بایگانی برچسب‌ها : شیوا مقانلو

یادداشتی برای «پایان ضیافت»، رمانی از نویسنده‌ی ژاپنی به نام یوکیو میشیما 

 «پایان ضیافت» رمانی از نویسنده‌ی ژاپنی به نام #یوکیو_میشیما (۱۹۷٠ _۱۹۲۵) است که به تازگی توسط نشر نیماژ و با ترجمهٔ شیوا مقانلو منتشر شده است.

 یوکیو میشیما، سه بار نامزد جایزه‌ی نوبل شد اما هیچ وقت این جایزه نصیبش نشد.

 علاوه بر این کتاب، ۴ رمان دیگر از این نویسنده با ترجمهٔ غلامحسین سالمی منتشر شده است و مخاطبان ایرانی تاحدودی با آثار او آشنا هستند.

میشیما در ۴۵ سالگی به مرگی خودخواسته از دنیا رفت؛ با این وجود در مدت زمان کوتاه از زندگی در این دنیای فانی، ۳۴ رمان، ۵٠ نمایشنامه و ۲۵ مجموعه‌داستان از خود به جا گذاشت.

 رمان «پایان ضیافت» داستان یک زن به نام کازو است که مالک رستورانی ممتاز به نام ستسوگون است. 

 کازو، زنی زیبا، صادق، سرزنده، تسلیم‌ناپذیر و سرشار از استعدادهای ذاتی است.

 یک روز اعضای باشگاه کاگن، انجمنی متشکل از سفرای پیشین وارد رستوران کازو می‌شوند؛ و یک آقای اشراف‌زاده به نام نگوچی که تجربه‌ی چندین دوره حضور در کابینه را دارد، با کازو آشنا و درنهایت این آشنایی باعث ازدواج کازو و نگوچی می‌شود. ازدواجی که در ظاهر از روی عشق ولی در باطن، هرکس به دنبال منافع خود است.

 اتفاق‌هایی در مسیر داستان رخ می‌دهد که مهم‌ترین آن این است که کازو از همسرش می‌خواهد با نامزدی در انتخابات فرمانداری توکیو موافقت کند. نگوچی موافقت می‌کند و کازو، سرمست رویاهای شیرین در مورد تسخیر قلب پنج میلیون رای دهنده و پیروزی در انتخابات است.

 فعالیت‌های کازو از نگوچی، از جمله حمایت مالی کازو از کارزار انتخاباتی و باقی‌چیزها ماجراهایی برای کازو و نگوچی بوجود می‌آورد و همین، خواننده را کنجکاو می‌کند داستان را تا پایان بخواند.

 نویسنده در صفحه‌ی ۱۲۵ می‌نویسد: «تنها چیزهای مهم برای انتخابات پول و احساساته و من هم قصد دارم فقط با همین دو اسلحه حمله کنم. به هر حال من فقط یک زن عامی هستم؛ ولی اون‌قدر شور و گرما در خودم دارم که با پنج میلیون نفر تقسیمش کنم و اضافه هم بیاد.»

رمان «پایان ضیافت»، یک رمان اجتماعی است اما در زیرلایه‌هایش مروری می‌کند به قوانین انتخابات و نظام سیاسی ژاپن که پادشاهی مشروطه است و قانون اساسی بر اساس حاکمیت مردم لازم‌الاجرا‌ست.

 پیشنهاد می‌کنم این داستان جذاب را بخوانید.

 مصطفی_بیان / جمعه ۱۲ اسفند ۱۴٠۱

 پایان ضیافت/ یوکیو میشیما / شیوا مقانلو / نشر نیماژ / ۲۴٠ صفحه / ۱۴۹ هزار تومان / چاپ اول، زمستان ۱۴٠۱

https://www.instagram.com/p/CpVu4a2IwDm/?igshid=MDJmNzVkMjY=

ادبیات، معلمی و سفر؛ زندگی یک داستان نویس

ادبیات، معلمی و سفر؛ زندگی یک داستان نویس

اینجایی که ایستاده ام، فرد دیگری نایستاده است

فروغ خراشادی / هفته نامه «خیام نامه» / چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ / شماره ۵۱۲

نیشابور در روزهای میانی اردیبهشت ماه ۱۴۰۱، میزبان نمایندۀ نشر نیماژ برای برگزاری کارگاه داستان نویسی بود. این رویداد به همت انجمن داستان سیمرغ و حمایت دکتر فارما، طب صحت و اعضای انجمن سیمرغ سامان یافت و مورد استقبال علاقه‌مندان حوزۀ ادبیات داستانی شهرستان قرار گرفت. شیوا مقانلو، منتقد، داستان نویس و مدرس این کارگاه، ضمن تبیین عناصر داستانی، فرق داستان کوتاه با دیگر گونه‌های ادبی را توضیح داد و در ضمن پاسخگویی به پرسشهای طرح شده، به نقد شماری چند از داستان‌های کوتاه اعضای انجمن پرداخت. وی در اقامتی سه روزه در استان خراسان رضوی که یک روز آن در مشهد و کتابفروشی نشر نیماژ و دو روز دیگرش در نیشابور سپری شد، از آثار تاریخی و باستانی نیشابور نیز دیدن کرد.  در این نیشابورگردی  اعضای انجمن و آقای حجت حسن ناظر  وی را همراهی کردند. آنچه در ادامه می‌آید، چکیده ای از طرح درس و پرسش-پاسخ‌هایی است که شیوا مقانلو در کارگاه داستان نویسی به تفصیل توضیح داد. تلاش شده است در میان این مباحث، مطالبی که برای داستان نویسان جوان مفید و کاربردی است، گنجانده شود و صحبت‌های تخصصی خانم مقانلو درباره داستان‌‌های شرکت کنندگان در کارگاه، در دل همین متن قرار بگیرد.

در شهرستانها کسانی به سمت ادبیات می‌آیند که واقعا عاشقند

در آغاز جسله، امیرحسین روح نیا، داستان نویس و مدیر جلسه، از مقانلو پرسید که چرا ادبیات را به عنوان اولولیت و کار برگزیده است؟ و چه دلیل وجود دارد که برای ادبیات سفر می‌کند؟

دبیر  نشر نیماژ، ۳ دلیل برشمرد: نخست عشق به ادبیات، دوم کار معلمی و تدریس و سوم علاقه به سفر. این هر سه به یک اندازه در من هست و همدیگر را تقویت می‌کنند. از طرفی احساس میکنم در شهرستانها اتفاقاتی می‌افتد که لازم است تدریس ویژه خود را داشته باشد؛ گاهی مواجهه با دختران جوانی که در شهرهای حاشیه به رغم محدودیت به عشق ادبیات می‌آیند، برای خانواده‌هایشان حضور من به عنوان یک زن در چنین جمع هایی نوعی فرهنگ سازی به همراه دارد. من داوری و تدریس داستان کوتاه را در همه نقاط کشور قبول میکنم چون نکته های خوبی در آموزش دوستان شهرستانی وجود دارد از جمله اینکه افرادی می آیند که خیلی عاشق ادبیات هستند. اما در این ۱۵ سال سفر و تدریس به مسائلی هم برخورده ام که می‌تواند برای بچه های شهرستان چندان خوب نباشد؛ در شهرستان امکانش هست بچه ها از بحث های روز دور بیفتند. در این شهرها، ممکن است بزرگی حضور داشته باشد که حرفش حجت باشد اما دیگر حرفهایش، حرف روز ادبیات نیست!

با هجوم اطلاعات و گوشی های هوشمند، لزوم آگاهی رسانی و تدریس درست مهم می شود. شیوه نگارش و نقد اینجا مهم است مرتب حرفها به روز می شود و هیچ  حرف آخری در ادبیات و هنر وجود ندارد. پس اگر در شهری کوچک، بزرگی حرف آخر را بزند، خلاف جریان روز ادبیات پیش رفته است. بااین حال، در نیشابور شما گروه خوبی دارید که هر یک مرغی از پیکره سیمرغ است، حتی ما هم در بین شما، مرغی از سیمرغ می شویم.

 بدانیم آدم ادبیات هستیم یا نه؟!

خانم مقانلو  شما داور جایزه سیمرغ بودید؛ داستان‌های بچه‌های نیشابور را چطور دیدید؟

مشکل بزرگ در داستان‌های بچه‌های نیشابور عدم شناخت نسبت به داستان کوتاه، ناولت و رمان است. وقتی راجع به کاراکتر داستانی حرف میزنیم، درباره پی رنگ، لحن و نقطه اوج حرف می زنیم، هر سه گونه داستانی بالا، دارای این عناصر هستند. گاهی داستان کوتاهی می‌خوانم که بخش از یک رمان یا ناولت است و باید به یک کار ۶۰ با ۷۰ صفحه ای تبدیل شود. گاهی رمانی می‌خوانم که لازم نبوده ۳۰۰ صفحه باشد بلکه در ۶۰ صفحه می‌توانسته جمع شود. ما وقتی از ادبیات به معنای عام Literatureحرف می زنیم، این شامل داستان کوتاه، فرم های ناداستان، رمان، شعر و … می شود؛کما اینکه چند سال پیش نوبل ادبیات به یک ترانه سرا – باب دیلن- رسید. مشکلی که در برخی نوشته های دوستان می‌بینم  این است که برخی اصلا داستان نویس نیستند و می توانند جستار نویس‌های خوبی باشند. می توانند شکل های دیگری از ادبیات را بنویسند.گاهی افرادی خاطره نویسی را به اسم داستان کوتاه می‌نویسند که می‌شود در این خصوص، آن فرد را به نوعی نوشتن که در دنیا به «مموآر» معروف است، رهنمون کرد. می‌خواهم بگویم برای داستان نویس شدن، اول استعداد ذاتی لازم است؛ دوم بزرگ شدن در محیط کتابها بخصوص در دوره طلایی بلوغ؛ در این دوره اگر فرد در میان کتابها باشد، بعدها می‌تواند دست به قلم شود. این دوره طلایی از ۱۲ سالکی شروع می‌شود؛ مثلا جنگ و صلح را اگر تا ۱۷ سالگی خواندیم، خوب است؛ از آن بگذرد سخت میشود. مورد سوم، آموزش است؛ آموزش می تواند میان‌بُر ایجاد کند اما در هر حال، بهترین مربی و معلم البته خود کتاب ها هستند. بنابراین ما باید بدانیم آدم کدام بخش ادبیات هستیم و بدانیم پایه های لازم برای داستان نویسی و ادبیات را داریم یا نه؟ در دوره فیلمسازی، که من مدرس آن هم هستم، پایان سال دوم بچه ها باید یک فیلم ۶۰ ثانیه بسازند و تمام نکاتی که یاد گرفته‌اند انجام دهند و قواعد را به طور کامل نشان دهد. یعنی فرد باید در پایان سال دوم ساختار را کامل شناخته باشد تا بتواند در سال سوم آن قواعد را بشکند؛ بچه های نیشابور قواعد اصلی را بلد نیستند، به سراغ داستان پست مدرن می‌روند این ایراد است. بگذارید داستانی بگویم که البته سندیت آن مشخص نیست اما ما به عنوان الگو از این داستان کمک می گیریم: پیکاسو به یک نقاش جوان که دوست داشت در سبک کوبیسم کار کند، گفته است: هر وقت تو یک سماور را آنقدر واقع گرایانه بکشی که اگر نقاشی ات را در میدان سرخ مسکو بگذاری، مردم جمع شوند تا از آن آب جوش بگیرند، بعد می‌توانی قواعد را بشکنی و کوبیسم کار کنی!

دوستان جوانی با الگوهای جدید داستان نویسی می‌نویسند، بدون آنکه سیر داستان نویسی از آغاز را بدانند و تمرین کرده باشند.

کتابهای جدی مخاطب ندارد

لطفا درباره ادبیات عامه‌پسند و ادبیات جدی صحبت کنید

ادبیات عوام پسند بازار خوبی دارد؛ کتاب هشتصد صفحه‌ای به چاپ بیستم می رسد و اصلا برایش ما، به عنوان کاربران جدی ادبیات، مهم نیستیم. البته ادبیات عامه پسند در دنیا تعریفی متفاوت از ایران دارد؛ معنای عامه پسند در دنیا متفاوت است و باید آن ادبیات زردی را که در ایران به ادبیات عامه‌پسند معروف شده است، ادبیات عوام گفت نه عامه پسند! مثلا نوشتن شکل خوشخوان ادبیات جنایی در دنیا، نیاز به سواد بالا و طی دوره های تخصصی دارد؛ این کتابها وظیفه ای انجام می دهند که علاوه بر سرگرمی، سطح سواد و آگاهی خواننده را ارتقا می دهند. در‌ واقع قرار نیست جلب و جذب مخاطب به هر قیمتی باشد. هر چند نوشتن برای عده معدود هم توجیه منطقی و اقتصادی ندارد، اما قرار هم نیست برای خوانده شدن به مخاطب باج بدهیم.

مثلا داستان های دیکنز، دافنه دوموریه، توآین و … در زمره ادبیات خوشخوان تاثیرگذار هستند اما در کنار ادبیات داستانی زرد ایران هم قرار نمی‌گیرند؛ یادمان باشد داستان های دیکنز انقلابی در زندگی کودکان کار و قوانین اجتماعی کار ایجاد کرد. یا کتاب های جک لندن تاریخ جویندگان طلا در آمریکا را بیان می‌کند و آن رسالت ادبیات، که تکان دادن مخاطبان است،  در کنار خوشخوانی عرضه می‌کند.

درباره اهمیت ادبیات کلاسیک در داستان نویسی کوتاه بگویید

در واقع اهمیت کلاسیک خواندن این است که داستان های موجود جهان را دریابیم. مثلا اگر شما با الکساندر دوما (بویژه پدر) شروع کنید، می بینید تمام داستان های دنیا، و فیلم های دنیا، رد پایی در داستانهای او دارد. پیش از این، حرفی زده شده است؛ حالا اگر بپذیریم همه حرفها زده شده، می‌توانیم بگوییم در جایی که من ایستادم هرگز کسی دیگر نایستاده و من می توانم  از جایگاهم حرف خودم را بزنم. شما به عنوان داستان نویس باید زاویه شخصی خودتان را پیدا کنید و البته چیزی بگویید که ارزش گفتن داشتن باشد. پس باید بتوانید چیزهایی از این نوشته ها را دور بریزید. یکی  از لحظات بلوغ یک نویسنده این است که بتواند بخش های اضافی داستانش را دور بریزد؛ کاری که در سینما، تدوینگر انجام می دهد.

فرم و محتوا درهم تنیده‌اند

خانم مقانلو به نظر شما فرم و محتوا چقدر به هم مرتبط هستند؟

در نقد نو سالهاست بین این دو تفاوتی نمی گذاریم . در واقع تفاوت میان این دو را، مبنای تفاوت انتقادی نمی گذاریم. منطقا این دو از هم تجزیه ناپذیرند. تم و هدف را فقط بر مبنای تکنیک انتخابی می توانید بیان کنید و اگر تکنیک را عوض کنید، پیام هم عوض می شود چرا که آن فرم در خودش پیامی دارد؛ پس نمی شود گفت حرفت خوب بوده اما بد بیانش کرده ای! ما نمی‌توانیم یک چاقو دستمان بگیریم و بگوییم این بخش ها را خوب  گفتی و این بخش ها را نه! تا اواخر قرن نوزدهم دیدگاهی وجود داشت که داستانها یا ماجرا محور یا کاراکتر محور هستند.از اواخر قرن ۱۹میلادی هنری جیمز می‌گوید این دو از هم جدایی ناپذیرند. کنش کاراکتر است و بالعکس. آن چیزی که به عنوان کاراکتر تعریف میکنیم، درون کنش تعریف می شود؛ این که نباشد، آن یکی هم نیست. در نقد نوین در هم تنیدگی بیشتر می شود و اینها از هم تفکیک نمی‌شوند. این مسأله در ژانرهای سینمایی هم دیده می شود؛ دیگر به راحتی قبل نمی شود ژانرها را جدا کرد. این را در سایر علوم و رشته ها نیز می توان دید. دنیای امروز، دنیای علوم بینارشته‌ای است. با این حال همیشه برای شروع بحث نیاز به یک تکه زمین ثابت داریم که بتوانیم پایمان را رویش سفت کنیم و بگوییم دستگاه فکری من اینجاست. اگر این زمین ثابت نباشد، مبنایی برای آغاز گفتگو نداریم.

داستان با برهم خوردن تعادل همراه است

اگر از شما بخواهند یک تعریف کلی از داستان بدهید ،چه می‌گویید؟

کسی از جایی خارج می شود یا به جایی وارد می شود و تعادل اولیه را بهم می زند. این داستان است. حال، کسانی هستند که تعادل اولیه را می‌خواهند و کسانی همراستا با قهرمان داستان در صدد تعادل جدید هستند؛ اینجا کشمکش رخ می دهد. برای داستان کوتاه از میان انواع شیوه های نقادانه، نقد فرمالیستی انتخاب من است.

ترجیح نقد فرمالیستی به دلیل قرارگیری مبنا بر عناصر داستانی است. سایر دستگاه های نقادانه، جا را برای حواشی باز می‌کند. در نقد داستان ها، ساختار رمان با ساختار ناولت و داستان کوتاه متفاوت است چرا که در داستان کوتاه تجربه های بازیگوشانه تری امکان بروز دارد.

در آغاز صحبت از گونه‌های داستانی گفتید؛ انتخاب گونه داستانی چگونه ممکن می‌شود؟

یکی از بحث های مهم در ادبیات داستانی، بحث فروش است. پس فروش  یکی از دو شکل رمان یا داستان کوتاه برای کتابفروشی ها راحت تر است. با این حال، یک داستان نویس خوب باید بداند چقدر قرار است به ایده اش جا بدهد؟! در جشنواره ها و جوایز  داستان کوتاه، معمولا۶هزار کلمه بیشتر قابل قبول نیست. حتی اگر داستان بسیار خوبی با تعداد کلمات بیشتر به دست ما برسد که بسیار هم قوی باشد، اما چون همان گام اول یعنی حدود کلمات را رعایت نکرده، نمی شود آن را پذیرفت‌. پس اول یک داستان نویس باید تکلیف خود را با ایده و فضای مورد نیازش مشخص کند. داستان باید به هوش مخاطب اعتماد کند و باید به تدریج اطلاعات را به مخاطب بدهد تا بتواند داستان را متناسب و متعادل جلو ببرد. تکرار مطالب و یکجا اطلاعات سرارزیر کردن، به داستان ضربه میزند و قصه را خنثی می‌کند. توصیف پشت سر هم فضا و مکان در همان صفحات نخست، ایراد بزرگ بسیاری از داستان کوتاه هایی است که برای جشنواره ها ارسال میشود. توصیفات باید در تمام صفحات خرد و شکسته شود؛ این یعنی افشای تدریجی اطلاعات . چرا که اگر قرار باشد همه توصیفات یکجا آورده شود، نشانگر ضعف داستان است و برای کشش داستانی، توصیفات باید با یک‌ ریتم  مشخصی در کل فضا پخش شود.

شکستن کلان روایت رسالت پست مدرنیسم

در پایان صحبت، درباره ادبیات پست مدرن و چرایی شکل گیر آن برایمان بگویید

مهمترین مسأله ادبیات پست مدرن مخالفت و رد کردن کلان روایت هاست؛ مذهب، خانواده، پرچم، ارزش های اخلاقی و… شکسته می‌شوند. این کار، نه به‌صورت تهاجمی بلکه با دست انداختن و هجو کردن است. در واقع، این اقدام در برابر مدرنیسم بود که دو جنگ جهانی در پی داشت. پس از آن، کلان روایت ها در ادبیات هم‌ شروع به شکستن کرد. به نوعی انسان قطعه قطعه قرن بیستم ساختار کلان روایت داستانی را شکست و شروع کرد به قطعه نویسی  که نمادی از ذهنیت و تفکر شکسته انسان آن دوره بود که البته با شوخ طبعی این کار را انجام داد. کار دیگر پست مدرنیسم در حوزه ادبیات، بازی کردن با اسطوره و تاریخ  است. با این نگاه که نه سنت تاریخی و نه مدرنیسم، هیچ یک پاسخگوی انسان امروز نیست.

گزارش تصویری از حضور شیوا مقانلو در نیشابور

✅ کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ / به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور.

🏠 خانه داستان سیمرغ

تپه های آلب ارسلان (تپه های تاریخی طرب آباد) / شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

با شیوا مقانلو در کتابفروشی فلسطین (نمایندگی نشر نیماژ مشهد)

✍️ از سمت راست: زهره محقق، شیوا مقانلو، سارا عیش‌آبادی و مصطفی بیان
📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱
✍️ از سمت راست: مصطفی بیان، هادی تقی زاده، زهره محقق و سارا عیش آبادی

📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱ / نشست دیدار و گفت و گو با شیوا مقانلو

کارگاه داستان نویسی شیوا مقانلو در نیشابور

✅ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ (صبح و عصر) در نیشابور برگزار خواهد شد.

🔴 ظرفیت محدود

🔴 لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در کارگاه، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس Simurgh_Dastan@ پیام بدهید.

🔷 شیوا مقانلو، متولد سال ۱۳۵۴، داستان‌نویس، مترجم و مدرس مطرح کشور است؛ و داوری چند جایزه ادبی مانند داوری «پنجمین جایزه داستان سیمرغ نیشابور» در سال ۱۳۹۹ در کارنامه خود دارد.

پنجمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ فرجام نیکو یافت.

جمعه ۱۹ دی ماه «پنجمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ» برگزیدگان خود را شناخت. «جایزه داستان کوتاه سیمرغ» در سال‌‌ های اخیر به ابتکار «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و با مدیریت مصطفی بیان و با مشارکت بخش خصوصی پایه‌گذاری شد و هدف از برگزاری این جایزه ادبی، کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی است.

مصطفی بیان به نشریه آفتاب صبح نیشابور گفت: «به لطف خداوند توانستیم مجوز دائمی برگزاری دوسالانه جایزه ملی داستان کوتاه سیمرغ را از دفتر گسترش ادبیات داستانی ایرانیان (زیر مجموعه خانه کتاب و ادبیات ایران) با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بگیریم.»

«پنجمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ» در دو بخش «ملی» و «منطقه‌ای» و با حضور داوران مطرح کشوری برگزار شد. در این دوره ۴۵۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور داستان ارسال کردند. که بیشترین داستان ها از استان های تهران، خراسان رضوی، مازندران، خوزستان و کرمانشاه ارسال شده است. همچنین از هفت کشور جهان : کانادا، اسکاتلند، سوئد، آلمان، ترکیه، مالزی و هند داستان هایی به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است. این اولین بار است که در نیشابور شاهد چنین رویداد ادبی در گستره جهانی هستیم و می توان گفت اولین جایزه مستقل و خصوصی در شرق کشور است که در گستره جهانی برگزار می شود. آیین پایانی این دوره به شکل مجازی برگزار شد.

برگزیدگان بخش ملی به ترتیب مرتضی امینی پور از امیدیه خوزستان برای داستان «ناگهان» ، راضیه مهدی زاده از تهران برای داستان «کلینیک» و شقایق بشیرزاده از آلمان برای داستان «بهرام که گور می گرفتی همه عمر» بوده اند.

نفرات اول تا سوم علاوه بر تندیس سیمرغ و لوح تقدیر، نفر اول، سه میلیون تومان، نفر دوم، دو میلیون تومان و نفر سوم، یک میلیون تومان جایزه نقدی دریافت می کنند.

همچنین مریم عزیزخانی از تهران برای داستان «بعد، تو» ، شیما محمدزاده مقدم از اسفراین برای داستان «مادرم نخل است» و معصومه قدردان از اسفراین برای داستان «سینه سیاه» شایسته تقدیر معرفی شدند و به این افراد لوح تقدیر و هدیه غیر نقدی اهدا می شود.

بخش منطقه ای ویژه نویسندگان ساکن نیشابور و متولد نیشابور در داخل و خارج از کشور بود که برگزیدگان این بخش به شرح زیر است:

رتبه اول: تندیس سیمرغ و جایزه نقدی یک میلیون تومانی برای داستان «عروس عاشورا» نوشته ی حامد اناری

رتبه دوم: لوح تقدیر و جایزه نقدی هشتصد هزار تومانی برای داستان «مرد چهارم» نوشته ی محمد اسعدی

رتبه سوم: لوح تقدیر و جایزه نقدی پانصد هزار تومانی برای داستان «دیدن پسر صد در صد نامطلوب در عصر دلگیر ماه آبان» نوشته ی سولماز اسعدی

شایسته تقدیر: لوح تقدیر و هدیه غیر نقدی برای داستان «روح دایناسورها» نوشته ی جواد دهنوخلجی

در بخشی از بیانیه هیات داوران آمده است:

«بی شک آنچه جایزه داستان کوتاه سیمرغ را از بقیه جوایز ادبی متمایز می سازد شهر برگزاری  آن است. شهری که علاوه بر تکیه بر یک هویت تاریخی، موطن و زادگاه دو تن از مشاهیر ادبی ایران و جهان حکیم عمرخیام و شیخ فریدالدین عطار است. از این منظر جایزه داستان کوتاه و سایر فعالیت های ادبی «انجمن داستان سیمرغ» در شهر نیشابور می تواند نشانه ای باشد از ظرفیت این شهر به عنوان یکی از مراکز ادبیات داستانی مستقل از محافل ادبی پایتخت.

هیات داوران ضمن استقبال از برگزاری پنجمین دوره این جایزه و امید به استمرار و  تعمیق محتوایی و حرفه ای تر شدن این جایزه، گردش کار بررسی و داوری داستان های راه یافته به مرحله نهایی را پیش روی علاقه مندان ادبیات داستانی باز می نماید.

در ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که داستان های راه یافته به مرحله نهایی عموما بدون ویراستاری مقدماتی و در برخی از داستان ها بدون نمونه خوانی و علامت گذاری ارسال گردیده اند. چنانچه داستان ها قبل از ارسال به جایزه حتی الامکان توسط  چند خواننده درگیر با ادبیات داستانی خوانده و پس از توجه به نظرات آنان بازنگری و ارسال می گردید می توانست در ارتقای  کیفیت داستان ها و بخشا در نتیجه داوری تاثیر گذار باشد. توجه کتاب اولی ها و نویسندگان در آغاز راه را به این نکته مهم جلب می نماییم که علاوه بر بازنویسی های متعدد توسط نویسنده، ویراستار و نمونه خوان که در آثار چاپ شده اعمال می شوند را نیز خود باید به انجام برسانند.»

در ادامه این بیانیه آمده:

«بر این باوریم تا زمانی که ویژگی های قومی، جغرافیایی، فرهنگ و سنت و مهم تر از همه قصه هایی که سینه به سینه در آن جغرافیا در تجربه تاریخی خود تا به امروز رسیده اند مورد توجه نویسندگان بومی قرار نگیرند نباید انتظار داشته باشیم که کلیت ادبیات داستانی ما سهمی در خور در ادبیات داستانی جهان داشته باشد.»

شیوا مقانلو، منصور علیمرادی و جواد پویان (هیات داوران) و مجید نصرآبادی، هادی خورشاهیان و لیلا صبوحی (هیات انتخاب) داوران پنجمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ هستند.

همچنین در این مراسم از «محسن درجزی» داستان نویس و نمایشنامه نویس تقدیر به عمل آمد.

محسن درجزی متولد سال ۱۳۳۰ در نیشابور است. از او پنج رمان با عنوان های : «سال ها درنگ»، «آشوب»، «غلام غلمان»، «سیب به سر» و «اسمی که هرگز پیدا نشد» منتشر شده است.

سال آینده ، ده داستان منتخب «پنجمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ» در یک مجموعه کتاب توسط نشر داستان به چاپ خواهد رسید.

چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ / شماره ۸۰ 

داوران پنجمین جایزه ملی «داستان کوتاه سیمرغ» معرفی شدند.

«جایزه داستان کوتاه سیمرغ» در سال‌‌ های اخیر به ابتکار مصطفی بیان ، موسس «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و با مشارکت بخش خصوصی پایه‌گذاری شد و هدف از برگزاری این جایزه ادبی، کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی است.

«جایزه داستان کوتاه سیمرغ» ، تنها جایزه مستقل و خصوصی در شرق کشور است.

در این دوره ۴۵۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور داستان ارسال کردند. که بیشترین داستان ها از استان های تهران، خراسان رضوی، مازندران، خوزستان و کرمانشاه ارسال شده است. همچنین از هفت کشور جهان : کانادا، اسکاتلند، سوئد، آلمان، ترکیه، مالزی و هند داستان هایی به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است. این اولین بار است که در نیشابور شاهد چنین رویداد ادبی در گستره جهانی هستیم و می توان گفت اولین جایزه مستقل و خصوصی در شرق کشور است که در گستره جهانی برگزار می شود.

داوران :

در این دوره، سه داور در بخش هیات انتخاب و سه داور در بخش هیات داوری حضور دارند. در بخش هیات انتخاب، سه نویسنده و صاحب نظر در زمینه ادبیات داستانی و نقد ادبی از نیشابور و استان خراسان رضوی حضور دارند و در بخش هیات داوری از سه نویسنده مطرح کشوری دعوت شده است.

هیات انتخاب : مجید نصرآبادی ، هادی خورشاهیان و لیلا صبوحی

هیات داوری : شیوا مقانلو ، منصور علیمرادی و جواد پویان

شیوا مقانلو : متولد سال ۱۳۵۴ ، داستان نویس، مترجم و مدرس ادبیات داستانی است و داوری چند جایزه ادبی را در کارنامه دارد. سال ۱۳۹۲ برنده دیپلم افتخار جایره ادبی مهرگان برای مجموعه داستان «آن ‌ها کم ازماهی ها نداشتند» شد. برخی از داستان‌ های کوتاه شیوا مقانلو تاکنون به زبان‌ های انگلیسی، لهستانی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه و در مجلات چاپ شده‌اند. او اکنون دبیر بخش داستان نشر نیماژ است.

منصور علیمرادی : نویسنده، پژوهشگر و روزنامه نگار ، متولد سال ۱۳۵۶ در جنوب کرمان است. چهار کتاب پژوهشی در حوزه فرهنگ عامه ی جنوب کرمان و دو مجموعه داستان و پنج رمان در کارنامه ادبی او دیده می شود. رمان «تاریک ماه» و مجموعه داستان «زیبای هلیل» نوشته ی منصور علیمرادی، برگزیده ی جایزه ادبی هفت اقلیم شد. وی در جوایز مختلف کشوری به عنوان داور حضور داشته است.

جواد پویان : متولد سال ۱۳۳۵ در نیشابور است. در فاصله ی سال های ۵۵ تا ۱۳۵۸ در امریکا در رشته مهندسی برق ادامه تحصیل داد. دو رمان «مرد ناتمام» و «فراموشی» را در سال های ۹۴ و ۹۵ توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رساند و چهار رمان دیگرش در انتظار مجوز است. رمان «فراموشی» اش در سال ۹۷ برگزیده جایزه ادبی مهرگان شد. او مدرس داستان نویسی در تهران است و اکنون به عنوان «داور» در هیئت داوری جایزه ادبی مهرگان حضور داد.

مجید نصرآبادی : متولد سال ۱۳۵۳ است. او نویسنده ، منتقد و مدرس داستان نویسی و از پایه گذاران انجمن های ادبی در دهه ی هفتاد در نیشابور است.

هادی خورشاهیان : متولد سال ۱۳۵۲ در گنبد کاووس است. او تاکنون ده ها کتاب در حوزه ی کودک و نوجوان و بزرگسالان در زمینه های مختلف ادبیات منتشر کرده و مدرس داستان و داور چندین جوایز معتبر ادبی مانند جایزه جلال آل احمد بوده است.

لیلا صبوحی : متولد سال ۱۳۵۳ در تبریز است. در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل کرده. رمان «سیاوش اسم بهتری بود» نوشته ی لیلا صبوحی، سال گذشته نامزد جایزه ادبی واو شد.

مصطفی بیان : پایه گذار و مدیر جایزه داستان کوتاه سیمرغ . متولد سال ۱۳۶۳ . نویسنده مجموعه داستان «بزقاب»

نگاهی به رمان «اسرار عمارات تابان» نوشته ی شیوا مقانلو

در این داستان هیچ‌کس شخصیت اول نیست

یادداشتی بر رمان «اسرار عمارت تابان»؛ نوشتۀ شیوا مقانلو؛ نشر نیماژ

انسان همیشه به دنبال کشف رازهای دست نیافتنی است. از گذشته نقشه های گنج در دستان انسان های مرموز و یا جویای حقیقت بوده است. یا گنج مادی و یا گنج معنوی. فرقی نمی کند. مهم این است که برای رسیدن به این گنج، قصه هایی خلق شده است که خوانندگان کنجکاوی را مُجاب می کند تا با علاقه داستان های رازآلود را بخوانند. نکته ای که در نگارش این گونه داستان ها حائز اهمیت است این است که نوشتنِ داستان هایی با تمِ «معمایی» یا «رازآلود» نیاز به اطلاعاتی وسیع دارد تا نویسنده بتوانند داستانش را بپروراند.

رمان جدید «شیوا مقانلو» که به تازگی توسط نشر نیماژ چاپ شده است رمانی معمایی – پلیسی – ماجراجویی است. سه شخصیت اصلی این داستان: پروفسور امیر نادران، دکتر تابان رودکی و محقق جوانی به نام مهندس آیدین باقری که عازم کاوشی محرمانه در عمارتی اربابی و رازآلود در خراسان شمالی با عنوان قلعه بلقیس می شوند. نگهبان این عمارت، پیرمردی لال و مرموز به نام ابراهیم حسن بیگی است (لال بودن و مرموز بودن شخصیت ابراهیم بازتابی از مرموز بودنِ عمارت است).

عمارت بلقیس بخشی از تاریخ معاصر است، عصاره ی همه ی تراژدی ها و رمانس ها و خوشی و ناخوشی هایی که همیشه آدم ها در تاریخ تجربه کردند. شخصیت های اصلی این داستان، همین اندازه می دانند که عمارت اربابی در گذشته متعلق به بزرگترین و ثروتمندترین خان این منطقه به نام منصور شیرکوهی بوده است. این تیم کوچک سه نفره به دنبال گنج آمده بودند که برای رسیدن به آن باید راز آن را کشف می کردند. گنج یا راز که دوره تاریخی اش به قرن هفتم و پیش از حمله ی مغول به این منطقه بر می گردد؛ زمانی که حاکم قلعه بلقیس، سپهسالار اسفراین، شیر مردی به نام نظام الدین علی بوده است؛ که بعد از آگاهی از خبر شکست سلطان جلال الدین خوارزمشاه در مقابل سپاه خونریز و بی رحم مغول، در صدد این بود که از کشتار عظیم و تخریب این مهد هنر شرق جلوگیری کند. راز قلعه بلقیس و نظام الدین علی بعد از هفت قرن، پروفسور نادران و دو شاگردش را به این منطقه کشاند. که نتیجه ی آن آشنایی با آدم های جدیدی است. آدم هایی که خواسته یا ناخواسته ارتباطی به راز گنج قلعه بلقیس داشتند. داستان گلماه و غفور، ماجرای ساران ، قصه ی مریم بانو و حضور مرموز و ناگهانی قاچاقچیان و تیم سیفی به جذابیت داستان و رسیدن به راز عمارت کمک می کنند.

داستان با کشمکش و شکل گیری شخصیت ها شروع می شود، این کشمکش ‌های شخصيتی در چندين سطح به‌ خوبی ساخته و پرداخته شده است. اين سطح از کشمکش، تعليق زيادی برای خواننده به ‌همراه دارد. در سطح عميق ‌تر، شخصيت دکتر تابان با خودش نيز در کشاکش و درگيری است (کشمکش خود با خود) شايد مبارزه‌ اصلی داستان نيز همين باشد. پيروزی بر شک‌ ها و ترديدهای درونی که نتيجه ‌اش می ‌شود مبارزه و ایستادگی پای آنچه که تصور می کند، درست است. حتی زمانی که دکتر تابان می ‌داند و مطمئن است کاری از پيش نمی ‌برد باز به‌ اندازه‌ خودش يک نفر، کار درست را انجام می ‌دهد.

هرچند حضور شخصیت دکتر تابان به جد بر روی داستان تاثیر گذاشته و نقش اصلی او را می توان در بسیاری از حوادث داستان مشاهده کرد. اما به اعتقاد من این داستان به هیچ وجه هیچ شخصیت قهرمانی ندارد و هیچ کس در این داستان شخصیت اول نیست. داستان میان چند شخصیت پردازش شده است. از این رو این رمان ، یک رمان رویداد محور و به قولی حادثه محور است و این گونه درباره ی آن صحبت کنیم که حوادث در این رمان بیشتر از شخصیت ها تاثیرگذار در روند داستان هستند.

هر چند که رمان «اسرار عمارت تابان» بر اساس یک خط داستانی رویداد محور پیش می رود، اما از سویی دیگر نیز می توانیم بگوییم که شخصیت های فرعی داستان در مسیر داستان نقش بسزایی در برجسته شدن و شکل گیری شخصیت های اصلی و حتی حادثه و موضوع اصلی داستان داشته اند و از این رو می توان هر کدام از آنها را جداگنه تحلیل کرد. مثل شخصیت های گلماه و غفور، ساران، مریم بانو و سیفی. به خصوص در مورد شخصیت های های گلماه و غفور و ساران و نیز شخصیت دکتر تابان ، تحلیل های متفاوت داشته باشیم . می توانیم تحلیل های روانشناختی در کنار تحلیل ادبی داشته باشیم.

«همیشه بار دومی که آدم‌ ها چشم تو چشم می‌شن، هیچکدوم شون دیگه آدم قبلی نیستن. جایگاه و تجربه و عقل و شیوه‌ی رفتار و نگاه شون به زندگی عوض شده.» (از متن کتاب).

شخصیت پردازی دکتر تابان، چندوجهی است. خواننده از ابتدای داستان با تک گفتار درونی مستقیم دکتر تابان به عنوان شخصیت اصلی داستان مواجه می شود. او برای خودش قوانینی دارد که در مواجهه با آدم ها و رویداد ها سعی می کند با اتکا به آنها واکنش های درست را تشخیص بدهد.

«برای تابان تاریخ همیشه یک قصه ی مردانه بود. که مطمئنا روایت های زنان را حذف می کرد. تاریخ، تاریخ برنده ها و قدرتمندها و مردها بود که بی خیال داستان بازنده ها و ضعفا و زن ها قصه می گفت. اصلا شاید به همین دلیل بود که باستان شناس شده بود، همین که با چشم و دست خودش روایت های معتبر را از لای نسخه های قدیمی و خشت و آجرهای باستانی و لایه های پرقدمت خاک بیرون بکشد و اصلا شاید به همین دلیل بود که فصل مربوط به حاکمیت نظام الدین علی بر اسفراین، که با دقت و ظرافت تاریخ سیاسی و اقتصادی قبل از حمله ی مغول شرح می داد.» (صفحه ۱۳۲ کتاب)

داستان پرکشش و جز به جز و صحنه به صحنه پیش می رود. در يک ‌سوم انتهايی کتاب هرچه به ‌گره‌گشايی نزديک ‌تر می ‌شويم، شاهد تعليق بيشتری هم هستيم. در اين بخش حوادث بدون وقفه و پشت ‌سر هم اتفاق می ‌افتند. اين سلسله رويدادها تا اندازه‌ای خواننده را کنجکاو می کند تا پایان داستان را ادامه بدهد و نتيجه‌ و سرنوشت شخصیت ها و معمای اصلی داستان را بداند.

رمان «اسرار عمارت تابان» علاوه بر ویژگی های ماجراجویی و جنایی ، نگاهی به تاریخ ، جغرافیا و زبان و لهجه ی خراسانی داشته است. که از نکات درخشان و ارزشمند این رمان محسوب می شود.

رمان «اسرار عمارت تابان» نوشته ی شیوا مقانلو توسط نشر نیماژ در بهار ۱۳۹۹ منتشر شد.

مصطفی بیان / داستان نویس

منتشر شده در سایت کافه داستان

http://www.cafedastan.com/1399/08/11/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%b9%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%b4%db%8c%d9%88%d8%a7-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88-2/

گفت و گو با شیوا مقانلو

ادبیات معاصر ما کلید اصلی را گم کرده است

گفت و گوی من با شیوا مقانلو / روزنامه آرمان ملی / یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ / شماره ۸۴۷

شیوا مقانلو متولد سال ۱۳۵۴ ، داستان نویس، مترجم و مدرس است و داوری چند جایزه ادبی را در کارنامه دارد. سال ۱۳۹۲ برنده دیپلم افتخار جایره ادبی مهرگان برای مجموعه داستان «آن‌ها کم ازماهی ها نداشتند» شد. برخی از داستان‌های کوتاه شیوا مقانلو تاکنون به زبان‌های انگلیسی، لهستانی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه و در مجلات چاپ شده‌اند.

تابستان امسال رمان جدید او با عنوان «اسرار عمارت تابان» به همت نشر نیماژ راهی بازار کتاب شد که در مدت زمان کوتاهی به چاپ دوم رسید. «اسرار عمارت تابان» رمانی معمایی – پلیسی – ماجراجویی است. سه شخصیت اصلی داستان عازم کاوشی محرمانه در عمارتی اربابی و رازآلود در خراسان شمالی با عنوان قلعه بلقیس می شوند.

آنچه می خوانید گفت و گو با «شیوا مقانلو» درباره ی کتاب جدیدش و جهان داستانی اوست.

پس از تجربه چند مجموعه‌داستان، «اسرار عمارت تابان» نخستين رمان شما است. چه شد که به سراغ رمان رفتيد و ايده نوشتن آن از کجا آمد؟

از تمام چيزهايي که از کودکي بهشان علاقه داشته‌ام، با آنها دمخور بوده‌ام و برايم اهميت داشته‌اند: تاريخ، باستان‌شناسي، اشياي عتيقه، فرهنگ، زادبوم؛ و همينطور هم معما و پازل و بازي‌هاي فکري؛ و بعد هم عشق و انسان. به خاطر شغل پدرم – دبير تاريخ- و علاقه مادرم به ادبيات، از کودکي با رمان و سفرنامه بزرگ شدم و شايد بيش از آدم‌ها، با کتاب‌ها دوست و مانوس بودم. از همان وقت ادبيات خارجي را زودتر از ادبيات ايراني شناختم و دوست داشتم، و ادبيات معمايي فاخر و پيچيده هم هميشه برايم محبوب بوده است. از سوي ديگر، و به‌عنوان يک زن ايراني با تمام مشکلات متصل به اين عنوان، هميشه هم از نزديک گرفتاري‌هاي جنس خودمان را لمس کرده و تلخيش را چشيده‌ام و هم شخصيت‌هاي قدرتمند زن را تحسين کرده‌ام. مسائل زنان را به شکل علمي هم دنبال کرده‌ام، پايان‌نامه‌ کارشناسي ارشدم «پست‌فمينيسم و سينما» بود؛ گرچه هرگز رويکرد راديکال نداشته و سعي کرده‌ام هر دو طرف بازي را ببينم. ضمنا، نقدهايي جدي به فضاي يکنواخت و تکراري و محنت‌زده‌ ادبيات معاصرمان دارم که به‌رغم توليد برخي آثار ارزشمند، به‌نظرم کليد اصلي رمان را که «ترکيب قصه خوب با تکنيک خوب» است، گم کرده؛ يا درگير قصه‌هاي تخت عامه‌پسند است يا درگير تکنيک‌هاي مبهم و زبان‌بازي‌هاي فرمي. من مي‌خواستم در کتابم از اينها دور باشم و راه سومي را بروم که به‌نظرم شالوده‌ رمان‌نويسي دنيا بر همان بوده و هست. بنابراين «اسرار عمارت تابان» بزنگاهي بود که تمام اين علاقه‌ها گرد هم بيايند.

شما يک فصل کامل از اين کتاب را به حادثه‌ تاريخي حمله مغول اختصاص داده‌ايد، اما در ادامه ‌رمان به جنبه‌هاي تاريخي اين حادثه کمتر پرداخته‌ايد و ژانر معمايي – پليسي پُررنگ‌تر شده است. اگر ژانر تاريخي اين داستان در کنار ژانر معمايي – پليسي‌اش پُررنگ‌‌تر مي‌بود آيا بر جذابيت رمان افزوده نمي‌شد؟

در نوشتن اين رمان ترکيب يک تکنيک دقيق و ساختار فرمي حساب‌شده با يک خط روايي روشن و زبان راحت، اهميت زيادي داشت؛ بنابراين هر قدر از تکنيکي استفاده کرده‌ام به نظرم روايت هم همانقدر مي‌طلبيده. فصل شب حمله مغول، از نظر زباني با باقي فصل‌ها متفاوت است؛ فصل پانزده هم که روايتش مربوط به حدود نيم قرن قبل مي‌شود يک فرم زباني جديد دارد: يعني سه خط روايي و زباني در يک الگوي واحد درهم تنيده شده‌اند. بين برخي دوستان نويسنده و منتقد سوء برداشتي درمورد مفهوم چندصدايي و پلي‌فوني باختيني وجود دارد که به‌نظرم از برخي کارگاه‌هاي داستان‌نويسي آمده: اينکه فکر مي‌کنند چندصدايي در رمان يعني هر فصل کتاب فقط از زبان يکي از شخصيت‌ها روايت شود و تمام! حاصلش مي‌شود رماني که فقط اسم آدم‌ها فرق دارد، اما همه يکجور حرف مي‌زنند و نهايتا زاويه‌‌ديد راوي‌ها از آشپزخانه به سالن عوض مي‌شود، که در اين صورت اگر کل کتاب را هم يک راوي تعريف کند فرق چنداني نمي‌کند. درحالي‌که شما در چندصدايي بايد کل ساختار را به بازي بکشانيد و دگرگون کنيد، توهم راست يا دروغ ايجاد کنيد، و داستان‌هاي متضاد و باورپذيري از کاراکترهاي مختلف پيش بکشيد: يعني کاري که پست‌مدرن‌ها به کرات انجام دادند. من اگر اين تکنيک را بيشتر اجرا مي‌کردم، از شيوه‌ اصلي روايتي خودم منحرف مي‌شدم، درصورتي‌که مي‌خواستم خط روايتي قصه‌محور و راحت‌خوانم را حفظ کنم. خلاصه، سعي کردم هم پلي‌فوني را نشان دهم و هم از بازي زياد پرهيز کنم.

انسان هميشه به دنبال کشف رازهاي دست‌‌نيافتني است. اين رمان برخلاف فضاي تکراري رمان‌هاي شهري و آپارتماني در يک منطقه نيمه‌کوهستاني در خراسان شمالي و در يک عمارت تاريخي و مرموز رخ مي‌دهد و فضايي جديد و رازآلودي را براي خواننده ترسيم مي‌کند. چه دليلي باعث شد به سراغ اين ژانر ادبي برويد؟

يکي از دلايل همان نقدهايي است که به ادبيات معاصرمان دارم. شخصيت‌هاي خيلي از آثار ما همان خود نويسنده هستند با مشاغلي آشنا و تکراري: نويسنده، روزنامه‌نگار، کتابفروش، گالري‌دار، کافه‌دار، و دانشجو. يعني جهان ترسيم‌شده براي کاراکترها از حد جهان زيسته‌ خود نويسنده فراتر نمي‌رود، مکان‌ها هم که به قول شما تکراري. من نبايد به کار ديگران ايراد بگيرم، بلکه اگر توانايي‌اش را دارم بايد آستين بالا بزنم و شکل مورد تاييد خودم از رمان را بنويسم. بيشتر حواسم به ايجاد سبک خودم است، تا مخالفت با سبک ديگران. طبعا شايد طرفداران آن نوع ادبيات آپارتماني روزمره هم کار من را دوست نداشته باشند يا نقدش کنند. مطمئنا هم اين کتاب و هم باقي آثارم به روي نقد بازند، چون نقد خوب مرا براي کارهاي بعدي آماده‌تر مي‌کند. در کل، به نظرم هرکس بايد به هر الگويي باور دارد، درست و کامل پياده‌اش کند. ضمنا به‌عنوان داور جشنواره‌هاي ادبي در شهرهاي مختلف، بارها داستان‌هايي در فضاهاي بومي و اقليمي ديده‌ام که گرچه اداي ديني بوده‌اند به فضاهاي خاص و مهجور ايران، اما تکنيک درستي نداشته‌اند و نتوانسته‌اند به استاندارد داستان نزديک شوند. کشور ما پر از رمزورازهاي داستاني است، هم در تاريخ و هم در جغرافيايش. شايد کم‌کاري و خستگي ماست که دنبال اينها نرفتيم و ترجيح داده‌ايم حرف‌هاي روزمره و معمول‌مان را رمان کنيم. البته نمايش صرف و ساده‌ زيست‌بوم و جغرافيا هم خسته‌کننده است و وظيفه‌ کتاب‌هاي درسي. بايد حواس مخاطب را در دل يک قصه به اينها جلب کرد.

شمــا را بيشتــر به‌عــنوان داستان‌کوتاه‌نويس مي‌شناسيم. پس از تجربه اين رمان، داستان‌کوتاه‌نوشتن سخت‌تر است يا رمان؟ تفاوت بين داستان کوتاه و بلند (رمان) را در چه چيزي مي‌بينيد؟

نوشتن يک داستان کوتاه «خوب» از هر کاري سخت‌تر است! چون بايد تمام عناصر داستان را که بين رمان و داستان کوتاه مشترک است، با کمترين فضا و کاراکتر ممکن پيش بُرد و گره درستي انداخت و ديالوگ‌هاي خوبي چيد. بخش سخت رمان، تمرکز و پيوستگي و حفط روايت اصلي در عين داشتن خرده‌روايت‌هاست، همينطور هم تحقيق و پژوهش و کار ميداني. البته شايد براي يک داستان کوتاه هم نياز به پژوهش داشته باشيد اما قطعا در حدي کمتر. اين دو از نظر اصول روايتي فرقي ندارند، فقط اينکه بايد در ريتم و چينش خاص خودشان درست رعايت شوند. در برخي رمان‌ها کاراکترها صفحات متوالي حرف مي‌زنند بي‌اينکه کنشي رخ دهد که روايت را جلو ببرد. يا برعکس، در برخي داستان‌هاي کوتاه، پاراگراف‌هاي زيادي فقط صرف توصيف صحنه و موقعيت مي‌شود و داستان تازه در انتها شکل مي‌گيرد. نويسنده، چه کوتاه‌نويس و چه بلندنويس، بايد ريتم کارش و نيز نياز قالب داستاني موردنظرش به فضاسازي و ديالوگ و شخصيت‌پردازي را بشناسد.

آيا آينده‌ ادبيات داستاني ما و نويسندگان فعال در کشورمان روشن است؟ براي ارتقا و شکوفايي ادبيات داستاني، چه عوامل و راهکارهايي به ذهن شما مي‌آيد؟

بله روشن است، به شرط و شروطي: يکي اينکه جبهه‌گيري متعصبانه عليه ادبيات خارجي نداشته باشيم. متاسفانه چندسالي است برخي دوستان نويسنده عليه آثار ترجمه جبهه مي‌گيرند و عدم استقبال از آثار داخلي را وفور آثار ترجمه مي‌دانند، درصورتي‌که اين معلول است و نه علت! شايد اگر بهتر بتوانيم وسعت ديد و تنوع داستاني و شخصيتي قصه‌هايمان را زياد کنيم، مخاطب بيشتري هم جذب کنيم. نويسنده‌هاي جوان ما که ادبيات خارجي را بيشتر مي‌خوانند و دنبال مي‌کنند، بهتر با شيوه‌هاي جديد داستان‌گويي در جهان آشنا مي‌شوند و روش‌هاي نو را مي‌آموزند. به‌هرحال دنيا عوض مي‌شود و ما هم بايد با آن هماهنگ باشيم و با داستان روز همراه شويم، در عين داشتن حواس‌جمع نسبت به فولکلور و فرهنگ قومي خودمان. البته مسائل مربوط به مميزي ارشاد هم اينجا مهم است چون به تجربه‌ همگان، حساسيت روي آثار تاليفي بيشتر از ترجمه است و قاعدتا دست نويسنده‌ها‌ در انتخاب و پرداخت موضوع بسته‌تر است. در کل، براي موفقيت در داستان‌نويسي بايد مهارتي داشته باشيم مرکب از شناخت ادبيات کلاسيک ايراني و بهره‌گيري از گنجينه لغت قوي فارسي همراه با شناخت رويکردهاي جديد داستان‌نويسي در جهان. البته تمرين مستمر و هر روز نوشتن هم که شرط اصلي است، و قبل از آن هم استعداد ذاتي.

برخي نويسندگان بزرگ مثل آليس مونرو و ري برادبري به تدريس داستان‌نويسي اعتقادي ندارند. به نظر شما مي‌توان نوشتن داستان را ياد گرفت؟ آيا هنر داستان‌نويسي اکتسابي است؟

داستان‌نويسي يک قابليت ذاتي و بالفطره است که با قرارگيري در محيط درست و مناسب، بالفعل و شکوفا مي‌شود. اين محيط مناسب، اول از همه فضاي کتابخواني‌اي است که در کودکي براي فرد ميسر مي‌شود؛ يعني اگر کسي نه استعدادش را داشته باشد و نه از کودکي در محيط باشد، در بزرگي با هيچ کلاس و کارگاهي نويسنده نخواهد شد. اما براي يک آدم مستعد و آماده، کلاس‌هاي نويسندگي – Âäåã ÇÒ äæÚ ÇÕæáí æ ÎáÇÞÇäå æ äå ˜ÇѐÇååÇí ÞÇáȝÒäí í˜ÓÇä ÈÇ ØÑ͝åÇí ʘÑÇÑí- ÍÊãÇ ˜ã˜ ã흘äÏ ÊÇ ÈÇ ÇÕæá ÍÑÝåÇí äæÔÊä ÂÔäÇ Ôæíã. ÈÏæä åãÑÇåí ÇÓÊÚÏÇÏ æ ʘäí˜ íÇ ÝÞØ ÏáäæÔÊå ˜áíÔåÇí ÏÇÑíã æ íÇ ÏÇÓÊÇä ã˜Çäí˜í Èíäã˜.

در کارنامه‌ ادبي شما داوري چند جشنواره ملي ديده مي‌شود. آيا برگزاري جشنواره‌هاي مختلف ادبي به رشد و ارتقاي ادبيات داستاني ايران کمک مي‌کند؟

جشنواره ادبي هم مثل هر امر ديگري در دنيا، في‌نفسه خوب يا بد نيست بلکه بسته به شرايط برگزاري‌اش موفق يا ناموفق مي‌شود. اين موفقيت به چند مساله بستگي دارد: يکي استمرار و پايداري جشنواره. بسيار جايزه بوده‌اند که با هياهو ولي فقط براي يکي‌دو دوره ظهور کرده و به سرعت هم خاموش شده‌اند. طبعا بنيه‌ مالي جشنواره هم نقشي اساسي در تداومش دارد، و تضميني است براي داشتن داوران حرفه‌اي و جوايز درخور. شرط دوم همين وجود داوران مورد اطمينان و باسواد است؛ و شرط سوم حمايت آتي جشنواره از برگزيدگانش: چه چاپ واقعي مجموعه‌داستان‌هاي برگزيده و چه معرفي آنها به نشريات ادبي. يعني رسالت يک جشنواره تازه از بعد از اختتام آن شروع مي‌شود. رسالت ما هم به عنوان داور اين است که تمام آثار را با دقت و جديت بخوانيم، و فارغ از هر پيشداوري امتياز بدهيم و پاي حرفمان هم بايستيم. من معمولا استعدادهاي خوبي در شهرستان‌ها ديده‌ام که انتخاب‌شدنشان در جشنوراه برايشان قوت قلبي بوده به ادامه‌ راه؛ ولي اين تمام راه نيست. داور برمي‌گردد سر زندگي‌اش، و اين متوليان جشنواره هستند که بايد موفقيت‌ها را تداوم ببخشند.

چرا در سينماي ما و دنياي فيلمنامه‌نويسي جايزه‌اي براي اقتباس ادبي در نظر گرفته نشده است؟ آيا اثر قابل اقتباس نداريم يا مشکل از فيلم‌نامه‌نويسي است؟

مشکل هم از سمت سينماست و هم از سمت ادبيات. نقطه ضعف سينماي ايران که سال‌هاست همه مي‌دانند اما قدمي جدي براي رفعش برنمي‌دارند، فيلمنامه است. خيلي از کارگردان‌ها دوست دارند و فکر مي‌کنند مي‌توانند يک‌تنه همه کار بکند و فيلمنامه هم بنويسند؛ تهيه‌کننده هم دستمزد قابلي براي فيلمنامه درنظر نمي‌گيرد؛ يعني با اينکه اساس يک فيلم فيلمنامه است اما به عنوان بخش فرعي با آن روبه‌رو مي‌شوند که گويا از عهده‌ هر کسي برمي‌آيد. ضمنا خيلي از اسامي تعيين‌کننده و مطرح سينماي ايران در سال‌هاي اخير، آشنايي درستي با ادبيات و کتاب ندارند و جهان داستان را نمي‌شناسند که بخواهند تعاملي با اهالي ادبيات برقرار کنند. فعلا متاسفانه الگوي ساخت خيلي از سريال‌هاي شبکه‌ خانگي يا حتي فيلم‌هاي سينمايي‌مان شده فيلم و سريال‌هاي عامه‌پسند ترکي، با مخاطباني زير خط متوسط. از سوي ديگر خيلي نويسندگان ما هم با روايت سينمايي بيگانه هستند و عامدانه يا غيرعامدانه ادبياتي مي‌نويسند که قابليت تصويري ندارد و روايتش بيشتر متکي بر فرم‌هاي زباني و بازي‌هاي متني است تا مهياي اقتباس و برداشت تصويري. اين في‌نفسه بد يا خوب نيست، ولي همانطور که مي‌بينيم دردرازمدت آسيب‌زننده است. به‌شخصه، هدفم اين بوده که «اسرار عمارت تابان» را طوري بنويسم که کتابي کامل و مستقل باشد که قابليت اقتباس تصويري هم دارد. اميدوارم نظر مخاطبان هم همين باشد.