بایگانی برچسب‌ها : چشم هایش

شگرد نو ادبی چشم‌هایش، اثر بزرگ علوی آن را به نقطه عطفی در ادبیات معاصر بدل کرده.

📰 ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران، دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ منتشر شد:

🔷 شگرد نو ادبی چشم‌هایش، اثر بزرگ علوی آن را به نقطه عطفی در ادبیات معاصر بدل کرده.

✍ نوشته: مصطفی بیان

📖 ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران، ۴۳٠ صفحه پیشنهاد کتاب

«گویند: مگو سعدی، چندین سخن از عشق، می گویم و بعد از من گویند به دوران ها.

شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد؛ همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه ها از معلمین شان، معلمین از فراش ها، و فراش ها از سلمان ها و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مامورین آگاهی را دنبال خودشان می دانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دوروبر خودشان می نگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشته ای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگ آسائی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند.» (آغاز رمان چشمهایش / سال ۱۳۳۱)

بزرگ علوی می گوید: «چشمهایش را به زنی که اسمش را ترانه گذاشتم تقدیم کردم، این کتاب نتیجۀ دلدادگی من بود.» (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۵۳)

در رمانِ «چشمهایش» بیش از سیاست، قصۀ عشق را می خوانیم زیرا، به قول م.آزاد (ص ۱۴۵): «علوی باطناً مرد سودایی است و در حقیقت خط آن حرف ها (سیاست) نیست. چشمهایش، لحن و محتوای اشرافی انسان دوستانه دارد… علوی نویسنده بود و صادق، و همین صداقت بود که شور و غوغا و یاس، داستان های او را از پشتِ امیدواری {سیاسیِ مقاله هایش} نشان می داد.» پرویز ناتل خانلری او را «نویسندۀ صمیمی و احساسی» باز می شناسد. نویسنده ای تغزّلی که خودش دارد حماسه سرایی کند.

علوی می گوید: «من نویسنده هستم، به کار سیاست نمی خورم.» با این حال عمری را به وابستگیِ حزبی گذراند و از نوشتنِ آن چنان که باب طبعش بود، دور افتاد.

بزرگ علوی به همراه صادق هدایت، یکی از پایه گذاران داستان نویسی نوین ایران هستند. وی از معدود نویسندگانِ ایرانی به شمار می رود که آثارش به زبان های مهمِ غرب ترجمه شده و شهرت جهانی یافته است. او در سال های قبل از انقلاب، ممنوع القلم شد. در آن سال ها، رمانِ «چشمهایش» در چاپخانه های مخفی یا به صورت نسخه های دست نویس، تکثیر می شد و این در حالی بود که خواندن و داشتنِ آن جرمِ سیاسی محسوب می شد!

به گفتۀ برخی از کسانی که آن روزهای خفقان را گذرانده اند، علوی «در بالندگی و تحول فکریِ» نسلی از جوانان چپ گرای دهۀ چهل «نقشی بسزا» ایفا کرد. شهرنوش پارسی پور که در ده سالگی رمان را خوانده، از تاثیر در خورِ تامل آن بر خود سخن می گوید. به ویژه آنکه گفته می شد آن رمان با الهام از زندگی کمال الملک نوشته شده است.

سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ پُربارترین دورۀ فعالیت ادبیِ علوی است. مهم ترین دستاورد ادبی این دوره از زندگی علوی، رمانِ «چشمهایش» است. نوآوری های او در شیوۀ روایت، تازگیِ این داستان در ساخت رازآمیز و کنشِ جست و جوگرانه و آکنده از تعلیقِ، جایگاه علوی را به عنوان نویسنده ای پیشرو در ادبیات معاصر ایران تثبیت می کند. شگرد نو ادبی و ایجاد تعلیق، رمان «چشمهایش» را به نقطۀ عطفی در ادبیات معاصر ایران بدل می کند.

در دهۀ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰، بخش هایی از ادبیات معاصر تحت تاثیر رئالیسم سوسیالیستیِ روسی قرار گرفت. در این دوره، علوی نویسنده ای بود که در عینِ وابستگی به حزبی چپ گرا، شخصیت های داستانی خود و به ویژه زنان را از خانواده های مرفه بر می گزید و ضمن وصف آنها، تصویرهایی گران بار از شیفتگی به خانه ها و مهمانی های اشرافی ارائه می داد؛ خانه هایی که در آنها از مسائل هنری و اجتماعی گفت و گو می شد و از پسِ پرده های کُلفتِ اتاق های نیمه تاریک شان آهنگ سمفونی به گوش می رسید. از جمله، او چهره زنِ مرفه رمانِ «چشمهایش» را خطرپذیرتر از شخصیت مرد مبارزِ رمان آفرید و از همین جهت، انتقاد منتقدان ادبی و حزبی را برانگیخت. آنان از نویسنده می خواستند واقعیت را از پسِ عینک مرامی و ایدئولوژیک ببیند و هنر را به خدمت سیاست حزبی در آورد.

می توان علوی را از نخستین داستان نویسان ایرانی شمرد که در توجه به «دیدگاه» و اینکه چه کسی از چه زاویه ای واقعیت را می بیند و ماجرا را روایت می کند، رویکردی مدرن دارد. بیهوده نیست که خانلری داستان های او را «خوش ساخت» می خواند، انتخاب دیدگاه مناسب نمودار آشناییِ او با فنون داستان نویسی است. (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۹۹)

«چشمهایش» در اردیبهشت ۱۳۳۱ منتشر شد. در سال ۱۹۵۹، با ترجمۀ هربرت مالتزیگ و به کمک علوی، به زبان آلمانی و در سال ۱۹۸۸ به قلم اُ.کِین به انگلیسی ترجمه شد؛ و جوزف بیلووسکی آن را به زبان لهستانی برگرداند. حسن میرعابدینی معتقد است که این رمان، یکی از «ده رمان بزرگ ایران» است.

این رمان، در خلال روایت، حوادث تاریخی و اجتماعی دوره سلطنت رضاشاه را به تصویر می کشاند. «استاد ماکان»، نقاش مبارز، در تبعید جان سپرده است و راوی داستان، «ناظم» مدرسۀ نقاشی، برای نوشتن شرح احوال استاد می کوشد به اسرارِ زندگیِ عاشقانه او پی برد. ناظم نخست باید راز چشم های منقوش بر آخرین پردۀ نقاشیِ استاد را کشف کند. پس جست و جویی را آغاز می کند. نویسنده پرسش هایی را پیشِ روی خواننده می گذارد و، با ایجاد شک و تردید و به تاخیر انداختنِ پاسخ، او را به خواندنِ ادامۀ داستان ترغیب می کند. قدرت نویسنده در به کارگیریِ شگرد ادبیِ «جست و جو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب (مثلا: بعد چه می شود؟) باعث می شود این رمان در زمینۀ جذب مخاطب بسیار موفق عمل کند.

در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملاک زادۀ زیبا و جسور که در سال مرگِ استاد به دیدنِ تابلوهای او آمده است، روبرو می شود. توصیف نقشه های ذهنیِ او برای حرف کشیدن از زن، مهارت نویسنده در بازنمایی درون چهره های داستانی را نمودار می سازد. فرنگیس برای آموختنِ نقاشی نزد استاد رفته و عاشق او شده است اما چون بی اعتناییِ عارف­منشانۀ معشوق را دیده، رهسپار پاریس شده است. اما حین شرح وقایع، دربارۀ گذشته به داوری می نشیند که سبب گسترش رئالیسم روانیِ داستان و خصوصیات روحیِ قهرمانِ داستان می شود: «آیا این چشم ها از آنِ یک زن پرهیزکارِ از دنیا گذشته بود یا زنِ کامبخش و کامجویی که دنبال طعمه می گشت.» استادیِ نویسنده در نشان دادنِ تناقض های درونی و احساسات دو گانۀ فرنگیس چشم گیر است.

فرنگیس در پاریس در مدرسۀ هنری ثبت نام می کند. فرنگیس، ناتوان از آموختن نقاشی و خسته از یکنواختی، به فکر خودکشی می افتد. اما آشنایی با «خداداد»، دانشجوی مبارز ایرانی، سبب تغییر روحیه و توجه او به مسائل اجتماعی می شود. گزارش نویسنده از زندگی دانشجویان مبارز ایرانیِ مقیم اروپا، ریشه در تجربه زندگی نویسنده دارد، که واقع گرایی داستان را تقویت می کند. خداداد، تصور فرنگیس را از استاد تغییر می دهد و از او می خواهد به ایران بازگردد و با استاد دیدار و همکاری کند. فرنگیس به ایران بر می گردد. پس از ملاقات با او، درگیر مسائل جنبش اعتراضی در مخالفت با رژیم می شود. استاد ماکان درگیر سیاست شده، فرنگیس به دلیل اینکه استاد را به عشق خود گرفتار کند، به جریان اعتراضی می پیوندد؛ در حالی که استاد ماکان به عشق او توجهی نشان نمی دهد. ولی به مرور زمان عاشق فرنگیس می شود اما عشق خود را بروز نمی دهد. استاد از عشق می گریزد تا وظیفۀ سیاسی و اجتماعی خود را انجام دهد.

رمان چشمهایش، رمانی که به قولِ م.آزاد (ماهنامه آرش،خرداد۱۳۴۲) یک نسل خوانندۀ فرویدی – نیچه ای پس انداخت که دخترهایش شلاق­کِش بودند و پسرهایش به بهانۀ درگیری در مبارزۀ اجتماعی، به معشوقه بی اعتنایی و جفا می کردند. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۹۵)

استاد در جریان اعتراضات، دستگیر می شود. فرنگیس برای نجات او فداکاری می کند و حاضر به ازدواج با سرهنگ آرام می شود.

استاد به تبعیدگاهِ کلات می رود و فرنگیس رهسپار اروپا می شود. سال ها بعد در مجله ای که خبر مرگ استاد را چاپ کرده، با تصویر پردۀ نقاشی چشمهایش مواجه می شود.

کلود سیمون، نویسندۀ فرانسوی می گوید: «هر بار که نویسنده یا هنرمندی به شیوه ای کمی جدیدتر با جهان سخن می گوید، جهان تغییر می کند.» شخصیت فرنگیس، از معدود شخصیت های، اعترافیِ ادبیات معاصر ایران به شمار می آید. جوان نقاش روی جلد قلمدان، بیدار شده از خوابی تاریخی، این سوال را مطرح می کند: من کی­ام و کجای جهان ایستاده­ام؟ پرسشی که انسانِ ایرانی در آستانۀ روزگار نو و در ملتقای برخورد تجدد با جامعه­ای سنتی مطرح می کند. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۶۷)

انتشار این رمان واکنش های متفاوتی را برانگیخت. کسانی بر آن، از جهت زمینۀ سیاسیِ ماجراهایش، خُرده گرفتند، مثلال آل احمد (ص ۴۳۵ و ۴۳۶) صفحاتی از آن را مشابه مقالات روزنامه های حزبی بازشناخت. منتقدانی همچون به­آذین، همدلیِ نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم ترین مشکل رمان می دانند و علوی را نکوهش می کنند که استادِ مبارز را به قدر کافی مثبت تصویر نکرده! (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۱۰۷ و ۱۰۸)

در عرصۀ نقد ادبی ایران، علوی به عنوان مشهورترین نویسنده چپ گرای ایران، موضوع بحث و جدل بوده است؛ عده ای برایش دل سوزانده اند و عده ای بر او خُرده گرفته اند.

نکته قابل تامل و تاسف این جاست که همزمان با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری لنین (سال ۱۲۹۶ خورشیدی)، از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰بسیاری از آثار ادبی ایران و شبه روشنفکران و مبارزان مسلح که کشور را با شرایطی آشفته و بحران زده روبرو می‌دیدند؛ بدون هیچ اطلاع و آگاهی از نظام سیاسی و اندیشه سوسیالیسی لنین و استالین، با خوشحالی از تحولات همسایه شمالی استقبال کردند و نام و توان قلمیِ خود را در خدمت آرمان های سوسیالیستی و انقلاب روسیه شوروی می گذارند؛ نمونۀ آن شخصیت «استاد ماکان».

اگر روشنفکریِ دورۀ مشروطه خاستگاهی عمدتاً روسی داشت. روشنفکری دهۀ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ بر اساس معیارهای ایدئولوژیک سوسیالیسم روسی تعریف شده است. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۱۱۱)

بزرگ علوی می خواست نویسنده شود اما هر بار سیاست، زندان، فعالیتِ حزبی و تبعید مانعی سدّ راهِ او برای آفرینش ادبی می شد. «وقتی می بینم که همکاران من چه آثار با ارزشی نوشته اند… دلم آکنده از غم می شود که چنتۀ من خالی است و از خود می پرسم چه شد که می خواستی نویسنده بشوی وسطِ راه ماندی.» (می خواستم نویسنده شوم / محمد بهارلو)

مصطفی بیان / داستان نویس

منابع:

چشمهایش، بزرگ علوی، انتشارت نگاه، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۱

پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۹۶

سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۹۹

می خواستم نویسنده شوم، گزیدۀ آثار بزرگ علوی، به کوشش محمد بهارلو، انتشارات علم، ۱۳۷۷٫