نخستین بار اصطلاح ادبی «واقع گرایی جادویی»، آلیخو کارپیته، نویسنده کوبایی در سال ۱۹۴۹ به کار برد. این شیوه به سرعت ادبیات داستانی جهان را تحت تاثیر قرار داد و برای بسیاری از نویسنده های جهان، شکل بیانی تازه ای شد که با آن بتوانند مسائل واقعی و تاریخی و بومی کشور خود را در داستان هایشان به تصویر بکشند. از میان آثار نویسنده های جهان، خصوصیت های واقع گرایی جادویی در کتاب های «گابریل گارسیا مارکز» برجسته تر و برتر از دیگران است؛ بخصوص در رمان های «صد سال تنهایی» و «پاییز پدر سالار».
در این گونه آثار رویا و واقعیت در داستان چنان در هم جوش می خورند که خیالی ترین وقایع، جلوه ای طبیعی و واقعی پیدا می کند و به راحتی خواننده ماجراهای آن را می پذیرد. با وجود آنکه داستان در شکل خیال به خواننده ارائه می شود اما هیچ یک از خصوصیت آن را ندارد و همین امر باعث می گردد تا این گونه داستان ها از داستان های خیال و وهم متمایز گردد. در واقع به همین دلیل است که رمان «صد سال تنهایی» مارکز را تاریخ تمثیلی و نمادین مردم امریکای لاتین دانسته اند؛ زیرا به گفته استاد جمال میرصادقی در این رمان، آمیزه ی رویا و واقعیت، خرافه و سیاست، اعتقادات مردمی و قومی، تمثیلی پربار و پرمعنی از تاریخ ذلت بار مردم امریکای لاتین به خواننده را نشان می دهد.
مارکز در مقاله ای با عنوان «واقعیت های باور نکردنی در امریکای لاتین» می گوید: «در امریکای لاتین و منطقه کارائیب هنرمندان نیاز چندانی به ابداع یا جعل داستانی ندارند. برعکس، مشکل آنها در حقیقت همیشه این بوده است که چگونه واقعیت زندگی را باورپذیر جلوه دهند و وضع ما از همان آغاز تاریخ چنین بوده است. در ادبیات ما در حقیقت هیچ نویسنده ای نیست که آثارش باور ناپذیرتر و در عین حال واقعی تر از وقایع نگاری های جزایر آنتیل باشد.»
مارکز کشف کرده است که می تواند همه ی داستان را به گونه واقعیت – جادو روایت کرد به طوری که شکل رمان آشفته نشود بلکه صورت تازه و خوب از رمان را نیز بیآفریند. مارکز زمان ها را در داستان هایش به هم ریخته، از گذشته های دور به گذشته های نزدیک و از گذشته های نزدیک به حال و از حال به زمان های بی نشان حرکت کرده و نظم و ترتیب زمانی حوادث را به هم زده است و یکی از دلایل موفقیت و ماندگاری کتاب «صد سال تنهایی» همین مساله است. خواننده با خواندن صد سال تنهایی به یاد مرگ دوستان و نزدیکان خود می افتد که در رویاها و خاطره هایش همیشه زنده اند، گرچه مرده اند، زندگی خود را در خواب های او ادامه می دهد و یاد و خاطره ی آنها در زندگی اش تاثیر می گذارند. «جف ولف» منتقد ادبی درباره صد سال تنهایی نوشته است: «کتابی است که مدت ها بین ما خواهد ماند، منحصر به فرد است و سرو پا جادوست، معجزه گر است.»
داستان نویسان برای ورود به دنیای الهام، عادت های خاصی دارند. مارکز نیز از آن دسته نویسندگانی بود که گاه زیر دوش حمام به موضوع های بکر داستانی اش دست می یافت.
او همیشه و همه جا گفته است که شیوه ی نگارش آثارش را مرهون خانواده عجیب خودش و تاثیر کتاب های جویس، فاکنر و کافکا بر او بوده است. حتی در مصاحبه ای یادآور شده که بعضی از آثارش را تحت تاثیر قصه های هزار و یک شب نوشته است.
آثار مارکز گرچه پر از راز و نمادهاست و همواره به واقعیت های تاریخ نظر داشته است؛ اما قلم واقع گرای جادویی اش را با سودجویی از افسانه آفرید.
این یادداشت در هفته نامه چلچراغ/ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ به چاپ رسید