عنوان مقاله: درباره ی رمان «سه نفر در برف» نوشته ی اریش کستنر
رمان «سه نفر در برف» نوشته ی اریش کستنر، لحنی طنز آمیز دارد و جذاب و خواندنی است که خواننده را با خود تا پایان داستان می کشاند. «اریش کستنر» داستان نویس، شاعر، فیلم نامه نویس و طنز پرداز مشهور آلمانی است که در سال ۱۸۹۹ در آلمان به دنیا آمد. در توضیح کتاب درباره او و رمان «سه نفر در برف» آمده: «کستنر از داستاننویسان برجسته آلمانی است که به واسطه طنزی پُر مفهوم و قلمی نزدیک به زبان مردم، در کشور خود محبوبیتی خاص دارد. وی در مقام ادیبی اخلاق گرا بیش از همه کودکان و نوجوانان را مخاطب آثار خود قرار میدهد. رمان دلنشین او سه نفر در برف به موضوعی میپردازد که در ادبیات جهان همیشه تازه است. و آن اینکه جامعه اگر آلوده رنگ و ریا باشد، آدمها ارزش یکدیگر را بر اساس ظاهر میسنجند».
کستنر در آستانه ی سی و پنج ساگی، این رمان را در فضای آمدنِ دارودسته ی هیتلر روی کاغذ آورد. دقیقا یکسال قبل از ممنوع القلم شدن و سوزانده شدنِ نوشته هایش در تظاهرات فاشیستی . در زمانی که حوادث عجیبِ زیادی در کشورش و شاید تمام جهان در حالِ جان گرفتن بود.
کستنر می نویسد: «وقتی دو نفر یک فکر بکنند، آدم باید از خدا چیزی بخواهد!» (صفحه ۲۰ کتاب).
داستان از زمانی آغاز می شود که روزنامه ی محلی، نامِ دو برنده ی جایزه ی ادبی ای را چاپ می کند که توسط کارخانه های گردِ رختشویی «پاک و سفید» توبلر برگزار شده است. جایزه ی اول را یک دکتر جوانی به نام هاگه بورن می برد و جایزه ی دوم نصیب شخصی ثروتمند به اسم آقای شولتسه می شود. برنده های خوش شانس برای دو هفته خوشگذرانی در گراند هتل بروک بویرن با هزینه ی رفت و برگشت با قطار درجه ی دو به کوه های آلپ می روند.
توبلر، مدیر کارخانه های «پاک و سفید» این مسابقه را ترتیب داده است (نویسنده، علت برگزاری این مسابقه را در داستان توضیح نمی دهد)، و نکته ی خیلی عجیب این که خودِ آقای توبلر از روی هیجان و تفریح، با نام مستعار «شولتسه» در این مسابقه شرکت می کند و جایزه ی دوم را می برد!
آقای توبلر با وجود مخالفت دخترش «هیلده»، این بار، نه به اسم توبلر ثروتمند، بلکه در جلد یک فقیر به نام شولتسه (برای تنوع) سفر می کند. توبلر در جواب مخالفت اطرافیانش می گوید: «تقریبا فراموش کرده ام که مردم واقعا چه جورند! می خواهم این قفس بلوری را که در آن نشسته ام خرد کنم.» یوهان گفت: «ممکن است خرده شیشه ها چشم تان را مجروح کند!» (صفحه ۳۱ کتاب).
هیلده، یوهان کسلهوت (راننده ی شخصی توبلر) را همراه پدر می فرستد و از او قول می گیرد که دست کم هر دو روز یک بار گزارشی مشروح از آنچه در سفر روی داده است برای او بفرستد.
از طرف دیگر، دکتر فریتس هاگه بورن (برنده ی مقام اول مسابقه ی ادبی) علاقه ی عجیبی به تبلیغات تجارتی دارد، به همین دلیل رساله ی دکتری اش را در همین زمینه نوشته است، درباره ی «قوانین روان شناختی حاکم بر تبلیغات»! از وقتی تحصیلاتش تمام شده چند جا کار کرده، اما شرکتی که در آن کار می کرد ورشکسته شد و حالا بی کار و عصبی است. مادرش خبرِ برنده شدن در مسابقه کارخانه های گردِ رختشویی توبلر را به او می رساند. دکتر در پاسخ مادرش گفت: «ای کاش می شد تو با این بلیت مجانی یک جایی بروی! تو تمام عمرت پایت را از این شهر بیرون نگذاشته ای!» اما مادرش بدون توجه به حرف های فرزندش، به او دلگرمی می دهد که سی سال پیش، همراه با پدرت به مسافرت رفته است و از فرزندش می خواهد که همین امشب به سینما برود، زیرا فیلمی درباره ی کوه و برف نمایش می دهند.
سفر شروع می شود و آقای توبلر با نام مستعار «شولتسه»، در جلد یک فقیر کهنه پوش به همراه راننده اش یوهان که در هیات یک ثروتمند وارد گراند هتل بروک بویرن می شوند و از طرف دیگر دکتر جوان و فقیر، هاگه بورن در اثر یک سوء تفاهم به عنوان یک میلیونر شناخته می شود. حالا میلیونری که گدایش می پنداشتند، با فقیری که میلیونرش می دانستند رو در رو می شدند. ابر سیاه سوء تفاهم که آبستن توفان بود بر هتل بال می گسترد و متراکم می شود.
«هاگه بورن لبخندی زد و گفت: «اینجا هیچ چیز بعید نیست. من گمان می کنم که ما به هتل فوق العاده عجیب و مضحکی آمده ایم» (صفحه ۷۴ کتاب). «هتل» ، مفهوم واژه ی کنایه آمیزی است به دنیای امروز ما! چرا برخی از مردم در خانه های مفلوک زندگی می کنند حتی گنجه برای لباس ندارند و برخی در خانه های مجلل!؟ «جواب من به مسابقه نباید این قدرها بدتر از مال او بوده باشد» (صفحه ۸۹ کتاب).
نویسنده می نویسد: ما نمی خواهیم کسی جز اینکه هستیم باشیم. احساس خوشبختی گناه نیست! چیزی است که نصیب همه کس نمی شود! پس «مال دنیا اغلب لبخند خداست به کسانی که از جهات دیگر دست شان کوتاه مانده است!» (صفحه ۱۵۹ کتاب). اریش کستنر معتقد است: «مزایای ثروت بیش از آنکه فکر کنی محدود است!».
مدیر هتل به همراه تعدادی از مهمانان، بخاطر شهرت هتل و شکایت بعضی از آنها تصمیم می گیرند آقای شولتسه را با پول راضی کنند تا هتل را ترک کند. آقای شولتسه (توبلر) با شنیدن این پیشنهاد رنگش می پرد و با تاثر می گوید: «پس به نظر شما فقر نه فقط عیب است بلکه وصله ی ننگ است!» (صفحه ۲۱۹ کتاب).
«سه نفر در برف» که با طنز کنایه آمیزش، خنده را به لب خواننده می کشاند، ما را به سوی اندیشه و تفکر فرا می خواند. او از ما می خواهد که عجولانه و بی تدبیر نسبت به رفتارهای مختلف جامعه زود قضاوت ناصحیح نکنیم. حتی نقد کنایه آمیزش به طرف روزنامه ها کشیده می شود و در چند نقطه از داستان، روزنامه ها را به «دروغ گویی» متهم می کند (صفحه ۳۰ و ۳۰ کتاب).
سبک واقع گرایی اجتماعی و انتقادی داستان، با دقت و زیرکی نویسنده در بکارگیری نشانه ها و عنصر «گفت و گو»، کاملا برای خواننده هویداست.
نویسنده هوشمندانه در به کارگیری عنصر گفت و گو و لحن داستان در پیش بردن داستان بسیار تواناست و توانسته از این عناصر، به خوبی در نقاط مختلف استفاده کند و در نهایت موجب سادگی، روان بودن و یک دستی داستان بشود.
در مورد عنصر «شخصیت پردازی» هم تلاش زیادی صورت گرفته و شخصیت های داستان به خوبی و پخته از کار در آمده اند.
«مدیر هتل، آقای کونه … اسکی باز ماهری است. صبح، بعد از صرف صبحانه به کوه می زند و غروب بر می گردد. شب ها با بانوان مهمان که از برلین و لندن و پاریس به هتلش آمده اند می رقصد. مجرد است و مهمانان خاطرش را می خواهند و نمی توانند غیاب او را تاب آورند» (صفحه ۵۵ کتاب).
رمان «سه نفر در برف» اریش کستنر، داستانی مرتب و استخوان دار است. کستنر، تبحر خاصی در خلق تصویرسازی داستان دارد. در واقع خواندنِ داستان، شبیه دیدنِ یک فیلمِ سینمایی است.
«برف دوستان، آن بالا، از فرط خوشی، از لذت تماشای افق فراخ، با آخرین بقایای عقل خداحافظی می کنند و اسکی به پا می بندند و از روی برف یخ زده یا نرم و پنبه ای از روی تخته سنگ های یخ پوش یا نرده های مرز مزارع، که در برف باد آورده فرو رفته و ناپیدایند می جهند و با سیری شکن شکن، خمیده، یا راست، از مسیرهای هولناک نزدیک به قائم فرولغزان، همچون برق شتابان به جانب ته دره می روند» (صفحه ۵۷ کتاب).
در کنار خلاقیت نویسنده، ترجمه ی بی نظیر «سروش حبیبی» در زیبایی داستان نقش یسزایی دارد. ترجمه ی بی نظیر کتاب، حداقل برای خواننده های حرفه ای و علاقه مند به رمان های خارجی، بی نقص، روان و به اندازه ی خود داستان، شیرین و جذاب است.
و کلام آخر این که این کتاب به ما می آموزد که از قضاوت عجولانه، وعده های دروغین، پز های تو خالی و ظاهر بینی بکاهیم. رمانِ «سه نفر در برف» به موضوعی می پردازد که برای تمامِ زمان ها، همیشه تازه است. توصیه می کنم رمان را بخوانید.
مصطفی بیان
این مقاله در ماهنامه ادبیات داستانی چوک (شماره ۷۰) خرداد ۱۳۹۵ به چاپ رسیده است.