بایگانی دسته بندی ها: مقالات ادبی من

روایت مسخ شدگی زندگی

روایت مسخ شدگی زندگی

نگاهی به جدیدترین اثر داستانیِ مرتضی فخری

مصطفی بیان / داستان ­نویس

چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / شماره ۱۲۹ / ۲۹ مهر ۱۴۰۳

مرتضی فخری متولد سال ۱۳۵۱ در نیشابور است. یکی از مهم‌ترین نویسندگان فرم‌گرا است. مردی که هر سال یک یا دو کتابی تازه روی پیشخوان کتابفروشی‌ها می‌گذارد. پاییز سال گذشته کتابی تازه از او دیدم: «پوستین تلخ».

راوی یکی از داستان‌هایش می‌پرسد: «چرا خدا باید پوستین آدم بر تو بیندازد و بر من پوستین گرگ؟… .» شاید برای همین است که راویِ داستان در زمان و مکان گم شده. همه چیز درباره او با این کلمه آغاز می‌شود: «چرا…؟» زیرا «آدم شدن به همین سادگی نیست…..» (بخش از داستانِ پوستین تلخ».

مرتضی فخری، ذهنی پرسشگر دارد؛ زیرا او جویای «حقیقت» و «درستی» است. زیرا پرسش مبدأ جهش فکری اوست. پرسش نقشی کلیدی در آفرینش داستان­های او دارد و پرسشگری، نقدکردن و برای یک سوال پاسخ‌خواستن از ویژگی­های داستان­های مرتضی فخری است.

«بگو آيا كسانى كه مى‏ دانند و كسانى كه نمى‏ دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند.» (زمر، آیه ۹). 

بارها شنيده‌ايم كه زندگي اينجا جدا از سياست نيست. اين جداناپذير بودن زندگي و سياست، خاص ايران نيست و در سراسر دنيا، زندگي اجتماعي انسان با سياست در هم پيچيده است. داستان‌نويسان در خلق جهانِ داستاني و شخصيت‌هاي خود، نمي‌توانند وضعيت اجتماعي، سياسي و اقتصادي زمانه داستان‌شان را ناديده بگيرند. به قول احمد محمود «سياست به ما تحميل شده است. شما چه كسي را مي‌توانيد پيدا كنيد كه به سياست كار نداشته باشد يا در زمينه سياست صحبت نكند… من نويسنده هستم. نويسنده شخصيت‌پرداز است. من اگر بخواهم وجه روشني را از يك شخصيت حذف بكنم، آن‌ وقت به خواننده‌ام راست نگفته‌ام. شخصيت من آن ‌وقت كامل نيست. همه آدم‌ها امروز سياسي هستند… وجه غالب داستان‌هاي من سياسي نيست. آدم‌ها به ناچار سياسي شده‌اند.» (برگزيده از گفت‌وگو با احمد محمود در كتاب هفته، ۲ تيرماه ۱۳۸۰)

ذهن پرسشگر وضع موجود را به چالش می‌کشد تا بهتر بفهمد و بهتر تغییر دهد. ذهن پرسشگر در انسان خصلت رهایی‌بخشی ایجاد می‌کند: به گفته اندیشمندان علوم انسانی رهایی از «همینی که هست»، رهایی از جبرگرایی‌ و رهایی از تعلقاتی که نمی‌پسندد.

«کارد را به گلویش نزدیک و نزدیک­تر برد. تیزنای کارد بر آن پوست طلایی، بوسه­ای تند نهاد. گاو با آن پاهای عجیب و غریبش، گامی به عقب برداشت و بر پِهِن­ها، رد سُم­هایی عجیب غریب­تر را حک کرد. سُم­هایی که پنج شاخه بودند. سم بودند؛ ولی به پنجه­های انسان می­مانستند. حالا کافی بود، تیزنای کارد، بر پوست بگذرد و رگ را پاره کند و خون بیرون بجهد.» (بخشی از داستان یابوی سنگ تراش).

داستان­های فخری تاكنون همگي با الهام از يك دوره­ تاريخي خاص نوشته نشده‌­اند؛ او نویسنده­ی همه­ی فصول است. فخری برای همه­ی زمان­ها می­نویسد. او می­پرسد و نقد می­کند. زیرا او نویسنده­ی پرسشگر و منتقد است.

فخری رازهاي بسياري را درون خود نگه مي‌­دارد و گذشته و حال و آينده را به هم پيوند مي‌دهد. چهار داستانِ این مجموعه از لايه­های­ درهم‌­تنيده تشكيل مي‌شود: زندگی، عشق، مهربانی، آداب و رسوم، سیاست و مذهب. داستانِ «پوستین تلخ» در بسياري از جاها به رئاليسم جادويي نزديك مي‌شود و تصاويري خيال­‌گونه ارائه مي‌دهد. انتخاب اين سبك از سوي نويسنده مي‌تواند به سبب تغيير سليقه بازار كتاب به سمت آثار تخيلي باشد. ولي به نظرم در نهايت اين مفهوم را به خواننده القا مي‌كند كه وقتي مصائب آنقدر بزرگ شود كه نتواني واقع­‌گرايانه با آن مواجه شوي دست به دامن خيال مي­‌شوي و از وقايع اطرافت قصه­ خودت را مي­ سازي. زبان روايت كم‌­و­بيش بسته به موقعيت تغيير مي‌كند. گاه خشك و گاه شاعرانه مي‌شود. روايت گاهي بسيار شتاب مي‌گيرد طوري كه انگار از روي وقايعي بپرد، ولي گاهي آنقدر كُند مي‌شود كه مي‌تواند براي خواننده ملال‌­آور شود؛ مانند داستانِ «عمارت مرگ».

در چهار داستانِ این مجموعه ما با توصيف‌هاي سينمايي­‌گونه بسياري مواجه هستيم. اين از ويژگي‌­هاي داستان­های مرتضی فخری است. انگار داریم تئاتر می­بینیم. همه­ی آدم­های داستان­های مرتضی فخری مقابلِ چشمانِ خواننده ظاهر می­شوند. می­خندند، گریه می­کنند، فریاد می­زنند، سکوت می­کنند، زنده می­شوند، می­میرند و حتی می­پرسند…. سوال می­کنند.

مجموعه­ی «پوستین تلخ» شاملِ چهار داستانِ بلند با عنوان­های: پوستین تلخ، یابوی سنگ تراش، عمارت مرگ و آقای روشن، آقای تاریک است؛ که در ۲۰۴ صفحه توسط انتشارات افراز منتشر شده­اند.

نگاهی به رمان «سجیر» نوشته‌ی «رجاء عالم» با ترجمه‌ی علی ملایجردی 

داستان بلند «سجیر» (به زبانِ عربی فاطما) نوشته‌ی «رجاء عالم» به تازگی با ترجمه‌ی علی ملایجردی روانه‌ی بازار کتاب شده است.

فاطما، دختری نوجوان، لاغر اندام و سر تا پا ارغوانی پوش به نکاح مردی جوان و خوش تیپِ عرب به نام سجیر درآمد. سجیر کارش پرورش مار بود و فاطما را شیرفهم کرده بود که حق ندارد به اتاقِ سمت راست خانه‌اش قدم بگذارد. فاطما فقط می‌توانست وارد مطبخ، حمام، توالت و اتاقی که شبِ اول در آن خوابیده بود، شود. البته فاطما راجع به آن اتاقِ ممنوعه زیاد کنجکاو نبود. اما چند روزی گذشت و این اتاقِ ممنوعه برای فاطما به رازی آزاردهنده تبدیل شده بود. او می‌خواست منشا بوی بدی که از سجیر می‌آمد را پیدا کند. در ششمین روز ازدواجش این کنجکاوی به یک شیطان نافرمان بدل شد و به محض این که سجیر در را باز کرد، فاطما پشت سرش وارد اتاق ممنوعه شد. فاطما مات و مبهوت ماند و به صدها ماری که جلویش بودند خیره شد. فاطما فهمید که این اتاق ممنوعه مزرعه‌ی پرورش مار سجیر است. اتاق پُر بود از قفس‌های کوچک و بزرگی که در آن مارهایی به اندازه‌ها و رنگ‌های مختلفی نگهداری می‌شدند.

وقتی فاطما توسط یکی از مهم‌ترین، کشنده‌ترین و باارزش‌ترین مارهای سجیر گزیده می‌شود، او از یک دختر نوجوانِ  بی‌گناه، تنها و طرد شده به زنی با استعدادی فوق‌العاده و حسی مرموز در کنترل مارهای همسرش و توانایی سفر با آنها به قلمروهایی فراتر از تجربیات عادی انسانی تبدیل می‌شود.

سجیر به این نتیجه می‌رسد که هیچ پادزهری برای زهر شاخ سیاه بزرگ وجود ندارد و فاطما حتما خواهد مُرد. به همین دلیل شبانه به منزل پدرِ فاطما می‌رود. فاطما بعد از این مرحله وارد مرحله‌ای شد که سجیر و پدر فاطما نمی‌توانستند درکش کنند. فاطما به موجود عجیب‌الخلقه تبدیل می‌شود. حالا این مار ارزشمندِ سجیر در جایی از بدنِ یاقوتی درآمده عروس جا گرفته بود.

«این دختر دیگر پذیرفتنی نیست، این دیگر موجودی نیست که بشود نامش را آدم گذاشت، او شر و شیطان است، برای همیشه شر است.» (متن کتاب/ص۳۳)

صدای آه کشیدنِ فاطما از اعماقِ آفرینش می‌آمد. او یک دختر نبود. بلکه زنِ اغواگری سرشار از زندگی بود. عروسِ جوان به خطرناک‌ترین نوع از مارها تبدیل شده بود، یک زن مار که سعی می‌کرد از چنبره خود بلند شود.

حالا این عروسِ جوانِ مار یا ملکه‌ی مارهای سجیر، توانایی سفر به قلمروهایی فراتر از تجربیات عادی انسانی تبدیل می‌شود. فاطما در سفر به جهانِ مارهای سجیر، با شاهزاده تارای، یک جنگجو قهرمان مالیخولایی ملاقات می‌کند. او و تارای یکدیگر را جادو می‌کنند……

داستانِ «سجیر» داستانِ جذاب و پُرکششی است. جنبه فانتزی داستان، نقش زیادی در لذت بردنِ خواننده دارد.

«رجاء عالم» متولد سال ۱۹۷٠ رمان‌نویس عربستانی و اهل مکه است. برخی از آثار او به زبان عربی ممنوع شده است رجا عالم گفته است: «واقعیت این است که مردم من در حال دور شدن از فرهنگ خود هستند و بسیاری از آنها دیگر سرنخی از چیزی که من در مورد آن می‌نویسم ندارند. بنابراین من خودم را به دنبال راه‌های جدیدی برای برقراری ارتباط، برای زبان‌های دیگر می‌گردم، و انگلیسی هم همین بود. با خواندن آن‌ها به زبانی دیگر احساس زنده بودن می‌کنم»

رجاء عالم در سال ۲٠٠۲ داستانِ «فاطما» (ترجمه‌ی فارسی آن سجیر، نشر چارکوچه) را منتشر کرد. وی در سال ۲٠۱۱ برگزیده‌ی جایزه «من بوکر عربی» شد. 

 مصطفی بیان / پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴٠۳

نگاهی به رمان یکلیا و تنهایی او اثر تقی مدرسی

داستان در جامعه‌ی اسرائیل و در شهر اورشلیم (بیت المقدس خودمان) اتفاق می‌افتد. یکلیا دختر امصیا، پادشاه اورشلیم، دل به چوپان دربار، کوشی، می‌دهد. پدر که تاب این هنجارشکنی و بی‌آبرویی را ندارد، دستور می‌دهد تا در برابر خیمه‌ی اجتماع، پیراهن رنگارنگ دخترش را بدرند و زنگوله‌ی رسوایی به پای او بربندند و عریان از شهر بیرونش کنند. 

یکلیا هراسناک و تنها از آن چه بر سرش آمده در کنار رود ابانه پرسه می‌زند که ناگهان شیطان در لباس چوپان پیر فانوس به دست بر او ظاهر می‌شود: «ردای درازی بر تن داشت. ریش بلند و آویخته‌اش به سینه سائیده می‌شد…»(متن کتاب)

سپس شیطان به گفتگو با یکلیا می‌نشیند و از او درباره‌ی آن چه بر سرش آمده می‌پرسد.

نکته یکلیا اینجا نماد است.

شیطان یکلیا و عشقش را تحقیر می‌کند. تفسیر و گفتگوی شیطان، زمینه را برای روایتش از کیفیت رانده شدن خویش از درگاه الهی مهیا می‌سازد. او عشق را نه ودیعه‌ای الهی بلکه رازی می‌داند که از جانب شیطان در وجود انسان نهاده شده است.

شیطان از کسانی یاد می‌کند که به این راز پی برده‌اند و وجودشان مست از شادابی و شیرینی آن شده است و این مقدمه‌ای برای شروع روایت اصلی رمان از جانب شیطان می‌شود؛ شیطان داستانِ اورشلیم را در زمانِ پادشاهی میکاه، نماینده‌ی یهوه در آن سرزمین مقدس بازمی‌گوید.

اوج داستان ورود زنی است به نام تامار؛ ازجنگ برای اورشلیم سوغات آورده است. تامار با فتنه و اغواگری در دلِ پادشاه و اطرافیان او نفوذ می‌کند. میکاه بر او دل می‌بندد. ناگهان قاصدی از راه می‌رسد و پیغام می‌دهد که یهوه بر یاکین نبی ظاهر شده و گفته است:  «شیطان از سدوم کسی را بلند کرده و لعنت خدا با اوست. اسرائیل دروازه‌های شهرهای خود را می‌بندد و از ورود او به شهر خود جلوگیری می‌کند.»  (متن کتاب)

میکاه با دلی شکسته به شهر باز می‌گردد و تامار پشت دروازه‌های شهر می‌ماند. عسابا، پسر عموی پادشاه، که خود را به هوس و گناه فروخته، می‌کوشد تا به میکاه دلداری دهد. پادشاه برای فراز از این دو راهی و وسوسه‌های پسرعمویش از امنونِ عابد می‌خواهد تا با تعریف داستان‌هایی از خشم یهوه، او را از این سردرگمی و اضطراب نجات دهد.

امنون داستان قوم لوط را تعریف می‌کند. اما هیچ چیز نمی‌تواند بر قلب پادشاه تسلی باشد و از تردید او بکاهد. بالاخره با وسوسه‌های عسابا شبانه به دروازه‌ی شهر می‌رود و تامار را با خود به قصر می‌آورد. تامار با دلربایی‌هایش پادشاه را مسخ می‌کند. پادشاه چنان شیفته‌ی حرکات تامار شده که فرصت بوسیدنِ پاهای او را در مقابل چشم پوشی از سلطنت اسرائیل برابر می‌داند. در مقابل او زانو می‌زند و به جای یهوه او را مافوق جهان می‌خواند 

یهوه به نشانه‌ی خشم، توفان و بیماری وبا را به سراغ اورشلیم می‌فرستد. زنان و مادران نگران و وحشت زده به قصر می‌آیند و از پادشاه می‌خواهند تامار را اخراج کند. پادشاه نمی‌تواند از آن چشم بپوشد (عشق زمینی)

مردم، شائول ماهی‌گیر را به نمایندگی از اورشلیم برای صحبت کردن جلو می‌فرستند؛ در نهایت حس وظیفه‌شناسی در قبال مردم او را وادار به اخراج تامار می‌کند،  مردم، تامار را از شهر می‌رانند. با رانده شدنِ تامار، گویا قلب میکاه نیز از سینه خارج می‌شود. داستان به پایان می‌رسد.

در نهایت با گفتنِ نقش یهوه در آرام کردنِ قلب میکاه، روایت به پایان می‌رسد.

«پادشاه با دردی که آرامش نیافته بود، خود را تسلیم می‌کرد.» (متن کتاب)

داستانِ یکلیا وئتنهایی او روایت اسطوره‌ای لیلیت است. باید دقت داشت این رمان سال ۱۳۳۴ یعنی دو سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ منتشر شده است. شرایط جامعه‌ی ایران و سایه‌افکنی تاریک به سبب حضور دیگرباره‌ی لیلیت در جامعه‌ی ایران دهه‌ی سی تعبیر کرد.

روایت سورئال و تخیل نویسنده و پیوند آن با اسطوره غیر بومی (غیر ایرانی) با پدیده‌‌های واقعی اجتماعی _ سیاسی بی‌تاثیر نبوده است.

نکته زیرساخت رمان #یکلیا_و_تنهایی_او اسطوره لیلیت است و پیوند بینامتنی بسیاری بین آن دو وجود دارد.

سوال حالا چرا لیلیت؟

پاسخ زیرا به باور او شیطان به کمک لیلیت (تامار در رمان) تلاش کرده است انتقام خویش را از حرکت ایرانیان در راندنِ اهریمن (از زمان اسطوره‌ها تا امروز) از مرزوبوم ایرانیان بگیرد و بازگشت خویش را در سرزمین ایران با آغشتنِ گناه و تنهایی ندا دهد.

نتیجه یکلیا نماد سرزمین ایران است.

اهریمن چه کسانی هستند؟  بیگانگان و دست‌نشانده‌های فریبکار آن در سرکوب نهضت ملی ایران؛ یک جور بازنمایی نوعی اسطوره تورانی.

مصطفی بیان / شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳

ما بازنخواهیم گشت بدانگونه که از آنجا رفتیم

مصطفی بیان / داستان ­نویس

چاپ شده در نشریه «آفتاب صبح نیشابور» / شماره ۱۲۵ / ۳۱ تیر ۱۴۰۳

سوزان ابوالهوی، نویسنده­ ی فلسطینیِ ساکنِ آمریکا، فعال حقوق بشر و بنیان­ گذار سازمان غیردولتی به نامِ «زمین بازی برای فلسطین» است. وی ۵۴ سال سن دارد و م / تولد ۳ ژوئن ۱۹۷۰ در اردن است.

اولین رمان او «صبحگاه در جنین» (با ترجمه­ ی فارسی با عنوانِ زخم داوود) به ۳۲ زبان ترجمه شده، بیش از یک میلیون از آن فروخته شده و همچنین مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است.

پدر و مادر سوزان در بیت­ المقدس به دنیا آمده­ اند و از پناهندگانِ جنگ ۱۹۶۷ بودند. پدر و مادرش به اجبار به کویت نقل مکان کردند؛ سپس در ۱۹۷۰ به اردن رفتند؛ جایی که سوزان متولد شد. پدر و مادرش اندکی پس از تولد سوزان از هم جدا شدند و سوزان در دورانِ کودکی بین آمریکا، کویت، اردن و فلسطین در حرکت بود. همچنین سوزان بین ۱۰ تا ۱۳ سالگی در یتیم­ خانه ­ی اورشلیم (بیت المقدس) زندگی کرد.

سوزان در ۱۳ سالگی به نزد عمویش در امریکا برگشت. در علوم زیست­ شناسی تحصیل کرد و به عنوان محقق در یک شرکت داروسازی مشغول به کار شد.

سوزان ابوالهوی در کنار نوشتن به عنوان یک فلسطینی ساکن آمریکا، در یک سازمان غیردولتی فعالیت و همچنین در کمپ پناهندگان سازمان ملل در لبنان از کودکان فلسطینی حمایت می­ کند. او موسسه­ ی غیردولتی «زمین بازی برای فلسطین» را در اوایل سال ۲۰۲۰ تاسیس کرد.

سوزان ابوالهوی در سال ۲۰۲۱ جایزه­ ی «بهترین نویسنده ­ی عرب آمریکایی» را دریافت کرد. رمانِ «صبحگاه در جنین» اولین بار در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. در سال ۱۳۹۱ نشر روزگار این رمان را با عنوانِ «صبح فلسطین» با ترجمه­ ی مرضیه خسروی منتشر کرد. همچنین نشر آرما در سال ۱۳۹۵ این رمان را با عنوانِ دیگری، «زخم داوود» با ترجمه­ ی فاطمه هاشم ­نژاد به چاپ رساند که امسال چاپ پنجم آن وارد بازار کتاب شده است.

این رمان در همان ابتدا مورد تحسین منتقدان و روزنامه­ نگاران ادبی قرار گرفت؛ مثلا رابین یاسین در ساندی تایمز نوشت: «واقعیت تاریخی و ترکیب داستانی و مستند او یکی از نقاط قوت کتاب است و بازتاب دهنده­ ی نثر معاصر عربی است.»

این رمان از سوی جامعه ­ی تندروی یهودی و مدافعان صهیونیسم ساکن آمریکا مورد اعتراض شدید قرار گرفت.

رمانِ «زخم داوود» یک رمانِ سیاسی و تاریخی است که حوادث تاریخی و سیاسی فلسطین و فلسطینان را بین سال­ های ۱۹۴۱ تا ۲۰۰۳ روایت می­ کند. زخم داوود یک داستان واقع­گراست. یک اثر داستانی واقعی که چهره­ ی واقعی صهیونیسم را به خواننده نشان خواهد داد. موضوع و درونمایه ­ی داستان، اهمیت خانه، سرزمین، سنت و فرهنگ فلسطین است. شخصیت اصلی داستان، دختری جوان به نام اَمل است که دو برادرش، یوسف و داوود در جنگ ۱۹۶۷ در دو جبهه ­ی مخالف هم قرار می­ گیرند.

«زخم داوود»، داستان چهار نسل یک خانواده ­ی فلسطینی را روایت می ­کند. در سال ۱۹۴۸ بعد از تاسیس کشور اسرائیل، خانواده­ ی فلسطینی اَمل مانند همه ­ی فلسطینی­ ها مجبور شدند از خانه ­هایشان فرار کنند. در آن هرج و مرج، برادر کوچک اَمل به نام اسماعیل ناپدید می ­شود. اسماعیل توسط یک سرباز اسرائیلی دزدیده می­ شود. سرباز اسرائیلی به همراه همسرش که از هولوکاست جانِ سالم به در برده، اسماعیل را به عنوان فرزند خود می ­پذیرند، نام داوود را برای او برمی­ گزینند و اسماعیل (داوود) در یک خانواده­ ی یهودی بزرگ می­ شود. اما از سر تقدیر در جنگ سال ۱۹۶۷ داوود در جبهه­ ی نبرد با فلسطینان با برادر بزرگش، یوسف روبرو می ­شود….

داستان، بیشتر از زبانِ خواهر داوود (اسماعیل) و یوسف، اَمل روایت می ­شود.

نگاهی به حکایت زنِ پارسا در الهی نامۀ عطار نیشابوری

عنوان مقاله: مرحومه، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند

با نگاهی به حکایت زنِ پارسا در الهی نامۀ عطار نیشابوری

نوشته: مصطفی بیان

فصلنامه نقد و بررسی کتاب تهران / تابستان ۱۴۰۳ / شماره ۷۸

صفحه ۱۴۳ تا ۱۴۹ بخوانید.

شیوه­ ی روایت مدرن در داستانِ آسودگی نوشته­ ی محبوبه حاجیان ­نژاد

شیوه­ ی روایت مدرن در داستانِ آسودگی نوشته ­ی محبوبه حاجیان­ نژاد

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

نگاهی به رمانِ «شغل پدر» نوشتۀ سُرژ شالاندون

نگاهی به رمانِ «شغل پدر» نوشتۀ سُرژ شالاندون

شغل پدر / سُرژ شالاندون / مهستی بحرینی / انتشارات نیلوفر / چاپ پنجم / سال ۱۴۰۲

مصطفی بیان / چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک، اردیبهشت ۱۴۰۳

سُرژ شالاندون[۱]، متولد سال ۱۹۵۲ در تونس، نویسنده و روزنامه­نگار فرانسوی است. تا سال ۲۰۲۱ ، ده رمان از وی منتشر شده است؛ که رمانِ «شغل پدر» هفتمین کتابِ شالاندون است که در سال ۲۰۱۵ منتشر و در سال ۱۳۹۷ با ترجمۀ مهستی بحرینی توسط نشر نیلوفر منتشر شد و تا سال ۱۳۹۹ به چاپ چهارم در ایران رسید.


[۱] . chalandon sorj

نویسنده ای که به نبرد با داستایفسکی رفت!

مقالۀ من با عنوان «نویسنده ای که به نبرد با داستایفسکی رفت!» در روزنامۀ آرمان ملی ، چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ به چاپ رسید است.

متن مقاله را می توانید دانلود کنید:

نگاهی به رمان ابله اثر داستایفسکی

نگاهی به رمان ابله اثر داستایفسکی

نوشته: مصطفی بیان

چاپ شده در ماهنامۀ ادبیات داستانی چوک / شماره ۱۶۴ / فروردین ۱۴۰۳

دانلود کنید:

«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.

«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.

با نگاهی به حکایتِ زنِ پارسا در الهی­نامۀ عطار نیشابور

متن کامل مقاله را دانلود کنید: