بایگانی برچسب‌ها : محمدعلی جمالزاده

گره داستانی در آغازبندی داستان کوتاه «کباب غاز» اثر محمد علی جمالزاده

عنوان مقاله: گره داستانی در آغازبندی داستان کوتاه «کباب غاز» اثر محمد علی جمالزاده

«کباب غاز»، داستانی است با لحن طنز تلخ و نیشخند هجوآمیز و لطیفه وار. موضوع داستان در محور مهمانی یک کارمند دولت می چرخد که در این داستان، نویسنده وضعیت و موقعیت اجتماعی و مادی و پایگاه طبقاتی (در دوره پهلوی دوم) را نیز نشان می دهد.

«شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با هم قطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس اول ترفیع رتبه یافت، به عنوان ولیمه، یک مهمانی دسته جمعی کرده، کباب غاز صحیحی بدهد، دوستان نوش جان نموده، به عمر و عزتش دعا کنند.» (متن داستان)

شخصیت اصلی داستان (راوی) پس از دریافت یک رتبه شغلی بالاتر، ناگزیر است که به همکارانش مهمانی بدهد. وضعیت مادی و درآمد ماهیانه اش امکان پذرایی از بیست و پنج نفر را به او نمی دهد. این پیش زمینه در گفت و گوی آغازبندی که میان او و همسرش در می گیرد، در داستان ساخته می شود. این پیش زمینه آغازبندی، گره داستانی را نیز پدید می آورد تا خواننده از خود سوال کند که پس چه خواهد شد. یعنی حالت «تعلیق» و «انتظار» را در ذهن خواننده ایجاد می کند.

«زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد. فورا مساله‌ى مهمانی و قرار با رفقا را با عيالم كه به‌ تازگی با هم عروسی كرده بوديم، در ميان گذاشتم. گفت تو شيرينی عروسی هم به دوستانت نداده‌ ای و بايد در اين موقع درست جلوشان درآيی. ولی چيزی كه هست چون ظرف و كارد و چنگال برای دوازده نفر بيشتر نداريم يا بايد باز يک دست ديگر خريد و يا بايد عده‌ ى مهمان بيشتر از يازده نفر نباشد كه با خودت بشود دوازده نفر.

گفتم خودت بهتر می دانی كه در اين شب عيدی ماليه از چه قرار است و بودجه ابدا اجازه‌ خريدن خرت و پرت تازه نمی ‌دهد و دوستان هم از بيست و سه‌ چهار نفر كم‌تر نمی ‌شوند.

گفت يک بر نره‌ خر گردن‌كلفت را كه نمی ‌شود وعده گرفت. تنها همان رتبه‌ های بالا را وعده بگير و مابقی را نقدا خط بكش و بگذار سماق بمكند.

گفتم ای بابا، خدا را خوش نمی ‌آيد. اين بدبخت‌ ها سال آزگار، يک بار برايشان چنين پايی می ‌افتد و شكم‌ها را مدتی است، صابون زده‌ اند كه كباب‌ غاز بخورند و ساعت‌ شماری می كنند. اگر از زيرش در بروم چشمم را در خواهند آورد.» (متن داستان)

سپس نویسنده برای گشایش و حل این گره، شخصیت دیگری (مصطفی) وارد داستان می کند که ورود این شخصیت داستانی، اتفاقی نیست و توجیه داستانی دارد که می بایست کارکردی را در پیش ببرد و روایت داستان را بر دوش گیرد. نویسنده در ادامه داستان به معرفی شخصیت مصطفی می پردازد.

«مصطفی پسر عموی دختر دایی خاله مادرم می شد. جوانی به سن بيست و پنج يا بيست و شش. لات و لوت و آسمان جل و بی ‌دست و پا و پخمه و گاگول و تا بخواهی بدريخت و بدقواره. هر وقت می ‌خواست حرفی بزند، رنگ می ‌گذاشت و رنگ بر می داشت و مثل اين‌كه دسته هاون برنجی در گلويش گير كرده باشد دهنش باز می ‌ماند و به خرخر می ‌افتاد. الحمدلله سالی يک مرتبه بیشتر از زيارت جمالش مسرور و مشعوف نمی شدم.» (متن داستان).

شخصیت دوم داستان، یعنی «مصطفی»، پسر عموی دختر دایی خاله مادرِ راوی داستان است. مصطفی قرار است گره گشای داستان باشد و راوی را از این مخمصه نجات دهد. مهمانی با دعوت از عده ای از مهمان ها آغاز می شود. هنگام صرف غذا، مصطفی، نه تنها گره داستان را نمی گشاید بلکه گره را محکم تر می کند و راوی و مهمانان را در حالت بلاتکلیفی باقی می گذارد.

«مصطفی به محض اين‌كه چشمش به غاز افتاد رو به مهمان‌ها نموده گفت: آقايان تصديق بفرماييد كه ميزبان عزيز ما اين يک دم را ديگر خوش نخواند. آيا حالا هم وقت آوردن غاز است؟ من كه شخصا تا خرخره خورده‌ ام و اگر سرم را از تنم جدا كنيد يک لقمه هم ديگر نمی ‌توانم بخورم، ولو مائده‌ ی آسمانی باشد. ما كه خيال نداريم از اين‌جا يک ‌راست به مريض‌خانه‌ برويم. معده‌ ی انسان كه گاوخونی زنده ‌رود نيست كه هرچه تويش بريزی پُر نشود. آنگاه نوكر را صدا زده گفت: بيا هم‌قطار، آقايان خواهش دارند اين غاز را برداری و بی ‌برو برگرد يک ‌سر ببری به اندرون. مهمان ‌ها سخت در محذور گير كرده و تكليف خود را نمی ‌دانند. از يک ‌طرف بوی كباب تازه به دماغشان رسيده است و ابدا بی ميل نيستند.» (متن داستان).

پایان داستان هم بر خلاف انتظار اتفاق می افتد و خواننده غافلگیر می شود. نویسنده، شخصیت های داستانی اش را تسلیم جبر زندگی و شرایط اجتماعی می کند و ناگزیر به رفتار طنزآمیزی تن می دهند.

در پایان، نویسنده بریده ای از یک شعر بلند ناصرخسرو می آورد که: «از ماست که بر ماست». البته مضمون داستان، بیانگر این ضرب المثل می باشد و نیازی نیست نویسنده این بریده ی شعر را در پایان داستان بیاورد. زیرا تاکید مجدد در مضمون داستان دارد و اگر این جمله از داستان حذف شود به مضمون داستان لطمه نمی خورد.

داستان «کباب غاز»، رئالیسم انتقادی است. سنت و تجدد و گسستگی دو تفکر در این داستان آشکار است. این دوگانگی، ریشه از زیستگاه نویسنده بر می خیزد.

جمالزاده ایده این داستان را از کجا می آورد؟

ایده های محمدعلی جمالزاده تخیل هایی بودند که ریشه در زندگی شخصی او دارد. پیرنگ و پیام و نتیجه گیری، راز ماندگاری داستان «کباب غاز» است. داستانی که حرفی برای گفتن و اندیشیدن دارد. این تکنیک خیلی خوبی است برای داستان نویسان مدرن. داستان نویسان مدرن نیاز دارند تجربه های زیستی شان را درآثارشان بگنجانند، و معنای این جمله این است که باید عمیقا زندگی را تجربه و روابط انسانی را درک کنند. وقتی از چنین تجربه هایی برخوردار باشیم، می توانیم آثاری ماندگار و تاثیرگذار خلق کنیم.

محمد علی جمالزاده، داستان «کباب غاز» را در جلد دوم کتاب «شاهکار» در سال ۱۳۳۷ منتشر کرد. جمالزاده با نثری طنزآمیز و آکنده از امثال و اصطلاحات عامیانه و با استفاده از تخیل، کوشیده تا به عنوان یک منتقد اجتماعی و منتقدی اصلاحگر شناخته شود. داستان جمالزاده از پیرنگی محکم برخوردار است و خواننده را در داستانش غافلگیر می کند. او در این داستان به زندگی کسانی می پردازد که درگیر وقایع روزمره اند و با زبانی سخن می گوید که آکنده از اصطلاحات و تعبیرات عامیانه است.

جمال میرصادقی در کتاب «داستان نویسان نام آور معاصر ایران» می گوید: «این داستان، روایت تک گویی است. با آدمی طرف هستیم که با بیانی عامیانه و طنزآمیز و گاه خنده آور و هجو کننده ماجرای خاطره ای را نقل می کند. داستانی حادثه پردازانه که هدف نویسنده آن بیشتر انتقاد اجتماعی است.»

مصطفی بیـــان

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۹۸ / مهر ۱۳۹۷

 

منبع:

میرعابدینی.میرحسن.«تاریخ ادبیات داستانی ایران». نشر سخن. سال ۱۳۹۲

اصغری.حسن.«کالبدشکافی بیست داستان کوتاه فارسی».نشر ورا. سال ۱۳۹۶

میرصادقی.جمال.«داستان نویسان نام آور معاصر ایران». نشر اشاره. سال ۱۳۸۲