عنوان مقاله : یادداشتی درباره ی داستان کوتاه «چمدان» نوشته ی بزرگ علوی
داستان کوتاه «چمدان» در مورد جوانی است به نام «ف» که در شهر برلین تحصیل کرده است و تلاش می کند از فضای سنتی و پدرسالارانه زندگی اش فاصله بگیرد. از طرفی پدر ثروتمندش برخلاف ظاهر آراسته، سر و صورت تراشیده و کراوتش، یادگار از دنیای گذشته است. پدرش علاقه داشت همه ساعت یازده غذا بخورند و نظم و ترتیب زندگی به هم نخورد. همه پسرها و دخترها همه دورهم جمع باشند و پدر، بزرگ خانواده، بالای اتاق بنشیند، فرمان بدهد، بیایند بروند. «پدر خدای خانه است. درست انعکاس مذهب در خانواده و یا برعکس. درست دنیای گذشته!» (از متن داستان).
ف به خانم روسی به نام «کاتوشکا» علاقه مند شده بود و تصمیم داشت با او ازدواج کند. ف از طرف فریدل، پیشخدمت نوزده ساله مهمانخانه متوجه می شود که چند وقت پیش که کاتوشکا برای کرایه کردن خانه با مادرشان آمده بود مردی به اجبار همراه آنها بوده است که انگار کاتوشکا به او علاقه ندارد و مجبور است وجود آن مرد را تحمل کند. ف متوجه می شود آن مردی که تازگی با کاتوشکا آشنای پیدا کرده است قرار است شوهر او بشود.
«شاید اگر کاتوشکا خودش می توانست و عوامل دیگر او را مجبور نمی کردند، با من زندگی می کرد بدون این که زن من بشود. حالا نه پدر و نه مادر. هیچ کس او را مجبور نمی کرد اما یک دیو منحوس مندرس مهیب، پول، جامعه، محیط او را مجبور می کرد که برود خودش را بفروشد، برای یک عمر بفروشد، برای این که بتواند فقط زندگانی کند.» (متن داستان).
کاتوشکا از ف می خواهد فردا شب به مهمانخانه ی «اسب سفید» بیاید. کاتوشکا و مادرش، مهمان آن مرد هستند. کاتوشکا با این تصمیمش می خواهد ف را با آن مرد آشنا کند تا عقیده ی ف را درباره ی آن مرد بداند. ف هم قبول می کند و به کاتوشکا می گوید فردا شب به همراه پدرش به مهمانخانه ی «اسب سفید» می آیند.
فردا شب پیاده به مهمانخانه ی پدرش (اسب سفید) می رود. وقتی به اتاق پدرش می رود به او می گویند در سالن پایین مهمانخانه است. از پله ها پایین می رود و می بیند که کاتوشکا پهلوی پدرش نشسته است. پدرش صورتش را از ته تراشیده و کاتوشکا لباس آبی رنگ پوشیده است و قشنگ تر از همیشه به نظر می آید…..
«بزرگ علوی» نثری ساده و فارغ از لفاظی های زبان محاوره دارد؛ حتی در گفتگو ها نیز از شکستن نثر برای محاوره ای کردنِ آن پرهیز می کند.
علوی به زندگیِ روشنفکران و طبقه ی متوسطِ مرفه می پردازد. با وجود دغدغه های سیاسی، داستان هایش عاطفی است و در آنها زنان چهره ای فداکارتر و دوست داشتنی تر از مردان یافته اند. در داستان های علوی، زنان زبان می گشایند و امکان بازگوییِ هراس ها و آرزوهای خود را می یابند و این امر به داستان ها جاذبه ای روان شناختی می بخشد.
نویسنده در داستان «چمدان» راه ها و حدس های متفاوتی را پیش روی خواننده می گذارد و پایانی قطعی برای داستان در نظر نمی گیرد. پایان بندی های داستان کوتاه «چمدان»، «خائن» و یا رمان «چشم هایش» تلنگری سوال برانگیز به ذهن جستجوگر خواننده می زند و او را به تفکر وا می دارد.
علوی در داستان کوتاه «چمدان» کوشیده است ناهماهنگی نسل ها، سنت های کهنه، جهل و عقب ماندگی را به خواننده نشان دهد. نویسنده از دلباختگی زنان می نویسد. این زنان فقط زیبا رو نیستند، از لحاظ اخلاقی نیز پاک و فرشته هستند. علوی از احساس، فداکاری و پاکدامنی زنان می نویسد. حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» می نویسد: «زنان داستان های علوی، چون زنان داستان های تورگنیف حاضرند همه ی زندگی خود را در راه عشق فنا کنند، زیرا تنها عشق مفهوم واقعی زندگی را به آنان می چشاند. اما شرایط نامساعد اجتماعی آنها را به سوی شکست و تیره روزی می راند.»
نکته بعدی اینکه «بزرگ علوی» در داستان «چمدان» به اختلاف بین دو نسل اشاره می کند. جوان این داستان در راه ترقی و رشد با جامعه ی عقب مانده و سنت های کهنه درگیر می شود. کشمکش میان سنت های کهنه و مدرنیته در داستان کوتاه «چمدان» آشکار است. جوانِ داستانِ «چمدان» ایمان خود را به ارزش ها گذشتگان از دست داده اند و سعی بر مدرنیته کردن جامعه ی خود دارد. جامعه ی سنتی و مذهبی ایران در دوره ی پهلوی اول. این نارضایتی اجتماعی در بین روشنفکران دهه ی اول و دوم خورشیدی ایجاد شده است.
در قسمتی از داستان، ف به کاتوشکا می گوید: «تو آن قدر به پدر و مادرت عقیده داری. می دانی، من بر خلاف تو فکر می کنم. در همه چیز.»
بزرگ علوی در این داستان به پنج نکته اشاره می کند:
- مذهب: پدر، خدای خانه است. فرمان بدهد. درست انعکاس مذهب در خانواده.
- سنت: اعتقاد به پدرسالاری و فرمان بی چون و چرا پدر.
- فقر و تن فروشی: زن ها همه خود را می فروشند، بعضی در مقابل یک پول جزیی برای ساعت و روز، بعضی دیگر برای یک عمر در مقابل تامین زندگی.
- عشق: این زنان فقط زیبا رو نیستند، از لحاظ اخلاقی نیز پاک و فرشته هستند. نویسنده از احساس، فداکاری، پاکدامنی زنان می نویسد.
- اختلاف در دو نسل: پدر (سنت) و پسر (مدرنیته / اول قرن بیستم)
در پایان داستان، مرد جوان با دیدنِ پدرش در کنار معشوقه اش روی کارتی خطاب به او می نویسد: «از من خواهش کرده بودی که پدرم را به تو معرفی کنم، همان است که سر میز تو، دست چپ تو نشسته است. از من خواهش کرده بودی که عقیده ام را راجع به شوهر تازه ای که می خواهی انتخاب کنی بگویم. بسیار خوب شوهری است، تو را خوشبخت می کند.»
پایان بندی داستان «چمدان» از لحاظ روانشناسی قابل بحث است. چرا بزرگ علوی داستان را ادامه نداد!؟ چرا مرد جوان با دیدنِ پدرش کنار کشید و عقیده اش را در مورد خوشبختی در کنار زندگی با پدرش گفت!؟ بخاطر ترس از پدر یا فداکاری برای آینده دختر!؟ با وجود اینکه مرد جوان از خانواده ثروتمند بود؛ آیا نمی توانست کاتوشکا را از لحاظ مادی تامین کند!؟
در دیدار آخر بین کاتوشکا و مرد جوان، ترجیح و اختیاری از سوی کاتوشکا دیده نمی شود. تصور خواننده این هست که دختر از روی اجبار و خلاف میل باطنی اش، تصمیم به ازدواج با پیرمرد (پدر راوی داستان) گرفته است.
اولین مجموعه داستان بزرگ علوی با نام «چمدان» در سال ۱۳۱۳ منتشر شد. علوی داستان کوتاه «چمدان» را در خرداد سال ۱۳۱۱ نوشته است. سرنوشت زنان در این دوره و سنت های کهنه ی پدرسالارانه، نشان دهنده ی اعتراض نویسنده به زمانه ی خود است؛ اعتراضی که در اغلب داستان هایش می توان دید. مانند کشته شدن زن گیله مرد به تیر ژاندام ها در داستان کوتاه «گیله مرد».
داستان «چمدان» بزرگ علوی، «واقع گرای اجتماعی» همراه با لحن کنایه آمیز و انتقادی به احوال جامعه ی آن روز ایران است. بزرگ علوی در راه دستیابی به واقعیت های جامعه و بیان آنها تلاش می کند تا تلنگری به ذهن جامعه و خوانندگانِ داستانش می زند. بزرگ علوی می نویسد. شاید با نوشتنِ داستان، وجدان خفته ی جامعه ی خود را بیدار کند.
یکی از ویژگی های زندگی بزرگ علوی نزدیکی و محشور بودن او با «صادق هدایت» است که همراه با «مجتبی مینوی» و «مسعود فرزاد» گروهی به نام گروه ربعه تشکیل دادند. اعضای این گروه اغلب در قهوه خانه و رستوران دور هم جمع می شدند و در افکار و نوشته های یکدیگر بحث و انتقاد می کردند.
جمال میرصادقی در گفتگو با خبرگزاری ایبنا می گوید: «بزرگ علوی همواره روحیه ی مبارزه جویانه ی خود را در آثارش حفظ کرده و از این حیث به کلی با صادق هدایت متفاوت است. آثار هدایت رو به ناامیدی است؛ ولی علوی در داستان هایش نگاهی منفعل ندارد و آدم های داستانی اش مانند شخصیت های هدایت سرخورده نیستند.»
مصطفی بیان
چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره آذر ماه ۱۳۹۶