داستان کوتاه به عنوان یک ژانر ادبی است. داستان کوتاه برشی از جریان زندگی است که در متنی داستانی، نمایش داده می شود. در ایران از دیرباز شکل هایی از این قالب داستانی وجود داشته است. نمونه های زیادی از این ژانر ادبی در کتاب ها و متن های عرفانی و دیوان های شعر شاعران و نظم ناظمان دیده می شود. نشانه هایی از نوعی داستان کوتاه در متون عرفانی و صوفیان می توان به کشف المحجوب، شرح تعرف، بستان العارفین، رساله ی قشیریه و گلستان سعدی اشاره کرد.
«داستان کوتاه»، روایت کوتاهی است که حادثه و عمل واحدی را در بُرشی از زمان گزارش بتوان آن را در یک وهله خواند. در این روایت خلاقه شخصیت های محدود در عمل و حادثه ی واحدی شرکت دارند. «رمان»، داستان بلند و طولانی است به نثر، که حوادث آن زنجیره وار در پی هم می آیند و گروهی از شخصیت ها در سلسله حوادث و صحنه های واقعی و حقیقت مانند، حضور دارند. رمان رونوشتی است نزدیک به واقعیت از انسان و زندگی آداب و عادات وی.
«پتر اشتام» رماننویس، نویسنده داستانهای کوتاه و نمایشنامههای رادیویی تفاوت داستان کوتاه و رمان را این گونه تعریف می کند: «بگذارید یک مثال بزنم. ما اغلب داستان های کوتاه را با موسیقی مجلسی مقایسه میکنیم. در حالیکه رمان را باید حتما با یک سمفونی فاخر مقایسه کرد. در یک داستان کوتاه شما با صداهای محدودی روبهرو هستید و میتوانید تکتک صداها را مجزا از یکدیگر بشنوید. نویسنده در داستان کوتاه این موقعیت را دارد تا تجربههای زیادی را کسب کرده و دست به آزمایشاتی بزند که در رمان برایش امکانپذیر نیست. خود من در واقع نوشتن داستان کوتاه را بر رمان ترجیح میدهم. و خب البته رمان نیز از این بابت دلپذیر است که به شما امکان میدهد که روی یک متن مشخص مدت زمانی طولانی متمرکز شوید.»
«فرانک اوکانر» که بیشتر به خاطر داستانهای کوتاه و زندگینامه هایش شناخته شده است؛ معتقد است که نویسنده ی داستان کوتاه از یک رمان نویس بیشتر نویسنده است و بیشتر هنرمند است و شاید بیشتر یک نمایشنامه نویس است زیرا که نویسنده ی داستان کوتاه، کمتر گرد توضیحات و توصیفات می گردد و بیشتر به تحرک و عمل توجه دارد. «ویلیام فاکنر» رمان نویس امریکایی و برنده نوبل ادبیات ۱۹۴۹در مصاحبه ایی اعتراف می کند که آرزو داشته است داستان کوتاه نویس خوبی باشد اما چون این آرزو تحقق نیافت به رمان نویسی پرداخت.
خیلی از رمان نویسان، رمان موفقشان را مرهون داستان های کوتاهی دانسته اند که پیش از آن نوشته اند و اغلب نویسندگانی که از داستان کوتاه به رمان روی آورده اند، رمان هایشان از نظر حجم در حد معقول و متناسب بوده است و کوشیده اند تا حد امکان چیزی را بنویسند که پیام موضوع را عرضه کند.
«آلیس آنه مونرو» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳ در مورد سوال «چه شد که داستان کوتاه نوشتید؟» پاسخ داد: «سالهای متمادی فکر میکردم که داستان کوتاه نوشتن فقط نوعی تمرین نویسندگی به حساب میآید. آن سالها گمان میبردم داستان کوتاه نوشتن بسیار آسانتر از رمان نوشتن است تا اینکه یک رمان نوشتم و پس از آن متوجه شدم داستان کوتاه نوشتن کاری بسیار دشوار است و من میتوانم از عهده هر دوی اینها برآیم. البته بستگی زیادی به موضوعهای انتخابی ام هم دارد. به نظرم حرفهایم را میتوانم در یک داستان کوتاه هم خلاصه کنم.»
اما بر خلاف «فرانک اوکانر»، «ویلیام فاکنر» و «آلیس مونرو»، «ریچارد فورد» نویسنده امریکایی و برگزیده جایزه ادبی فمینا ۲۰۱۳ (جایزه ادبی فرانسه) داستان کوتاه را فرم کوچکتری از رمان می داند و اعتقاد دارد داستان کوتاه نوشتن ساده تر از رمان است بسته به اینکه چقدر ملات در اختیار داشته باشی. با این حال به گفته او نویسندگانی بودند که هیچ وقت نخواستند رمان بنویسند.
داستان کوتاه، برای اولین بار توسط «ادگار آلن پو» نویسنده امریکایی ظهور یافت. ادگار آلن پو، داستان کوتاه را چنین تعریف می کند: «نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات دیگر مادون آن باشد، قرار دهد و چنین اثری را تنها داستانی می تواند داشته باشدکه خواننده در یک نشست که از دو ساعت تجاوز نکند، تمام آن را بخواند.»
داستان کوتاه ريشه در ادبيات غنايی ما دارد. به همين دليل است که داستان کوتاه در ايران درخشيده است؛ چون ريشه در ادبيات ما دارد. حالا سوال من این است: رمان نتوانسته در کشور ما به اندازه داستان کوتاه رشد کند و مخاطب داشته باشد و وقتی می خواهيم بهترين رمان های ايرانی را نام ببريم، به آثار سال های مشروطه بر می گرديم. با این وجود چرا ناشران قدرتمند کشور تمایلی به چاپ داستان کوتاه ندارند و ریسکی در سرمایه گذاری آن نمی کنند!!؟؟
در روزنامه آرمان امروز، دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳ منتشر شد.