بایگانی برچسب‌ها : مریم عزیزخانی

یادداشتی بر رمان «دالِک»؛ نوشته مریم عزیزخانی

رمان_دالک

یادداشتی بر رمان «دالِک»؛ نوشته مریم عزیزخانی؛ انتشارات مایا

داستانی از تنهاییِ دختران، زنان و مادران

مصطفی بیان

منتشر شده در سایت کافه داستان 

هنگام شروع رمان، این جمله را در مقدمه می بینم : «برای مادرم ؛ دالِک به زبانِ کوردی بیجاری به معنای مادر می باشد.»

برای من همیشه نام کتاب جذاب ترین و تامل برانگیزترین بخش آن بوده است. «دالِک» در اصل داستانی است درباره ی «مادر بودن» و «مادر شدن» و «آرزوی مادر بودن». داستان درباره ی سه خواهر است ، «سپیده» که آرزوی مادر شدن دارد، «عادله» که مادر دو فرزندِ ده و چهارده ساله است و «سمانه» خواهر کوچکتر از همه که فرزندی در راه دارد. این سه خواهر ، شخصیت های اصلی داستان «دالک» را تشکیل می دهند.

داستان در «بیجار» رخ می دهد. نویسنده می نویسد: «بیجار، شهر شلوغی نیست.»؛ یکی از شهرهای کوچک استان کردستان و از قدیمی ترین شهرهای ایران است. قالی، قالیچه، گلیم، جاجیم و … از برجسته‌ ترین صنایع دستی منطقه بیجار محسوب می‌شوند که نویسنده در این داستان به این موضوع اشاره می کند و همچنین برخی مناطق این شهر تاریخی را مانند رستوران سلوی، بستنی فروشی سنتی کلای، محله ی حلوایی در داستانش نام می برد.

«فرش بیجار را خوب می برند…. فرش بیجار را هم می شناخت، چون بارها رویش نشسته بود و تو هر خانه ای یکی ازش دیده بود.» (صفحه ۵۳ کتاب)

«دالک» برای رسیدن به هدف و پیام داستانی اش، جامعه هدف خود را از بین مردمی انتخاب کرده که نه تنها در اقلیت نیستند بلکه اکثریت مردم کشور ما را در بر می گیرند. داستان درباره زنان جامعه ماست. زنان و مادرانِ جوانی که نه زیاد فقیرند و نه زیاد پولدار. مانند همه ی پسران و دختران دهه ی شصتی این مملکت، لیسانس دانشگاهی را زیر بغل گرفته اند اما چیزی از دانش آن نمی دانند و یا در رشته ی تحصیلی خود مشغول به کار نیستند! به قول مجید (همسر عادل) می گفت: «مسخره ام می کرد. لیسانس فرش دانشگاه هنر اصفهانم را می زد توی سرم.» (صفحه ۵۲ کتاب)

قرار است نویسنده به زندگی تراژیک زنان و مادارن جوان این سرزمین بپردازد. داستان در فصل اول با احضار روح آغاز می شود. دختران تصمیم دارند روح احضار کنند. نعلبکی روی حروف حرکت می کند و نام کامل می شود: «جلیل» چشمانشان گرد می شود. از هم می پرسند که از فامیل های درگذشته ی است!؟ نعلبکی تکان می خورد. دخترها به کاغذ نگاه می کنند.

«جلیل» نامِ روحی است که توی احضار روح بچه ها ، نامش در می آید. سمانه (خواهر کوچکتر) فکر می کند اتفاقی که برای پایش افتاده کار جلیل است. اما عادله می پرسد: «ازش بپرس امشب میاد قلم پای کدام مزاحم دروغگویی رو می شکنه که دل همه خنک بشه!؟» و بعد نعلبکی تکان می خورد. نعلبکی را از روی اسم سمانه بر می دارند.

داستان در فصل های بعدی به زندگی شخصی تک تک خواهرها وارد می شود. خواهرانی که با هم فرق دارند. خواهری که بچه دار نمی شود. زیرا می داند رحم ندارد. بچه دارد اما بچه ی خودش نیست. یکدفعه در سی و چهار سالگی بی هیچ حاملگی و بی هیچ زایمانی مادر می شود. بلد نیست مادری کند. شیرخشک درست کردن بلد نیست. یا خواهری که به خاطر علاقه ی بی حد اندازه ی همسرش به پسر، ارتباطش با دختر بزرگش تیره می شود. و خواهر کوچکتر که بچه ای در راه دارد. درد های قبل از زایمان. ترس، استرس، حس های مادرانه، تهوع، ویارها و ارتباطش با شوهرش، خواهرانش و مادرش.

«دالک» داستان زنان و اندیشه مادران است. ترس، استرس، لازمه های بارداری و فرزند آوری سالم ، بالا بردن آگاهی و مهارت زنان در دوران بارداری، تصمیم ‌گیری مناسب با اعضای خانواده و عوارض ناشی از تغییرات بدن و جنین در دوران بارداری از درونمایه های داستان است.

هیچ جامعه‌‌ ای نمی‌تواند بدون مشارکت اجتماعی زنان و مادران در مسایل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به پیشرفت و ترقی دست یابد و هر‌گاه که زمینه حضور مادران در موقعیت های گوناگون جامعه و خانواده میسر شود، می‌توان انتظارِ رشد و بازسازی ، ابتدا در خانواده و در نتیجه در جامعه را داشت.

نویسنده می نویسد: زنان را یاد داده اند که بلند حرف نزنند. بلند نخندد، بلند گریه نکنند، بلند آواز نخوانند، اصلا آواز نخواند! هر چه ساکت تر، خانم تر. هر چه سربه زیر تر، سنگین تر. و زنی که جیغ می کشد توی حصار این شهر، یعنی درد دارد. زنان تنها آدم های این سرزمین اند که درد دارند. (صفحه ۶۹ کتاب)

نقش مردان در این داستان بسیار کم رنگ تر از نقش زنان می باشد. مجتبی، مردی که همسر اولش را از دست داده و برای نگهداری کودکش مجبور به ازدواج مجدد می شود؛ نیما، پزشک جوانی که به خاطر نازایی همسرش، از زنش جدا می شود، مجید، پدری که پسرخواه است و آرش که مثل مجید فکر نمی کند. جنس فرزند برایش مهم نیست. آرش مثل نیما نامرد نیست که همسرش را ترک کند. آرش متفاوت با بقیه مردها، سمانه را دوست دارد. و در نهایت پدری که یک نسل با دامادهایش فاصله دارد. مانند هم نسل های خودش ، رادیو برون مرزی و صدای آواز خوانندگان زن و مرد آن ور آب را گوش می دهد. پدری که به صدای دخترانش گوش نمی دهد. وقت خواب و سکوت و بیداری، فقط صدای رادیو است ؛ و آخر شب با آواز خوانندگان خوابش می برد. و یا اینکه به عنوان یک «مرد» از نیما دفاع می کند؛ که او حق طلاق دارد. بخاطر اینکه دختر بزرگش بچه دار نمی شود!

زنان این داستان، زنانِ به شدت درونگرا هستند. و این درونگرایی شکلی بیمارگونه به خود گرفته است. زنان خلوت خود را به حضور در هر جمعی ترجیح می دهند. تنهایی درونی دختران، زنان و مادران ، درونمایه ای اصلی این داستان را شکل می دهد. احساس تنهایی از همان سطرهای ابتدایی رمان خودش را نشان می دهد.

«پرسید: چند سالته؟ چند وقته پریود میشی؟ گفت: پریود؟ نگفت: عادت. نمی دانستم پریود یعنی چی؟ از نگاه احمقانه ام این را فهمید. گفت: عادت. آها عادت! همانی که معلم دینی و تو می گفتید.» (صفحه ۳۰ کتاب)

رمان «دالک» رمانی روان، خوش خوان و دارای روایت خطی است. نویسنده سعی کرده خواننده به درک فلسفه ی تنهایی زنان بپردازد و به نقش آنها در جامعه ی سنتی و مردسالار کشورمان اشاره کند. به شخصیت پردازی زنان در این داستان به خوبی پرداخته شده است و به لایه های زیرین شخصیت زن ها نفوذ کرده و به قدر کافی به وجوه شخصیتی، انگیزه ها، گرفتاری ها، رفتارها و دردهای آنها می پردازد. داستان «دالک» حاصل نوع نگرش و تجربیات شخصی نویسنده از دنیای زنانه و مادرانه اش می باشد.

«ویرجینیا وولف» نویسنده مشهور انگلیسی به خوانندگان کتاب توصیه می‌کند: «از مطالب کتاب لذت ببرند چون به نظر من همه ی داستان‌ها و نوشته‌ها در نوع خود جالب و جذاب هستند و در شرایط مختلف دارای ارزش می‌شوند.»

رمان «دالک»، نوشته ی مریم عزیزخانی در ۱۱۸ صفحه و به‌ قیمت ۱۰ هزار تومان، سال ۱۳۹۸ از سوی انتشارات مایا راهی بازار کتاب شد.

مصطفی بیان / داستان نویس

http://www.cafedastan.com/1399/12/19/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%90-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1/