از رئالیسم تا مدرنیسم و پسامدرنیسم در داستان های سیمین دانشور

عنوان مقاله : از رئالیسم تا مدرنیسم و پسامدرنیسم در داستان های سیمین دانشور

با نگاهی به داستان های شهری چون بهشت، زایمان، به کی سلام بکنم؟، مردی که بر نگشت و میزگرد

سیمین دانشور اولین مجموعه داستانش را با نام «آتش خاموش» در سن بیست و هفت سالگی منتشر کرد. نوشتن داستان هایی از نظرگاه نوجوانان، یکی از مهم ترین دل مشغولی های سیمین دانشور در مجموعه داستان «شهری چون بهشت» است که در سال ۱۳۴۰ یعنی در چهل سالگی منتشر کرد. دانشور در داستانی که نامش را به کتاب داده، با در هم آمیختن واقعیت و رویا، نوشته ای زیبا پدید می آورد. رویاهای دده سیاه – تلاش برای گشودن دریچه ای به امید واهی – با سرخوردگی های نوجوانی که داستان را روایت می کند، هم خوانی می یابد؛ زیرا عشق علی نیز چون زندگی دده، پایانی تلخ دارد. گویی نویسنده به زندگی هر یک از آنها از دید دیگری نگریسته است.

داستان «شهری چون بهشت» با اینکه درباره زندگی چندین شخصیت اساسی آن، از جمله علی، مهرانگیز و نیّر است، اما به گونه ای زیبا وحدتی دارد که می توان همه را داستانی واحد در نظر گرفت. با آمیخته شدن واقعیت و رویا و زبان متفاوت راوی داستان با زبان شخصیت های داستان، تأثیری ویژه بر خواننده تحمیل می شود. راوی داستان (دانای کل محدود) با زبانی رسمی و متداول در متون علمی به روایت داستان می پردازد، که می توان گفت زبان او با زبان شخصیت های داستان غریبه است. زبان و لهجه افراد درون داستان، فضای جنوب ایران را یادآور می شود. استفاده از کلمات محلّی و قدیمی، به همراه ضرب المثل ها، اصطلاحات و باورها و خرافات آن زمان، باعث نوعی غریب سازی داستان با خوانندگان امروزی شده است؛ تا جایی که برای فهم آنها باید به فرهنگ های لغت رجوع کرد. نحوه زندگی شخصیت ها به گونه ای با ما غریبه است. شرح حال افراد مختلف، که به گونه ای در قالب جملات امید و آرزوهای خود را بر بادرفته می بینند، سبب می شود روایت به وحدتی بی نظیر دست پیدا کند. راوی با تصویر سازی های خود، که غالب ترین صنعت این داستان به حساب می آید، به همراه استفاده فراوان از اصطلاحات و تعبیرات جنوبی و کاربرد کنایه ها و ضرب المثل ها، به این وحدت روایی توانی دو چندان بخشیده است. گاهی موارد راوی داستان با نشان دادن زبان محلّی خاص شخصیت ها، از جمله مهرانگیز، سبب شده است که به تفاوت دو دنیا پی ببریم. دنیای دده سیاه با دنیای دیگران متفاوت است؛ حتی در زبان و دستور زبانی که در صحبت هایش به کار می برد.

داستان از میانه شروع می شود و پس از چند صفحه به اول باز می گردد و آن را شرح می دهد. از این منظر، داستان از رویداد عینی جدا می شود؛ چرا که ترتیب وقایع در داستان با ترتیب وقایع در واقعیت تفاوت دارد.

داستان «زایمان»، ششمین داستان از مجموعه داستان «شهری چون بهشت» است. در این داستان، راوی با نمایش کنش و گفت و گوی دو شخصیت اصلی در صحنه های بیرونی از قالب راوی دانای کل خارج می شود و حرکات و اعمال و حرف های دو شخصیت اصلی را به گونه ای عینی و بیرونی، بدون نشان دادن نادیده های درونی و روحی آنها با شیوه ی زاویه دانای کل محدود ارائه می کند.

در همین گفت و گوی دو نفره، نویسنده خواسته درون مایه و اندیشه ی داستانش را مطرح کند و تقابل دو نگاه به عشق را نیز نشان دهد. شخصیت اصلی داستان ماماست و مفهوم «عشق» را فراگیر و حتی در لبخند یک مادر و نگاه پُر محبت یک انسان به انسانی دیگر تعمیم می دهد اما شخصیت دیگر داستان مفهوم «عشق» را در عرصه ی غرایز و هوس پیش پاافتاده و طبیعی می بیند: «من عشق را به بند ناف آویزان دیده ام. حتی عشق را بخیه زده ام. عشق را دیده ام در حال خونریزی که هر چه ارگتین بزنی خون بند نیاید. عشق را دیده ام در ترس، ترس از پدر و مادر، ترس از زن و بچه، ترس از آبستنی. عشق را دیده ام از زن و بچه، ترس از ابستنی. عشق را دیده ام در سقط جنین. عشق را دیده ام در چاقو که به سفیدی ران خورده، آن هم برای یک لنگه ابروی هم دم دندان طلا.»

مهین باز این طور فلسفه بافت: «اگر آدم عاشق بشه، همه ی دردها و خستگی ها و دل زدگی ها رو فراموش می کنه.»

این تقابل در پایان داستان با زایمان به اوج می رسد و مفهوم «عشق» را فرازمینی و با شکوه به زایش و زندگی نوزاد نشان می دهد. در این داستان یک تقابل دیگر نیز وجود دارد که تقابل اول را در کلیت خود تکمیل می کند تا جان مایه ی چند وجهی روایت را پدید آورد. در آغاز داستان، پدر دو شخصیت اصلی، مُرده اند و آنها در سوگ مرگ پدر سیاه پوش اند. می توان به این نتیجه رسید که «زایش» معنای زتدگی دارد و «مرگ» را تحقیر و مغلوب می کند.

مجموعه داستان «به کسی سلام بکنم» سال ۱۳۵۹ منتشر شد. داستان «به کی سلام بکنم؟» از این مجموعه داستان از بهترین داستان های سیمین دانشور محسوب می شود. نویسنده در این داستان، زنی را نشان می دهد که از همه جا رانده شده و در لابه لای خیالات خود گم شده است و تنها دل خوشی اش زنده کردنِ یاد گذشته هاست. انگار زن دارد برای خواننده دردِ دل می کند؛ و حدیث نفس می کند و می کوشد با زنده نگه داشتن یاد گذشته با حسِ «تحقیر شدن» مقابله کند.

«ناگهان خیال کرد که این جوان دامادی است که آرزو داشت داشته باشد اما نداشت و این زن دختر خودش است. بعد اندیشید که تمام مردم شهر قوم و خویش و کس و کار او هستند و از این اندیشه یک آن دلش خوش شد. رو به همه سلام گفت و ناگهان زد به گریه و حالا اشک می ریخت که انگار حاج اسماعیل همین دیروز گم شده بود.» (از متن داستان)

سیمین دانشور مجموعه داستان «به کی سلام کنم» را در گرماگرم سیاست زدگی جامعه انقلابی، منتشر می کند. نویسنده در داستان «به کی سلام کنم» دلواپسی های زنان و کنار هم نهادن جزئیاتی که حال و هوای خاص اثر را پدید می آورند، شخصیت قهرمان خود را شکل می دهد.

داستان «مردی که برنگشت» اولین بار در سال ۱۳۴۰ منتشر شد. این داستان از مجموعه داستان «شهری چون بهشت» انتخاب شده است. داستان حول زندگی شخصیت اصلیِ آن – محترم (دختر بی سروپا مشدی اصغر پینه دوز) – شکل می گیرد و رویداد اصلی داستان، ناپدید شدن ابراهیم (همسر محترم) است که هیچ دلیلی هم برای آن ذکر نمی شود. مضمون داستان جان یک زن و حضور مقتدرانه در گفتمان مردسالانه نشان داده می شود. هنر نویسنده را در این دید که با ایجاد فاصله ی زیبایی شناختی بین خواننده و شخصیت اصلی، در عین ایجاد همدلی عاطفی با محترم، خواننده را به نگرشی انتقادآمیز درباره ی او سوق می دهد. شخصیت پردازی مناسب باعث شد تا ساختار داستان از ایجاز برخوردار شود و درون مایه آن هنرمندانه به خواننده القا شود. سر در نیاوردن محترم از این که زنان به چه مفهوم «بی جنبه» اند، نماد ناتوانی از درک گفتمانی است که او تاکنون فقط به آن تسلیم شده، اما هرگز نیازی به تعامل مستقیم با آن نمی دیده است. نمونه ی این تسلیم، گریه سر دادنِ او پس از شنیدن سخن «مرد گردن کلفت» درباره ازدواج مجدد ابراهیم است: محترم به جای این که فرهنگ مردسالانه را به چالش بگیرد، صرفا عجز و استیصالی سنخی را به نمایش می گذارد.

دکتر حسین پاینده در کتاب «داستان کوتاه در ایران / داستان های مدرن» می نویسد: نقشی که دانشور در این داستان به خواننده وا می گذارد، داستان را از روایتی تک صدایی به محصول همکاریِ مشترک خواننده و نویسنده تبدیل می کند. بدین ترتیب، داستان دانشور – برخلاف روال غالب در داستان هایی که در دهه ی ۱۳۴۰ در ایران نوشته می شدند – مروج فرهنگی چند صدایی و اعطای نقش به خواننده شد.» (دکتر پاینده، داستان «مردی که برنگشت» را حرکت به سوی پسامدرنیسم می داند و توضیحات فراوانی درباره ی این داستان نوشته است).

از نمونه های دیگر رویکرد پسامدرنیستی در داستان «میزگرد» می توان دید: «گفتم – آقای رستم، از شما شروع می کنم. راست است که شما با سیمرغ رابطه داشته اید و پَرِ او در جنگ با اسفندیار موجب مرگ آن جوان ناکام شد؟» (شروع داستان).

این داستان در مجموعه ای به نام «انتخاب» منتشر شده است. این داستان را یک «مصاحبه گر» روایت می کند که با برخی شخصیت های ادبی و اسطوره ای مانند رستم، سعدی، حافظ و مهدی اخوان ثالث به گفت و گو نشسته است. پیرنگ داستان عمدتا تشکیل شده است از پرسش های مصاحبه گر و پاسخ هایی که شخصیت های یاد شده به او می دهند، به علاوه جملات معدودی که مصاحبه گر در پرانتز اضافه می کند و بیشتر به توضیحات مربوط به صحنه و نحوه ی عمل شخصیت ها در نمایشنامه شباهت دارند، مانند این که می گوید: «رستم سر به زیر می اندازد. اشک می ریزد روی ریش دو شاخه اش…» مصاحبه گر در طول داستان پرسش های گوناگونی می کند که همگی به چند و چونِ اعمالِ این شخصیت ها آن گونه که از تاریخ و متون ادبی می دانیم، مربوط می شوند. با دقتِ بیشتر می توان گفت راوی پرسش های خود را در پی سنجش درستی یا نادرستی دانسته هایی درباره ی این شخصیت ها مطرح می کند.

دکتر حسین پاینده در کتاب «داستان کوتاه در ایران / داستان های پسامدرن» می نویسد: «کارکرد صنعت ادبی آیرونی در این داستان (میزگرد)، تردید آفرینی درباره ی صحت دانسته های ما درباره ی تاریخ است. راوی با سوالاتِ خلاف توقع (از قبیل این که می پرسد آیا زن و دختر سعدی «سر و گوش شان می جنبیده»، یا آیا حافظ به رغم داشتن زن و فرزند معشوقی هم به نام «شاخ نبات» داشته است)، تلویحا این برنهاد را تقویت می کند که معرف تاریخی همواره موضوعی حل و فصل ناشده است…. از منظر پسامدرنی که دانشور در داستان «میزگرد» اتخاذ کرده است، تاریخ به جای آن که مفروض و بی چون و چرا تلقی شود، می بایست بحث انگیز باشد. به همین دلیل، راوی لازم می بیند صحت و سُقم روایت مشهوری را که درباره ی ملاقات حافظ با امیر تیمور در کتاب های تاریخ ذکر شده است، با پرسش مستقیم از خود حافظ بسنجد…. راوی صرفا یک مصاحبه گر است و از سرِ نادانستگی به مصاحبه با شخصیت هایی مانند رستم و سعدی و حافظ و اخوان ثالث روی آورده است. سردرگم بودنِ راوی را از آنجا می توان دریافت که او برای تعیین درستی و نادرستی استنباط ها و معرفت عامی که ما از تاریخ داریم، ناگزیر از مورد پرسش قرار دادنِ شخصیت های داستان است…. داستان «میزگرد» مشوق بی اعتمادی به درستی بی چون و چرای روایت های تاریخی است.»

پاینده می نویسد: «این گفته ی اخوان ثالث در بخش پایانیِ داستان میزگرد، هم حاکی از تلاشی پسامدرنیستی برای نفی دوبودگیِ تاریخ و داستان است و هم این که بُعد سیاسی و دموکراتیکِ دیدگاه مطرح شده در این داستان را باز می تاباند: «در افسانه ها هم اگر تمام حقیقت منعکس نباشد، جزئی از حقیقت هست. تو حقیقت را بیرون بکش.»»

سیمین دانشور یکی از نویسندگانی است که با نگاهی زنانه و ویژه به موضوع شک اندیشی و سرگردانی فلسفی و زیر بنایی انسان معاصر در داستان هایش به ویژه جزیره ی سرگردانی و ساربان سرگردان توانسته است؛ این شک اندیشی و سرگردانی را منعکس کند. نگاه خاص او و دریافت و بیان دغدغه های زنانی از طبقات مختلف جامعه چه با سواد و روشنفکر، چه بی سواد و عقب مانده و چه فقیر و چه غنی باعث شده است که آثار او در ردیف یکی از نویسندگان قابل توجه قرار گیرد. همچنین به کار گرفتن تکنیک هایی از متون مدرن و پست مدرن آثار او را به موفقیت بیشتر نزدیک کرده است.

ویژگی‏ های مهم و شاخص داستان مدرن عبارتند از: شخصیت منزوی و ضد قهرمان بودن، راوی غیر قابل اعتماد، عدم توالی خط زمانی، روایت کردن رویدادهای درونی ذهن، استفاده از تکنیک تک‎ گویی درونی و سیلان ذهن، ابهام وضعیت شخصیت اصلی، فرجام باز و … سیمین دانشور در داستان‎ هایش بر آگاهی فردی، روان ‎شناسی و درون ‎نگری تاکید می کند و ذهن شخصیت‏ ها را می کاود؛ ولی با نقد این داستان ‏ها معلوم می شود که مشخصات مدرن در اغلب داستان‎ ها قوی است، و سیمین دانشور به عنوان یک نویسنده مدرن توانسته است معضلات جامعه مدرن را به خوبی به نمایش بگذارد.

محیا سادات اصغری در پایان نامه «نمودهای پسامدرنیسم در آثار سیمین دانشور» می نویسد: «برخی شگردها و عناصر پسامدرن مانند ویژگی هایی چون فروپاشی فرا روایت ها، عدم قطعیت، تردید، سرگردانی، پارانویا و بدبینی، امتزاج واقعیت و خیال از طریق اتصال کوتاه، پیوند دوگانه و عدم اقتدار مولف، تناقض و فقدان هویت، بهره گیری از طنز و عدم انسجام، همه و همه ترفند هایی هستند که این نویسنده برای برجسته کردن عنصر وجود شناسانه در اثرش و غلبه ی آن بر عنصر معرفت شناسانه به کار گرفته است و بدین ترتیب برخی آثار داستانی خود را با عبور از مرزهای مدرنیسم به حوزه ی پسامدرنیسم وارد ساخته است.»

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۱۱۰ / مهر ۱۳۹۸ 

منبع:

میرعابدینی، حسن.«صد سال داستان نویسی ایران/ چهار جلد». نش چشمه. چاپ پنجم

میرعابدینی،حسن.«هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی/جلد اول». نشر کتاب خورشید. چاپ ششم

میرعابدینی، حسن.«تاریخ ادبیات داستانی ایران». انتشارات سخن. چاپ اول.

پاینده، حسین.«داستان کوتاه در ایران / داستان های مدرن».انتشارات نیلوفر. چاپ دوم.

پاینده، حسین.«داستان کوتاه در ایران / داستان های پسامدرن». انتشارات نیلوفر. چاپ دوم.

اصغری، حسن.«کالبد شکافی بیست داستان کوتاه فارسی». نشر ورا. چاپ اول ۱۳۹۶

ذوالفقاری، حسن.«چهل داستان کوتاه ایرانی از چهل نویسنده ی معاصر». انتشارات نیما. چاپ اول

دانشور، سیمین. «به کی سلام کنم؟». انتشارات خوارزمی. چاپ پنجم.

دانشور. سیمین.«شهری چون بهشت». انتشارات خوارزمی. چاپ هفتم.

مقاله «نقد و بررسی شهری چون بهشت از دیدگاه فرمالیستی». سید شهاب الدین سادات و بهاره سقازاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *