✍ پنجاه سال قبل، گلی ترقی در سن ۳۲ سالگی داستان بلند «خواب زمستانی» را مینویسد. داستان در ۱٠ فصل تدوین شده و خاطرات زندگی پیرمردی تنها و فرسوده را مرور میکند.
🔷 «خواب زمستانی»، داستان ۷ رفیق، هاشمی، جلیلی، انوری، عزیزی، احمدی، مهدوی و حیدری است؛ که در نوجوانی عهد میبندند تا آخر عمر کنار یکدیگر باشند؛ اما بعد از گذر سالها از هم دور میافتند و حالا پیرمرد (راوی داستان) تنهاست.
🔶 هر فصل داستان، روایت یکی از دوستان پیرمرد است. فصل چهارم، هفتم و دهم هم به روایت خود راوی میپردازد. داستانها به هم پیوسته و در عین حال مستقل از دیگریاند.
🔷 نکتهٔ مهم داستان این است که مشخص نیست راوی داستان (پیرمرد) کدام یک از این هفت تن است و شاید هم هیچ یک از آنها نباشد. لطف داستان در همین است که به جذابیت و کشش داستان کمک میکند.
🔶 درونمایه داستان، مرگ و تنهایی آدمهاست که به صورت تمثیل در شکل پیرمرد به تصویر کشیده شده است: «خواستم باور کنم که مرگ خاتمه نیست، خواستم از دستِ نیستی که شبانه روز پشت پنجره ام ایستاده و نگاهم می کند بگریزم. خیال عبث تری بود.» (از متن کتاب / صفحه ۲)
🖇 خواندن داستان «خواب زمستانی» خالی از لطف نیست؛ به خصوص این که فضایی نوستالژیک دارد که مخاطب را به زمستان سال ۱۳۵۱ میبرد.
✍ مصطفی بيان / ۱۸ شهریور ۱۴٠۱