رُک و پوستکنده خدمت دوستانِ کتابخوان در حوزهی ادبیاتداستانی عرض کنم، فریبِ تبلیغات ناشران محترم داخلی و عنوان انتخابِ برگزیدهی فلان جایزهی ادبی را نخورید!
در مورد ناشران بزرگی مانند نیماژ و چشمه بگویم که در این دو سال اخیر، اکثر داستانهای ایرانی از این دو ناشر خواندم، ضعیف بودند! به عنوان مثال کتابهای جدید انتشارات نیماژ مانند: «دو زن زیبا»، «ناشناس»، «روزن»، «گذر»، «حرف اول اسمش نون بود» و «مریلین مونرو سر جردن» همه را خوندم. همه یک نقطه مشترک دارند؛ داستان شکل نگرفته است! به قول آگاتاکریستی: داستان، فقط نوشتن نیست؛ نیاز به فکر کردن هم دارد.
دیشب مجموعهداستان «فارسی بخند» سپیده سیاوشی را از طاقچه خریدم. حجمش زیاد نیست؛ ۹ داستانکوتاه که کمتر از ۱۲٠ صفحه (بر اساس شمارش فایل اینترنتی) است.
سپیده سیاوشی، سال ۹٠ این مجموعه را توسط نشر قطره چاپ کرد. آن موقع سپیده سیاوشی ۲۵ سال داشت و این کتاب، اولین کتابش بود. او در یک مصاحبه توضیح داد که این کتاب حاصل آموختههایش از کارگاههای حسین سناپور است.
این مجموعه، همان سال برگزیدهی جایزه ادبی گلشیری شد و با استفاده از همین عنوان، چهار بار در کمتر از دو سال تجدید چاپ شد و بعد هم دیگر چاپ نشد؛ تا اینکه نشر نیماژ در سال ۹۶ چاپش کرد (چاپ پنجم کتاب).
داستانهای این مجموعه را هم خوندم. خیلیخیلی ضعیف بود. اصلا داستانها شکل نگرفته است. نه تعلیق و نه گره داستانی! داستان تا گره و تعلیق نداشته باشد که داستان نیست. بیشتر تخیلات شخصی یک نویسنده را میخوانیم و نویسنده در پایان داستان، خواننده را به امون خدا رها میکند. اصلا خواننده مهم نیست برای دلِ خودم داستان مینویسم!
مثلا داستان اول، که عنوان کتاب هم هست رابطهی دو نفر را روایت میکند که یکی از آنها مهاجر است و به دلیل ندانستن زبان خارجی، نمیتواند با دوستش و اطرافیان ارتباط برقرار کند و از طرح فراتر نمیرود. خب! چی شد؟ قرار است داستان به ما چه بگوید. گره داستان کجاست؟ علت و معلولها؟ همین… آخرش کشک!
یا داستان دوم که برخلاف داستان اول، همه زبان مشترک دارند، میتوانند فارسی صحبت کنند؛ اما نمیتوانند ارتباط برقرار کنند… خب…. آخرش؟! نتیجه؟! گره داستانی؟! آخر داستان… ؟! سوژه جالب و نو ولی ادامه و پرداخت ضعیف.
داستان سوم و چهارم: «برف» و «از آخر به اول» هم گرفتار همین بلاست…. و بقیه داستانها… مانع و ضعف اصلی ۹ داستانِ این مجموعه، عدم رعایت علت و معلولها و شکل نگرفتن ساختار داستانی است!
حالا میرسیم به داوران محترم جایزه هوشنگ گلشیری که نام بزرگِ گلشیری را به یدک میکشند. داوران محترم، بر اساس چه معیارهایی داستانهای این کتاب را برگزیده معرفی کردند؟! خیلی کنجکاوم اگر هوشنگ گلشیری زنده بود و میدید با نامِ خودش این داستانها رو برگزیده اعلام میکردند؛ چه برخوردی با داوران محترم داشت؟!
خلاصه، برخی جوایز ادبی که نامِ نویسندگان بزرگ را یدک میکشند؛ مانند جایزه ادبی گلشیری و همچنین هیات انتخاب داستان ایرانی در برخی ناشران معتبر مثل نیماژ و چشمه لطمهی بزرگی به ادبیات معاصر ایران میزنند. حرفم را بدون تعارف زدم و مطمئنم دوستان زیادی از من دلخور میشوند؛ اما از خوانندهی محترم درخواست دارم فریب تبلیغات جوایز معتبر ادبی و ناشران پُر زرق و برق را نخورند و در این روزهای سخت اقتصادی با دقت کتاب انتخاب کنند.
مصطفی بیان / جمعه ۲۱ بهمن ۱۴٠۱
#سپیده_سیاوشی
#فارسی_بخند
#نشر_نیماژ