌‌های داستانی باشند تقریبا با ورود رادیو و بعد سینما همراه شد. همین همزمانی لطمه‌ی بزرگی به بدنه‌ی فرهنگ ما زد. مردمی که تا آن زمان فقط زحمت قصه گوش کردن را متحمل شده بودند و عادت ساعت‌ها چشم دوختن به صفحات کتاب نداشتند، جذب رادیو، سینما و بعد تلویزیون شدند. پس می‌شود گفت فرهنگ ما هرگز فرهنگی کتاب‌خوان نبوده. لااقل در سطح عموم مردم. حالا این که چطور مردم را به کتاب خواندن دعوت کنیم معضل بزرگی شده. حالا که دیگر در کنار همه‌ی آن‌هایی که گفته شد، وایبر و فیس بوک و دیگر فضاهای مجازی بخش زیادی از زندگی و زمان مردم ما را پر کرده و نیازشان به تفریح، لذت و حتی تبادل اطلاعات و تجربه کردن را برآورده می‌کند.
برای‌ نوشتن‌، الگوی‌ ادبی‌ مشخصی‌ را هم مدنظر دارید؟
از کارنامه ی ادبی من تا به حال اینطور بر می‌آید که بیشتر تجربی کار می‌کنم. حتی کتاب‌های خودم در یک الگوی مشخصی نوشته نمی‌شوند. برای مثال مجموعه داستانک دارم و رمان. رمان‌ها از رمانس خانوادگی هستند تا علمی تخیلی. دوست دارم ایده‌ها و فرم‌های مختلف نوشتن را تجربه کنم. از فرد یا مکتبی خاص پیروی نمی‌کنم. دوست دارم ذهنم را آزاد بگذارم تا هرجا خواست سرک بکشد و ایده خلق کند. بعد روی ایده کار می‌کنم و سعی می‌کنم قالبی که بهتر برای پروراندن ایده مناسب است پیدا کنم. هر موضوعی قالب خاص خودش را برای گفته شدن نیاز دارد. کار نویسنده همین است که بتواند فرم مطلوب و ایده‌ال را برای بیان مضمون موردنظرش پیدا کند.
چه موقع و چگونه می نويسيد؟ برای نوشتن از مداد، خودكار يا رایانه استفاده می‌كنيد؟ آيا پيش از شروع به نوشتن يا در هنگام كار عادت های خاصی دارید؟
با لپ‌تاپ کار می‌کنم. لپ تاپ سفیدرنگی دارم که روی کیبردش فقط انگلیسی نوشته شده. اما آنقدر تایپ کرده ام که دیگر جای تمام حروف را به فارسی بلدم. یک راست تایپ می‌کنم. سرعت تایپم از نوشتنم بالاتر است. رمان و داستان را معمولا شب‌ها می‌نویسم، ساعت ده به بعد که اهالی خانه استراحت می‌کنند. صبح‌ها تمرکزم پایین‌تر است و مطالعه و نقد را برای روز می‌گذارم. عادت خاصی ندارم غیر از اینهایی که گفتم. قطعا نوشتن تمرکز می‌خواهد. برای داستان‌نویسی به سکوت نیاز دارم و خلوت. هر وقت بین نوشتن ذهنم خسته می‌شود، سراغ اینترنت می‌روم یا موسیقی گوش می‌کنم و دوباره بر می‌گردم سر کار.
به نیشابور سفر کرده اید؟
متاسفانه خیر. اما خیلی دوست دارم زادگاه شاعر مورد علاقه‌ام «خیام» را زیارت کنم.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
اول از همه زندگی کنند، تجربه کنند و بیاموزند. فیلم و سریال ببینند، تفریح کنند و زندگی را مزه کنند. دوم مطالعه! نه تنها مطالعه‌ی داستان و رمان، بلکه مطالعات گسترده تر تاریخی، اجتماعی، روانشناسی و حتی مذهبی. نویسنده‌ای به بزرگی امبرتو اکو کمتر وجود دارد و تسلطش بر ادیان و آیین‌ها برایش بیش از ۳۷ دکتری افتخاری الهیات به ارمغان آورده. آن وقت متاسفانه نویسندگان جوانی را می‌بینیم که حتی قرآن را خوب نخوانده‌اند. مطالعات گسترده در همه‌ی ابعاد برای نویسنده لازم است. همینطور سفر! سفر خوراک ایده است. من شخصا از سفر به مناطق طبیعی و باستانی لذت می‌برم و انرژی فوق‌العاده‌ی چنین مکان‌هایی به باز شدن جریان‌های ذهنم و خلاقیتم کمک می‌کند. سکوت درونی و آرامش بعد از سفر ذهن را برای نوشتن و ایده پردازی باز می‌کند. و البته دیگر نیاز به گفتن نیست که خود تجربه‌ی سفر، ارتباط و آشنایی با مردمان مختلف، فرهنگ ها، آیین‌ها، مکان‌ها و قصه‌ها تا چه حد برای نویسنده حیاتی است. در کل تجربه‌ی زیستی مهم است. مطالعه و سفر به غنای تجربه‌ی زیستی نویسنده کمک می‌کنند. در ضمن این‌که زندگی در اقلیمی خاص برای پروراندن ایده و فضاسازی و خلق قصه‌های آمیخته به آب و رنگ آن دیار بسیار مفید است. تجربه ی زیستی ارزشمند خود را روی کاغذ بیاورند و به آن افتخار کنند تا خوانندگی چون من هم بتوانیم با خواندن آن‌ها لذت تجربه زیسته‌شان را بچشیم.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۸۳

گفتگو با علی الله سلیمی ، داستان نویس

نویسندگان بزرگ محصول کلاس های خلاقه نویسندگی هستند.
گفتگو با علی الله سلیمی ، داستان نویس
«علی الله سلیمی» متولد سال ۱۳۴۷ در روستای «توپ قره» از توابع شهرستان خدابنده، در استان زنجان؛ در سال های نوجوانی و جوانی برای کار در کارگاه های کوچک تولیدی به تهران آمده و از آن پس، در کنار کار، به فراگیری فنون نویسندگی در کلاس های داستان نویسی حوزه هنری هم پرداخته است. داستان‌ های اولیه او، در نشریات ادبی آن زمان به چاپ رسیده و اولین مجموعه داستان مستقل وی با عنوان «زنی شبیه حوا» در سال ۱۳۸۴ توسط نشر قو در تهران چاپ و منتشر شده است؛ داستان کوتاه «انتری که سوگوار لوطی است» از این مجموعه، در سال ۱۳۸۵ از آثار منتخب بخش تک داستان در جشنواره ادبی مهرگان بوده است. مجموعه داستان «سفر معمولا صبح اتفاق می افتد» و داستان بلند «زمستان و چله ها» در نمایشگاه امسال کتاب تهران رونمایی می شود. او عضو انجمن قلم ایران است و اکنون در تهران به کار روزنامه نگاری مشغول می باشد.
ایده نوشتن داستان‌ «زمستان و چله ها» از کجا آمد؟ آیا الگوی خاصی را در ذهن داشتید یا بدون توجه به الگو و نمونه‌های پیشین از این نوع داستان به سراغ شخصیت‌های واقعی رفتید و آنها را به عنوان شخصیت‌های اصلی این داستان بلند انتخاب کردید؟
داستان کتاب «زمستان و چله ها» بر اساس ایده اولیه ای نوشته شد که از قبل در دفتر ادبیات کودک و نوجوانان حوزه هنری شکل گرفته بود. مسئولان دفتر کودک و نوجوان حوزه هنری تصمیم گرفته بودند مجموعه کتاب هایی را با عنوان کلی«روزهای انقلاب» تهیه کنند که در هر یک از این کتاب ها به یکی از روزهای سرنوشت ساز انقلاب اسلامی پرداخته شود. روزهایی مانند ۱۵ خرداد و ۲۲ بهمن و سایر روزهای خاطره انگیز آن ایام که من از بین آنها روزهای ۱۷ و ۱۸ دی ماه سال ۱۳۵۶ را انتخاب کردم که به موضوع مقاله روزنامه اطلاعات و توهین به امام و عکس العمل مردم در برابر این مقاله را می پرداخت. قالب روایی در این کتاب به شکل مستند داستانی است که پیش از این هم، آثاری با شکل روایی نوشته بودم. اغلب شخصیت های این داستان برگرفته از واقعیت تاریخی هستند اما در بین آنها شخصیت های فرعی و تخیلی هم خلق شده اند که برای پیشبرد داستان و بار دراماتیکی اثر کمک می کنند. مانند راوی داستان که یک نوجوان است و در مسیر داستان با افرادی مانند معلم های خود در مدرسه مواجه می شود که آنها هم در شکل گیری داستان نقش دارند. حتی شخصیت پدربزرگ راوی هم که در این کتاب به نوعی در ماجراهای قیام مردم قم در روزهای ۱۷ و ۱۸ دی ماه سال ۱۳۵۶ دارد، تا حدودی برگرفته از فضای داستان است.
چرا داستان می نویسید؟
داستان نویسی در وهله اول از علایق شخصی می آید که طبعا من هم از این قاعده مستثنی نیستم. یادم می آید از دوره نوجوانی به هنر و ادبیات علاقه داشتم و رفته رفته این علاقه از حد معمول فراتر رفت و کم کم به این نتیجه رسیدم که در کنار مشاهده و مطالعه آثار ادبی، خودم هم دست به کار شوم. ابتدا در حوزه شعر کار می کردم اما به مرور به سمت داستان نویسی گرایش پیدا کردم. برای این که کارم جنبه حرفه ای تری به خود بگیرد، رفتم سراغ کلاس های داستان نویسی و سعی کردم کار داستان نویسی به شکل تئوریک یاد بگیرم. در ابتدا کلاس های پیک قصه نویسی خیلی کمک کرد. بعدها در هنرستان ادبیات داستانی که از مراکز زیر مجموعه حوزه هنری بود کار داستان نویسی به طور تخصصی آموزش دیدم که البته همزمان کتاب هایم به مرور منتشر شد و تا به امروز دارم در این زمینه کار می کنم.
ريشه يک ايده چگونه از داستان هایت درمی ‌آيد؟
ایده های داستانی متعددی معمولا در ذهن جریان دارند که هر وقت شخص احساس کرد یکی از آنها به جهان داستانی مورد نظرش نزدیک تر شده است، آن را می نویسد و از ایده به داستان تبدیل می کند. به نظرم این مسئله ارتباط تناتنگی با جهان بینی یک نویسنده دارد که تشخیص دهد کدام ایده را از بین انبوه ایده های ذهنی خود برگزیند و به داستان تبدیل کند. من هم معمولا با ایده های ذهنی ام مدت ها کلنجار می روم و سرانجام یکی از آنها را انتخاب و نکته جهان داستانی مورد نظرم را می سازم.
وقت آغاز نوشتن داستان، با شخصيت‌پردازی يا پيرنگ شروع می‌كنيد يا چيزی انتزاعی ‌تر؟
بستگی به ماهیت داستان دارد. گاهی داستان می طلبد که با یک شخصیت کار را شروع کنی و گاهی مجبور هستی از مفاهیم انتزاعی کمک بگیری تا پای شخصیت های داستانی کم کم به جهان داستان باز شود. با این حال من اغلب با شخصیت پردازی کارم را شروع می کنم، چون فکر می کنم تا زمانی که شخصیت وارد داستان نشده است، خواننده تعلق خاطری به آن داستان ندارد.
‌به‌نظر شما می‌‌شود «نوشتن» را یاد گرفت یا اینکه فکر می‌کنید باید برای نوشتن استعداد خاصی داشت؟
استعداد اولیه برای شروع کار لازم است اما اگر کسی بتواند در کنار استعداد اولیه ای که دارد از ابزارهای فنی و تکنیکی که بیشتر قابل آموزش و یادگیری هستند بهره مند شود طبعا کارش با موفقیت بیشتری همراه خواهد شد. در بیشتر کشورهای پیشرفته مسئله آموزش نویسندگی به عنوان یک موضوع فراگیر در میان علاقه مندان به هنر نویسندگی پذیرفته شده و اغلب نویسندگان بزرگ محصول کلاس های خلاقه نویسندگی هستند اما در کشور ما این مسئله هنوز فراگیر نشده و تنها افرادی خاصی به این مسئله توجه جدی دارند و بقیه آن را جدی نمی گیرند.
برنامه‌هايی مانند «جشن رونمایی کتاب» و «جشن امضای کتاب» كه معمولا در كشور ما هنوز رايج نيست، چقدر باعث ايجاد انگيزه‌ و افزایش سطح مطالعه کتاب در خواننده ایرانی می ‌شود؟
این مسئله در کشور ما بیشتر در میان خوانندگان حرفه ای کتاب معمول است و در بین توده های مردم هنوز مرسوم نیست. بنابراین و به نظر من تاثیر چندانی در سرنوشت کتاب ها ندارد. هر چند برنامه های مانند جشن رونمایی و امضای کتاب در بخش اطلاع رسانی می توانند به ناشرها کمک کند که محصولات آنها تا حدودی در بازار معرفی شود. اما انتظار افزایش محسوس خوانندگان کتاب در ایران از طریق روش های یادشده اغلب برآورده نمی شود. با این حال به نظرم گام هر چند کوچکی در راه توسعه فرهنگ کتابخوانی در جامعه است که باید تقویت شود.
به نیشابور سفر کرده اید؟
متاسفانه تا به امروز این فرصت برایم فراهم نشده اما با نویسندگان این شهر از راه دور آشنایی دارم و معمولا آثارشان را مطالعه می کنم و امیدوارم به زودی فرصتی فراهم شود که بتوانم به این شهر تاریخی سفر کنم و آرزویم این است که در یکی از نشست های ادبی اهالی قلم این شهر به عنوان مهمان حضور داشته باشم و از نزدیک با نویسندگان این شهر آشنا شوم.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
مطالعه پیوسته و مستمر آثار ادبی نویسندگان شاخص ایران و جهان را به عنوان یک اصل در دستور کار خود قرار دهند و در این میان از مطالعه تازه های ادبیات هم غافل نشوند. همچنین نوشتن مستمر را هم ادامه دهند تا مطالعه و نوشتن به یک فرهنگ و عادت آنها تبدیل شود که در آن صورت خلق آثار ادبی توسط هر یک از آنها هم دور از انتظار نیست.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۸۱

گفتگو با بهاره ارشد ریاحی، داستان نویس

نوشتن یک امر درونی و ذاتی است
گفتگو با بهاره ارشد ریاحی، داستان نویس
«بهاره ارشد ریاحی» فارغ التحصیل مهندسی علوم و صنایع غذایی از دانشگاه شیراز‌ است. فعاليت ادبی خود را با هسته داستان در انجمن ادبی دانشگاه شيراز آغاز كرد و داستان‌ های كوتاه مختلفی از او در مجله ‌های ادبی به چاپ رسيده است. مجموعه داستان «لیتیوم کربنات» نخستین کتاب منتشر شده‌ی بهاره ارشد ریاحی است. برنده شدن در چند جایزه ادبی مانند جایزه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۹۲، داوری برخی از جوایز و برگزار کننده ی دوره های داستان نویسی نیز در کارنامه ادبی او به چشم می خورد. به همین بهانه گفت ‌وگوی من را با ایشان بخوانید:
«ری دادگلاس بردبری» یک بار در مصاحبه ای گفته بود که هدفش از نویسندگی چیست؟ پاسخ داد: «دوست دارم که دست آخر به عنوان یک قصه گو شناخته بشوم». حالا من این سوال را از شما می پرسم: شما چرا نویسنده شدید؟
فکر می‌کنم نوشتن یک پروسه از بلوغ بوده برای من. شاید الان که هنوز نویسنده‌ی باتجربه‌ای نیستم، نمی‌توانم چرایی آن را برای خودم توضیح دهم. یا شاید چون نوشتن و نویسنده بودن یک دوره‌ی زمانی از عمر است، نمی‌توان آن را هدف خود دانست یا تنها یک هدف خاص را برای تلاش‌هایی که برای رسیدن به آن انجام شده، در نظر گرفت. نوشتن یک امر درونی و ذاتی است و احتمالاً مانند خیلی کارهای دیگر انگیزه‌ها و محرک های بیرونی و محیطی ندارد، ولی فکر می‌کنم برای من تا حد زیادی کتابخوان بودن خانواده‌ی مادری‌ام و استعداد ذاتی پدرم در سرودن شعر و انتخاب و کشف کلمات موثر بوده. من نوشتن را از نثر ادبی و داستان کوتاه شروع کردم و بعد حرفه‌ای‌تر و در چارچوب قوانین و مختصات عناصر داستانی ادامه دادم.
چگونه ایده یک داستان را به دست می‌آورید؟
بستگی دارد. برای داستان کوتاه متدهای زیادی برای شکار ایده وجود دارد که تعدادی از آنها در شیوه های نویسندگی خلاق وجود دارد. اکثر این ایده ها در زندگی روزمره و آدم ها و حوادث عادی پیرامون نویسنده به خودی خود وجود دارند. نویسنده باید در درجه ی اول بتواند این ایده ها را خوب ببیند و شکار کند و در مرحله‌ی بعدی خوب پرورش دهد و در قالب داستان بنویسد. خواندن کتاب های خوب، دیدن فیلم های خوب، عکس های مفهومی و طرح های انتزاعی، توجه به جزئیات محیط اطراف و سرگذشت اطرافیان می تواند منابع مناسبی برای خلق ایده باشد. داستانی که در فرم مناسب و با رعایت استانداردهای داستان نویسی روایت شده ولی ایده ی خلاقی ندارد، موفق نیست و همینطور داستانی که ایده ی نو و جذابی دارد ولی به شیوه ی نادرست و خام روایت می شود، هدر می رود و مخاطب را ناامید می کند.
در مورد رمان، ایده ی مرکزی و به قول معروف داستان دوخطی کمی پیچیده تر از داستان کوتاه است. باید علاوه بر حادثه یا شخصیت اصلی، روی فضاها و فصل بندی و نوع روایت نیز از همان ابتدای کار فکر کرد و نما و فلوچارت کلی مسیر داستان را در ذهن یا روی کاغذ داشت. چون داستان کوتاه یک برش کوتاه از زندگی است و رمان سلسله ای از روایت ها و شخصیت ها و جزئیات. پس ایده یابی و فرم دهی به آن، برای داستان کوتاه و رمان متفاوت است.

داستان امروز ایران به شدت متأثر از جریان ترجمه است و بعضی ترجمه ها بعضا از زبان دوم یا حتی سوم صورت می گیرند. شما به عنوان یک نویسنده، این روند را چگونه ارزیابی می¬کنید؟
من منکر نیاز مخاطبین حرفه ای به مطالعه ی آثار مهم و به روز ادبیات دنیا نیستم، ولی به دلیل مشکلات متعدد ترجمه و همچنین ضربه ای که خود ترجمه در بهترین حالت به ساختار و قدرت زبان می زند، آن را برای نویسندگان جوان و تازه کار مناسب نمی‌دانم. نویسنده ی فارسی زبان باید فارسی بخواند. ادبیات کلاسیک بخواند. اساطیر را مطالعه کند. شعر بخواند. ادبیات داستانی دهه ی چهل و پنجاه را با دقت و علاقه بخواند تا زبانش تقویت شود و با توجه به اشاره به اقلیم ها و لحن های متفاوت در این داستان ها بتواند فضاهایی را در داستان هایش خلق کند که به فضاهای ایران و سایر شهرهایش شبیه باشند. به عنوان مثال اگر نویسنده ای اهل نیشابور است از معماری و اماکن خاص و افسانه های محلی نیشابور استفاده کند. اگر قرار باشد همه ی نویسنده ها مثلا شبیه به کارور و همینگوی بنویسند روح زبان و داستان از بین خواهد رفت. کارور در فضا و دوره ی خاصی زندگی می کرده که برای نشان دادن سردی روابط مدرن در آن دوره ی زمانی و در آن طبقه ی خاص اجتماعی در امریکای شمالی مجبور بوده این زبان ساده را خلق کند. یا همینگوی چون سفرهای زیادی رفته و در جنگ های مختلفی شرکت کرده و در ابتدا خبرنگار جنگی بوده، در استفاده از زبان ژورنالیستی مهارت داشته و برای روایت داستان هایش این زبان را مناسب می دانسته. این موضوع در مورد نویسنده های دیگر هم صادق است. هرکدام در هر دوره ی زبانی و سیاسی و اجتماعی نیازها و تعهدات خاصی را برای نوع و لحن روایت داستانی خودشان انتخاب کرده اند. نویسنده ی جوان باید در نظر داشته باشد که مطالعه ی آثار نویسندگان بزرگ نباید به قصد تقلید باشد. باید بخوانند تا بتوانند راه و روش کشف لحن و زبان و فرم روایت خودشان را کشف کنند.
شما برگزار کننده دوره های داستان نویسی هم هستید. آیا به تدریس داستان نویسی اعتقادی دارید؟
صد در صد. همانطور که برای سایر هنرها تدریس قوانین و چارچوب ها الزامی است، برای نوشتن داستان به صورت حرفه ای هم باید مطالعه و آموزش حرفه ای داشت. کسی که می خواهد داستان کوتاه بنویسد باید از عناصر داستانی و شیوه ها و فرم های روایت و بحران سازی و نقطه های عطف و اوج و فرود و گره گشایی اطلاع داشته باشد. باید بتواند یک داستان را به صورت حرفه ای بخواند و در موردش بحث کند تا بتواند یک داستان خوب و حرفه ای بنویسد. البته من عناصر داستان نویسی تدریس نمی کنم. آن کار اساتید حرفه ای است. من متدهای نوشتن خلاق را تدریس می کنم.
به نیشابور سفر کرده اید؟
نه متاسفانه! ولی شهرهایی که شاعری با خاکشان یکی شده، پاگیرم می کنند؛ مثل حافظ و شیراز.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
نوشتن را جدی بگیرند. به نویسندگی حرفه ای نگاه کنند. اگر کارگاه ها و اساتید خوب در شهرشان هست حتما نوشتن را با یادگیری تکنیک ها و عناصر داستان شروع کنند یا کتاب های آموزش داستان نویسی را مطالعه کنند و توصیه ی نویسندگان بزرگ را در مورد شیوه های نگارش تجربه کنند. زیاد بنویسند. منتظر الهام نباشند. هر داستان و شخصیت و حادثه ای ارزش نوشته شدن را دارد. تم ها و تضادهای موجود در دنیا همه تکراری و محدودند. نویسنده باید یاد بگیرد چطور با یک نگاه جدید و خلاق به آنها شکل بدهد. مثل تم تنهایی و خیانت که به بهترین و عمیق ترین شکل در ( عقاید یک دلقک ) هاینریش بل به تصویر کشیده شده. داستان، داستان عجیبی نیست. مرد تنهایی که همسرش ترکش کرده. داستان در یک محیط بسته ( آپارتمان مرد ) و در یک زمان محدود روایت می شود. ولی جذاب است، تعلیق دارد و ماندگار شده.
پیشاپیش سال نو را به شما تبریک میگم. پیشنهاد نوروزی شما برای کسانی که می خواهند این بهار را با کتاب آغاز کنند، خواندن چه آثاری است؟
سپاسگزارم. برای شما هم همینطور. برای دوستانی که تازه می خواهند خواندن را آغاز کنند، داستان کوتاه های چخوف را پیشنهاد می کنم. صد سال تنهایی، قلعه ی حیوانات، ناتوردشت، رمان های همینگوی و مجموعه های کارور هم خوشخوان و جذاب هستند. کسانی که حوصله و وسواس بیشتری دارند، آثار رب گری یه و رمان نو نویسان فرانسوی، خشم و هیاهوی فاکنر، مرشد و مارگاریتا، میرا، محاکمه و مسخ کافکا، بیگانه ی کامو و…
از کارهای ایرانی هم توصیه ام شروع کردن از بزرگان است: صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی، احمد محمود، صادق چوبک، ابراهیم گلستان، بیژن نجدی، بهمن فرسی، هرمز شهدادی، شمیم بهار، رضا قاسمی و…

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۷۸

گفتگو با نازنین جودت، داستان نویس

گفتگو با نازنین جودت، داستان نویس
آنچه می‌خوانید گفت وگویی است با نازنین جودت داستان نویس جوان و نام آشنای ساکن تهران و برگزیده جایزه ویژه برج میلاد برای داستان «پنج خرده روایت از تهران» در اولین دوره جایزه داستان تهران. از آثار گذشته خانم نازنين جودت می توان به دو مجموعه داستان «در چشم سگ» و «در بيداری كابوس می بينم» و رمان «پروانه ها در برف می رقصند» اشاره كرد.به تازگی هم رمان «شوومان» از سوی انتشارات برکه خورشید منتشر شده است.
رمان «شوومان» آبان ۹۳ با حضور جمعی از نویسندگان، منتقدان و صاحب نظران کشورمان رونمایی شد. چه چیزی باعث شد قهرمان داستان تان را در آخرین رمان شوومان انتخاب کنید؟
قبل از این که راجع به شوومان صحبت کنم، می خواستم تشکر کنم که در آغاز گفتگو از واژه جوان استفاده کردید و به من انرژی دادید ولی ۴۱ سالگی از جوانی دور است.به هر حال ممنونم.
در مورد شوومان باید بگویم که من از کودکی درگیر قصه ها و باورهایی در مورد اجنه بودم. خیلی هم از ایشان می ترسیدم. با تمان این احوال خواندن و نوشتن از آنها را دوست داشتم. فکر شوومان هم مدت ها بود که ذهنم را مشغول کرده بود. یکی دو تا داستان کوتاه هم با این موضوع نوشته بودم اما راضی ام نمی کرد تا این که نشستم به نوشتن رمان شوومان.
کمی درباره پیشینه نویسندگی تان بگویید؟ چه انگیزه ای باعث شد به نوشتن رو بیاورید؟
راستش انگیزه ای نبود. به نظرم موهبت و هدیه ای بود که از کودکی و نوجوانی احساسش می کردم. من اولین داستانم را سال ۶۴ (در سن ۱۲ سالگی) برای برنامه رادیویی«بچه های انقلاب» نوشتم و به صورت نمایش رادیویی اجرا شد و از همان موقع مصمم شدم که بنویسم و تا وارد شدن به دانشگاه این کار را ادامه دادم. اگر چه چندین سال )دوران دانشگاه و سال هایی که تدریس می کردم) نوشتن را رها کردم ولی باز یک روز حسش به زندگی ام برگشت و آن قدر عمیق و جدی بود که تا به امروز مانده و من بی وقفه نوشته ام.
شما در کارنامه ادبی تان هم تجربه انتشار مجموعه داستان و هم رمان را با هم دارید با این وجود شما تفاوت بین داستان کوتاه و بلند (رمان) رادر چه چیزی می بینید؟
اگر به لحاظ تکنیکی و ساختاری بخواهیم بررسی کنیم تفاوت های بسیاری دارند ولی اگر از نگاه کسی که در هر دو حوزه می نویسد بخواهید بدانید تفاوت شان چیست، باید بگویم نوشتن رمان کار سخت تر و طاقت فرسایی است. از لحاظ زمانی وقتی چندین برابر نوشتن داستان کوتاه باید صرف شود. شخصیت ها بیشتر هستند و پرداختن به هر کدامشان دقت و حوصله می خواهد. ماجراها و اتفاقات بیشتری را می طلبد.نگه داشتن تعلیق داستان در ۲۰۰ صفحه یا بیشتر که خواننده را با علاقه تا پایان کتاب دنبال خودش بکشد و خیلی فاکتور های دیگر. ولی نوشتنِ هر کدامشان برای من جذابیت های خودش را دارد. بعضی فکرها باید در قالب داستان کوتاه گفته شوند تا تاثیرگذار باشند، بعضی ایده ها جا دارند که صدها صفحه پرداخته شوند. به نظرم تئودورف جواب این سوال را به خوبی داده است، می گوید:«یک نفر را ببرید بالای تپه و جای مشخصی را با انگشت نشان دهید و بگویید آن جا را نگاه کن. آن چه که او در جایی که شما به آن اشاره کرده اید می بیند، می شود داستان کوتاه. حالا یک نفر را به روستایی یا شهری ببرید و بگویید چند وقتی ساکن این جا شو و زندگی کن. این می شود رمان.»
برای‌ نوشتن‌، الگوی‌ ادبی‌ مشخصی‌ را هم مدنظر دارید؟
خیلی نویسنده ها هستند که هم به خودشان ارادت دارم هم به قلم شان ولی این که بگویم آثار نویسنده خاصی برایم منبع الهام باشد یا پیرو سبک و سیاق نوشتنش باشم،نه. اما از خواندن کتاب های خوب همیشه حس های خوبی سراغم می آید و در پی اش ایده های خوب. یک پرانتز هم این جا باز می کنم و می گویم بر خلاف خیلی نویسنده ها عاشق خواندن داستان ها و رمان های ایرانی هستم. کتاب های خوب نویسنده های خارجی را هم می خوانم ولی به قدر خواندن یک اثر خوب ایرانی سرحالم نمی کنند.
ريشه يک ايده چگونه از داستان و رمانت درمی ‌آيد؟
برای من الگوی مشخصی ندارد. گاهی اتفاقی باعث می شود برایش داستان بنویسم. گاهی شخصیتی در ذهنم شکل می گیرد قبل از این که ایده ای برای نوشتن داستانش داشته باشم. گاهی درگیر فضا و مکانی می شوم که یکدفعه از راه آمده و ذهنم را مشغول کرده. در همه این موارد خودم را آزاد می گذارم تا داستان کم کم در ذهنم شکل بگیرد و خط سیر رخدادها دستم بیاید. بعد شروع به نوشتن می کنم. اگر داستان کوتاه باشد، می نویسمش و می گذارمش کنار و تا چند وقت سراغش نمی روم. و بعد که دوباره می خوانمش و می نویسمش شاید خیلی تغییر کند. در مورد رمان اول باید فصل بندی کنم و تقدم تاخر رخداد ها را برای خودم مشخص کنم. روی وایت برد نقشه اش را می کشم. اسم شخصیت ها را می نویسم و این که در چه فصل هایی در رمان هستند و چه بخش هایی با حضور آن ها پیش می رود و بعد شروع به نوشتن می کنم. البته حین نوشتن اگر ایده های بهتری به ذهنم بیاید حتما جایگزین ایده های قبلی می کنم.
صبح یک نویسنده موفق مانند شما معمولا چطور آغاز می شود و عادت های نوشتاری تان چگونه است؟
این که لطف شماست که من را نویسنده موفقی می دانی. من روزم را ساعت ۶ صبح شروع می کنم. بعد از راهی کردن همسر و پسرم می نشینم به نوشتن. یکی دو ساعت در روز بیشتر نمی نویسم. ممکن است بیشتر روز را به داستان و اتفاقاتش فکر کنم اما نمی نویسمشان تا صبح روز بعد. وقتی هم که مشغول نوشتن هستم قبل از این که بخشی را که دارم می نویسم به سرانجام برسد، دست از نوشتن می کشم. همیشه ته آنچه که در ذهنم است می گذارم برای روز بعد. این طوری همیشه چیزی برای نوشتن دارم. چون از این که ساعت ها بنشینم روی صندلی و به مداد و کاغذ روبرویم نگاه کنم و چیزی برای نوشتن نداشته بشم کلافه می شوم. اضافه کنم که هنوز به روش سنتی نوشتن پایبندم. نوشتن با مداد و روی کاغذ را بسیار دوست می دارم و بعد از به سرانجام رسیدن داستان ها تایپشان می کنم.
به نیشابور سفر کرده اید؟
نه متاسفانه! هنوز فرصتش پیش نیامده ولی تعریفش را بسیار شنیده ام و به زودی به دیدنش می روم.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
بخوانید و بخوانید. بنویسید و بنویسید.به قول شکسپیر از هیچ، هیچ زاده می شود. بنویسید تا ایراد کارتان را بفهمید.بنویسید تا نقاط قوت داستان و نوشته تان دستتان بیاید. در محافل دوستانه برای هم داستان هایتان را بخوانید و به بهتر شدن کار هم کمک کنید.
ممنونم از فرصتی که در اختیار من قرار دادید. امیدوارم که مجالی پیش بیاید و به نیشابور بیایم و دوستان نویسنده نیشابوری را از نزدیک ببینم.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۷۵

گفتگو با شهره وکیلی، رمان نویس

در انتظار دریافت یک جایزه نوبل ادبیات از شهر علم و هنر پرور نیشابور هستم!

گفتگو با شهره وکیلی، رمان نویس
عبارت «شهره وکیلی» را در گوگل سرچ کنید برای معرفی رمان نویس مطرح سرزمین مان فهرست بلند بالایی از آثار و افتخارات خیره کننده اش تدوین شده است. آثارش در میان خوانندگان محبوبیت زیادی دارد. دیدار من با شهره وکیلی، بانوی نویسنده و رمان نویس سرزمینم باعث شد علاوه بر گفتگویی ساده و صمیمی، رمان تازه منتشر شده «خشم و گناه» به همراه دستخطی از او به یادگار هدیه دریافت کنم.
من رمان «شب عروسی من» شما را خوانده ام. زنده یاد سیمین دانشور از کتاب «شب عروسی من» شما تمجید کرده اند. نقد بسیار مثبت سیمین دانشور از این کتاب، اولین نقد سیمین دانشور بود از یک رمان نویس زن ایرانی که شهرت شما را به اروپا، آمریکا، کانادا تا استرالیا کشاند. دیدگاه زنده یاد سیمین دانشور در مورد این کتاب چه بود؟
با سلام به شما و همه هموطنان عزیزم در شهر تاریخی و هنرپرور نیشابور. زنده یاد سیمین دانشور در قسمتی از این نقد گفته اند: «اگر این کتاب را برای خواندن بدست بگیری به راحتی نمی توانی رهایش کنی. رمان های خانم وکیلی یکی بعد از دیگری گامی به جلو بود و رمان شب عروسی من، از آنچه پیش از این نوشته بود صدها گام جلوتر بود. از نظر ساخت و پرداخت و انسجام – اینک شهره وکیلی صاحب سبک خاص خودش است. ادبیات رمان حاضر دیگر نه آینه است، نه عینک، لنز است و شهره وکیلی این لنز را دارد، بس که تیز بین و ریز بین است.» نثر رمان شب عروسی من شفاف وگویاست. محتوا و فرم در هم تنیده است. محتوا غنی است. واژه گزینی نویسنده هم به کمال است. زیر واژه هایی که تعبیر شخصی نویسنده است خط کشیده ام. تنها به نقل یکی شان اکتفا می کنم (اشک خوشه ای).
فکر نویسنده شدن نخستین ‌بار کی به ذهن‌تان خطور کرد؟
خمیر مایه ی اولیه اش داشتن استعداد در زمینه ی آن رشته از هنر است. اگر استعداد اولیه نباشد هیچ کس نمی تواند مثلا بگوید من از امروز آوازه خوان خواهم شد! یا از حالا می خواهم نویسنده شوم. استعداد هنری، اگر در کسی وجود داشته باشد خودش را زود به صاحبش معرفی می کند! وقتی این معرفی صورت می گیرد، آنوقت صاحب هنر اگر پشتکار داشته باشد و عاشق آن هنر هم باشد خواه نا خواه برای بیان هنرش متوجه می شود به ابزاری نیازمند است که باید به دنبالش برود و به آن دست پیدا کند. مثلا در هنر رمان نویسی مهم ترین وسیله همانا تسلط بر زبان منتخب است. سپس مطالعه ی بی وقفه است. مطالعه جهان شمول. یعنی خواندن رمان های ارزشمند به زبان اصلی و ترجمه از رمان های خوب زبان های دیگر. در نویسندگی مطالعه بعد از داشتن استعداد مهمترین ابزار این هنر است. در من چون این استعداد وجود داشت، خیلی زو با نگارش انشاهای سر کلاس خودش را معرفی کرد، و من دیگر رهایش نکردم. چون عاشقش شدم و آنوقت عامل پشتکار را به شدت به کار گرفتم که تا امروز ۳۲ عنوان کتاب از من چاپ و منتشر شده است !
ريشه يک ايده چگونه از رمان شما در می ‌آيد؟ برای‌ نوشتن‌، الگوی‌ ادبی‌ مشخصی‌ را هم مدنظر دارید؟
من فکر می کنم روزگار و سرنوشت هر انسانی به راحتی نه یک کتاب، که چند کتاب می تواند باشد. کدام از ما در زندگی شخصی و اجتماعی فراز و فرودهای متعدد نداریم؟ زندگی تمام انسان های دور و برم سوژه رمان هایم هستند. با این حال گاه یک صحنه، یک واژه، یا مطلبی که در روزنامه خوانده ام، یا حتی یک اسم به ذهن متخیلم تلنگر زده و برایم دستمایه رمان شده. مثل رمان ( شالیزه ) یا مطلبی که در روزنامه نظرم را جلب کرده و شده رمان ( فریاد نکن، فراموش کن ) در ضمن چون رشته تحصیلی ام حقوق قضایی است، بسیاری از فقدان های قانونی را مستمسک قرار می دهم بخصوص خلاء های قانونی در مورد زنان را. مثلا در مورد عدم قبول شهادت دادن یک زن نسبت به یک قتل که با با چشم خودش دیده، ولی قانون شهادتش را به دلیل زن بودن نمی پذیرد و تنها شاهد ماجرا هم همین یک نفر است، تلنگر رمان (سفید بخت) را به ذهنم زده. یا ماده ۱۱۳۳ که نص صریح قانون نسبت به طلاق است، و می گوید (مرد هر وقت بخواهد می تواند زن خود را طلاق بدهد ) تلنگر رمان های (بگشای لب) و (خاک سرخ ) را به صدا در آورده. این توضیح را بدهم که قانون ۱۱۳۳ هیچ تغییری نکرده، ولی قانون موانعی ایجاد کرده که طلاق به سرعت انجام نشود، و مردم عادی خیال می کنند قانون به دفاع از زن کاری انجام داده. ولی آن موانع می تواند فقط شروط ضمن عقد باشد که باز هم اگر شوهر نخواهد می تواند نپذیرد!
می ‌خواهم درباره شخصيت ‌های داستان‌ هايتان سوال كنم. وقتی مشغول نوشتن هستيد آنها تا چه حد به نظرتان واقعی می ‌آيند؟ آيا برايتان مهم است كه آنها يک زندگی مستقل از داستان دارند؟
اگر رمان نویسی نتواند به درستی خودش را به قالب هر یک از شخصیت های داستان بنشاند باورپذیری مخاطبانش را از دست می دهد. اگر خوانندگانش حس همذات پنداری دست کم با یکی از شخصیت ها را احساس نکنند نویسنده اثر موفقی به وجود نیاورده است. هر رمان نویس با خلق هر شخصیت خود یک موجود انسانی به جمعیت جهان می افزاید این مولود جدید باید آنقدر واقعی به نظر بیاید که بتواند شبیه هفت، هشت میلیارد جمعیت انسانی کره زمین باشد. و من وقتی مشغول خلق شخصیت های رمانم هستم با یک یک آنها چنان در می آمیزم که می توانم پیشاپیش واکنش هایشان را در پیچ و خم های قصه حدس بزنم، و وقتی از خوانندگان رمان هایم که خوشبختانه از تمام طیف ها و در همه قاره ها حضور دارند می شنوم که با اصرار می پرسند که آیا داستان واقعی است خیالم راحت می شود که باورپذیری و همذات پنداری اتفاق افتاده است. آن وقت با کمی راحتی خیال می گویم چند شخصیت انسانی به ساکنان زمین اضافه کرده ام!
صبح یک نویسنده مشهور مانند شما معمولا چطور آغاز می شود و روال عادی کارتان (عادت های نوشتاری) چگونه است؟
روال کاری من و آغاز یک روز معمولی و بدون گرفتاری های انواع و اقسام زندگی در شهر بی در و پیکر تهران. در واقع وقتی مشغول به تصویر کشیدن رمانی هستم در تمام اوقات روز و شب ذهنم درگیر شخصیت های آن سوژه است منتها صبح پشت میز کارم، تا هر چند ساعت که طول بکشد و از آن به بعد فقط در ذهنم با آنها زندگی می کنم. یعنی آنها من را رها نمی کنند. انگار می خواهند بدانند در آخر ماجرایشان را در کجا و چه وضعیتی به سرانجام می رسانم! حتی در سفرهایم هم با من هستند بی آن که هزینه سفر داشته باشند.
در مورد روال کارم باید بگویم ذهنیاتم جز با قلم و کاغذ برای جریان سیال پیدا کردن به هیچ ابزار دیگری رضایت نمی دهند! نه تایپ کامپیوتری، نه به تحریر آوردن توسط یک منشی.
به نیشابور سفر کرده اید؟
من دوبار از شهر زیبای نیشابور دیدن کرده ام، و در کنار مزار یکی از نوابغ دهر یعنی حکیم عمر خیام عکسی دارم که یادآور خاطره خوب آن سفر است.
در حال حاضر شهر نیشابور انجمن داستان نویسی فعالی با حضور جوانان علاقه به نوشتن دارد. هر سال تعداد انگشت شماری رمان و داستان کوتاه توسط نویسندگان جوان نیشابوری منتشر می شود. توصیه شما به نویسندگان جوان نیشابوری و خراسان رضوی در مورد چگونه نوشتن و چگونه نویسنده شدن چیست؟
هم باید به جوانان عزیز هموطنم در نیشابور، بگویم اول استعدادهای خود را کشف کنند. اگر استعداد نویسندگی را در خود سراغ دارند به عنوان تفنن به آن نگاه نکنند. آن را امری جدی و اساسی بدانند و از موانع سر راه نترسند و ناامید نشوند. به قول حافظ بی همتا و اعجوبه:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
توصیه بعدی ام این است که تا می توانند رمان خوب بخوانند. هم رمان فارسی هم رمان های ترجمه خوب. اما فقط مقلد نباشند، و برای خود صاحب سبک باشند. نباید به دلیل پسندیدن یک یا چند نویسنده خلاقیت های خود را در سایه بگذارند. جهان منتظر تازه هاست. و آخرین توصیه ام این است که قبل از هر کار از همین لحظه بدنبال فراگیری و آموختن یکی، دو زبان خارجی باشند. برای جوانان در دنیای ادبیات خواندن رمان به زبان های فراگیر جهانی بسیار ضروری است.
در انتظار دریافت یک جایزه نوبل ادبیات از شهر علم و هنر پرور نیشابور هستم. ما در ادبیات منظوم در جهان می درخشیم. اما در زمینه ادبیات به نثر هیچ ستاره ی درخشانی که نوبل ببرد نداشته ایم. به امید ستاره ای از شهر نیشابور!

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۷۲

داستان کوتاه من با عنوان «دوچرخه ، دوچرخه …» در هفته نامه «اطلاعات هفتگی»

داستان کوتاه من با عنوان «دوچرخه ، دوچرخه …» در هفته نامه «اطلاعات هفتگی»

داستان من با عنوان «دوچرخه، دوچرخه …» در شماره ی ۱۵ مهر ۱۳۹۴ هفته نامه ی «اطلاعات هفتگی» به چاپ رسید.

برای مشاهده ی مجله می توانید به سایت زیر مراجعه کنید.

http://www.ettelaat.com/ethomeEdition/haft/2/index.htm

نشست ادبی «شب دن کیشوت»

نشست ادبی «شب دن کیشوت»

سومین نشست از شب های ادبی انجمن داستان سیمرغ به رمان «دن کیشوت» اختصاص داشت. این نشست به مناسبت سالروز تولد «میگل د سروانتس»، بعدازظهر سه شنبه هفت مهر ماه ۱۳۹۴ با حضور اساتید، نویسندگان و دوستداران ادبیات داستانی در کتابکده فرّ اندیشه برگزار شد. موضوع سخنرانی، زندگینامه، قصه خوانی و نقد و بررسی رمان دن کیشوت بود.

مهمانان ویژه و سخنران در این جلسه: استاد حجت حسن ناظر، استاد مجید نصرآبادی، دکتر هاشم صادقی، دکتر استیلایی، دکتر مومنی، محمدعلی خیرآبادی، مرتضی قربان بیگی.

پایان بخش برنامه ى «شب دن کیشوت» قرائت بخش کوتاهی از رمان دن کیشوت نوشته سروانتس بود که توسط مصطفی بیان خوانده شد.

شب دن کیشوت 1

نگاهی به داستان کوتاه «معصوم اول» نوشته ی هوشنگ گلشیری

نگاهی به داستان کوتاه «معصوم اول» نوشته ی هوشنگ گلشیری

داستان کوتاه «معصوم اول» از مجموعه ی داستانِ «نیمه تاریکی ماه» است که سال ۱۳۸۰، یکسال بعد از درگذشت زنده یاد «هوشنگ گلشیری» توسط همسرش منتشر شد. این مجموعه شامل تمام داستان‌ های کوتاه منتشر شده گلشیری است که از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۷۷ به نگارش در آمده است. هوشنگ گلشیری این داستان کوتاه را در تابستان سال ۱۳۴۹در یکی از مجله های آن زمان منتشر کرد.
«برادر عزیزم، نامه ی شما رسید. خیلی خوشحال شدم. اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتی برقرار است و ملالی نیست جز دوری شما که آن هم امیدوارم بزودی دیدارها تازه شود.»(متن داستان).
داستان کوتاه «معصوم اول» شکل نامه ای را دارد که معلم روستا برای برادرش می نویسد. معلم همان راوی داستان است که روایت داستانی را به سوی نقطه ی مورد نظر هدایت می کند. ماجرا، روایت ذهنی معلم از واقعه ی مرموزی است که در روستا اتفاق افتاده؛ تمثیلی است از رابطه ی مترسکی ساخته ی اهالی روستایی دور افتاده با روستاییان. مترسک به مرور رشد می کند و چون وحشتی پوشیده در افسانه و ابهام بر اذهان سیطره می یابد. در واقع، وحشت ذهنی مردم در وجود مترسک عینیت می یابد. حتی معلم که ابتدا باور نمی کند، به مرور شب ها صدای پای مرموزی را در تن هوا می شنود. صدا او را در وادی تردید پیش می برد و در فضای وحشتی مجهول معلق می سازد.
مترسک چون نیرویی فراطبیعی تا پایان داستان گنگ می ماند و علت نفوذ وحشت آور او در روستاییان معین نمی شود و به دشواری می توان آن را نماد خفقان سیاسی دانست اگر منظور نویسنده چنین بوده، توفیق چندانی نیافته است. در واقع، مترسک مظهر قدرتی جهانی است که آدمیان در مقابلش ذلیل هستند. روستاییان این عامل ساده را به صورت نمادی از قدرتی کور در می آورند و به تقدس آن می پردازند؛ و قبر قربانیان خود را گرداگردش حفر می کنند.
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «گلشیری در داستان «معصوم اول» در جستجوی ریشه های کهن دل شکستگی بر اثر هراس، به سراغ اساطیر می رود.»
ویژگی داستان:
۱ ) نویسنده در جستجوی ریشه های کهن اما به شکل داستان سرایی غربی با مضامینی گرفته از اساطیر مذهبی شرق.
۲ ) نویسنده در این داستان از جلوه های پُر رمز و راز طبیعت روستا برای ایجاد فضای هراس و تهاجم بهره برده.
۳ ) سبک داستان، «روایت نامه ای» است.
۴ ) معلم همان راوی آشنای داستان های گلشیری است.
۵ ) داستان «تمثیلی» از رابطه ی مترسک ساخته ی اهالی روستا و «وحشت»، در واقع وحشت ذهنی مردم و حتی راوی (معلم روستا) در وجود مترسک عینیت بخشیده است.
از نگاهِ منتقدین، داستان سیاسی نیست، بلکه گویای مخالفت صریح نویسنده با دستگاه های ایدولوژیک و غیر ایدولوژیک حاکم است.
«اما من، من که دیگر بچه نیستم، یا ننه صغرا نیستم یا تقی که خیالاتی شده بود. تو برادر خودت را بهتر می شناسی. اما به خدایی خدا، اگر همین حالا بشنوم که نمی دانم کی و چه وقت و کجا، حالا هرکس می خواهد بگوید باورم می شود. درست است که استاد قربان و کدخدا وقتی داشته اند روی قبر عبدالله خط می کشیدند و برایش حمد و سوره می خواندند دیده اند که باد کلاه حسنی را برداشته و برده. اما می دانی مسئله کلاه او نیست یا حتی آن سبیل که عبدالله خدا بیامرز با پشم برایش ساخته بود، برای اینکه اگر همین امشب یک باد تند بیاید صبح حتما می بینند که از آن سبیل خبری نیست … صدای آن دو تا کفش ورنی عبدالله را می شنوم و می دانم که تو، حتی تو، صدایش را می شنوی.»(متن داستان).
داستان های «هوشنگ گلشیری» برخلاف برخی نویسندگان، مثل «صادق چوبک» کمتر به مشکلات طبقات پایین جامعه پرداخته شده و بیشتر توجه ی نویسنده به طبقه ی روشنفکر و هنرمند است.
نثر داستان های هوشنگ گلشیری ساده و جذاب است. وی می کوشد نثر خود را در خدمت بیان واقعیات قرار دهد. گلشیری می گوید: «مساله ی اساسی برای من در مورد داستان نویسی، با توجه به این که مرکز داستان انسان می تواند باشد، شناختن انسان است. هرچند دست آخر می دانم شناختن انسان مکان ندارد، اما به وسیله ی تکنیک و با ایجاد فاصله داستان نویس می خواهد به این شناخت برسد که دست آخر ناموفق هم هست.» (آیندگان، ۲۲ بهمن ۱۳۴۸).
هوشنگ گلشیری بنیان‌گذار «شک‌ گرایی» در داستان کوتاه فارسی است، و با نخستین داستان‌های کوتاه اوست که برای نخستین بار، «شک گرایی»، هم به عنوان سبک و هم به عنوان شیوه‌ی دید، وارد ادبیات داستانی ایران می‌شود. شک گرایی و تردید در علت‌ها یا چگونگی رویداد یک واقعه و نیت‌های پس آن، از ویژگی‌های بارز بیشتر داستان‌های کوتاه هوشنگ گلشیری است و همان طور که خود او نیز توضیح داده، شک گرایی از مشغله‌های اصلی ذهنی اوست؛ و این مشغله در داستان‌های کوتاهش نمودی هنرمندانه و جالب توجه دارد.

مصطفی بیان
روزنامه ابتکار – شماره ۳۲۴۷ – ۲۹ مرداد ۱۳۹۴