نگاهی به رمان «بایقوش» نوشته ی علی ملایجردی
نوشته ی : مصطفی بیان
چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ / شماره ۸۰
«بایقوش» اولین رمان علی ملایجردی است که اوایل بهمن ۱۳۹۹ در انتشارات خردگان منتشر شد. علی ملایجردی ، نویسنده و مترجم ، متولد سال ۱۳۴۶ در جوین و ساکن نیشابور است. از ایشان پیش تر ترجمه ی مجموعه ی داستان های پاکستانی با عنوان «فقط یک مشت استخوان» توسط نشر خردگان منتشر شده است.
در رمان «بایقوش» ، نویسنده به سراغ دوره ای از تاریخ ایران رفته است و داستانی را روایت کرده که در دوران آغاز حکومت فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاده است. داستان زمینه ای تاریخی دارد که بیشتر ماجرایش در حوالی جوین و سبزوار می گذرد. این رمان، روایت عاشقانه ی طرلان و گل محمد بیگ در نزاع خان های خراسان و حکومت مرکزی است. نویسنده ضمن روایت داستان، به اصطلاحات، افسانه ها و ترانه های بومی هم اشاره می کند.
طرلان، فرزند کوچک و ته تغاری الهیار خان، حاکم جوین، دختری زیبا، باسواد، صبور، شجاع، سوارکاری ماهر و عاشق شنیدنِ افسانه های خراسان، ترک و ترکمن است. ماه بیگم، زنی میانسال است که شوهرش در یکی از جنگ ها همراه با علی قلی خان کشته شده است. او حکم معلم و دایه را برای طرلان دارد. افسانه گوی خوبی هم است و سینه اش معدنِ افسانه ها است.
گل محمد بیگ، فرزند سالار سپاهِ الهیار خان، جوانی رشید، اسب دوانی ماهر و علاقه مند به موسیقی و ترانه های بومی است. او در کنار مادرش و خواهرش، گل افروز، مرد خانه بود. طرلان از جسارت، بی باکی و چموشی گل محمد خوشش می آمد.
آغا محمدخان قاجار قصد کشتنِ شاهرخ (نوه ی نادر شاه و نوه ی دختری شاهان صفوی) را داشت. مردان جوین، نیشابور، شمال خراسان، کاشمر و تربت به قشون قاجار پیوستند و به سوی مشهد به راه افتادند. در آن زمان، هنوز در میان عامه ی مردم علاقه ای به صفویان و افشارها بود. نقل رشادت های نادر شاه افشار و جوانمردی های او ، سینه به سینه برای مردم خراسان نقل شده بود. به همین دلیل از آغامحمدخان قاجار خواستند تا از قتل شاهرخ بگذرد. در نهایت خان شاهرخ و خانواده اش را به مازندران تبعید کردند اما خبر رسید شاهرخ در مسیر راه، از دنیا رفته است.
نادر میرزا ، فرزند شاهرخ (نوه نادر شاه افشار) که در زمان حمله آغامحمدخان قاجار از مشهد متواری شده بود، پس از قتل آغامحمدخان با یاری قبایل افغان به مشهد بازگشت و بر شهر مسلط شد. قبایل خراسان که حکومت شاهرخ شاه را از یاد نبرده بودند، با او همراه شدند. این فتحعلی شاه قاجار را مجبور ساخت راهی خراسان شود.
آغا محمدخان قاجار که فرزندی نداشت، برادرزاده اش، فتحعلی شاه را به جانشینی خود تعیین کرد. فتحعلی شاه، افرادی از خاندان قاجاریه، سران لشکر و بازماندگان زندیه و افشاریه مدعی تاج و تخت و هرکس را که احتمال می رفت با موضوع جانشینی او مخالفتی داشته باشند، از بین می برد.
فتحعلی شاه به قصد تسخیر مشهد و برچیدن حکومت نادر میرزا، فرزند شاهرخ افشار، راهی خراسان شد. فتحعلی شاه در هنگام ورود به جوین از الهیارخان خواست تا در این حمله به او بپیوندد.
در تاریخ اشاره شده است که فتحعلی شاه به شعر و ادبیات علاقه داشت و شعر می سرود و به شکلی جنون آمیز زن دوست بود. همچنین به قیافه ی ظاهری خودش خیلی اهمیت می داد و فکر می کرد اندامی بسیار موزون و زیبا دارد. به این دلیل، بخش مهمی از وقت خود را صرف رسیدگی به جمال خویش می کرد. او لباس گران قیمت تهیه می کرد و حتی در اواخر عمرش دستور داده بود کتاب هایی درباره ی خصوصیات ظاهری اش نوشته یا نقاشی شود.
«مردی با ریشی بلند، ابروانی به هم پیوسته و کمری باریکتر از معمول و تاجی بلند بر سر و لباسی پُر زرق و برق بر متکایی تکیه داده بود…. زنان حرم در اتاقی دیگر مشغول کف زدن برای رقاص کولی بودند.» (صفحه ۶۰ کتاب)
«شاه چند بیت از دیوان کنزالمصایب قمری خواند و ادامه اش را به طرلان سپرد. طرلان این ابیات را خوب از بر بود. شاه به دیده ی تحسین سر او را بوسید.» (صفحه ۶۱ کتاب)
نویسنده با نگاهی تمثیلی به «جنگ» ، سوای رشادت ها و فداکاری ها و جوانمردی ها، به چهره ی دیگر آن در این داستان اشاره دارد. «بایقوش» (جغد به تُرکی . بی قوش هم می گویند . پرنده ی بزرگ) مشهور به ویرانه نشینی ، نشان از نگاه تمثیلی و کنایه آمیز نویسنده دارد ؛ پرنده ای که بر فراز خرابه ها و ویرانی ها پرواز می کند و به خواننده داستان اشاره می کند که جنگ برای سوداگران به معنای «قدرت» و «تصرف» است ولی سرانجامی جز ویرانی برای انسان ها به بار نمی آورد.
«بایقوشِ بزرگی روی خرابه ای نشسته بود و خیره سرش را این ور آن ور تکان می داد.» (صفحه ۱۳۲ کتاب)
شاید این سوء تفاهم ایجاد شود که «بایقوش» را یک رمان تاریخی بدانیم در حالی که اینگونه نیست.
جمال میرصادقی در کتاب «راهنمای رمان نویسی» در تعریف رمان تاریخی می نویسد: «رمان تاریخی، رمانی است که در آن اشخاص برجسته و تاریخی و سلسله ی حوادث و نهضت های دوره های گذشته بازسازی شود. غالبا در رمان های تاریخی، عصر و دوره ای تصویر می شود. شخصیت یا شخصیت های تاریخی برمی خیزند و در حوادث واقعی شرکت می کنند. مثل ناپلئون در رمان «جنگ و صلح» اثر لئو تولستوی . در این رمان اگر چه تاریخ با داستان می آمیزد و اشکال متنوع و گوناگونی از این آمیزش به دست می آید، در اغلب آنها، چشم انداز اصلی واقعه ای تاریخی است که اساس رمان قرار گرفته است و پیرنگ داستان بر آن اعمال شده است.» (صفحه ۵۳۵ کتاب / انتشارات سخن / چاپ اول)
رمان تاریخی براساس قطعیت تاریخی شکل میگیرد. رمان برگرفته از تاریخ فاقد چنین قطعیتی است و در مرز تخیل و واقعیت میچرخد. اینجا روایت تاریخ ، ابزاری است که داستان را از تاریخ دور میکند. تاریخ برای این داستان عاملی است برای شکل دادن به آشنایی زدایی. این آشنایی زدایی هنر را از روزمرگی و از وجه صرفا تاریخی دور میکند. «بایقوش» درحقیقت روایت تاریخ نیست ، روایتی است بر مبنای تاریخ و مستقل از آن. شخصیت ها بر مبنای واقعیت های تاریخی از صافی های ذهن نویسنده گذشته اند و به شخصیت های تاریخی داستانی مبدل شده اند. «بایقوش» تاریخی است همراه با ذهنیت نویسنده . رمان «بایقوش» آمیزه ای است از واقعیت تاریخی به اضافه تخیل نویسنده ، همراه با عواملی دیگر که به قصه جان میدهند.
هر چند محمدعلی سپانلو در کتاب «نویسندگان پیشرو ایران» معتقد است: «رمان تاریخی فارسی تقریبا از بین رفته است. مگر آنکه به طریقی دیگر در شکل رمان تاریخی – مذهبی در شرایط اجتماعی امروز تجدید حیات کند.» (صفحه ۱۳۸ کتاب / انتشارات نگاه / چاپ هفتم)
نویسنده در روایت این رمان از اسلوب داستان گویی شرقی (خراسانی) و ظرفیت های موجود در ادبیات کلاسیک ایرانی به خوبی استفاده کرده است. زمینه های اجتماعی، فرهنگی ، اقلیمی ، آداب و رسوم ، تعامل آدم ها ، روابط مردم با قدرت های جابرانه ، هوس های سیری ناپذیری شاه قاجار ، زنان حرمسرای فتحعلی شاه و همچنین مفاهیم افسانه های شرقی و ترکی (ترکی خراسانی) و اصطلاحات عامه نقش آشکار و پُر رنگی دارد.
لحن و زبان رمان هم منسجم و خیلی خوب با شخصیت ها در تناسب است. رسیدن به این زبان، با مطالعه و نوشتن زیاد ممکن میشود؛ که نویسنده به خوبی از عهده اش بر آمده است.
رمان «بایقوش» نوشته ی علی ملایجردی، انتشارات خردگان در ۱۳۴ صفحه و به قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.
مصطفی بیان / داستان نویس