نگاهی به رمان «بی پدر» نوشتۀ مژده سالارکیا

رمان بی پدر

 مژده سالارکیا

 نشر چشمه / چاپ اول و دوم تابستان ۱۴٠۱

 یک روز جمعه نشستم داستان بلند «بی‌پدر» رو خوندم. داستان ۱۵۱ صفحه‌ای نوشتهٔ مژده سالارکیا که تابستان امسال توسط نشر چشمه منتشر شد و در مدت زمان خیلی کوتاه به چاپ دوم رسید.

 نویسنده، قبل از شروع داستان، پنج بیت از شاهنامه از لحظهٔ مرگ جریره بر بالین فرزندش فرود می‌آورد. همین اشاره نویسنده به این چند بیت شاهنامه، تلنگری است که خواننده را مجاب می‌کند تا داستان را شروع کند. داستانی با زیرساختار اسطوره‌ای و الهام از داستان جریره و فرود شاهنامه.

 داستان با این جمله شروع می‌شود: «یک نفر پس گردنم را می‌گیرد و از خواب می‌کشد بیرون». نویسنده با همین جملهٔ آغازین، خواننده را می‌نشاند تا داستانش را شروع کند. داستان خیلی سریع با ریتم تند به همراه تصویر آغاز می‌شود. داستانِ دختری به نام صهبا که کار گویندگی می‌کند و در سالگرد زنی به نام جریره به روستای خانوادگی‌اش می‌آید.

 جریره، زن دایی مادربزرگ صهبا بود. او تنها زنِ باسواد روستا است که می‌توانست قرآن و شاهنامه بخواند. در سنِ نوجوانی او را به عقد دایی مادربزرگ صهبا، که سنِ پدرش داشت، درآوردند. شخصیت جریره داستانِ «بی‌پدر» مانند شخصیت جریره داستان «فرود شاهنامه» یک مادر داغ دیده است.

 جریرهٔ داستانِ شاهنامه، دختر وزیر توران و زنِ اولِ سیاوش، سردار ایرانی‌ست. سیاوش به ملاحظات سیاسی و به واسطه پدر جریره با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج می‌کند. جریره بدین‌گونه تنها می‌ماند و پسری از سیاوش به دنیا می‌آورد که نامش را «فرود» برمی‌گزیند. سیاوش کشته می‌گردد. سپاهی از ایران به خون‌خواهی عازم جنگ با تورانیان می‌شود و به نزدیک کلات که جایگاه فرود است، می‌رسد. جریره هنوز داغ شوهر ناکامش را در دل زنده دارد. از این رو فرزندش را تشویق می‌کند که با سپاهیان همراه شود و برای کین‌خواهی پدرش سیاوش با تورانیان بجنگد. اما جریان، شکل دیگر می‌گیرد و به جای دوستی بین شاهزاده فرود و سپاهیان ایران، جنگ درمی‌گیرد و فرود در این جنگ کشته می‌شود. سپاهیان ایران به قلعه کلات هجوم می‌آورند، جریره پس از آن‌که همه گنج‌های قلعه را به آتش می‌کشد، می‌آید بر سر جسم بی‌جان پسرش و خنجری در شکم خود فرو می‌برد و روی بر روی او می‌نهد و جان می‌دهد.

 گنج جریره چه می‌تواند باشد؟ (ص۱۱۲ کتاب) جریره با طلسمش دارد انتقام مرگ فرزندش را از از خانواده می‌گیرد. هرکس قطره‌ای از خون فرزندش را در رگ داشته باشد باید زود خشک شود.

 داستان «بی‌پدر» با زیرساخت اسطوره‌ای و با الهام از داستانی از شاهنامه فردوسی، داستانی نو خلق کرده است. ریتم تند و چندین تک روایت داستانی پی‌درپی باعث ایجاد کشمکش و تعلیق در داستان شده که خواننده را وادار می‌کند تا داستان را به پایان برساند.

 نکتهٔ آخر، داستان «بی‌پدر»، اقتباس کامل از داستان شاهنامه نیست، بلکه الهامی از این داستان با پایان‌بندی و ساختاری متفاوت که به خلاقیت و نو بودن داستان می‌افزاید. در نهایت این هم یک کار جدید از مژده سالارکیا است که لذت خواندن یک رمان خوب را برای خوانندگان به همراه دارد.

 مصطفی بیان / چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴٠۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *