بایگانی برچسب‌ها : محبوبه حاجیان نژاد

شیوه­ ی روایت مدرن در داستانِ آسودگی نوشته­ ی محبوبه حاجیان ­نژاد

شیوه­ ی روایت مدرن در داستانِ آسودگی نوشته ­ی محبوبه حاجیان­ نژاد

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

بهترین رمانِ سال ۱۴۰۲ به انتخابِ مصطفی بیان

طبق رسمِ سال‌های گذشته، آخر سال، بهترین مجموعه‌داستان و رمانِ ایرانی یا خارجی که خواندم را به دوستانم معرفی می‌کنم.

به اعتقاد من، حوادث کرونا و پس از آن و حادثهٔ تلخ مهسا امینی بر کیفیتِ ادبیا‌ت‌داستانی کشورم تاثیر بسیاری گذاشته به طوری که امسال آثار مطلوب و دلچسبی نخواندم. حتی کتاب‌های برگزیدهٔ نهایی جایزهٔ ادبی #مهرگان در دو بخش رمان و مجموعه‌داستان _ به باور من_ آثار آنچنان شاهکاری نبودند که جایزهٔ معتبر مهرگان به آنها تعلق بگیرد و ای کاش دبیرخانهٔ این جایزه، این دوره برگزیدهٔ نهایی نمی‌داشت.

بگذریم و از بحث دور نشویم. امسال، از بینِ ده‌ها کتابی که به لطف خدا فرصت شد آنها را بخوانم و در مورد تک و توکی از آنها بنویسم، یک رمان ایرانی خوب معرفی می‌کنم به عنوانِ بهترین رمانی که در سال ۱۴٠۲ خوانده‌ام.

در مورد این رمان، یادداشتی با عنوانِ «سبک پردازی مدرن در رمان میحانه، میحانه نوشتۀ #محبوبه_حاجیان_نژاد » نوشتم که در روزنامه آرمان ملی، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴٠۲ به چاپ رسید.

بله! رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان‌نژاد را به عنوان بهترین کتابِ داستانی ۱۴٠۲ برگزیدم؛ زیرا علاوه بر نثر داستانی قوی و پُرکشش، ما یک رمانِ مدرن جذاب ایرانی می‌خوانیم.

قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه می­‌کند. زمان­ در داستان عقب و جلو می­‌رود. گذشته و حال. زمان می­‌چرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود می­‌کنیم. آدم­‌های این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمی­‌کنند.   

رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیق­‌های فراوان با توصیف­‌های نفس‌گیر از فضای جنگ و خشونت.

 مصطفی بیان چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴٠۲

سبک پردازی مدرن در رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان نژاد

عنوان یادداشت: سبک پردازی مدرن در رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان نژاد

نوشته: مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ / شماره ۱۷۴۲

آدم­های داستان ناامید، مایوس و همراه با شکست تقلا می­کنند تا با دنیای پیرامون خود مواجه شوند؛ گویا جبر زمانه، شکست و ناامیدی را برایشان به ارمغان آورده است. همه سرگردان و منتظر. حتی لطیفه که هیچ وقت یاد نگرفته با گریه و مویه و گلایه خود را سبک کند. همچنین جنازۀ زنِ آبستن در قبرستان؛ شخصیتی است که در داستان مُرده اما گویا زنده است و زندگی در زیر پوستش جریان دارد. او هم منتظر و چشم به راه است تا کسی از راه برسد و سراغِ او را بگیرد. اما انگار کسی نمی­آید و فقط سگ­ها و کفتارها منتظرند به سراغ او و جنینش بیایند. وحشت تمام تنِ زنِ آبستنِ مُرده را پُر کرده است.

زمان­ در داستان عقب و جلو می­رود. گذشته و حال. زمان می­چرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود می­کنیم. آدم­های این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمی­کنند.   

قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه می­کند. رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیق­های فراوان با توصیف­های زیبا از فضای جنگ و خشونت.