گفتوگو با شهلا ناظران به بهانهٔ انتشار رمان جدیدش
چاپ شده در نشریه «آفتاب صبح نیشابور»، ۲۰ تیر ۱۴۰۱
مصطفی بیان
شهلا ناظران، متولد ۱۳۳۳ ، معلم بازنشسته، عکاس، پژوهش گر و نویسندۀ همشهری است. از جوانی به نوشتن و عکاسی علاقه مند بوده. سال هاست که عکلاسی می کند و می گوید: «اولین هدیه ای که از همسرم دریافت کردم، یک دوربین عکاسی نیمه حرفهای بود. در همهٔ سالهایی که معلم بودم، آن دوربین را با خود به مدرسه میبردم و احساسهای زیبای دانشآموزان را به تصویر میکشیدم.»
سال ۱۳۸۳ بازنشسته شد و از آن سال، برای به تصویر درآوردن آثار تاریخی شهر نیشابور و روستاهای اطراف آن، بهطور جدی و با گام هایی محکم به طرف عکاسی رفت و دورههای کامل عکاسی را در انجمن سینمای جوان نیشابور با موفقیت گذراند.
اولین کتابش، رمان «انیسه» را در اسفند ۱۴۰۰ به همت انتشارات آرمان رشد منتشر کرد. شهلا ناظران توضیح داد: «قبل از نوشتن رمان انیسه، کتابهای هنرمندان ۶۰ سال آخر نیشابور، بازار قدیم نیشابور و پیشکسوتان آموزش و پرورش، آماده چاپ بودند که با شیوع اپیدمی کرونا و متعاقب آن کمیاب شدن کاغذ گلاسه، چاپ آنها به تاخیر افتاد.»
رمان «انیسه» در مکان های مختلف سیر می کند. داستان از روستای آهوان شروع میشود و به روزهای آخر قرن سیزدهم (سال ۱۲۸۴ خورشیدی) سری می زند. چند تک روایت داریم. قصه آمیرزا شفیع و شوکت بانو، قصه رخشنده چهر و فرخ خان، قصه فردوس و انیسه و قصه گوهر خانم. داستان درباره زنان این سرزمین است. از شرق شروع می شود به غرب، کردستان، ختم می شود. ناظران در رمان «انیسه» قصد داشته در کنار مرور تاریخ معاصر ایران، تلاش زنان را با رجوع به درونیات و خودناباوری هایشان نشان دهد و البته به موازات این دید، نگاهی به دنیای مردانه نیز داشته، و وجوه مشترکی مانند عشق و تعامل ادراکی مردان با زنان توصیف کرده است. رمان «انیسه» شامل ۱۴ فصل است.
به بهانۀ انتشار این رمان، گفت و گویی داشتیم با شهلا ناظران دربارۀ جهان داستانی اش.
زنبودن چقدر مسیر نوشتن شما را تحتتاثیر قرار داده است؟ چون بخشی از دغدغه شما، همین مساله زن و حقوق او است. در حالی که میدانیم در گذشته زنان چندان در متن جامعه نبودند و فرصت هایشان به دلیل ازدواج زود هنگام و خانهداری از دست می رفت. آیا اصلا دغدغه این را داشتید که در نوشتههایتان زنبودن یا اصلا زنها برجستهتر باشند؟
کتاب گرچه حول محور داستانهایی میچرخَد، که زندگی زنان در آن پررنگتر به تصویر درآمده است اما تفکيک جنسیتی در بین نبوده است. هدف اصلی از نگارش این کتاب، حفظ و گسترش گوشهای از فرهنگ غنی آیینها و سنتهای خوب دیرینه میباشد که ذهن نسل کنونی از آن دور افتاده است و متعاقب آن، بیگانگی کامل نسلهای آینده از آنها را، به همراه دارد.
جهت سوق دادن نسل جوان، به این راه کتاب با تِم عاشقانهای پیش میرود که بر کشش و جاذبهٔ آن میافزايد.
در داستان «انیسه»، اگر بخواهید خودتان را در قالب یکی از شخصیتها قرار بدهید، کدام را انتخاب میکنید؟
در بین زنان این رمان، شخصیت شوکت بانو که با خرد و دانایی، مایه دلخوشی و همبستگی خاندان خویش میباشد و پیوسته روح انسانی و طراوت را در فرزندان و نوادگان میدمد تا انسجام آنها پایدار بماند، مطلوبترین من است.
مکان، آیین و فرهنگ های بومی و کهن در کتاب «انیسه» به روشنی آشکار است: رقص معروف کُردها و کوبیدن پا بر زمین، یک در میان زن و مرد، هورا گفتن در اجرا. می خواهم از علاقۀ شما به جغرافیا، ادبیات کهن و ادبیات بومی بپرسم. برای شما در داستان و داستاننویسی چه کارکردی دارد؟
با توجه به اینکه ادبیات بومی و اقلیمی هر منطقه از ایران، غنای ادبیاتی خاصی دارد که گاهی در قالب حرکات آئینی مثل رقص با اسب چوبی و رقص کُردی اظهار وجود مینمودند. یادآوری آنها، به بیان فرهنگ آن سرزمین کمک میکند.
وقتی شروع میکنید به نوشتن داستان یا رمان، از ایده تا در نهایتا پایان آن، چه پروسهای را طی میکنید؟
شروع یک داستان با نگاه و لحنی متمایز که همان ابتدا، اشارهای ملموس به فضای داستان داشته باشد و بتواند در حافظه مخاطب بماند، موفقتر پیش میرود. پروسه و ادامه آن در لحظاتی که از همیشه با خودم صادق ترم و هوس نوشتن در جانم غوغا میکند، پیش میآيد؛ و در راستای ادامه داستان، واژه پروانههایی از پیله ذهنم رها و بر جان کاغذ مینشینند و داستان را به پایان میبرند.
از سرگرمیها و دلمشغولیهای سالهای نوجوانی و جوانی بگویید. کتابخوانی را چگونه و با چه کتابهایی آغاز کردهاید؟
کتاب خواندن من از دوران کودکی، با مطالعه کتابهای پدرم شروع شد. ایشان روزنامههای قدیمی زمان خودشان، از جمله روزنامههای ترقی و خواندنی ها و … را پس از مطالعه، صحافی و مجلد کرده بودند. از زمانی که مدارس تعطیل میشد تا آخر تابستان، مطالب متنوع آن کتابها را با عشق دنبال میکردم. مرحوم پدرم «میرزا علی اصغر ناظران»، اول کوچۀ سرسنگ نانوایی سنگکی داشتند. پدرم اهل قلم بودند. «میرزا» در قدیم کاتب و نویسنده را می گفتند. به تبعیت از ایشان به نوشتن گرايش و علاقه فراوانی پیدا کردم.
هنگامیکه به کسوت معلمی درآمدم، هر سال دو قلم به دست دانش آموزانم میدادم قلمی برای برای نوشتن و قلمی برای نقاشی کردن. همواره سعی و تلاشم این بود که نیرو و توان آنها را به فعل درآورم.
در آینده باید منتظر چه آثاری از شما باشیم؟ کتاب «برکه» مجموعه سرودههای من به نثر می باشد که اکنون پروسه چاپ را طی میکند و همچنین مشغول نگارش کتاب «فاروق» که داستانِ زندگی هنرمند ارزنده، جناب محمد فاروق کیانی پور، رقصنده رقصهای آیینی و گنجینه زنده بشری ایران است، هستم.