عنوان مقاله : آیا نویسندگان و شاعران شهرتان را می شناسید؟
در گفت و گو با یک نویسنده و دو مدیر کتابفروشی
جوانان متولد دهه ی شصت و ماقبل آن، حال و هوای متفاوتی با جوانان امروزی داشتند. اگر وارد اتاق شان می شدیم، حتما گوشه ای از دیوار اتاق عکسی از جلال آل احمد، احمد شاملو، علی شریعتی، فروغ فرخزاد، صادق هدایت یا سهراب سپهری دیده می شد. نویسندگان و شاعرانی که متعلق به دوران خودشان بودند. اما امروز کمتر عکس نویسنده یا شاعری را روی دیوار اتاق جوانان می بینیم. اگر هم عکسی باقی مانده باشد، همان نویسندگان یا شاعران دوره های قبل هستند. به این بهانه به جمع تعدادی از دوستداران کتاب رفتم و خودمانی بدون آنکه از نیت من با خبر باشند از آنها پرسیدم: «نویسنده یا شاعر شهرتان را می شناسید؟» یا «کتابی از آنها خوانده اید؟».
متاسفانه در کمال تعجب تعداد بسیار زیادی از دوستان علاقه مند به کتاب، با نویسندگان و شاعران شهرشان آشنا نبودند و برعکس آثار نویسندگان غیر ایرانی مثل هاروکی موراکامی (نویسنده ژاپنی)، جوجو مویز (نویسنده رمان های پس از تو و من پیش از تو)، جی کی رولینگ (نویسنده ی مجموعه رمان های هری پاتر) و غیره را به خوبی می شناختند و با حرارت از داستان هایش می گفتند!
چرا داستان ها و شعرهای شهرمان خواننده ندارد؟
با وجود شبکه های مجازی و اینترنت، متاسفانه همشهریان مان با نویسندگان و شاعران جوان و حتی پُرکارشان آشنا نیستند و از آثار جدید منتشر شده آگاهی ندارند. کتاب ها در سکوت خبری در قفسه های کتابفروشی های شهر خاک می خورند و گاهی رایگان دست به دست هدیه می شوند. آیا نقش تبلیغات و رسانه های بومی در معرفی آنها و آثارشان ضعیف کار می شود و یا شاید خود نویسندگان و شاعران هستند که دوست ندارند زیاد دیده شوند!؟
جدای از عدم آگاهی از آثار نویسندگان و شاعران همشهری معاصر، از تعدادی جوان خواستم بیتی از رباعیات خیام و یا اشعار عطار بگویند. با کمال تعجب نتواستند پاسخ آنچنان دلچسبی به من بدهند. اگر روزی مسافری و یا رسانه ی معتبری به شهرمان سفر کند و از ما بخواهد شعری از خیام و یا عطار بگوییم آیا می توانیم پاسخ مهمان مان را بدهیم!؟ چه اتفاقی در میان مردم شهرمان افتاده که به جای آگاهی و آشنایی با تفکر و آثار ادیبان شهرشان، فقط برای تفریح فرش و قابلمه به دست به حاشیه آرامگاه ادبیان می روند و ذرت فروشان بساط ذرت و ذغال داغ را پهن می کنند و یا ساربان شتر در کنار ماشین های مدل بالا ایستاده اند تا مسافری را سوار بر شتر کنند!؟ امروز آرامگاه ادبیان شهرمان تفرج گاه مردم شده اند؛ بدون اندکی آگاهی از صاحب قلم !
«مهدی زوار» از مدیران کتابفروشی نشر دانش معتقد است «محتوای تكراری» رمان های ايرانی دليل اصلی گرايش مردم به خواندنِ رمان خارجی است. زوار می گوید: «اينكه چرا نويسندگان خود را نمی شناسیم، شايد دليل اصلی نداشتن عشق به مطالعه باشد. اگه علاقه قلبی باشد و نه صرفا جهت وقت گذراندن مطمئنا جزئيات كتاب خوانده شده و هم در ذهن خواننده ثبت خواهد شد.»
«سیما رحمتی» رمان نویس جوان نیشابوری، «تبلیغ» و «بیگانه پرستی» را دو عامل اصلی گرایش مردم به خواندنِ رمان های خارجی می داند. او می گوید: «تبلیغ خیلی نقش مهمی دارد و چون بازار نشر یک بیزینس هست برای مترجمان و ناشران کار خارجی شاید سود بیشتری دارد و باز عامل دیگری مثل بیگانه پرستی متاسفانه در ایرانیان دیده می شود که هر جنسی را خارجیش را دوست دارند و کتاب هم شاید مستثنا نباشد و البته چون مکاتب ادبی از کشورهایی چون روسیه و فرانسه …نشات گرفته شدند برخی از افراد برای یادگیری بیشتر کتاب های خارجی از نویسندگان صاحب سبک یا اثر ماندگار را مطالعه می کنند.»
علاوه بر پیشنهاد آقای زوار و خانم رحمتی، باید اعتراف کنم که در کمال تاسف در دورهمی ها و نشست های ادبی شاهد هستم که نویسنده های جوان و حتی با سابقه مان آثار یکدیگر را نخوانده اند در حالی که در دوره های گذشته نویسنده های بزرگی همچون محمود دولت آبادی، بزرگ علوی، سیمین دانشور و هوشنگ گلشیری، کارهای هم را میخواندند. امروزه نویسنده ها و شاعران معاصر اصلا کتاب های هم را نمیخوانند، حتی شاید اسم هم را هم نشنیده باشند. آنها اکثرا کارهای خارجی را میخوانند. کمتر نویسنده ایرانی را میبینیم که پیگیر آثار نویسنده های هموطنانش باشد. پس این معضل، دامن نویسندگان و شاعران را هم گرفته است!
از طرفی برخی دوستان معتقد هستند که دوران درخشان ادبیات داستانی محدود به دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی است و در سه دهه ی گذشته کدام نویسنده در حد نویسنده هایی همچون محمود دولت آبادی، جلال آل احمد، سیمین دانشور، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و غیره بوده است؟ آیا نویسندگان امروز ما در حد و اندازه آن بزرگان هستند؟
چرا کتاب نمی خوانیم ؟
«مهدی زوار» معتقد است: كتاب نمی خوانيم چون ما مردمان خود شيفته ای هستيم، احساس نياز نمی كنيم و يقين داريم كه آگاه كل هستيم و مسئله مبهمی نيست كه از آن اطلاع نداشته باشيم، به تنبلی دچار شديم، هيچ چيزی را جدی نمی بينيم و پيمانه ی دانش ما لبريز شده است.
«مهدی کاکولی» مدیر کتابفروشی کلبه کتاب کلیدر ریشه ی اصلی کتاب نخواندن مردم ایران را اوضاع سیاسی جاری کشور می داند. کاکولی می گوید: «اوضاعی که موجب شده بسیاری از آدم های کتاب نخوان به پست ها و سمت های مهم منصوب شوند و جامعه با نگاه به این بزرگانِ خود، برای کتابخوانی بی انگیزه شود. در واقع یک چرخه باطل شکل گرفته که مدام تکرار می شود. وقتی فلان مسئول عالی رتبه، مسئول صدا و سیما، فلان وزیر، فلان استاندار، فرماندار، شهردار، رییس اداره، مدیر مدرسه و… با کتابخوانی میانه ای ندارند مسلما مردمی که تحت تاثیر آنها قرار دارند هم، انگیزه و رغبتی برای مطالعه نخواهند داشت. در این بین هرگونه طرح و برنامه ی از بالا به پایین هم که قصد کتابخوان کردن مردم را دارد شکست می خورد. مثلا امضای شهردار و مسئول فرهنگی یک شهر پای یک طرح کتابخوانی است اما خود آن مقام، در عمرش دو تا رمان درست و حسابی نخوانده است.»
و سخن آخر؛ آیا عنوان «پایتختی کتاب ایران» برای نیشابور در سال گذشته و تلاش های نهادهای دولتی مانند اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری، آموزش و پرورش و غیره، چند درصد در گسترش فرهنگ کتابخوانی مردم نیشابور و معرفی نویسندگان و شاعران نیشابوری موثر بوده است؟ ای کاش آمارهای دقیق و معتبری از سوی سازمان های مردم نهاد و کتابفروشی های معتبر شهر منتشر می شد تا بتوانیم با مشارکت آنها به بررسی علل مختلف و کشف دلایل بپردازیم و در آینده شاهد گسترش فرهنگ کتابخوانی مردمِ شهرمان و معرفی صاحبان اندیشه و قلم به معنی راستین آن باشیم.
مصطفی بیان / داستان نویس
چاپ شده در دو هفته نامه «آفتاب صبح نیشابور» / دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶