بایگانی برچسب‌ها : ادگار آلن پو

چند نکته تازه درباره داستان و داستان نویسی

گابریل گارسیا مارکز

چند نکته تازه درباره داستان و داستان نویسی

 

اولین بار «ادگار آلن پو» نويسنده آمريكايی در سال ۱۸۴۲ داستان کوتاه را تعريف کرد و اصول انتقادی و فنی خاصی را ارائه داد که تفاوت ميان شکل های کوتاه و بلند داستان نويسی را مشخص می کرد. اما برخلاف اصلی که پو ارائه داده بود، بسياری  از داستان های کوتاهی که در قرن نوزدهم نوشته شد، فاقد ساختمان حساب شده و محکم بود و به آنها قصه، لطيفه و حتی مقاله می گفتند .

اولين بار ادگار آلن پو در نقد مجموعه داستان های «ناتانیل هاثورن»، داستان کوتاه را چنين تعريف کرد: «نويسنده بايد بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات ديگر مادون آن باشد، قرار دهد و چنين اثری را تنها داستانی می تواند داشته باشد که خواننده در يک نشست که از دو ساعت تجاوز نکند، تمام آن را بخواند.»

باربارا ورنک دورکين در مقاله «داستانتان را کوتاه کنيد، تراش دهيد و پرداخت کنيد» گفت: «داستان کوتاه بايد بتواند بدون آن اشباع شدگی و شکوهی که يک رمان می تواند به وجود بياورد، با ضربه هايی ضعيف حرارت و جادوی درون خواننده را – تمام شادی ها و اندوه هايش و همه اشتياق و همذات پنداری اش را -بيدار کند. به همين دليل است که نوشتن داستان کوتاه رويای انسان های هنرمند است.»

آليس آنه مونرو  برگزيده نوبل ادبی ۲۰۱۳ را از مستعدترين نويسندگان داستان کوتاه معاصر می نامند. او زمانی تلاش کرد رمان بنويسد ولی هيچ فايده ای نداشت. هميشه داستانی را که در قالب رمان می خواست روايت کند در وسطهای راه به هم می ریخت و به آن بی علاقه ميشد و ديگر به نظرش به درد نمی خورد و پيگيرش هم نمی شد. الان هم به نظر خودش داستان هايی که می نويسد چيزی بين داستان کوتاه و رمان هستند که البته مردم به آنها می گويند داستان کوتاه، ولی داستانهايش به ندرت کوتاه هستند و درعين حال هم رمان نيستند. نمی داند آيا برای داستانهايی که حجم شان بين داستان کوتاه و رمان است، کلمه خاصی وجود دارد يا نه. او در مورد سوال «چه شد که داستان کوتاه نوشتيد؟» پاسخ داد:  «سالهای متمادی فکر  می کردم که داستان کوتاه نوشتن فقط نوعی تمرين نويسندگی به حساب می آيد. آن سا ل ها گمان می بردم داستان کوتاه نوشتن بسيار آسا نتر از رمان نوشتن است تا اينکه يک رمان نوشتم و پس از آن متوجه شدم داستان کوتاه نوشتن کاری بسيار دشوار است و من می توانم از عهده هر دوی اين ها برآيم. البته بستگی  زيادی به موضوع های انتخابی ام هم دارد. به نظرم حرفهايم را می توانم در یک داستان کوتاه هم خلاصه کنم .»

يادم می آيد هميشه درباره «گارسيا مارکز» می خواندم که با ديده ترديد به منتقدان ادبی نگاه می کرد. او به هيچ عنوان نقدها را نمی خواند چون اين مطالب را خيلی دور و بی ربط با اثرش می ديد. به اعتقاد مارکز، منتقدان هميشه جرقه نا امنی را برای نويسندگان روشن می کنند. حتی جديترين منتقدان هم برخلاف تصور نويسندگان جرقه  اين فکر را در ذهنشان روشن می کنند که نکند اشتباهی مرتکب شده اند .

سوال من اين است:  منتقدان ادبی از داستا ن های نويسنده های جوان چه توقعی دارند؟

منتقدها اغلب از نويسنده يا ايده بکر می خواهند يا نگاه بکر به ايده هاس گذشته. خواننده های کتاب ها تغيير می کنند، ولی بازه سنی آنها نه. به عبارت ديگر یک کتاب هميشه برای يک گروه سنی خاص منتشر می شود، اما اعضای اين گروه سنی خاص مدام تغيير می کنند. اين گروه سنی هميشه درگير موضوع های مشابهی است، در نتيجه داستا ن ها هم هميشه به همان موضو ع های مشابه می پردازند. منتقد ادبی می خواهد هر سال داستا ن های جديد با ايده های بکر خوب بخواند. در حقيقت آنها داستا ن های جديد درباره همان موضو ع های جديد می خواهند و کار نويسنده اين است:  نوشتن داستانی با نگاهی بکر حتی به ایده های قديمی .

در عين حال منتقد ادبی هميشه می خواهد که نويسنده های جوان به درونمايه ها، زاويه ديد، زبان گفت و گو، شيوه شروع داستان و پايان بندی داستان به درستی بپردازند.

منتقدان ادبی معمولا داستا ن هايی را دوست دارند که خواندنشان جذاب و مهيج است. توقعی که از نويسنده وجود دارد اين است که بهترين داستانی را

که می توانيد، بنويسيد. برخلاف تصور «گارسيا مارکز» نسبت به منتقدان ادبی کتابهايش ، اگر نويسنده های جوان از منتقدان ادبی تبعيت کنند، به آنها کمک می شود تا داستا ن های بهتری منتشر کنند. بن لوری داستا ن نويس آمريکايی می گويد: «منتقدان ادبی کسانی هستند که خود را وقف ادبیات کرده اند و اين چيزی است که من به آن احترام می گذارم.»

ارنست همينگوی می گويد:  «وقتی نوشتن بزرگترين گناه و بزرگترين لذت تو شد، تنها مرگ است که می تواند آن را از تو بگيرد.»

من عاشق نوشتن هستم. عاشق اينم که تنها در يک اتاق، لغت ها را يکی يکی مثل مهره های شطرنج کنار هم بچينم تا اثری تخيلی از آن خودم را روی کاغذ سفيد خلق کنم. البته بعد از اينکه داستان یا نوشت هام چاپ شد، تازه حس و حال ديوانگی ام آغاز می شود .

از يک بانوی جوان نويسنده  تهرانی به  تازگی شنيدم: «نوشتن برای من مثل يک ظرف آش پُر و لبريز است که بايد اين ظرف پُر را نگه داريد تا بتوانيد بنويسيد.» و يا در جايی خواندم که ايزابل آلنده گفت: «نوشتن مثل اين می ماند که درونتان يک محفظه داشته باشيد. وقتی می خواهيد بنويسيد بايد اين محفظه را پر نگه داريد تا بتوانيد بنويسيد. برای پر نگه داشتن اين محفظه هم بايد گوش های آرام و ساکت داشته باشيد.»

حالا اگر يکی از من بپرسد که چرا می نويسم؟

اگر مثل همه اهالی قلم بگويم عاشق نوشتن هستم که جواب تکراری شده  است  اما در مورد خودم بايد بگويم، «نوشتن» را برايم کشف کردند؛ درست عصر سيزده به در سال ۷۶ . داستان نوشتنم از سیزده سالگی با ماهنامه نوجوانان «سلام بچه ها» و «سروش نوجوان» شروع می شود.  آن موقع دايی حسينم  (کوچکترين دايی ام( برای تشويق «خواهر زاده اش»، اين دو مجله را معرفی کرد. اين شد که شروع کردم به نوشتن و خيلی زود متوجه شدم که چيزی کاملا متفاوت از دنيای واقعی اطرافم می نويسم.  چيزی که سال ها در درون من وجود داشت و من آماده نوشتن آنها روی کاغذ نبودم، يا بهانه ای برای نوشتن آنها نداشتم. البته فقط  همين نيست . بعد از آنکه پاسخ اولين داستان ارسالی ام در صفحه «پاسخ به نامه های داستانی» چاپ شد، تازه شوق و سر مستی ام شروع شد. استاد جمال ميرصادقی در کتاب «شناخت داستان» می گويد: «اثری می تواند ماندگار بماند که از نجابت و علو طبع صاحب اثر برخاسته باشد. غير ممکن است کسی که با فرومايگی و حقارت زنگی کند، بتواند چيز شگفت انگيز و شايسته جاودانگی به وجود آورد.»

هربرت گُلد در مقاله اش برای يک «سمپوزيوم بین المللی درباره داستان کوتاه» که در کنيون ريويو منتشر شد، اظهار داشته که «داستانگو بايد قصه ای برای گفتن داشته باشد، نه آنکه با نثری شيرين خواننده را بفريبد.»

 

مصطفی بیان

 

این یادداشت در مجله ی «اطلاعات هفتگی» (۱۸ آذر ۹۴) به چاپ رسید

 

 

 

جایگاه داستان های علمی در ادبیات ایران

«ادگار آلن پو» را نخستین ابداع کننده داستان های علمی می دانند. از نمونه های داستان های علمی او می توان از داستان کوتاه «در ژرفنای ملستروم» نام برد. اما داستان علمی با رمان های «ژول ورن» شیوه بسیار یافت، در واقع ژول ورن اولین نویسنده ای بود که هم و کوشش خود را برای نوشتن این نوع داستان ها به کار بست و در این زمینه آثار قابل توجهی از جمله مسافرت به مرکز زمین، مسافرت به کره ماه و بیست هزار فرسنگ زیر دریا را به وجود آورد. پایه و اساس این داستان ها، بر پیشرفت های علمی امروز و پیش بینی ها و حدسیات علمی گذاشته شده است. ژول ورن یک بار به خبرنگار روزنامه دیلی نیوز لندن گفت:«ممکن است شما به خوانندگان خود بگویید کتاب هایی که من نوشته ام، پیشگویی بر اساس یافته های اخیر است. اما شاید تعجب کنید اگر بشنوید من اصلا به خود نمی بالم از اینکه در داستان هایم از اتومبیل، زیردریایی و بالن نام برده ام قبل از اینکه آنها وجود خارجی داشته باشند. من فقط درباره حقایق پنهان داستان نوشتم و اصولا هدف من پیشگویی نبوده بلکه قصد داشتم علم جغرافیا را به جذاب ترین شیوه ممکن در میان جوانان گسترش دهم. بنابراین هر نکته علمی و جغرافیایی موجود در داستان هایم به دقت بررسی شده وگرنه هیچ گاه دور دنیا در هشتاد روز و جزیره اسرار آمیز نوشته نمی شد.» ژول ورن با دقتی بی‌نظير درباره جزئيات دست به پژوهش می ‌زد و عامل واقع گرايی را با يافتن پايه‌ها و مبانی علمی موضوع ‌های مورد بحث به داستان های تخيلی خود وارد می كرد. دغدغه اصلی ژول ورن، عينيت بخشيدن به افكاری بود كه در واقعيت زمانه اش نمی‌گنجيد و فراتر از مرزهای علمی و تجربی و آگاهی عصر خود پيش می ‌رفت.

«داستان های علمی» شاخه ای از داستان های خیال و وهم است. اساس داستان های علمی به معنای امروزیش وقتی گذاشته شد که بشر با دستاوردهای علم و تکنیک آشنا شد.

از مهمترین جوایز ادبی داستان های علمی – تخیلی می توان به جایزه ادبی هوگو و جایزه ادبی ژول ورن اشاره کرد. جایزه ادبی هوگو (Hugo Award Winners) از سال ۱۹۵۳، هر سال (به جزء سال ۱۹۵۴ و ۱۹۵۷) به رمان های علمی – تخیلی و فانتزی که به زبان انگلیسی منتشر شده باشد؛ تعلق می گیرد. این جایزه به نام «هوگو جرنسبک»، بنیانگذار داستان های علمی و مجله داستان های شگفت انگیز است. جایزه ژول ورن (The Jules Verne Award) به افتخار نویسنده رمان های علمی – تخیلی «ژول ورن» در رشته های مختلف علمی، ادبی و فرهنگی از سال ۱۹۹۲، هر سال در فرانسه برگزار می گردد.

در میان کشورهای جهان به ترتیب استرالیا، انگلیس، ژاپن، کانادا و فرانسه بالاترین برگزار کننده تعداد جوایز ادبی ملی و جهانی برای «داستان های علمی» به خود اختصاص داده اند. از نمونه های بارز جوایز ادبی داستان های علمی – تخیلی در کشورمان می توان به جایزه بهترین داستان کوتاه علمی – تخیلی فیزیک (سه دوره)، جایزه داستان نویسی علمی – تخیلی ژنتیک و بیوتکنولوژی (سه دوره)، مسابقه ماهنامه اطلاعات علمی (دو دوره) و مسابقه ماهنامه دانشمند (دو دوره) و جایزه هنر و ادبیات گمانه زن (سه دوره) اشاره کرد.

نویسنده داستان های علمی اصولا پیشگوی نیست. بلکه قصد دارد ایده های داستانی خودش را به کمک نکته های علمی، تحقیق و بررسی کند و به جذاب ترین شیوه ممکن در داستانش بیاورد. ما در دنيايی زندگی می‌كنيم كه سراسر وابسته به فن آوری و تغيير است، پس ناگزيريم خود را با اين واقعيت‌ها همسو و هماهنگ كنيم. داستان‌های علمی علاوه بر داستان ‌سرايی‌، نيازمند دانستن علوم مختلف و جهان‌سازی متفاوتی هست كه همه اين‌ها دانش افزونی را می ‌طلبد. اما مشكل ما پيش از هر چيزی، بی اعتمادی ناشران کشور به این نوع ژانر ادبی است. برخی از ناشران هنوز اين ژانر را به گونه صحيح نشناخته‌اند و اين مساله به خلق اين گونه‌ ی ادبی صدمه می ‌زند. همين موضوع باعث شده است تا آثاری نامناسب غربی و دور از واقعیت های جامعه در کشورمان مورد توجه زيادی قرار بگيرد. اگرچه اين آثار پُر فروش ادبی جزو آثار موفق محسوب نمی ‌شوند!

باید این نکته مهم را بپذیریم که در دنيای امروز ما با فن آوری ها و ابزاری مواجه هستيم كه هر ذهن خلاقی را به كنكاش وا می ‌دارد، بنابراين همان‌قدر كه در عصر صنعت، ما به سایر ژانرهای ادبی نيازمند بوديم، در عصر كنونی نيز محتاج ادبيات علمی و تخيلی (واقعی) هستيم.

«ایزاک آسیموف» نویسنده رمان های علمی می گوید: «ما نمی توانیم از سرعت نور فراتر رویم نمی توانیم به ستاره هایی برسیم که دور از زیست زمان ما هستند هیچ روشی، برای غلبه بر این مشکل، وجود ندارد.در رمان های من، انسان ها، تندتر از سرعت نور در حرکتند کاملا درست است اما در رمان، این گونه است رویاها را، با واقعیت، قاطی نکنید. دریافت و دانش ما از جهان پیرامون، متکی به تئوری نسبیت عام انیشتین است اما این تئوری، ممکن است در آینده جای خود را به تئوری دیگری بدهد. درست مثل تئوری های نیوتن که می دانم و در کتاب هایم، همیشه با دقت، به این نکته اشاره کرده ام چیزهایی وجود دارند که ما از آن اطلاع نداریم و تئوری نسبیت عام انیشتین به این جهان متعلق است. شاید، شما بتوانید از این جهان خارج شوید شاید قوانین پیچیده تری وجود داشته باشد، که ما از آن بی اطلاعیم شاید این چیزهایی بود که گفتم زیرا من یک نویسنده آثار علمی تخیلی هستم. پس من مجبورم از قافله علم، عقب نیفتم.»

در روزنامه آرمان امروز، شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳ منتشر شد.

داستان کوتاه

اولین بار «ادگار آلن پو» در سال ۱۸۴۲ داستان کوتاه را تعریف کرد و اصول انتقادی و فنی خاصی را ارائه داد که تفاوت میان شکل های کوتاه و بلند داستان نویسی را مشخص می کرد. اما برخلاف اصلی که پو ارائه داده بود، داستان های کوتاهی که در قرن نوزدهم نوشته می شود، فاقد ساختمان حساب شده و محکم بود و به آنها قصه، لطیفه و حتی مقاله می گفتند.اولین بار ادگار آلن پو در نقد مجموعه داستان‌های «ناتیل هاثورن»، داستان کوتاه را چنین تعریف کرد: «نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات دیگر مادون آن باشد، قرار دهد و چنین اثری را تنها داستانی می تواند داشته باشد که خواننده در یک نشست که از دو ساعت تجاوز نکند، تمام آن را بخواند.»باربارا ورنک دورکین در مقاله «داستان تان را کوتاه کنید، تراش دهید و پرداخت کنید» گفت: «داستان کوتاه باید بتواند بدون آن اشباع شدگی و شکوهی که یک رمان می تواند به وجود بیاورد، با ضربه هایی ضعیف حرارت و جادوی درون خواننده را – تمام شادی ها و اندوه هایش و همه  اشتیاق و همذات پنداری‌اش را – بیدار کند. به همین دلیل است که نوشتن داستان کوتاه رویای انسان‌های هنرمند است.»آلیس آنه مونرو برگزیده نوبل ادبی ۲۰۱۳ را از مستعدترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر می نامند. او یک زمانی تلاش کرد رمان بنویسد ولی هیچ فایده ای نداشت. همیشه داستانی را که درقالب رمان می خواست روایت کند در وسط های راه به هم می ریخت و او هم به آن بی علاقه می‌شد و دیگر به نظرش به درد نمی خورد و پیگیرش هم نمی شد. الان هم به نظر خودش داستان هایی که می نویسد یک چیزی بین داستان کوتاه و رمان هستند که البته مردم به آنها می گویند داستان کوتاه، ولی داستان هایش به ندرت کوتاه هستند و درعین حال هم رمان نیستند. نمی داند آیا برای داستان هایی که حجم شان بین داستان کوتاه و رمان است، کلمه خاصی وجود دارد یا نه. او در مورد سوال «چه شد که داستان کوتاه نوشتید؟» پاسخ داد: «سال‌های متمادی فکر می‌کردم که داستان کوتاه نوشتن فقط نوعی تمرین نویسندگی به حساب می‌آید. آن سال‌ها گمان می‌بردم داستان کوتاه نوشتن بسیار آسان‌تر از رمان نوشتن است تا اینکه یک رمان نوشتم و پس از آن متوجه شدم داستان کوتاه نوشتن کاری بسیار دشوار است و من می‌توانم از عهده هر دوی اینها برآیم. البته بستگی زیادی به موضوع‌های انتخابی‌ام هم دارد. به نظرم حرف‌هایم را می‌توانم در یک داستان کوتاه هم خلاصه کنم.»سید محمد علی جمالزاده با انتشار مجموعه داستان کوتاه یکی بود یکی نبود (۱۳۰۱) نقطه عطف زندگی او و سرآغاز داستان کوتاه فارسی بود. پس از جمالزاده، هدایت، چوبک، آل احمد و دیگران کار وی را دنبال کردند. جمالزاده به داستان کوتاه فارسی شکل تازه بخشید و او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی می دانند.

مصطفی بیان

در روزنامه آرمان، دوشنبه ۱۷ آذر ۹۳ منتشر شد