نگاهی به داستان کوتاه «معصوم اول» نوشته ی هوشنگ گلشیری
داستان کوتاه «معصوم اول» از مجموعه ی داستانِ «نیمه تاریکی ماه» است که سال ۱۳۸۰، یکسال بعد از درگذشت زنده یاد «هوشنگ گلشیری» توسط همسرش منتشر شد. این مجموعه شامل تمام داستان های کوتاه منتشر شده گلشیری است که از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۷۷ به نگارش در آمده است. هوشنگ گلشیری این داستان کوتاه را در تابستان سال ۱۳۴۹در یکی از مجله های آن زمان منتشر کرد.
«برادر عزیزم، نامه ی شما رسید. خیلی خوشحال شدم. اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتی برقرار است و ملالی نیست جز دوری شما که آن هم امیدوارم بزودی دیدارها تازه شود.»(متن داستان).
داستان کوتاه «معصوم اول» شکل نامه ای را دارد که معلم روستا برای برادرش می نویسد. معلم همان راوی داستان است که روایت داستانی را به سوی نقطه ی مورد نظر هدایت می کند. ماجرا، روایت ذهنی معلم از واقعه ی مرموزی است که در روستا اتفاق افتاده؛ تمثیلی است از رابطه ی مترسکی ساخته ی اهالی روستایی دور افتاده با روستاییان. مترسک به مرور رشد می کند و چون وحشتی پوشیده در افسانه و ابهام بر اذهان سیطره می یابد. در واقع، وحشت ذهنی مردم در وجود مترسک عینیت می یابد. حتی معلم که ابتدا باور نمی کند، به مرور شب ها صدای پای مرموزی را در تن هوا می شنود. صدا او را در وادی تردید پیش می برد و در فضای وحشتی مجهول معلق می سازد.
مترسک چون نیرویی فراطبیعی تا پایان داستان گنگ می ماند و علت نفوذ وحشت آور او در روستاییان معین نمی شود و به دشواری می توان آن را نماد خفقان سیاسی دانست اگر منظور نویسنده چنین بوده، توفیق چندانی نیافته است. در واقع، مترسک مظهر قدرتی جهانی است که آدمیان در مقابلش ذلیل هستند. روستاییان این عامل ساده را به صورت نمادی از قدرتی کور در می آورند و به تقدس آن می پردازند؛ و قبر قربانیان خود را گرداگردش حفر می کنند.
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «گلشیری در داستان «معصوم اول» در جستجوی ریشه های کهن دل شکستگی بر اثر هراس، به سراغ اساطیر می رود.»
ویژگی داستان:
۱ ) نویسنده در جستجوی ریشه های کهن اما به شکل داستان سرایی غربی با مضامینی گرفته از اساطیر مذهبی شرق.
۲ ) نویسنده در این داستان از جلوه های پُر رمز و راز طبیعت روستا برای ایجاد فضای هراس و تهاجم بهره برده.
۳ ) سبک داستان، «روایت نامه ای» است.
۴ ) معلم همان راوی آشنای داستان های گلشیری است.
۵ ) داستان «تمثیلی» از رابطه ی مترسک ساخته ی اهالی روستا و «وحشت»، در واقع وحشت ذهنی مردم و حتی راوی (معلم روستا) در وجود مترسک عینیت بخشیده است.
از نگاهِ منتقدین، داستان سیاسی نیست، بلکه گویای مخالفت صریح نویسنده با دستگاه های ایدولوژیک و غیر ایدولوژیک حاکم است.
«اما من، من که دیگر بچه نیستم، یا ننه صغرا نیستم یا تقی که خیالاتی شده بود. تو برادر خودت را بهتر می شناسی. اما به خدایی خدا، اگر همین حالا بشنوم که نمی دانم کی و چه وقت و کجا، حالا هرکس می خواهد بگوید باورم می شود. درست است که استاد قربان و کدخدا وقتی داشته اند روی قبر عبدالله خط می کشیدند و برایش حمد و سوره می خواندند دیده اند که باد کلاه حسنی را برداشته و برده. اما می دانی مسئله کلاه او نیست یا حتی آن سبیل که عبدالله خدا بیامرز با پشم برایش ساخته بود، برای اینکه اگر همین امشب یک باد تند بیاید صبح حتما می بینند که از آن سبیل خبری نیست … صدای آن دو تا کفش ورنی عبدالله را می شنوم و می دانم که تو، حتی تو، صدایش را می شنوی.»(متن داستان).
داستان های «هوشنگ گلشیری» برخلاف برخی نویسندگان، مثل «صادق چوبک» کمتر به مشکلات طبقات پایین جامعه پرداخته شده و بیشتر توجه ی نویسنده به طبقه ی روشنفکر و هنرمند است.
نثر داستان های هوشنگ گلشیری ساده و جذاب است. وی می کوشد نثر خود را در خدمت بیان واقعیات قرار دهد. گلشیری می گوید: «مساله ی اساسی برای من در مورد داستان نویسی، با توجه به این که مرکز داستان انسان می تواند باشد، شناختن انسان است. هرچند دست آخر می دانم شناختن انسان مکان ندارد، اما به وسیله ی تکنیک و با ایجاد فاصله داستان نویس می خواهد به این شناخت برسد که دست آخر ناموفق هم هست.» (آیندگان، ۲۲ بهمن ۱۳۴۸).
هوشنگ گلشیری بنیانگذار «شک گرایی» در داستان کوتاه فارسی است، و با نخستین داستانهای کوتاه اوست که برای نخستین بار، «شک گرایی»، هم به عنوان سبک و هم به عنوان شیوهی دید، وارد ادبیات داستانی ایران میشود. شک گرایی و تردید در علتها یا چگونگی رویداد یک واقعه و نیتهای پس آن، از ویژگیهای بارز بیشتر داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری است و همان طور که خود او نیز توضیح داده، شک گرایی از مشغلههای اصلی ذهنی اوست؛ و این مشغله در داستانهای کوتاهش نمودی هنرمندانه و جالب توجه دارد.
مصطفی بیان
روزنامه ابتکار – شماره ۳۲۴۷ – ۲۹ مرداد ۱۳۹۴