آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر با نگاهی به داستان های گدا و آشغالدونی اثر غلامحسین ساعدی
«غم انگیزترین وجه نویسندگیِ ساعدی آنجاست که خلاقیت و تعهد به هم گره می خورند. جایی که ساعدی مجبور است چیزی بیش از نویسنده نشان دهد که یک جور پیام آور باشد، که قلمش را در تهییج و تحریک و مبارزه بگرداند. وجه تراژیک ساعدی در این است که هی مجبورش می کنند تا از تخیلش کم کند و بیشتر به تعهدات تحمیلی بپردازد. او از هر طرف با توقعاتِ رنگارنگی روبه روست. هی باید از قالبِ خودش در آید و به قالب دیگری برود. از چریک و دانشجو و ناشر گرفته تا ساواک، همه به شکلی مزاحمِ خلاقیتش هستند. در تفکر غالبِ زمانه ی ساعدی داستان نویس نمی توانست فقط یک داستان نویس باشد. همه از ساعدی تعهد می خواستند نه خلاقیت و تخیلِ صرف. برای همین ساعدی اوج و فرودهای فراوان دارد. آن جاها که بر نبض و تخیلِ پیش رفته، ناب و شگفت و معرکه است و آنجا که تن به تعهد زمانه سپرده، داستان هایش شکسته بسته است.» (از کتاب شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی اثر کورش اسدی).
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «ساعدی برای نشان دادن آثار روانی – اجتماعی خشونت جامعه بر ارواح مردم خرده پا، از مرزهای تثبیت شده واقع گرایی در می گذرد و به نوعی سوررئالیسم (یا رئالیسم وهم آلود) می رسد. در فضای غمگین داستان های او حوادث واقعی چنان غیر عادی می نمایند که هراس انگیز می شوند، به طوری که گاه به نظر می رسد نویسنده علت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماورالطبیعه می جوید.»
نفوذ نویسندگان بزرگی همچون «صادق هدایت» در فضای داستان های ساعدی آشکار است. پوسیدگی و مرگ بر همه ی داستان ها سایه افکنده است. اما نکته ی مهم در این است که ساعدی برخلاف سایر نویسندگان مانند صادق هدایت، یک «روانپزشک» بوده است و در این فضا زندگی می کرده و آشنا بوده است. ملال، ترس، آسیب های روانی، شکست و غیره نکاتی بوده که ساعدی در مورد آنها درس خوانده و با دانش و درمانِ آنها آگاه بوده است. ساعدی با توجه به تخصص روانپزشکی خود می کوشد شخصیت های داستان هایش را از زاویه روان شناختی تجزیه و تحلیل کند.
در آثار ساعدی تصویری از ملال، ترس، آسیب های روانی و وحشت به خوبی نمایان است. دنیای داستان های ساعدی را غمِ نداری، خرافات، جنون، وحشت و مرگ را تشکیل می دهد. او فقر را منحوس و زشت می پندارد. او در ترسیم عمیق و موثر و واقعیت فقر و نداری در طبقات مختلف مردم خصوصا طبقه ی ضیف جامعه و روستاییان بسیار موفق بود.
داستان کوتاه «گدا» در سال ۱۳۴۱ در مجله ی «سخن» منتشر شد و به همراه پنج داستان دیگر در سال ۱۳۴۶ در مجموعه ای به نام «واهمه های بی نام و نشان» به بازار آمد. این داستان یکی از بی نظیرترین داستان های ساعدی است. داستان به شرحِ روزهای پایانیِ زندگیِ پیرزنی مستمند می پردازد. نویسنده در این داستان، پیرزنی آواره به نام «خانم بزرگ» را شرح می دهد که روزگاری صاحبِ خانه و زندگی بوده، اما پس از مرگِ شوهر، آواره ی کوچه و خیابان شده است. فرزندانش او را به خانه های خود راه نمی دهند و پیرزن به گدایی و شمایل گدایی رو می آورد. وقتی او را تحویل گداخانه می دهند، می گریزد و به خانه می آید، در آنجا فرزندانش را می بیند که بر سر اموال او به نزاعی حقیرانه برخاسته اند. پیرزن بقچه ای به همراه دارد و آن را همیشه با خود حمل می کند. اطرافیان پیرزن فکر می کنند که در این بقچه ثروت زیادی پنهان شده است!
داستان «گدا» از نگاه خانم بزرگ نقل می شود (راوی خودِ پیرزن است و داستان با روایت اول شخص پیش می رود). داستان با حسرت و خشم جامعه ای را توصیف می کند که حفظ منافع فردی و حتی عواطف مادر و فرزندی به نابودی رسیده است. نویسنده در این داستان عمق فاجعه انسانی و اجتماعی را نشان می دهد.
داستان بلند «آشغالدونی» از مجموعه ی «گور و گهواره» در سال ۱۳۴۵ منتشر شده است. این داستان حول پیرمرد مریض و پسر جوانش می گردد که در شهرِ بزرگ آواره اند (مثل آواره شدنِ پیرزن در داستان گدا) و در پیِ پول و پناه هستند. پدر وضعیت رو به راهی ندارد و پسر هم گرچه ناراضی است ولی تسلیم شرایط شده. آنها با مردی مواجه می شوند که از طریق خرید و فروش خون، کار و باری برای خودش دست و پا کرده است. تغییر شکل مرد جوان، تمثیلی از تغییر روحی او است. او به جایی می رسد که گرسنه ها را برای خون فروشی جمع می کند. نویسنده در این داستان مضمون درنده خوییِ مردمی امید باخته را تکرار می کند. راوی داستان «آشغالدونی» ذاتا شرور نیست، او به جهانی تباه پرتاب می شود و از وقایعی گذر می کند که گناه اولیه اش را نابود می کنند و به خصلت های منفی اش فرصت رشد می دهند. سقوط تدریجی مرد جوان، مایه ی اصلی داستان است و آشغالدونی، محیط او است.
در سال ۱۳۵۳ بر اساس این داستان، فیلم سینمایی با نامِ «دایره مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شده است.
نکته ای که می توان اشاره کرد: ساعدی در داستان «آشغالدونی» پناه بردن به مدرنیسم آبکی و تبعاتش اشاره کرد نمونه اش بیمارستان و مکان های مدرن شهر. در داستان «گدا» پناه بردن به مفاهیمِ مقدس و دینی. این دو داستانِ ساعدی، آشنایی زدایی از جهانِ ستم دیده ها و نیازمندان است. جهانی به ظاهر معصوم اما تا عمقِ سیاهش گناه کار. درون مایه ای مشترک از آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر.
از حدود سال های ۱۳۳۷ موج اجتماع نگاری های شتابزده با هدف توصیف زندگی روزمره دوباره سر می کشد. بسیاری از نویسندگان این دوره مانند غلامحسین ساعدی، اشخاص داستان های شان را از میان مردم فقیر انتخاب می کنند و به توصیفی ناتورالیستی از زندگی و حالات روحی آنها دست می زنند و دیدگاه و نظر خود را به ساده ترین شکل بیان می کنند و موضعی انتقادی می گیرند. آنها بیانگر ماجراهای ساده ای هستند که نظرشان به فراوان در صفحه ی حوادث روزنامه ها دیده می شود. اغلب داستان های اجتماع نگار، با هدف باز آفرینی واقعیت روزمره، ماجراهای روزنامه ای را به ادبیات منتقل می کنند، بی آنکه دید خواننده را نسبت به مسائلی فراتر از آنچه که مطرح می شود، گسترش دهند. مانند داستان «گدا» و «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی.
راوی (شخص اصلی داستان) خود را مرکز تمام حوادث می داند و بدین ترتیب تمام اتفاقاتی را که برایش رخ داده اند برای خواننده گزارش می کند و به تجزیه و تحلیل عمیق روانی خود دست می زند. مسئولیت راوی در این دو داستان، در این است که در برابر حوادث هرگز از خود بی طرفی نشان نمی دهد. یعنی تعهد. این تعهد اگر موقعیت های روانی مطرح باشند، تعهدی خصوصی و روانی است و اگر موقعیت های اجتماعی در میان باشند، مسئولیتی اجتماعی است.
داستان های «گدا» و «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی را می توان در گروه داستان های اجتماعی، انتقادی و روان شناختی قرار داد. زیرا این دو داستان اصولا با قضایا و مسائلی سر و کار دارد که بیشتر بر اوضاع و احوال محیطی و فرهنگی زندگی مردم و جامعه تمرکز می باید. داستانی است که بر نفوذ جامعه و اوضاع اقتصادی بر شخصیت ها و وقایع داستان تاکید می ورزد و تاثیر اقتصاد و وضعیت و موقعیت اقتصادی و اجتماعی را بر رفتار و سلوک انسان در زمان و مکان معین مورد ارزیابی و بررسی قرار می دهد. هدف نویسنده، بیان فضای بی عدالتی در جامعه است و به تشریح چرایی ها و کنش و واکنش ها می پردازد.
غلامحسین ساعی در گفتگویی در سال ۱۳۵۹ می گوید: «حقیقت این است که من یک هزارم کابوس ها و اوهامی را که در زندگی داشته ام، نتوانستم بنویسم. چون همیشه زندگی شلوغ، ذهن جوشان و آشفته ای داشته ام. کابوس ها هر چه سعی می کنم جلوی آنها را بگیرم می آیند و اندگی آدم را می ترسانند.»
غلامحسین ساعدی، چنان توجهی به دردشناسی جامعه اطرافش دارد که گاه روابط اجتماعی را در حدی روانی خلاصه می کند و داستان را در بستری بیمارگونه پیش می برد.
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» در مورد تکنیک غلامحسین ساعدی می نویسد: «ساعدی نویسنده ای توانا در ایجاد و حفظ کشش داستان تا آخر است و اصالت کارهایش مبتنی بر فضا آفرینی شگفتی است که نیرویی تکان دهنده به آثارش می دهد و از او نویسنده ای صاحب سبک می سازد که به بیان شخصی خود دست یافته است.»
مصطفی بیان
مقاله «آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر با نگاهی به داستان های گدا و آشغالدونی اثر غلامحسین ساعدی» _ ماهنامه سرمشق – شماره ۲۶ – مهر ۱۳۹۷
منابع :
میرعابدینی، حسن.«صد سال داستان نویسی ایران. جلد اول و دوم». انتشارات سخن. چاپ پنجم.
میرعابدینی، حسن.«تاریخ ادبیات داستانی ایران». انتشارات سخن. چاپ اول.
بصیری، مریم.«فرآیند شکل گیری داستان در ادبیات داستانی و دراماتیک». انتشارات امیرکبیر. چاپ اول.
براهنی، رضا.«قصه نویسی». انتشارات نگاه. چاپ چهارم.
اسدی، کورش.«شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی». نشر نیماژ. چاپ اول.