همه نوشته‌های mostafa bayan

نویسندگان و شاعران ادبیات کودک و نوجوان در نیشابور

فرهاد حسن زاده ، نویسنده ی ادبیات کودک و نوجوان
چهارشنبه / ۶ مرداد ۹۵

ادبیات کودک

از سمت راست :
مصطفی خرامان (داستان نویس) ، شیوا حریری (داستان نویس ، ویراستار و مسئول بخش نوجوان نشریه دوچرخه) و عبدالرحمن اونق (داستان نویس)
کاروانسرای شاه عباسی
چهارشنبه ۶ مرداد ۹۵

ناصر کشاورز

ناصر کشاورز / شاعر و نویسنده ی کودکان

آرامگاه خیام / چهارشنبه ۶ مرداد ۹۵

یکصدمین سالگرد تولد صادق چوبک در نیشابور

نهمین نشست از شب های ادبی «انجمن داستان سیمرغ» با عنوان «شب صادق چوبک» با موضوع نقد و بررسی اندیشه و آثار صادق چوبک اختصاص داشت. این نشست به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد صادق چوبک با حضور عباس کرخی، سرپرست محترم اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان نیشابور، اساتید دانشگاه، داستان نویسان و علاقه مندان به داستان، بعد از ظهر یکشنبه سوم مرداد ماه ۱۳۹۵ در کتابکده ی فرّ اندیشه برگزار شد.

در ابتدای جلسه، مصطفی بیان دبیر انجمن داستان سیمرغ به زندگینامه ی صادق چوبک پرداخت و گفت: «او به معنای واقعی کلمه یکی از نویسندگانی بود که به شدت از خودنمایی بیزار بود و نسبت به خود و حتی آثارش سکوت پیشه کرد.»

دکتر مهری امینی ثانی به مکتب ناتورالیسم و تفاوت های آن در ایران و غرب اشاره کرد و گفت: «ناتورالیسم یا طبیعت گرایی اوایل قرن نوزدهم شکل گرفت و تا اوایل قرن بیستم امتداد یافت. این جنبش ادبی در ادامه ی رئالیسم بر پایه ی یک رئالیسم افراطی بنا شد و بر توصیفات جز به جز زندگی تاکید می کرد.» امینی ثانی در ادامه می گوید: «چوبک، ناتورالیست ایرانی است و با  امیل زولا فرق دارد.»

دکتر محمد صادقی به بررسی ساختار اندیشه صادق چوبک در داستان نویسی می پردازد و می گوید: «چوبک، شخصیت ‌پردازی قدرتمند است که به دقت تمام جزییات را درباره‌ ی شخصیت ‌هایش بیان می‌کند.»

استاد حجت حسن ناظر، به فیلم «تنگسیر» ساخته ی امیر نادری اشاره کرد و گفت: «این فیلم محصول سال ۵۲ است و امیر نادری برای ساخت این فیلم، جایزه ی بهترین کارگردانی را از جشنواره فیلم سپاس دریافت کرد. از ویژگی های موفقیت این فیلم به حضور لوریس چکناواریان (آهنگساز)، نعمت حقیقی (فیلمبردار) و درخشش بازیگرانی مانند بهروز وثوقی و پرویز فنی زاده اشاره کرد.»

در این نشست، چهار داستان کوتاه اثر صادق چوبک توسط خانم ها مهرنوش چمنی، زهره احمدیان، مینا قدیریان و ملیحه گلستانی نیا قرائت شد که در پایان برنامه از طرف انجمن داستان سیمرغ، چهار جلد کتاب به رسم یادبود به آنها اهدا شد.

درباره ی رمان «سپیدتر از استخوان» نوشته ی حسین سناپور

درباره ی رمان «سپیدتر از استخوان» نوشته ی حسین سناپور

 

رمان «سپیدتر از استخوان» آخرین اثر حسین سناپور است. داستان، روایتی است از یک شب از زندگی کاری دکتر ادیب (پزشک اورژانس) که در اورژانس بیمارستانی مشغول به کار است. داستان از دید اول شخص روایت می‌شود. راوی داستان (دکتر ادیب) مجبور است کنش و واکنش‌های زیادی، چه در برخورد با بیمارها و چه با پرستارها و دیگر دکترهای بیمارستان مانند تعامل با پرستارها، داستان دوستش فرزاد و همسرش شیوا برای خروج از کشور، برخورد با دکتر مفخم و … در داستان داشته باشد. در این میان دختری جوان (ماهرخ) را به اورژانس می‌آورند که خودکشی کرده و او را به یاد خواهرِ خودش، سوفیا می‌اندازد که چند سال پیش خودکشی می‌کند و می‌میرد (ازقضا خودکشی در این رمان مفهومِ محوری است). دکتر برای اولین بار حس می‌کند که باید دست به کاری بیشتر از وظیفه پزشکی‌‌ اش بزند.

بیمارستان در این رمان فضایی است که آدم ها در دروازه ی مرگ و زندگی ایستاده اند و از «مرگ» و «پوچی» سخن به زبان می آورند (نماد). دکتر ادیب از شغلش و از بوی مرگی که در راهروهای بیمارستان می‌پیچد، متنفر است. حس می‌کند خود و همکارانش به نوعی دستیار عزرائیل (نماد) هستند. هرچند در این رمان، شخصیتی با عنوان دکتر مفخم (جراح بیمارستان) به عنوان «عزرائیل» به خوانده معرفی می شود. زیرا بیماران زیادی زیر دستش می میرند و پرستارها و دکترها، پشت سرش او را عزرائیل خطاب می‌کنند!

«وجدان؟ مفخم؟ افتخارش به این است که کشته هاش کمترند از نجات یافته هاش. باور می کنی این را می گفت و می خندید؟ خب، عزراییل مگر غیر از این است؟ گفت هر شب همین ها را می شمرد و بعد می خوابد!» (صفحه ۱۲ کتاب).

«مفخم می گوید: من که خدا نیستم …. هستم؟» (صفحه ۴۹ کتاب).

زبان داستان ساده و روان است و نویسنده موضوع تکراری را در قالب داستانی جذاب و پُرکشش به خوانده ارائه می دهد. نویسنده، خوانده را قدم به قدم با متن پیش می برد و ماهرانه، کلمات را با استفاده از زبان روانشناسانه روی کاغذ می چیند.

در ابتدای داستان، خوانده بلافاصله وارد ماجرای اصلی داستان نمی شود. نویسنده سعی می کند با استفاده از حلِ معما در ذهنِ خوانده، او را به ادامه ی خواندن داستان دعوت کند. معمای اصلی رمان با آمدن دختری با نام ماهرخ شکل می گیرد و نویسنده با طرح داستان های «تعامل با پرستاران» و «ارتباط دوستش فرزاد با همسرش» و «دکتر مفخم» سعی بر گره گشایی معمای اصلی داستان در انتهای داستان می کند.

«یک پرستار علیه همه، علیه طبیعت و سرنوشت. نمی فهمد بیمارستان جایی است که آدم ها منطقِ مُردنِ خودشان و کسان شان را پیدا می کنند. نه بیشتر. نمی فهمد که ما بیشتر روی ذهن آدم ها کار می کنیم تا جسم شان. آماده کردن ذهن با کار کردن روی جسم. فقط همین. خیال می کند ما صوراسرافیل ایم» (صفحه ۲۲ کتاب) .

داستان، دری را برای خوانده و افکار جامعه اش می گشاید. او از خوانده می خواهد در پایان داستان «فکر» (تفکر مثبت) کند. نوعی معصومیت و نادانی در فضای داستان مشاهده می شود. نویسنده می نویسد از جامعه ای که شاید به پوچی و بن بست رسیده باشد و مرگ (خود کشی) را رهایی می داند!

نویسنده از خواننده می پرسد: «آیا می توان عزرائیل زندگی ام را از بین ببرم!؟»

رمان «سپیدتر از استخوان»، درونمایه انتقادی، فلسفی و روانشناسانه دارد. تعلیق عالی داستان، فضاسازی مناسب، شخصیت پردازی از نقاط قوت داستان است. گره ی داستان، سرانجام در پایان داستان خوب باز می شود و پاسخ های خیلی خوبی در ذهن خواننده ایجاد می کند.

نویسنده، شعار نمی دهد و از شعار دادن پرهیز می کند. راوی (نویسنده) به «روح»، «مرگ» و «معجزه» اعتقاد دارد.

سوالی که در ذهنِ من ایجاد شد این بود: چرا نویسنده نامِ «ادیب» را برای راوی داستان انتخاب کرده است!؟ آیا او یک «پزشک ادیب» است؟ او برای اولین بار حس می‌کند که باید دست به کاری بیشتر از وظیفه پزشکی‌‌ اش بزند.

راوی داستان، آدمِ آرام، کم حرفی و درونگرا است. خودش می گوید: «نقش من این است. سکوت.» به زحمت می شود از او حرف بیرون کشید. راوی می گوید: «می دانم آدم ها اصلاً چرا باید حرف بزنند. آن هم وقتی می دانند چیزی ندارند. وقتی می دانند حرف هاشان ارزشی ندارد. چی دارد این زندگی که این قدر حرف براش در می آورند؟ نمی دانم. حالا بوی دود را فقط می فهمم، که گلومم را دارد پُر می کند و گلوم دارد کم کم تنگ می شود. فقط همین تن است که زبانش را می فهمم. شاید» (صفحه ۳۹ کتاب). فرزاد می گوید: «از این که بی رگ می آیی و می روی، حالم بد می شود… انگار نه انگار که کی دارد توی بیمارستان و هر جای دیگر، چه به روز مردم می آورد» (صفحه ۶۱ کتاب). او (دکتر ادیب) زیاد ویترین مغازه را نگاه می کند. ویترین لباس فروشی زنانه. انگار یک چیزی که پشتِ ظاهرِ لباس ها پنهان است؟ نویسنده پاسخ می دهد: «شاید همه مان یک خواهر از دست رفته داریم» ادیب عذاب وجدان دارد. نمی داند. یک طورهایی خود را در مرگ خواهرش مقصر می داند. شاید او به حرف های سوفیا گوش نداد و منجر به مرگ او شد!

راوی (دکتر ادیب) آدم ها را «موش کور» مثال می زند، که چطور سرش را و سبیل هایش را می چرخاند این طرف و آن طرف و با پنجه هایش تندتند همه چیز را امتحان می کند، بر می دارد، می جود، تف می کند، قورت می دهد، و سبیل هایش مدام تکان می خورند. نویسنده می نویسد: «دلم می خواهد بالا بیاوریم، روی همه ی این دیوارها و سقف ها و خیابان ها. دلم می خواهد مثل موش کور خودمان را حبس کنم و درِ خانه مان را روی همه ببندم. دلم می خواهد توی روی آدم ها به شان بخندم»

به عنوان تنها ضعف این داستان باید به پایان تقریبا قابل پیش بینی آن اشاره کرد اما همین پایان بندی در داستان بسیار خوب طراحی شده و نویسنده ماهرانه مفاهیمی را دستمایه کار خود در حیطه ادبیات داستانی قرار می دهد که می تواند برای جامعه اش سازنده باشد. شخصیت های داستانی اش، واقعی هستند و از دل جامعه برخاسته اند. روی این اصل خواننده می تواند به راحتی با شخصیت ها و حوادث داستانی اش ارتباط برقرار کند.

در آخرین اثر حسین سناپور، نویسنده دغدغه های اجتماعی را چاشنی حل معما کرده است. آسیب پذیری جامعه مدرن را هدف قرار داده و با نگاه روانشناسانه و منتقدانه اش، داستان را بر روی کاغذ می آورد.

«حالا می فهمم. مرگ این شکلی است. تو جایی دراز کشیده ای و خیال می کنی داری زندگی ات را می کنی، اما دستی دارد می بردت طرفِ سردخانه. فقط وقتی شاید بفهمی که سرما تا مغزِ استخوانت رسیده باشد. تو نه دست را می بینی و نه رارو را، نه آدم های توی راهرو را، که ایستاده اند و نگاهت می کنند. بعد بر می گردند سرِ کارهاشان» (صفحه ۸۷ کتاب).

رمان «سپیدتر از استخوان» تنها یک رمان نیست بلکه تفکر عمیقی در آن جریان دارد که خواننده را وادار می کند نسبت به جهان اطرافشان حساس تر باشند و در مواجهه با وقایع متاثر کننده بی تفاوتی را کنار بگذارد و کمی متفکرانه (تفکر مثبت) رفتار کند. آنچه تاثیرگذاری این داستان را تضمین می کند فرم روایی اثر و خلاقیت نویسنده است. در این داستان، نویسنده به سراغ جامعه ی امروز خودش رفته است و «واقع گرا» آن را می نویسد.

مصطفی بیان

این مقاله در شماره ی ۷۲ (مرداد ماه ۱۳۹۵) در ماهنامه ی ادبیات داستانی چوک به چاپ رسیده است.

درباره ی رمان «دختر پرتقالی» نوشته ی یوستاین گردر

درباره ی رمان «دختر پرتقالی» نوشته ی یوستاین گردر

 

حال و هوای رمان «دختر پرتقالی» مانند رمان «مرد داستان فروش» اش است. تشکیل شده از یک داستان کلی با روایت هایی گوناگون، حول محور پرسش های فلسفی فراوان. اثری نسبتاً خوب با دیالوگ های تاثیر برانگیز. انگار خواننده تصور می کند ، رمانِ «مرد داستان فروشِ» یوستاین گردر را مجدد می خواند!

«یوستاین گردر» رمانِ «دختر پرتقالی» را دو سال بعد از نگارش رمان «مرد داستان فروش» منتشر کرد و سه سال بعد توسط «مهوش خرمی پور» به فارسی برگردانده و بیش از ده بار تجدید چاپ شد.

رمان «دختر پرتقالی» گفتگوی فلسفی و شاعرانه بین پدر و پسری است که در دو زمان مختلف زیسته‌ اند. پدر ماجرای آشنایی با دختری را به شیوه‌ ای جذاب (به طریق دست نوشته) برای پسرش بازگو می‌کند و در نهایت، پسر با خواندن یادداشت‌های پدرش، دید جدیدی نسبت به زندگی پیدا می‌کند.

«حالا قرار است هر دو با هم کتابی بنویسیم. این ها اولین سطرهای این کتابند که من به تنهایی به روی کاغذ می آورم اما به زودی پدرم نیز مرا همراهی می کند. زیرا او حرف های بیشتری برای گفتن دارد» (صفحه ۵ کتاب).

داستان توسط راوی ، پسری پانزده ساله روایت می شود. اسمش «جرج رِد» است و به همراه مادرش، یورگن (ناپدری) و میریام (خواهر کوچک و هجده ماهه) زندگی می کنند. جرج رِد به طور اتفاقی به دست‌ نوشته‌ ای از پدرش دست می‌یابد. در حالی که پدرش (پزشک هم بوده) یازده سال پیش به دلیل ابتلا به بیماری صعب‌ العلاجی از دنیا رفته بود و در آستانه ی مرگ، نامه ی دور و درازی برای پسرش از خود به جا گذاشته بود. به گفته مادرش، بیشترین غم و اندوه پدر در آستانه مرگ این بوده‌ که پیش از آن که بتواند پسرش را بشناسد، باید بمیرد.

پدر داستان دختر پرتقالی را نوشت که وقتی جرج رِد بزرگ شد آن را بخواند و بتواند آن را درک کند. «در واقع او نامه ای به آینده نوشت» (صفحه ۹ کتاب).

داستان توسط راوی طوری روایت می شود که به گونه ای خواننده احساس می کند شخصیت داستانی ، خود نیز خالق شخصیت پدرش و یا توسط نویسنده در نقشِ پدر خلق شده است. داستان بر روی یک خط صاف و مستقیم با یک حادثه (و آن کشف دست نوشته های پدر) آغاز و بدون هیچ حادثه ای کشش دار با خلق سوالات فلسفیِ درونی انسانی به پایان می رسد. در واقع خواننده از نگاه راوی به سوالات مهیج و تکان دهنده و پاسخ های درونی نویسنده که توسط راوی پرسیده و در در مسیر داستان روایت می شود به «پاسخ» (در نهایت ، پاسخی که خود نویسنده به تمام سوالات فلسفی می دهد) می رسد!

«سرگیجه گرفته بودم. این دیگر چه بود؟ نامه ای از پدرم؟ اما آیا این نامه واقعی بود؟» (صفحه ۱۱ کتاب).

لحن راوی پرسشگر است. همه ی شخصیت های داستان ، جزء پدر ، پسر و دختر پرتقالی کم رنگ است. انگار نویسنده در این کتاب سعی نداشته خواننده را درگیر شخصیت های فراوان داستانش کند.

کشمکش های درونی پدر و پسر که با روایت جزئیات تصویری و دیالوگ ها و واکنش های نسبتاً پُر اهمیت شخصیت پدر در برابر سوال های بی پاسخ درون مغزش نشان داده می شود تعلیق نسبتاً کم رنگی برای ادامه دادن داستان در ذهن خواننده ی کنجکاو ایجاد می کند و خواننده با ادامه ی داستان، لایه های پنهان شخصیت پدر را بیشتر می تواند کشف کند.

رمان، روان و ساده است و نمی توان گفت جذاب و خوشخوان است. جملات به صورت سوالی و گاهی شعاری مقابل چشمان خواننده هویدا می گردد. اما خواننده را مجبور نمی کند به یک نفس، خواندنِ داستان را به پایان برساند.

از نکات منفی داستان می توان به حوادث فرعی مثل فرصت های پیش آمده برای صحبت با دختر پرتقالی، داستان جستجوی دختر پرتقالی در گوشه کنار محله ی فروگنر، داستان بلیت بخت آزمایی و … اشاره کرد که تاثیر چندانی بر روی شکل گیری روایت داستانی ندارد و نویسنده می توانست خلاصه تر به آنها بپردازد (تا حجم کتاب کم تر می شد) و خواننده را مجبور نمی کرد که سرسری رد شود!

از دیگر نکات منفی داستان، راوی و یا بهتر بگویم نویسنده داستان ، بیشتر گزارش داستان را می دهد تا «داستان» بگوید.

دیالوگ های پُرمایه و تصویری سازی نسبتاً خوب باعث می شود به رقم ضعف سایر عناصر داستانی که در داستان وجود دارد، خواننده تا انتهای داستان با نویسنده همراه شود. نویسنده در پی آن است که دغدغه های درونی خود را به شکل روایت داستانی (زبان داستان) به خواننده منتقل کند. زبانی (زبان داستانی) که می تواند به سادگی به جامعه تزریق شود تا قابل فهم باشد.

شاید این کتاب برای خوانندگان علاقه مند به رمان، جذابیت نداشته باشد اما برخی از دیالوگ ها و تلنگرهای سوال برانگیز و رازهای درونی در ذهن نویسنده می تواند تاثیر مثبتی در نگرش خواننده داشته باشد.

یکی از دلایل پُر فروش بودن این کتاب را می توان به «عنوان کتاب» اشاره کرد. خودِ عنوان داستان گاهی به فروش کتاب کمک می کند. انتخاب «عنوان داستانِ» جذاب و خواننده پسند ، می تواند بخشی از بار سنگین فروش کتاب را کم کند و به خواننده القا کند که کتابِ جذابی خریداری کرده است.

«روح الله مهدی پور عمرانی» در کتاب «آموزش داستان نویسی» می نویسد: «ویژگی های یک عنوان خوب را برای داستان می توان به نو و تازه گی و خوش آهنگی و خوش ترکیبی اشاره کرد. عنوان یک داستان خوب نباید فریبنده باشد و طرح داستان را لو ندهد.»

«یوستاین گردر» خلاقیت زیادی در انتخاب «عنوان جذاب داستان» دارد. مانند رمان «دختر پرتقالی» ، «مرد داستان فروش» ، «قصر قورباغه ها».

«ما متعلق به این سیاره هستیم و این امر بدیهی است و بدون شک در قسمتی از طبیعت این سیاره، از میمون ها و خزندگان یاد گرفته ایم که زاد و ولد کرده، تعدادمان را افزایش بدهیم و من هیچ اعتراضی به این موضوع ندارم و نمی خواهم همه چیز را زیر سوال ببرم. منظورم فقط این است که نباید این موضوع باعث شود که نتوانیم جلوتر از دماغمان را ببینیم» (صفحه ۵۹ کتاب).

«یوستین گردر» یک معلم فلسفه است. نویسنده همانند شخصیت پدر (پزشک بوده است)، باید با سعی و کوشش، تفسیر علایم و نشانه ها را خوب بیاموزد و با حوصله ی یک کارآگاه، قادر به تشخیص بیماری های جامعه باشد و با اشتیاق بیماری های کمیاب (سوال های بی پاسخ) را ردیابی کند.

«این انسان چیست؟ ارزش هر انسان چه قدر است؟» (صفحه ۱۳۶ کتاب).

نویسنده در این رمان در مواردی بسیار از واژه ی «معما» استفاده کرده است. برای درک بهتر جهان (معمای فکری و ذهنی). نویسنده می نویسد: «شاید حل معما درون خودمان باشد. از آن جا که ما در این جا هستیم. پس ما خود جهانیم اما شاید آفرینشمان تکمیل شده باشد. بدیهی است که تکامل جسمانی انسان ها از تکامل فکری و روانی آنها پیشی گرفته است. شاید اصل و ماهیت روح و روان، یعنی عاملی لازم و ضروری برای شناخت کائنات، در این جهان وجود خارجی داشته باشد» (صفحه ۱۳۷ کتاب).

«بسیاری از انسان ها، زندگی در این افسانه ی بزرگ چنان زیباست که وقتی به روزی فکر می کنند که سرانجام این زندگی به پایان می رسد اشک در چشمشان جمع می شود. در این جا همه چیز چنان خوب است که فکر کردن به زمانی که در آن دیگر روزهای دیگری را نخواهیم دید خیلی دردناک است» (صفحه ۱۵۶ کتاب).

این رمان نفوذ بیشتری در میان خوانندگانِ کنجکاو و علاقه به فلسفه دارد بخصوص اگر از زندگی، تصویر فلسفی ترسیم کنند. تصوری که در هر جای دنیا می تواند در ذهن هر انسانی اتفاق بیفتد؛ مانند افتادن سیب بر سر نیوتن.

زندگی مملو از اتفاق های به ظاهر بی اهمیت (مانند افتادن سیب نیوتن) است اما انسان هایی هستند مانند یوستین گردر که هر زمان سیبِ نیوتن بر سرشان می افتد از آن سیب به ظاهر ساده داستانی خلق می کنند با سوال های فلسفی فراوان (انسان ساز) که می تواند تاثیری مثبت برای هر آدمی (خواننده داستان) داشته باشد.

داستان «دختر پرتقالی» را می توان این طور گفت که پرتقال های دختر (سیب نیوتن) در ذهن پدرِ فیلسوف (نیوتن یا نویسنده) تلنگری ایجاد کرد و پاسخِ سوال های فلسفی خود را از طریق دست نوشته (روایت داستانی) به پسرش (خواننده) انتقال داد. در واقع او نامه ای (به زبان داستان) به آینده نوشت.

مصطفی بیان

این مقاله در ماهنامه ادبیات داستانی چوک (شماره ۷۱) تیر ۱۳۹۵ به چاپ رسیده است.

نشست «سورئالیسم در ادبیات داستانی» در شبِ بارانی

هشتمین نشست از شب های ادبی «انجمن داستان سیمرغ» به موضوع «سورئالیسم در ادبیات داستانی» اختصاص داشت. این نشست با حضور «میثم کیهان نژاد» داستان نویس و منتقد ادبی ساکن مشهد و تعداد قابل توجهی از نویسندگان و علاقه ‌مندان به ادبيات داستانی ، بعدازظهر بارانیِ پنجشنبه ۱۳ ام خرداد ماه در کتابکده ی فرّ اندیشه برگزار شد.

کیمیا امینی ، کارشناس ارشد ادبیات فارسی در ابتدای جلسه به موضوع «مرز میان خیال و تخیل با رویکردی بر گونه های فانتزی و سوررئال» پرداخت و گفت: «قلمرو داستان های خیال و وهم وسیع است از رمان های حیرت انگیز ارباب حلقه ها اثر جی.آر.آر. تالکین گرفته تا داستان های کوتاه فانتزی و قسمتِ اساطیری قصه های شاهنامه فردوسی.»

میثم کیهان نژاد ، داستان نویس و منتقد ادبی ساکن مشهد به زیان سورئال و تفکر صادق هدایت در رمان بوف کور پرداخت و گفت: «هشتاد سال گذشت اما بوف کور فهمیده نشد، بلکه بد فهمیده شد! دغدغه های درونی و بیرونی نویسنده باعث شد تا فضای خاکستری رمانِ بوف کور کدر نشان داده شود.»

مجید نصرآبادی ، داستان نویس و مدرس داستان به سوررئالیسم و تفکر مدرن پرداخت و با اشاره به اندیشه و قلمِ صادق هدایت گفت: «صادق هدایت در هند زندگی کرد. فرقه های مختلفی را از نزدیک دید. وقتی می خواهد داستانی بنویسد همه ی عوامل تجربی و دیداری به کمکش می آیند. پس دنیای ناخودگاه صادق هدایت، سرچشمه از تجربه ها و دیده هایش است.»

پایان بخش برنامه، قرائت بخش کوتاهی از داستانِ «به تماشای شکوفه ها» اثر جمال میرصادقی بود که توسط مصطفی بیان ، داستان نویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ خوانده شد.

 

سورئالیسم 2

درباره ی رمان «سه نفر در برف» نوشته ی اریش کستنر

عنوان مقاله: درباره ی رمان «سه نفر در برف» نوشته ی اریش کستنر

رمان «سه نفر در برف» نوشته ی اریش کستنر، لحنی طنز آمیز دارد و جذاب و خواندنی است که خواننده را با خود تا پایان داستان می کشاند. «اریش کستنر» داستان نویس، شاعر، فیلم نامه نویس و طنز پرداز مشهور آلمانی است که در سال ۱۸۹۹ در آلمان به دنیا آمد. در توضیح کتاب درباره او و رمان «سه نفر در برف» آمده: «کستنر از داستان‌نویسان برجسته آلمانی است که به ‌واسطه طنزی پُر مفهوم و قلمی نزدیک به زبان مردم، در کشور خود محبوبیتی خاص دارد. وی در مقام ادیبی اخلاق‌ گرا بیش از همه کودکان و نوجوانان را مخاطب آثار خود قرار می‌دهد. رمان دلنشین او سه نفر در برف به موضوعی می‌پردازد که در ادبیات جهان همیشه تازه است. و آن اینکه جامعه اگر آلوده رنگ و ریا باشد، آدم‌ها ارزش یکدیگر را بر اساس ظاهر می‌سنجند».

کستنر در آستانه ی سی و پنج ساگی، این رمان را در فضای آمدنِ دارودسته ی هیتلر روی کاغذ آورد. دقیقا یکسال قبل از ممنوع القلم شدن و سوزانده شدنِ نوشته هایش در تظاهرات فاشیستی . در زمانی که حوادث عجیبِ زیادی در کشورش و شاید تمام جهان در حالِ جان گرفتن بود.

کستنر می نویسد: «وقتی دو نفر یک فکر بکنند، آدم باید از خدا چیزی بخواهد!» (صفحه ۲۰ کتاب).

داستان از زمانی آغاز می شود که روزنامه ی محلی، نامِ دو برنده ی جایزه ی ادبی ای را چاپ می کند که توسط کارخانه های گردِ رختشویی «پاک و سفید» توبلر برگزار شده است. جایزه ی اول را یک دکتر جوانی به نام هاگه بورن می برد و جایزه ی دوم نصیب شخصی ثروتمند به اسم آقای شولتسه می شود. برنده های خوش شانس برای دو هفته خوشگذرانی در گراند هتل بروک بویرن با هزینه ی رفت و برگشت با قطار درجه ی دو به کوه های آلپ می روند.

توبلر، مدیر کارخانه های «پاک و سفید» این مسابقه را ترتیب داده است (نویسنده، علت برگزاری این مسابقه را در داستان توضیح نمی دهد)، و نکته ی خیلی عجیب این که خودِ آقای توبلر از روی هیجان و تفریح، با نام مستعار «شولتسه» در این مسابقه شرکت می کند و جایزه ی دوم را می برد!

آقای توبلر با وجود مخالفت دخترش «هیلده»، این بار، نه به اسم توبلر ثروتمند، بلکه در جلد یک فقیر به نام شولتسه (برای تنوع) سفر می کند. توبلر در جواب مخالفت اطرافیانش می گوید: «تقریبا فراموش کرده ام که مردم واقعا چه جورند! می خواهم این قفس بلوری را که در آن نشسته ام خرد کنم.» یوهان گفت: «ممکن است خرده شیشه ها چشم تان را مجروح کند!» (صفحه ۳۱ کتاب).

هیلده، یوهان کسلهوت (راننده ی شخصی توبلر) را همراه پدر می فرستد و از او قول می گیرد که دست کم هر دو روز یک بار گزارشی مشروح از آنچه در سفر روی داده است برای او بفرستد.

از طرف دیگر، دکتر فریتس هاگه بورن (برنده ی مقام اول مسابقه ی ادبی) علاقه ی عجیبی به تبلیغات تجارتی دارد، به همین دلیل رساله ی دکتری اش را در همین زمینه نوشته است، درباره ی «قوانین روان شناختی حاکم بر تبلیغات»! از وقتی تحصیلاتش تمام شده چند جا کار کرده، اما شرکتی که در آن کار می کرد ورشکسته شد و حالا بی کار و عصبی است. مادرش خبرِ برنده شدن در مسابقه کارخانه های گردِ رختشویی توبلر را به او می رساند. دکتر در پاسخ مادرش گفت: «ای کاش می شد تو با این بلیت مجانی یک جایی بروی! تو تمام عمرت پایت را از این شهر بیرون نگذاشته ای!» اما مادرش بدون توجه به حرف های فرزندش، به او دلگرمی می دهد که سی سال پیش، همراه با پدرت به مسافرت رفته است و از فرزندش می خواهد که همین امشب به سینما برود، زیرا فیلمی درباره ی کوه و برف نمایش می دهند.

سفر شروع می شود و آقای توبلر با نام مستعار «شولتسه»، در جلد یک فقیر کهنه پوش به همراه راننده اش یوهان که در هیات یک ثروتمند وارد گراند هتل بروک بویرن می شوند و از طرف دیگر دکتر جوان و فقیر، هاگه بورن در اثر یک سوء تفاهم به عنوان یک میلیونر شناخته می شود. حالا میلیونری که گدایش می پنداشتند، با فقیری که میلیونرش می دانستند رو در رو می شدند. ابر سیاه سوء تفاهم که آبستن توفان بود بر هتل بال می گسترد و متراکم می شود.

«هاگه بورن لبخندی زد و گفت: «اینجا هیچ چیز بعید نیست. من گمان می کنم که ما به هتل فوق العاده عجیب و مضحکی آمده ایم» (صفحه ۷۴ کتاب). «هتل» ، مفهوم واژه ی کنایه آمیزی است به دنیای امروز ما! چرا برخی از مردم در خانه های مفلوک زندگی می کنند حتی گنجه برای لباس ندارند و برخی در خانه های مجلل!؟ «جواب من به مسابقه نباید این قدرها بدتر از مال او بوده باشد» (صفحه ۸۹ کتاب).

نویسنده می نویسد: ما نمی خواهیم کسی جز اینکه هستیم باشیم. احساس خوشبختی گناه نیست! چیزی است که نصیب همه کس نمی شود! پس «مال دنیا اغلب لبخند خداست به کسانی که از جهات دیگر دست شان کوتاه مانده است!» (صفحه ۱۵۹ کتاب). اریش کستنر معتقد است: «مزایای ثروت بیش از آنکه فکر کنی محدود است!».

مدیر هتل به همراه تعدادی از مهمانان، بخاطر شهرت هتل و شکایت بعضی از آنها تصمیم می گیرند آقای شولتسه را با پول راضی کنند تا هتل را ترک کند. آقای شولتسه (توبلر) با شنیدن این پیشنهاد رنگش می پرد و با تاثر می گوید: «پس به نظر شما فقر نه فقط عیب است بلکه وصله ی ننگ است!» (صفحه ۲۱۹ کتاب).

«سه نفر در برف» که با طنز کنایه آمیزش، خنده را به لب خواننده می کشاند، ما را به سوی اندیشه و تفکر فرا می خواند. او از ما می خواهد که عجولانه و بی تدبیر نسبت به رفتارهای مختلف جامعه زود قضاوت ناصحیح نکنیم. حتی نقد کنایه آمیزش به طرف روزنامه ها کشیده می شود و در چند نقطه از داستان، روزنامه ها را به «دروغ گویی» متهم می کند (صفحه ۳۰ و ۳۰ کتاب).

سبک واقع گرایی اجتماعی و انتقادی داستان، با دقت و زیرکی نویسنده در بکارگیری نشانه ها و عنصر «گفت و گو»، کاملا برای خواننده هویداست.

نویسنده هوشمندانه در به کارگیری عنصر گفت و گو و لحن داستان در پیش بردن داستان بسیار تواناست و توانسته از این عناصر، به خوبی در نقاط مختلف استفاده کند و در نهایت موجب سادگی، روان بودن و یک دستی داستان بشود.

در مورد عنصر «شخصیت پردازی» هم تلاش زیادی صورت گرفته و شخصیت های داستان به خوبی و پخته از کار در آمده اند.

«مدیر هتل، آقای کونه … اسکی باز ماهری است. صبح، بعد از صرف صبحانه به کوه می زند و غروب بر می گردد. شب ها با بانوان مهمان که از برلین و لندن و پاریس به هتلش آمده اند می رقصد. مجرد است و مهمانان خاطرش را می خواهند و نمی توانند غیاب او را تاب آورند» (صفحه ۵۵ کتاب).

رمان «سه نفر در برف» اریش کستنر، داستانی مرتب و استخوان دار است. کستنر، تبحر خاصی در خلق تصویرسازی داستان دارد. در واقع خواندنِ داستان، شبیه دیدنِ یک فیلمِ سینمایی است.

«برف دوستان، آن بالا، از فرط خوشی، از لذت تماشای افق فراخ، با آخرین بقایای عقل خداحافظی می کنند و اسکی به پا می بندند و از روی برف یخ زده یا نرم و پنبه ای از روی تخته سنگ های یخ پوش یا نرده های مرز مزارع، که در برف باد آورده فرو رفته و ناپیدایند می جهند و با سیری شکن شکن، خمیده، یا راست، از مسیرهای هولناک نزدیک به قائم فرولغزان، همچون برق شتابان به جانب ته دره می روند» (صفحه ۵۷ کتاب).

در کنار خلاقیت نویسنده، ترجمه ی بی نظیر «سروش حبیبی» در زیبایی داستان نقش یسزایی دارد. ترجمه ی بی نظیر کتاب، حداقل برای خواننده های حرفه ای و علاقه مند به رمان های خارجی، بی نقص، روان و به اندازه ی خود داستان، شیرین و جذاب است.

و کلام آخر این که این کتاب به ما می آموزد که از قضاوت عجولانه، وعده های دروغین، پز های تو خالی و ظاهر بینی بکاهیم. رمانِ «سه نفر در برف» به موضوعی می پردازد که برای تمامِ زمان ها، همیشه تازه است. توصیه می کنم رمان را بخوانید.

مصطفی بیان

این مقاله در ماهنامه ادبیات داستانی چوک (شماره ۷۰) خرداد ۱۳۹۵ به چاپ رسیده است.

نشست انجمن کتاب سیمرغ با تیم معرفی پایتخت کتاب ایران

نشست انجمن کتاب سیمرغ با تیم معرفی پایتخت کتاب ایران

سه شنبه ۲۸ اردی بهشت ۱۳۹۵ / کتابخانه ی دکتر شریعتی نیشابور / ساعت ۱۸ الی ۲۰

 

ایستاده از سمت راست:

خانم قدمیاری ، خانم صفایی ، دکتر نوری زاده ، مصطفی بیان ، آقای سیدآبادی (داستان نویس) ، فریدون عموزاده خلیلی (داستان نویس و روزنامه نگار برجسته و رييس هيات مديره انجمن نويسندگان) ، مهندس بکائیان ، آقای تقی آبادی ، ……… ، آقای احمدآبادی

نشسته از سمت راست:

خانم صادقی ، محمود آموزگار (رییس اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران و مدير نشر آمه) ، ابراهيم حيدری (معاون دفتر مطالعات و برنامه ريزی فرهنگی وزارت ارشاد و دبير اجرايی انتخاب و معرفی پايتخت كتاب ايران) ، خانم دکتر پازوکی (کارشناس برجسته کتابداری) ، دكتر حاجی زين العابدينی (استاد برجسته كتابداری دانشگاه، بازرس انجمن علمی كتابداری و اطلاع رسانی ايران) ، آقای لگزیان ، آقای دکتر محمد احمدآبادی (دبیر انجمن کتاب سیمرغ)

رونمایی از چاپ دوم کتاب «غذا در قرآن» با حضور سرپرست محترم اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان نیشابور

طی مراسمی در روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ماه جاری (ساعت ۱۶) در نمایشگاه بین ‌المللی کتاب تهران ، از چاپ دوم کتاب «غذا در قرآن» با حضور آقای عباس کرخی ، سرپرست محترم اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان نیشابور و تعدادی از نیشابوری های ساکن تهران، رونمایی شد.

 

رونمایی 2

نشست «داستان خوانی داش آکُل نوشته ی صادق هدایت»

نشست «داستان خوانی داش آکُل نوشته ی صادق هدایت»

نشست داستان خوانی داش آکل 2

هفتمین نشست از شب های ادبی «انجمن داستان سیمرغ» به خوانش و نقد و بررسی داستان «داش آکُل» اثر زنده یاد «صادق هدایت» اختصاص داشت. این نشست با حضور بیش از پنجاه نفر از نویسندگان و علاقه ‌مندان به ادبيات داستانی، بعدازظهر دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ماه در کتابکده ی فرّ اندیشه برگزار شد.

مصطفی بیان ، دبیر انجمن داستان سیمرغ در ابتدای جلسه گفت: «داستان کوتاه داش آکل از مجموعه داستان سه قطره خون اثر صادق هدایت انتخاب شده است. این داستان را انتخاب کردیم ، زیرا از میان انبوه داستان های هدایت شاید بتوان گفت هنرمندانه ترین آنهاست.»

مجید نصرآبادی ، داستان نویس و مدرس داستان به زندگینامه و اندیشه ی صادق هدایت پرداخت و گفت: «داش آکل داستان جوانمردی و غیرت است. در خلال این قصه داش آکل که از چهره های دوست داشتنی طبقات پایین جامعه است مردی جوانمرد و با غیرت است در مقابل کاکارستم چهره منفی داستان قرار می گیرد.» نصرآبادی در ادامه می گوید: «هدایت در پی تثبیت آگاهی های غیر رسمی طبقات فرو دست جامعه بوده است.»

حجت حسن ناظر ، به فیلم «داش آکل» ساخته ی مسعود کیمیایی اشاره می کند و می گوید: «مسعود کیمیایی این فیلم را در سال ۱۳۵۰ ساخت و بهروز وثوقی در آن نقش آفرینی کرده است. موسیقی بی نظیر این فیلم را اسفندیار منفرد زاده تنظیم کرده است. این فیلم در سینما و تئاتر ایران ، یک شاهکار محسوب می شود.» ناظر در ادامه توضیح می دهد: «نگاه روشنفکرانه و ادیبانه سینما در گذشته نسبت به امروز پُر رنگ تر بوده است.»

در این نشست، داستان کوتاه «داش آکُل» اثر صادق هدایت توسط خانم ها کیمیا امینی، زهره احمدیان، مهرنوش چمنی و فائزه کرامتی قرائت شد. 

آدرس وبلاگ انجمن داستان سیمرغ:

http://simurgh-dastan.blogfa.com/

نشست داستان خوانی داش آکل 3

رونمایی از چاپ دوم کتاب «غذا در قرآن»، در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

بالاخره  چاپ دوم کتابم (غذا در قرآن) به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رسید.

کتاب «غذا در قرآن» سعی می کند با استناد به قرآن کریم ، علاوه بر آشنایی با آیات قرآن در مورد تغذیه، با خواص غذایی و دارویی انواع خوراکی ها و میوه های ذکر شده در قرآن کریم مانند انار، انجیر، انگور، زیتون، آب، شیر مادر، معایب مصرف الکل، تغذیه حرام و فواید روزه داری آشنا شوند.

چاپ اول کتاب «غذا در قرآن» زمستان سال ۹۲ منتشر شد و چاپ دوم آن قرار است در نمایشگاه کتابِ امسال رونمایی شود.

چاپ دوم کتاب «غذا در قرآن» با شمارگان یکهزار نسخه و با بهای ۱۳۰ هزار ریال از سوی انتشارات آهنگ قلم در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود.

خوشحال می شوم شما را در نمایشگاه کتاب تهران ببینم.

۲۴ و ۲۵ اردیبهشت / غرفه انتشارات آهنگ قلم

آدرس غرفه: سالن ملل ، راهروی ۴ ، غرفه ۲۵ ، انتشارات آهنگ قلم

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950204000470