درباره ی رمان «برای این که در محله گم نشوی» نوشته ی پاتریک مودیانو

درباره ی رمان «برای این که در محله گم نشوی» نوشته ی پاتریک مودیانو

 

«پاتریک مودیانو» داستان نویس فرانسوی و برنده ی جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۴ (بخاطر نگارش رمان خیابان بوتیک های خاموش)، در سال ۱۹۴۵ میلادی به دنیا آمد و در دوران داستان ‌نویسی‌ اش برنده چندین جایزه ادبی در کشور فرانسه شد. آخرین اثرش، رمان «برای این که در محله گم نشوی» را در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد.

داستان با زنگِ یک تلفن آغاز می شود. صدایی نرم و تهدید آمیز. ژان داراگان (شخصی اصلی داستان) تصمیم می گیرد تلفن را قطع کند اما صاحب صدا به دفترچه ی تلفنی اشاره می کند که ماه گذشته آن را در قطاری گم کرده بود. روی جلد خاکستری اش نوشته بود: در صورتی که این دفترچه را پیدا کردید آن را به … بفرستید. و دارگان، یک روز ناخودآگاه اسم، نشانی و شماره تلفنش را همان جا نوشته بود.

«اگر این ناشناس تلفن نکرده بود، شاید برای همیشه گم کردن این دفترچه را فراموش کرده بود. سعی می کرد اسم هایی را که در آن نقش بسته بود، به خاطر بیاورد… هیچ یک از اسامی به اشخاصی تعلق نداشتند که در زندگی اش به حساب می آمدند و او هیچ وقت نیاز نداشت که نشانی و شماره تماسشان را یادداشت کند.» (صفحه ۹ کتاب)

داراگان، از طریق این تلفن با مردی حدوداً چهل ساله به نام «ژیل اتلینی» و دختری جوان حدود سی ساله به نام «شانتال گریپای» آشنا می شود.

شانتال گریپای (از روی حس کنجکاوی) اشاره می کند به اسم «گی ترستل» که تو دفترچه تلفن پیدا کرده است و دوست داشت داراگان درباره ی این شخص اطلاعاتی به او بدهد.

«من چند تا از کتاب هاتونو خوندم. مخصوصا سیاهی تابستان… این اسمی که در دفترچه تلفنتون اومده … ترستل … شما اونو در سیاهی تابستان به کار بردید.» (صفحه ۱۸ کتاب). اما داراگان هیچ خاطره ای از او نداشت. همن طور از بقیه کتابش.

داراگان دوست نداشت دوباره «سیاهی تابستان» را بخواند (چرا؟) حتی اگر خواندنش این حس را به او می داد که رمان توسط شخص دیگری نوشته شده باشد. شاید خیلی راحت از ژیل اتلینی می خواست که صفحاتی را که به ترستل مربوط می شد، برایش کپی کند. آیا این کفایت می کرد تا چیزی را به یاد بیاورد؟ (علت فراموشی؟).

«اگر امروز از او پرسیده بودند که در رویایش دوست داشت چه نویسنده ای باشد، بدون تردید پاسخ داده بود: یکی مثل بوفن درخت ها و گل ها» (صفحه ۲۱ کتاب).

داراگان در مسیر داستان متوجه می شود ژیل سه سال پیش یک کتاب با عنوان «پرسه زن اسب سواری» منتشر کرده است. کلمه ی «لوترامبله» در کتاب ژیل، در ذهنش جرقه ای ایجاد کرد. بی آن که درست بداند برای چه، گویی به مرور، جزییاتی را که فراموش کرده بود، به حافظه اش بر می گشت. از سوی، خیلی برایش عجیب بود که این قدر سریع وارد زندگی مردم شده بود!

اما با چه هدفی و دقیقا برای چه کاری، ژیل اتلینی و آن زن جوان به داراگان کمک می کنند؟ برای نوشتن مقاله (مقاله ژیل) در مورد حادثه ی کهنه ای که داراگان، هنوز چیزی درباره ی آن نمی دانست.

نویسنده در این رمان به بیان گذشته و حال ژان داراگان می‌پردازد. گذشته و حال با هم در آمیخته و به شخصیت داستان کمک می‌کند تا آهسته آهسته به کمک دوستانِ جدیدش، از رویای گم شده و روی فراموشی به سوی دنیای روشن خاطرات گذشته روانه شود. دنیای روشن خاطراتی که نقش اصلی آن را زنی به نام «اَنی اَستراند»، که در کودکی داراگان نقشی مادرانه و در جوانی او مانند محبوبه ‌ای مهربان بود، داشت.

«بالاخره، به اسم گی ترستل به همراه اسم دیگر رسید، و در میان آن ها از دیدن نام مادرش متعجب شد. و دو تای دیگر.» (صفحه ۴۰ کتاب). آیا ارتباطی بین آنها و او، یعنی داراگان، برقرار است؟

شخصیت اصلی داستان (ژان داراگان) در یافتن گذشته خود و به‌ خصوص در جستجوی اَنی، نوشتن را انتخاب می‌کند و کتاب «سیاهی تابستان» را می‌نویسد. در نظر او نوشتن کتاب برای دادن پیام به شخص خاصی است که با او نقطه‌ ای مشترک در گذشته دارد. جست وجوی اَنی یعنی جست وجوی لحظه لحظه فراموش شده گذشته، گذشته ‌ای که در آن کودکی به سن او به همراه زنی برای فرار از مرز فرانسه به سوی ایتالیا اقدام می‌کنند ولی در نهایت ناکام می‌شوند و این ناکامی موجبات جدایی این دو را فراهم می‌کند.

از ویژگی های مثبت رمان «برای این که در محله گم نشوی»، تعلیق های پی در پی آن است. این کشش دست از سرتان بر نمی دارد و خواننده را مجبور می کند یک نفس، کتاب را به اتمام برسانید. شبیه همان چیزی که اغلب خوانندگانِ رمان هایِ معمایی می پسندند.

سبک نوشتاری پاتریک مودیانو خاص است و هیچ کلمه یا کنش داستانی تلف نشده است و در عین حال داستان زیبا و کامل گفته می شود. برای کسانی که می خواهند رمان معمایی بخوانند، نمی توانند خواندنِ این رمان را از دست بدهند.

نویسنده در بیان احساسات انسانی، بازنمایی اوضاع روحی و روابط پیچیده انسانی و همچنین پرهیز از پُرگویی در این رمان موفق بوده است. نویسنده، از لحاظ دقت روان شناسانه و حس معمایی به آدم ها و دنیای اطراف شان، اهمیتش را حفظ می کند. مودیانو در این رمان، زندگی ساده ی آدم های اهلِ نوشتن (نویسنده و روزنامه نگار مانند خودش) را در محیط کوچک زندگی شان روایت می کند و از دل این محیط و زندگی، بحران روزگارشان را به تصویر می کشد.

«در حالت نیمه خواب، صدای آنی را می شنید، بیش از پیش دور، و تنها یک تکه از جمله را متوجه می شد: … برای این که تو محله گم نشی…» (صفحه ۱۲۱ کتاب).

آخرین اثر پاتریک مودیانو «برای این که در محله گم نشوی» توسط سعید شکوری (نشر افراز) ، حسین سلیمانی نژاد (نشر چشمه) ، انوشه برزنونی (نشر ماهی) ، لیلا سبحانی (نشر ثالث) به فارسی برگردانده شده است.

مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه «ابتکار» / پنجشنبه ۸ مهر ۹۵ / شماره ۳۵۳۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *