بایگانی برچسب‌ها : غلامحسین ساعدی

جهان آدم های غارت شده و ترس خورده در داستان های غلامحسین ساعدی

عنوان مقاله : جهان آدم های غارت شده و ترس خورده در داستان های غلامحسین ساعدی

با نگاهی به دو داستان چتر و خاکستر نشین ها  

داستان «چتر» از مجموعه داستان «شب نشینی با شکوه» انتخاب شده است. این داستانِ واقع گرا، برشی از زندگی چند ساعتِ یک کارمند گم گشته و سرگردان دهه ی سی خورشیدی به نام آقای حسنی را نشان می دهد. آدمی که در زندگی روزمره و مشغله های پوچ آن غرق شده و قادر نیست موقعیت خویش را دریابد و با این شرایط عادت کرده است.

در آغازبندی داستان چند جمله ی نمادین وجود دارد:

«وقتی چند قطره درشت باران جلو پاهایش پخش شد، با عجله پله های چوبی را بالا رفت، قفل در را باز کرد و وارد شد. اتاق تاریک بود. روشنایی خفه و کم رنگی که از شیشه ای گرد گرفته وارد می شد، نمی توانست مخلفات اداره را روشن کند. اما آقای حسنی به روشنایی احتیاج نداشت. آقای حسنی همیشه در تاریکی لولیده بود. آقای حسنی از تاریکی خوشش می آمد، در تاریکی راحت تر بود. در تاریکی آسان تر می دید.»

سوال: چرا آقای حسنی به روشنایی احتیاج ندارد و همیشه در تاریکی لولیده بود؟ چرا از تاریکی خوشش می آمد و همه چیز را آسان تر می دید؟ پس شخصیت داستانی نمی توان یک آدمِ معمولی باشد. اغلب آدم های داستان های غلامحسین ساعدی در قاعده ی کلی زندگی واقعی نمی گنجند و باید خواننده به دنبال استثنا بگردد. مثل داستانِ «چتر». هیچ انسانی در تاریکی راحت نیست. جالب این جاست که آقای حسنی، چترش را در تاریکی اتاقش می یابد و در روشنایی خیابان زیر بغلش را نمی بیند و خیال می کند چتر را گم کرده است! طنز تلخ. این طنز، واقعیت پنهان زندگی آدم ها را نشان می دهد. آیا این تاریکی اختیاری است یا جبر؟

«از کفاشی که بیرون آمد، باران شروع شده بود، دانه های درشتی روی آسفالت خیابان می افتاد و باد سردی که بر کف خیابان می وزید، خبر از یک رگبار شدید می داد. آقای حسنی قدم ها را تندتر کرد، ولی رگبار امان نداد و باران سیل آسا باریدن گرفت. آقای حسنی خود را به حاشیه دیواری کشید و یک مرتبه متوجه شد که چتر قدیمیش را جا گذاشته است.» (از متن داستان).

«شب نشینی با شکوه» نخستین مجموعه داستان غلامحسین ساعدی است که در سال ۱۳۳۹ یعنی هفت سال پس از کودتا و در سنِ ۲۵ سالگی ساعدی منتشر شده است. این مجموعه شامل ۱۲ داستن کوتاه است. داستانِ «چتر» از بهترین داستان های این مجموعه است. درون مایه بیشتر داستان های این مجموعه فراموشی و وحشتِ حاصل از فراموشی است. بیشتر آدم های این مجموعه، کارمندان از کار افتاده و ادارات خاک گرفته در شهرستان های کوچک است.

کورش اسدی در کتاب «شناخت نامه غلامحسین ساعدی» می نویسد: «امروز که به این مجموعه داستان به عنوان کار اولِ یک داستان نویس نگاه می کنیم، می بینیم ساعدی تقریبا جهانش را پیدا کرده است. مانده است این که این جهان را گسترش دهد و پخته ترش کند. وحشت و عینیت بخشیدن به آن، که معلولِ از دست دادن و غارت شدن است تبدیل می شود به اساسی ترین مشغله ی ساعدی. جهان داستان های ساعدی جهان آدم های غارت شده و ترس خورده است.»

شهر داستان های ساعدی شهری است مخفوف و فقر زده. داستان «خاکسترنشین ها»، داستانِ شهری است هراس انگیز. شهری سیاه پوش و مرگ زده. پُر نیرنگ و سرکوب زده. داستان در هاله ای از ابهام پیش می رود. ما مدام با تهدید و تعقیب روبه رو هستیم. هیچ چیز برای راوی درست قابل تشخیص نیست. آدم های داستان دارند مدام از جایی به جای دیگر می گریزند. مدام صدای هراس انگیزِ پای سربازهای چکمه پوش می آید و صدای دارکوبی که ترجیع بندِ فصل های داستان است.

ساعدی در داستانِ «خاکسترنشین ها»، زاویه اول شخص را برای روایت کردن داستان برگزیده است. راوی در آغاز داستان به گداخانه ای اشاره می کند که خود و عمویش پس از دو هفته اقامت اجباری، سرانجام با توسل به حیله ای زیرکانه از آن رهایی یافته اند. در ادامه داستان، شرحی است از این که او با رفتن نزد دایی بزرگ، چگونه تلاش می کند از گدایی نجات یابد، اما نهایتا نه فقط او و دایی بزرگ بلکه دایی کوچک که با دایی بزرگ دشمنی و با ماموران همکاری دارد، برای امرار معاش هیچ راهی جز گدایی در خیابان ها و گورستان ها پیش پای خویش نمی بینند.

«دو هفته بعدش از گداخانه اومدیم بیرون. همون روزی که مُفتشِ شهرداری اومده بود. من و عمو دوتایی جلوشو گرفتیم و های های گریه کردیم و گفتیم که ما را عوضی از سرِ کار و زندگی مون گرفته اند و آورده اند این جا. عمو روز قبلش گفته بود که تا پیداش شد به دست و پاش می افتیم و اون قدر گریه می کنیم که دلش بسوزه و ولمون بکنه. همین جوری هم شد. مُفتش گفت و اونام ولمون کردند.» (متن آغازین داستان).

رئالیسم این داستان بیش از هر چیز مرهون دو عنصر «شخصیت» و «مکان» در آن است. شروع داستان از گداخانه و آزادی و صحنه ی پایانی در گورستان است. شخصیت های دو دایی نقش بیشتری در پیرنگ داستان دارند. توصیف شخصیت دایی بزرگ:

«دایی بزرگم نشسته بود روی صندوق کاغذ و زیارتنامه می دوخت. عینک سفید و کوچکش را زده بود و زیارتنامه ها را گذاشته بود روی زانو، با حوصله می دوخت و عبای پاره پوره شو پهن کرده بود رو ماشین چاپ.»

فرودین، دایی بزرگ برای زندگی چاره ای جز زیر پا گذاشتن قانون ندارد. حکومت چاپ زیارتنامه هایی را که دستاویزی برای گدایی شده، منع کرده است اما دایی بزرگ مخفیانه به این کار مشغول است. وضعیت دایی کوچک بهتر از حال و روز دایی بزرگ نیست. هر دو قربانی فقر هستند. به قول سید علی: «هر دو سَروتَه یک کرباسن.»

مضمون «زندگی» و «زنده ماندن» در داستان «خاکسترنشین ها» برجسته است. پرداختن به دشواری های بقا در جامعه ای که فاصله ی زیاد طبقاتی باعث فقر فرودستان شده است به داستان های رئالیست امکان می دهد تا واقعیت های ناخوشایند را در برابر چشمان خوانندگان قرار دهد.

در آخرین صحنه ی داستان، پس از توقیف دستگاه چاپ دایی بزرگ توسط ماموران، راوی و هر دو دایی که دیگر راهی برای سیر کردن خودشان نمی یابند، قصد ورود به گورستانی را دارند که مراسم ترحیم در داخل آن برقرار است. تضاد بین سیری و گرسنگی، دارا و ندار:

«گداها همه سرک کشیدند، ما هم سرک کشیدیم. اونایی که تو قبرستان بودند، تو دیس های بزرگ پلو می خوردند. گداها ناله می کردند. عباسِ دایی کوچکم از تو کیسه ش ناله کرد: گشنمه.

و پاسبانی که پشت در ایستاده بود گفت: سر و صدا راه نندازین. دارن واسه فقرا آش می پزن. ساکت باشین، صبر کنین به همه تون می رسه.»

تضاد بین «پلو» و «آش»! رئالیسم غلامحسین ساعدی را باید در همین تصویرپردازی جست و جو کرد. واقعیت دردناکِ فقر. همان طور که گفته شد؛ رئالیسم این داستان بیش از هر چیز مرهون دو عنصر «شخصیت» و «مکان» در آن است. همچنین استفاده از عناصر دیگر مانند انتخاب زمانِ داستان در اواخر پاییز و اوایل زمستان که نشان دهنده غم و مرگ طبیعت است. راوی خطاب به دایی بزرگ متذکر می شود: «همه ی کارا گداییه و همه گدان. من یه جورشم و تو هم یه جورشی». در پایان داستان، جست و جو برای غذا و منتظر ماندن برای آش و شنیدنِ سمبلیک: «غُل غُلِ پاتیل های آش از تهِ قبرستون».

کورش اسدی در کتاب «شناخت نامه غلامحسین ساعدی» می نویسد: «اهمیت خاکسترنشین ها، غیر از تصویر کشیدن فضای پلیسی اجتماع، در تصویری است که از به جانِ هم افتادنِ جماعت به دست می دهد. در داستان، به کشتن و بستن و بردنِ کسانی اشاره می شود. این ها برابرِ چشم های راوی رخ می دهد. و در حوالیِ او گداها بی اعتماد به همه، سرگرم غارت و لو دادنِ همند…. به گمانِ من، این داستان پاسخِ ساعدی است به مرگ و به وسوسه ی همیشگی خودکشی که با بعضی ها هست. خودِ ساعدی این آخرین لذت را با شادخواری های بی مرز و بی حریف و نوشتن و آفرینشِ مدام، به تعویق انداخت.»

داستان «خاکسترنشین ها» از مجموعه داستان «واهمه های بی نام و نشان» انتخاب شده است. این مجموعه داستان در سال ۱۳۴۶ منتشر شده است.

غلامحسین ساعدی در گفت و گویی با مجله آدینه (شماره ۷۶) می گوید: «حقیقت این است که من یک هزارم کابوس ها و اوهامی را که در زندگی داشته ام، نتوانسته ام بنویسم. چون همیشه زندگی شلوغ و  ذهن جوشان و آشفته ای داشته ام. کابوس ها هر چه سعی می کنم جلوی آنها را بگیرم می آیند و اندکی آدم را می ترسانند.»

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۱۰۹ / شهریور ۱۳۹۸

منابع:

میرعابدینی، حسن.«صد سال داستان نویسی ایران/ چهار جلد». نش چشمه. چاپ پنجم ۱۳۸۷

پاینده. حسین.«داستان های کوتاه در ایران / داستان های رئالیستی و ناتورالیستی». انتشارات نیلوفر. چاپ دوم ۱۳۹۱

براهنی.رضا.«قصه نویسی». انتشارات نگاه.چاپ چهارم ۱۳۹۳

اصغری، حسن.«کالبد شکافی بیست داستان کوتاه فارسی». نشر ورا. چاپ اول.

ذوالفقاری، حسن.«چهل داستان کوتاه ایرانی از چهل نویسنده ی معاصر». نشر نیما. چاپ اول.

اسدی.کورش.«شناخت نامه غلامحسین ساعدی». نشر نیماژ. چاپ اول ۱۳۹۷

ساعدی.غلامحسین.«شب نشینی با شکوه». انتشارات نگاه.

گفت و گو با غلامحسین ساعدی، آدینه، شماره ۷۶، دی ۱۳۷۱

نگاهی به کتابِ «شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی» اثر کورش اسدی

نگاهی به کتابِ «شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی» اثر کورش اسدی

«غم انگیزترین وجه نویسندگیِ ساعدی آنجاست که خلاقیت و تعهد به هم گره می خورند. جایی که ساعدی مجبور است چیزی بیش از نویسنده نشان دهد که یک جور پیام آور باشد، که قلمش را در تهییج و تحریک و مبارزه بگرداند. وجه تراژیک ساعدی در این است که هی مجبورش می کنند تا از تخیلش کم کند و بیشتر به تعهدات تحمیلی بپردازد. او از هر طرف با توقعاتِ رنگارنگی روبه روست. هی باید از قالبِ خودش در آید و به قالب دیگری برود. از چریک و دانشجو و ناشر گرفته تا ساواک، همه به شکلی مزاحمِ خلاقیتش هستند. در تفکر غالبِ زمانه ی ساعدی داستان نویس نمی توانست فقط یک داستان نویس باشد. همه از ساعدی تعهد می خواستند نه خلاقیت و تخیلِ صرف. برای همین ساعدی اوج و فرودهای فراوان دارد. آن جاها که بر نبض و تخیلِ پیش رفته، ناب و شگفت و معرکه است و آنجا که تن به تعهد زمانه سپرده، داستان هایش شکسته بسته است.» (از کتاب شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی اثر کورش اسدی).

وقتی نامِ «غلامحسین ساعدی» را می شونیم ناخودآگاه به یاد شاهکار ادبی اش داستانِ «گاو» و روستای بَیَل و مسجد وَرَزیل می افتیم. آدم های تنها و اسیر حوادثِ ناخواسته و ناشناس همیشه دنبال پشت و پناه اند. این بی پناهی آنها را وا می دارد تا دنبال کسی یا پناهگاهی گردند این پناهگاه گاه مسجد وَرَزیل می تواند باشد و آن کس همان شخصیت «اسلام» که نمی خواهد جامه ی قهرمانی این قوم را بر تن کند و دست آخر از «بیل» می رود یا به عبارتی می گریزد.

در بَیَل نه از جوانی و طراوت خبری هست و نه از تولد. بَیَل پوسیده است؛ متروک و در آستانه ی فساد و تجزیه. روستا زیر آوار مرگ و حادثه و غارت است و همین طور خانه است که درش گِل گرفته می شود و صاحبش به سفر می رود – که یا مرگ است و یا شهر.

فیلم «گاو» ساخته ی داریوش مهرجویی با بازی بی نظیر زنده یاد عزت الله انتظامی را به یاد داریم. این فیلم بر اساس قصه ی چهارم کتابِ «عزاداران بیل» ساخته شده است. مش حسن با مرگِ گاوِ عزیزش چنان ضربه ای می خورد که آرام آرام مبدل به گاو می شود. این مبدل شدن به حیوان نه از سر شیفتگی که شکل دیگر مرگ است.

کتاب «شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی» از یک جهت برای خواننده اهمیت دارد و آن اینکه نویسنده ی این کتاب یک داستان نویس حرفه ای است؛ او خالقِ مجموعه داستان «باغ ملی» است که برنده چهارمین جایزه ادبی هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۳ شد. در پشتِ جلدِ این کتاب می خوانیم:

«ساعدی یکی از نویسنده های محبوب کورش اسدی بود و همواره داستان های این نویسنده در کارگاه ها و کلاس های آموزش اسدی، از مهم ترین مثال هایی بود که تاثیر مثبت خوانش ادبیات روز دنیا را مانند همینگوی بر روند داستان نویسی ایران بیان می کرد. داستان های درخشان ساعدی از نظر اسدی، نمونه هایی بود که به روشنی ساخت جهانی منسجم از عناصر داستانیِ به دقت انتخاب شده را نمایش می داد. عناصری که از یک طرف سطح بیرونی ماجرا را روایت می کنند و در کنش و واکنش با یکدیگر لایه های زیرین جهان رازآلود ساعدی را می سازند.»

غلامحسین ساعدی یکی از پُر کارترین داستان نویسان معاصر ایران بود. هشت مجموعه داستان، سه رمان، نوزده نمایشنامه، چهار فیلمنامه و سه ترجمه را برای ادبیات ایران به یادگار گذاشت. کورش اسدی در این کتاب مروری تند و کوتاه به نمایشنامه نویسی ساعدی می کند (بررسی مفصل تر نمایشنامه های ساعدی را به اهلش می سپارد) و بیشترین تمرکزش فقط بر روی شش مجموعه داستان ساعدی و آن شب نشینی با شکوه، عزادارانِ بیل، دندیل، گور و گهواره، واهمه های بی نام و نشان و ترس و لرز است. در بخش پایانی کتاب با عنوان «رمان پایانِ درخششِ ساعدی»، نگاهی کوتاه و مختصر به دنیای رمان نویسی ساعدی می کند.

کورش اسدی می نویسد: «ساعدی رمان نویس خوبی نیست. اصلا رمان نویس نیست. رمان برای ذهنِ تندوتیزِ ساعدی قالبی سخت ناساز و گَل و گشاد است. توپ ساختار رمان ندارد. داستان کوتاهی است که بی خود به درازا کشیده شده است… ارزش ادبی ندارد…. دو رمان تارتار خندان و غریبه در شهر به مقامِ داستان نویسی ساعدی اضافه نمی کند و با توجه به این که این دو اثر در زمان حیاتِ ساعدی چاپ نشده اند حرف زیادی هم نمی توان درباره ی آنها زد.» (صفحه ۱۰۱ تا ۱۰۳ کتاب).

غلامحسین ساعدی، نویسنده ی داستان های کوتاه است. او با نوشتنِ داستان های کوتاه به جامعه ادبی ایران معرفی شد. کورش اسدی با اشاره به نوشته ی «ولادیمیر ناباکوف» در «درس هایی درباره ی ادبیات روس» می نویسد: «چخوف هرگز نتوانست یک رمان بلند خوب بنویسد…. ناباکوف انگار نه چخوف که رمان های ساعدی را پیش چشم داشته است. ساعدیِ رمان نویس مصداقِ بارز سخنِ ناباکوف است.» (صفحه ۱۰۲ کتاب).

ساعدی یک قصه گوی حرفه ای است. شخصیت های داستان هایش را از زاویه ی روان شناختی تجزیه و تحلیل می کند. اکثر داستان هایش، تصویری از ترس، آسیب های روانی و وحشت به خوبی آشکار است. ساعدی یک روانپزشک بود و آسیب های روانی جامعه و شخصیت های داستانش را به خوبی می شناخت، لمس می کرد و می توانست به راحتی آنها را در داستان هایش بیاورد. فقط پزشک می داند که این مرض های جامعه چقدر جدی است. این جا چخوف و ساعدی یک وجه مشترک با هم پیدا می کنند؛ بی اعتنایی به فاجعه. کورش اسدی در کتابش می نویسد: «تمام قدرت چخوف و ساعدی در پنهان کردن قدرت شان است.»

کورش اسدی در مورد جهان داستانی ساعدی می نویسد: «جهان ساعدی جهانِ آدم های کم آورده و سر فرود آورده است. جهانی به تمام معنی فقیر. جهانی که از همان ابتدا، آدم هاش تا گلو در فاجعه فرو رفته اند و در آن دست و پا می زنند. این جهان در آثار داستانی ساعدی ابعادی هول انگیز پیدا می کند؛ ابعادی که ساعدی در نمایشنامه هایش کمتر به آن پرداخته است…. جهانِ داستان های ساعدی، جهان نیازمندانِ بی قهرمانی است که در پی قهرمانِ باقی و قدیس پروری عمرشان تباه شده است و از قهرمان هم خبری نیست. ساعدی در تمام داستان هایش هم فقر را نشانه رفته است. قهرمان نبودن و بی قهرمان زیستن فقر نیست. فقر آن جاست که از آدمی با هزار نقطه ضعف و نیاز، قهرمان قدیس ساخته شود. در جهان ساعدی چنین قهرمانی یا فریبکار می شود یا گریزان و سرگردان.»

نویسنده این کتاب معتقد است آثارِ داستانی قابل تاملِ ساعدی، همان هایست که در میانِ سال های چهل تا پنجاه منتشر شده است؛ مثل عزادارانِ بیل، دندیل، گور و گهواره، واهمه های بی نام و نشان و ترس و لرز.

به گمان کورش اسدی، آثاری که پس از مرگ ساعدی چاپ شده است چندان قابل اعتنا و اعتماد نیست چون پیداست که آثاری نبوده اند که ساعدی مایل به چاپ شان بوده باشد.

«شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی» یکی از مهم ترین کتاب هایی است که جهان داستانی یکی از داستان نویسان مهم ایرانِ معاصر را توضیح می دهد. کتابِ کم حجمی است و خواندنِ آن به دوستان علاقه مند به آثار غلامحسین ساعدی توصیه می شود.

کتابِ «شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی» نوشته ی کورش اسدی، توسط نشر نیماژ در سال ۱۳۹۷ منتشر شد.

مصطفی بیان

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۹۹ / آبان ۹۷

 

نگاهی به داستان های «گدا» و «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی

آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر با نگاهی به داستان های گدا و آشغالدونی اثر غلامحسین ساعدی

«غم انگیزترین وجه نویسندگیِ ساعدی آنجاست که خلاقیت و تعهد به هم گره می خورند. جایی که ساعدی مجبور است چیزی بیش از نویسنده نشان دهد که یک جور پیام آور باشد، که قلمش را در تهییج و تحریک و مبارزه بگرداند. وجه تراژیک ساعدی در این است که هی مجبورش می کنند تا از تخیلش کم کند و بیشتر به تعهدات تحمیلی بپردازد. او از هر طرف با توقعاتِ رنگارنگی روبه روست. هی باید از قالبِ خودش در آید و به قالب دیگری برود. از چریک و دانشجو و ناشر گرفته تا ساواک، همه به شکلی مزاحمِ خلاقیتش هستند. در تفکر غالبِ زمانه ی ساعدی داستان نویس نمی توانست فقط یک داستان نویس باشد. همه از ساعدی تعهد می خواستند نه خلاقیت و تخیلِ صرف. برای همین ساعدی اوج و فرودهای فراوان دارد. آن جاها که بر نبض و تخیلِ پیش رفته، ناب و شگفت و معرکه است و آنجا که تن به تعهد زمانه سپرده، داستان هایش شکسته بسته است.» (از کتاب شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی اثر کورش اسدی).

حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «ساعدی برای نشان دادن آثار روانی – اجتماعی خشونت جامعه بر ارواح مردم خرده پا، از مرزهای تثبیت شده واقع گرایی در می گذرد و به نوعی سوررئالیسم (یا رئالیسم وهم آلود) می رسد. در فضای غمگین داستان های او حوادث واقعی چنان غیر عادی می نمایند که هراس انگیز می شوند، به طوری که گاه به نظر می رسد نویسنده علت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماورالطبیعه می جوید.»

نفوذ نویسندگان بزرگی همچون «صادق هدایت» در فضای داستان های ساعدی آشکار است. پوسیدگی و مرگ بر همه ی داستان ها سایه افکنده است. اما نکته ی مهم در این است که ساعدی برخلاف سایر نویسندگان مانند صادق هدایت، یک «روانپزشک» بوده است و در این فضا زندگی می کرده و آشنا بوده است. ملال، ترس، آسیب های روانی، شکست و غیره نکاتی بوده که ساعدی در مورد آنها درس خوانده و با دانش و درمانِ آنها آگاه بوده است. ساعدی با توجه به تخصص روانپزشکی خود می کوشد شخصیت های داستان هایش را از زاویه روان شناختی تجزیه و تحلیل کند.

در آثار ساعدی تصویری از ملال، ترس، آسیب های روانی و وحشت به خوبی نمایان است. دنیای داستان های ساعدی را غمِ نداری، خرافات، جنون، وحشت و مرگ را تشکیل می دهد. او فقر را منحوس و زشت می پندارد. او در ترسیم عمیق و موثر و واقعیت فقر و نداری در طبقات مختلف مردم خصوصا طبقه ی ضیف جامعه و روستاییان بسیار موفق بود.

داستان کوتاه «گدا» در سال ۱۳۴۱ در مجله ی «سخن» منتشر شد و به همراه پنج داستان دیگر در سال ۱۳۴۶ در مجموعه ای به نام «واهمه های بی نام و نشان» به بازار آمد. این داستان یکی از بی نظیرترین داستان های ساعدی است. داستان به شرحِ روزهای پایانیِ زندگیِ پیرزنی مستمند می پردازد. نویسنده در این داستان، پیرزنی آواره به نام «خانم بزرگ» را شرح می دهد که روزگاری صاحبِ خانه و زندگی بوده، اما پس از مرگِ شوهر، آواره ی کوچه و خیابان شده است. فرزندانش او را به خانه های خود راه نمی دهند و پیرزن به گدایی و شمایل گدایی رو می آورد. وقتی او را تحویل گداخانه می دهند، می گریزد و به خانه می آید، در آنجا فرزندانش را می بیند که بر سر اموال او به نزاعی حقیرانه برخاسته اند. پیرزن بقچه ای به همراه دارد و آن را همیشه با خود حمل می کند. اطرافیان پیرزن فکر می کنند که در این بقچه ثروت زیادی پنهان شده است!

داستان «گدا» از نگاه خانم بزرگ نقل می شود (راوی خودِ پیرزن است و داستان با روایت اول شخص پیش می رود). داستان با حسرت و خشم جامعه ای را توصیف می کند که حفظ منافع فردی و حتی عواطف مادر و فرزندی به نابودی رسیده است. نویسنده در این داستان عمق فاجعه انسانی و اجتماعی را نشان می دهد.

داستان بلند «آشغالدونی» از مجموعه ی «گور و گهواره» در سال ۱۳۴۵ منتشر شده است. این داستان حول پیرمرد مریض و پسر جوانش می گردد که در شهرِ بزرگ آواره اند (مثل آواره شدنِ پیرزن در داستان گدا) و در پیِ پول و پناه هستند. پدر وضعیت رو به راهی ندارد و پسر هم گرچه ناراضی است ولی تسلیم شرایط شده. آنها با مردی مواجه می شوند که از طریق خرید و فروش خون، کار و باری برای خودش دست و پا کرده است. تغییر شکل مرد جوان، تمثیلی از تغییر روحی او است. او به جایی می رسد که گرسنه ها را برای خون فروشی جمع می کند. نویسنده در این داستان مضمون درنده خوییِ مردمی امید باخته را تکرار می کند. راوی داستان «آشغالدونی» ذاتا شرور نیست، او به جهانی تباه پرتاب می شود و از وقایعی گذر می کند که گناه اولیه اش را نابود می کنند و به خصلت های منفی اش فرصت رشد می دهند. سقوط تدریجی مرد جوان، مایه ی اصلی داستان است و آشغالدونی، محیط او است.

در سال ۱۳۵۳ بر اساس این داستان، فیلم سینمایی با نامِ «دایره مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شده است.

نکته ای که می توان اشاره کرد: ساعدی در داستان «آشغالدونی» پناه بردن به مدرنیسم آبکی و تبعاتش اشاره کرد نمونه اش بیمارستان و مکان های مدرن شهر. در داستان «گدا» پناه بردن به مفاهیمِ مقدس و دینی. این دو داستانِ ساعدی، آشنایی زدایی از جهانِ ستم دیده ها و نیازمندان است. جهانی به ظاهر معصوم اما تا عمقِ سیاهش گناه کار. درون مایه ای مشترک از آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر.

از حدود سال های ۱۳۳۷ موج اجتماع نگاری های شتابزده با هدف توصیف زندگی روزمره دوباره سر می کشد. بسیاری از نویسندگان این دوره مانند غلامحسین ساعدی، اشخاص داستان های شان را از میان مردم فقیر انتخاب می کنند و به توصیفی ناتورالیستی از زندگی و حالات روحی آنها دست می زنند و دیدگاه و نظر خود را به ساده ترین شکل بیان می کنند و موضعی انتقادی می گیرند. آنها بیانگر ماجراهای ساده ای هستند که نظرشان به فراوان در صفحه ی حوادث روزنامه ها دیده می شود. اغلب داستان های اجتماع نگار، با هدف باز آفرینی واقعیت روزمره، ماجراهای روزنامه ای را به ادبیات منتقل می کنند، بی آنکه دید خواننده را نسبت به مسائلی فراتر از آنچه که مطرح می شود، گسترش دهند. مانند داستان «گدا» و «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی.

راوی (شخص اصلی داستان) خود را مرکز تمام حوادث می داند و بدین ترتیب تمام اتفاقاتی را که برایش رخ داده اند برای خواننده گزارش می کند و به تجزیه و تحلیل عمیق روانی خود دست می زند. مسئولیت راوی در این دو داستان، در این است که در برابر حوادث هرگز از خود بی طرفی نشان نمی دهد. یعنی تعهد. این تعهد اگر موقعیت های روانی مطرح باشند، تعهدی خصوصی و روانی است و اگر موقعیت های اجتماعی در میان باشند، مسئولیتی اجتماعی است.

داستان های «گدا» و «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی را می توان در گروه داستان های اجتماعی، انتقادی و روان شناختی قرار داد. زیرا این دو داستان اصولا با قضایا و مسائلی سر و کار دارد که بیشتر بر اوضاع و احوال محیطی و فرهنگی زندگی مردم و جامعه تمرکز می باید. داستانی است که بر نفوذ جامعه و اوضاع اقتصادی بر شخصیت ها و وقایع داستان تاکید می ورزد و تاثیر اقتصاد و وضعیت و موقعیت اقتصادی و اجتماعی را بر رفتار و سلوک انسان در زمان و مکان معین مورد ارزیابی و بررسی قرار می دهد. هدف نویسنده، بیان فضای بی عدالتی در جامعه است و به تشریح چرایی ها و کنش و واکنش ها می پردازد.

غلامحسین ساعی در گفتگویی در سال ۱۳۵۹ می گوید: «حقیقت این است که من یک هزارم کابوس ها و اوهامی را که در زندگی داشته ام، نتوانستم بنویسم. چون همیشه زندگی شلوغ،  ذهن جوشان و آشفته ای داشته ام. کابوس ها هر چه سعی می کنم جلوی آنها را بگیرم می آیند و اندگی آدم را می ترسانند.»

غلامحسین ساعدی، چنان توجهی به دردشناسی جامعه اطرافش دارد که گاه روابط اجتماعی را در حدی روانی خلاصه می کند و داستان را در بستری بیمارگونه پیش می برد.

حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» در مورد تکنیک غلامحسین ساعدی می نویسد: «ساعدی نویسنده ای توانا در ایجاد و حفظ کشش داستان تا آخر است و اصالت کارهایش مبتنی بر فضا آفرینی شگفتی است که نیرویی تکان دهنده به آثارش می دهد و از او نویسنده ای صاحب سبک می سازد که به بیان شخصی خود دست یافته است.»

مصطفی بیان

مقاله «آدم فروشی و دریده شدنِ آدم های نیازمند به دست همدیگر با نگاهی به داستان های گدا و آشغالدونی اثر غلامحسین ساعدی» _ ماهنامه سرمشق – شماره ۲۶ – مهر ۱۳۹۷

 

منابع :

میرعابدینی، حسن.«صد سال داستان نویسی ایران. جلد اول و دوم». انتشارات سخن. چاپ پنجم.

میرعابدینی، حسن.«تاریخ ادبیات داستانی ایران». انتشارات سخن. چاپ اول.

بصیری، مریم.«فرآیند شکل گیری داستان در ادبیات داستانی و دراماتیک». انتشارات امیرکبیر. چاپ اول.

براهنی، رضا.«قصه نویسی». انتشارات نگاه. چاپ چهارم.

اسدی، کورش.«شناخت نامه ی غلامحسین ساعدی». نشر نیماژ. چاپ اول.

نشست ادبی «شبِ غلامحسین ساعدی»

پنجمین نشست از شب های ادبی «انجمن داستان سیمرغ» به نویسنده ایرانی، زنده یاد «غلامحسین ساعدی» (گوهر مراد) اختصاص داشت. این نشست با حضور قابل‌ توجهی از نویسندگان و علاقه ‌مندان به ادبيات داستانی به مناسبت هشتادمین سالروز تولد «غلامحسین ساعدی» ، بعدازظهر یکشنبه ۱۳ دی ماه در کتابکده فرّ اندیشه برگزار شد. موضوع نشست، زندگینامه، قصه خوانی و نقد و بررسی آثار غلامحسین ساعدی بود.
دکتر غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) ، نویسنده ، نمایش نامه نویس ، مترجم و روان پزشک معاصر در ۱۳ دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. در سال های قبل از انقلاب چندین سال به عنوان محکوم سیاسی در زندان به سر برد، پس از انقلاب به فرانسه مهاجرت کرد و در سال ۱۳۶۴ در پاریس در گذشت. از داستان های او می توان به عزاداران بَیَل ، واهمه های بی نام و نشان ، شب نشینی باشکوه ، دندیل ، تاتار خندان ، گوی و گهواره اشاره کرد.
مرتضی قربان بیگی ، کارشناس ارشد ادبیات فارسی به زندگینامه ، اندیشه و آثار ساعدی پرداخت و گفت: «ساعدی با توجه به تخصص روانپزشکی خود می کوشد شخصیت های داستان هایش را از زاویه روان شناختی تجزیه و تحلیل کند. در آثار ساعدی تصویری از ملال ، ترس ، آسیب های روانی و وحشت به خوبی نمایان است.»
علی ملایجردی اشاره ای کوتاه به آثار ساعدی کرد و گفت: «دنیای داستان های ساعدی را غمِ نداری ، خرافات ، جنون ، وحشت و مرگ تشکیل می دهد. او فقر را منحوس و زشت می پندارد. خصوصا فقر فرهنگی را و در داستان ها می کوشد به طور موثر و جدی با آنها مبارزه کند.»
حجت حسن ناظر ، از نمایشنامه های غلامحسین ساعدی نام برد و گفت: «ساعدی ، یکی از سه فیلمنامه نویس مطرح ایران است. او همه ی عمر خود را در خدمت مردم و قلم گذراند. ساعدی با هنر زندگی کرد، با ادبیات و داستان زیست و ما باید قدردان بزرگان ادب و روشنفکران خود باشیم.»
مهمانان ویژه و سخنران در این جلسه: آقایان مرتضی قربان بیگی ، حجت حسن ناظر ، علی ملایجردی ، دکتر علیرضا بیان ، دکتر شهرام وجوهی ، دکتر مومنی ، مسعود اصغرنژاد بلوچی ، حصار کوشکی و خانم ها ابوی ثانی ، فتحعلیان ، غلامرضایی و اسعدی.
پایان بخش برنامه ى «شب غلامحسین ساعدی» قرائت بخش کوتاهی از داستان «عزاداران بیل» نوشته ی ساعدی بود که توسط مصطفی بیان خوانده شد.

شب غلامحسین ساعدی 1