شاهنامه و جای خالی اقتباس

یادداشت: شاهنامه و جای خالی اقتباس

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ / شماره ۱۵۵۰

نباید از خوانندۀ جوان و نوجوان قرنِ پانزدهم انتظار داشته باشیم که با وجود زبان و سبک نوین زندگی امروز، شاهنامۀ فردوسی، منطق الطیر عطار، گلستان سعدی، قصه های کلیله و دمنه، مرزبان نامه، قابوس نامه و یا سایر گنجینه های گذشتۀ پارسی را همانند نیاکان و پدران و مادرانش بخواند و بازگو کند.

امروز، باید انجمن ها، سازمان های مردم نهاد، کتابخانه ها، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و شرکت های فیلم سازی در پی راه‌های تازه ای باشند، برای بیان اندیشه ‌های گذشتگان.

امروز به دلیل مشکلات اقتصادی و نیز نبود علم و آگاهی کامل، شاهد اینگونه اقتباس های ادبی در عرصۀ کتاب، تئاتر، سینما و یا پویانمایی نیستم. مهم ترین سوالی که همیشه به ذهنِ من خطور می کند این است که چرا مانند بسیاری از جشنواره های معتبر جهان، بخش اقتباس ادبی در جشنواره های خودمان نداریم؟!

یکی از بهترین سریال های تلویزیون که اقتباسی بود از یکی از قصه های کهن پارسی از حکایت شیخ صنعان از منطق الطیر عطار در سریال «میوه ممنوعه» به کارگردانی حسن فتحی، با بازی درخشان استاد علی نصیریان در نقش حاج یونس فتوحی استفاده شده بود.

به اعتقاد من، اگر آثاری از ادبیات کهن، تاریخ معاصر و اقلیم نویسنده در اثرش به چشم نخورد، لابد او برای چیزهای دیگر می‌نویسد. نویسنده و یا هنرمند باید از بستر تاریخی و ادبیات کهن خود بهره ببرد. به گمانم درست ‌ترین و شرافتمندانه ‌ترین نوع کار این است که نویسندۀ و یا هنرمند جوانِ امروز، تاریخ و ادبیات کهن پارسی را در آثار خود بازتاب دهد که اگر اینطور نباشد جای تردید و سؤال است.

برای هضم قصه های ادب پارسی، باید ابتدا زبان، دل و ذهنِ جامعۀ خودمان را بشناسیم. و اینها چیزی نیست که نویسنده در کارگاه های داستان نویسی و یا فیلم سازی بیاموزد. این از نگرش و کوشش و مطالعۀ هر نویسنده و هنرمند جوانی بر می آید و باید جامعۀ خود را با دقت ببیند و ادبیات کهن خود را با علاقه مطالعه کند؛ و در نتیجه توانایی خلاق زایش یک اثر جدید و اقتباسی را داشته باشد. به نظر من جامعۀ امروز نیاز به آشنایی با گنجینۀ ادب پارسی خود دارد. ملت ما نیاز دارد تاریخ و ادبیات خود را بشناسد و بخواند و ببیند. نتیجۀ آن هم پویایی جامعه است، که دریغ و افسوس این ضعف بزرگ را در جامعه می بینیم.

نویسنده باید بنویسد و هرچه داستانش جذاب ‌تر و خوشایندتر پدید بیاید خواننده راضی‌ تر است. شاهنامۀ فردوسی این قابلیت و جذابیت را دارد و می تواند در ادبیات داستانی امروز، تئاتر، سینما و تلویزیون کشورمان بکار آید. غرب از داشتنِ چنین گنجینه ای محروم است و دست به ساخت شخصیت های خیالی می زند و آنچنان جذاب، داستانش را می نویسد و تصویرش را می سازد که مخاطب شرق باور دارد که قهرمانان آنها شکست ناپذیرند و پیام درست فقط از کتاب و رسانه های آن سوی آب ها می آید!

اما اینگونه نیست؛ و این ضعف از سوی داستان نویس، نمایش نامه نویس، فیلم نامه نویس، و سازندگان تئاتر، سینما و سایر ارگان های دولتی هویدا است و قابل انکار هم نیست. بدون شک، داستان نویس، هنرمند و یا آموزش و پرورش به ارزش و اهمیت گنجینۀ بزرگ ادب و فرهنگ و هنر پارسی مانند سایر گنجینه های موجود در بورس و بانک پی نبرده و این از عدم آگاهی و علم اوست.

هدف این نیست که فقط ارگان های دولتی را نقد کرد. نقد بر داستان نویسان و هنرمندانِ جوان نیز وارد است.

یکی از کارهای خوبی که سالِ گذشته خواندم؛ داستان «بی ‌پدر» اثر مژده سالارکیا بود. هر چند این داستان، اقتباس کامل از داستان شاهنامه نیست، بلکه الهامی از شاهنامه با پایان‌ بندی و ساختاری متفاوت است که به خلاقیت و نو بودن داستان می ‌افزاید. در نهایت این هم یک کار جدید از یک نویسندۀ جوان است که لذت خواندنِ یک رمان خوب را برای خوانندگان به همراه دارد.

داستان «بی پدر» با الهام از جریرۀ داستانِ شاهنامه، دختر وزیر توران و زنِ اولِ سیاوش، سردار ایرانی ‌ست. جریره، تنها شخصیتِ شاهنامۀ فردوسی است که خودخواسته به زندگی خود پایان می دهد. این نویسنده با پدید آوردنِ زیرساخت اسطوره‌ای و با الهام از داستانی از شاهنامه فردوسی، داستانی نو خلق کرده است. ریتم تند و چندین تک روایت داستانی پی‌ در پی باعث ایجاد کشش و تعلیق در داستان شده که خواننده را وادار می‌کند تا داستان را به پایان برساند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *