در نشست بررسی آخرین اثر محمود دولت آبادی مطرح شد؛
مهمترین ویژگی دولت آبادی کاربرد واژگان کهن و نثر شاعرانه اوست
نشست نقد و بررسی رمان «طریقِ بسمل شدن» آخرین اثر محمود دولتآبادی، بعد از ظهر شنبه دوم تیر ماه با حضور زهرا ابویسانی، مجید نصرآبادی و مصطفی بیان در کتابخانه دکتر علی شریعتی شهرستان نیشابور برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) مصطفی بیان در ابتدای این نشست گفت: «رسالت یک رمان چه می تواند باشد؟ مگر غیر از سرگرم کردن خواننده است؟ البته که همین طور است. رسالت ابتدایی رمان، سرگرم کردن خواننده است. آیا در این رمان کشمکش میبینیم؟ آیا رویارویی دو نیروی متقابل در این رمان میبینیم؟ آیا ارائه نتیجهای برای این رویارویی میبینیم؟ آیا دولتآبادی در این داستان میخواهد کسی یا چیزی پیروز شود و کسی یا چیزی ببازد؟»
این داستان نویس و منتقد ادبی به ویژگیهای داستاننویسی محمود دولتآبادی اشاره کرد و توضیح داد: «مهمترین ویژگی بارز داستاننویسی دولتآبادی، کاربرد واژگان کهن و نثر شاعرانه اوست. در این رمان، تاثیر آشنایی نویسنده با ادبیات کلاسیک فارسی در نثر و زبان داستان مشاهده میشود. این اثر از نظر زبانی و مضامین تحت تاثیر آثاری کلاسیک و تاریخی قرار گرفته که دولتآبادی بارها به مطالعه آنها پرداخته است. نویسنده، رمان را از بزنگاه حساس و مناسبی شروع میکند. داستان با یک بحران و صحنه آغاز میشود. با شلیک یک گلوله، آغاز یک جنگ. بسملشدن. بحرانی که به یکباره مخاطب را در خود میکشد و با داستان همراه میکند.»
بیان ادامه داد: «با وجود اینکه زاویه دید کلی رمانِ طریق بسمل شدن، دانای کل است. گاه نویسنده زاویه دید را تغییر میدهد. مانند فصل گفتوگوی کاتب و سرگرد عراقی. نویسنده در این فصل، شخصیتهای داستانی خود را مورد خطاب قرار میدهد؛ این شیوه بر احساس صمیمیت، همذات پنداری و نزدیکی با شخصیتهای داستانی میافزاید. زبان، زاویه دید و شروع نقطه بحران در این داستان کاملا شبیه رمانِ «جای خالی سلوچ» دولتآبادی است. انگار داستان دوباره تکرار شده است. این تکرار و شباهت برای نویسندگان بزرگی چون دولتآبادی یک زیان محسوب میشود.»
زهرا ابویسانی نیز در این نشست گفت: «عنصر اصلی این قصه یک روایت است. یک روایت اصلی همراه با چند روایت دیگر در لایههای پنهانی نقل میشود. نام کتاب خودش یک مفهوم استعاری است. یک نگاه بسیار متفاوت به موضوع جنگ و انسان دارد. این داستان یک مخاطب آگاه را میطلبد؛ مخاطبی که با تاریخ و فلسفه آشنایی نسبی یا کامل داشته باشد. بنابراین گفتوگوهای فلسفی و تاریخی بسیار زیاد در این رمان وجود دارد. به نظر میرسد یک روایت در این کتاب گفته شده اما انگار روایتهای دیگری در موازات داستان کشیده میشود اما چون راویان متفاوت هستند مثلا ستوان ایرانی، سرگرد عراقی و دانای کل صحبت میکند انگار، خودانگاری نویسنده به نام کاتب در داستان حضور دارد. این شخصیت کاتب را می توان با خیلی عقاید امروز دولت آبادی مقایسه اش کرد. در واقع شخصیت کاتب در این داستان یک اصلاح طلب است.»
این مدرس و پژوهشگر ادبیات در ادامه توضیح داد: «یکسری شخصیتها در این داستان به نظر من پردازش نشده است. بیان این داستان غیر متعارف است در نتیجه این بیان متعارف یک آفرینش ادبی خلق میکند تا تولید یک قصه. به نظر من این غیر متعارف بودنِ این داستان هم بسیار جالب است. به نظر میرسد که دولتآبادی بسیاری از استعارههای مفهومی را در این روایت به کار برده است. دقیقا این استعاره مفهومی را از زبانِ ستوان ایرانی بسیار میشنویم. هر لحظه به کبوتر بودن فکر میکند از لحاظ شخصیتپردازی در گفتوگوها متوجه میشویم که کبوتر عشق نرسیده شخصیت داستان است. ستوان ایرانی نقش ترغیبی دارد اما سعی میکند دیگران را امیدوار کند و به اخلاقیات توجه میکند مانند از بین نبردنِ اسیر. نگاه دولتآبادی به جنگ با نویسندگان دفاع مقدس متفاوت است. ظاهرا دولت آبادی احساس کرده باید این حرفها گفته شود و زمانش به نظر من زمانی است که نویسنده تصمیم می گیرد این داستان را بنویسد.»
زهرا ابویسانی ادامه داد: «دولت آبادی یک نگاه حماسی در این داستان دارد. آب در آیین باستان رمز جاودانگی، زندگی و تداوم را بیان می کند. گذر از آب نمادی از حمایت ایزدی از قهرمان ایرانی است. تانکر آب در تپه صفر که اسرای ایرانی و عراقی دوست دارند به آن برسند این زنده بودن هر دو طرف در گرو رسیدن به منبع آب و زنده ماندن، نمادین است. نویسنده در جایی دیگر دو موضوع سمبلیک را نیز مطرح میکند. موضوع ماده شیری که بیتوجه به دوست یا دشمن تشنگان زمین را با شیر خود سیراب میکند و دیگری تبدیل شدن انسان به کبوتر.»
مجید نصرآبادی در ادامه این نشست به موضوع زبان اشاره می کند: «در جای جای این داستان کلمات و ترکیبات عامیانه و بومی را زیاد میبینیم. من معتقدم باید برای پیشرفت داستاننویسی، ادبیات کلاسیک را خواند. یک نویسنده ایتالیایی به نام ایتالو کالوینو کتابی با عنوان «چرا باید کلاسیک را خواند؟» منتشر کرده است. این که ما فکر میکنیم داستان نقل یک خاطره است کاملا اشتباه است. دولتآبادی کاملا با زبان آشناست. ما در این کتاب شیوههای روایت ذهنی یا جریان سیال ذهن را داریم. نویسنده به سمت حدیث نفس گویی نمیرود و خودِ دانای کل وارد تکنیک تداعی معانی میشود مانند متن پشت جلد کتاب. که بسیار دلنشین و حرفه ای است که نشان از مهارت دولت آبادی در موضوع دارد.»
این مدرس و منتقد ادبی با اشاره به دیدگاه هرمنوتیک فلسفی گادامر توضیح داد: « کسی که ماشه را میکشد و به دیگری نظر می افکند، دیگری را چه می بیند؟ یک حیوان می بیند یا قوطی یا شی خاص؟ اینجاست که نویسندگان و فلاسفه ورود پیدا میکنند. دولت آبادی پس از جنگ این داستان را مینویسد و از دور به این مسئله نگاه میکند. گادامر سه رابطه میان «من و تو» با «دیگری» برقرار می کند. اول دیگری یا تو را در مقام ابژه یا ابزار می بیند. دوم فرافکنی تاملی و سوم سنتی که سخن می گوید. گادامر میگوید باید دیگری را به رسمیت بشناسیم. دولت آبادی، کاراکترها را در این رمان به نحوی طراحی میکند که مثلا کاراکتر سرگرد عراقی، از طرفی، دیگران را یک شی میبیند و از طرف دیگر، عرب بودن را بر عجمیت ارجحیت میدهد. در مقابل کاراکتر کاتب، انسان دوست است و به رسالت قلم اشاره می کند. همچنین کاراکتر راوی ایرانی، نمی خواهد اسیرش کشته شود و به اخلاقیات اشاره می کند.»@ایبنا