گفت و گو با مریم آمارلو

داستان کوتاه «سگ ولگرد» صادق هدایت مرا با فضای خاص داستان نویسی آشنا کرد.

گفت و گو با مریم آمارلو

به تازگی رمان «عطر مرگ در خیاط خانه مادام» نوشته مریم آمارلو توسط انتشارات سیب سرخ به چاپ رسیده است.

مریم آمارلو متولد سال ۱۳۵۹ در نیشابور و یکی از نویسندگان جوان و پُرکار است. سه رمان، یک مجموعه داستان و یک مجموعه شعر در سال های گذشته از او منتشر شده است.

دو رمان او : «درهایی به اتاقک زیر آشپزخانه» (نشر مروارید) و «گم و گور» (نشر نصیرا) نامزد جایزه ادبی نوفه در سال های ۹۷ و ۹۸ شد.

اغلب آثار مریم آمارلو با استقبال گرم منتقدان و اهالی ادبيات مواجه شده و او تا به‌ حال جوايز فراوانی را از جشنواره‌های ملی دريافت كرده: جايزه ادبی لیراو، جشنواره داستان کوتاه پرراس و جشنواره داستان نویسی افسانه ها . همچنین برخی از داستان های او در مجله ی ادبی فصل شیراز، فصلنامه ادبی سدا، مجله ادبی جن زار و مجله ی نقطه بند منتشر شده است.

امسال نیز ، داستان «بودن یا نبودن» نوشته ی مریم آمارلو در مجله ی ترک زبان ترکیه (مجله ی کاغذی لاجوردی) ترجمه و منتشر شده است.

مریم آمارلو در کنار نوشتن، در ساخت چند فیلم کوتاه داستانی و انیمیشن حضور داشته است که برخی از آنها به جشنواره های فیلم منطقه ای راه یافته است. او دوره های فیلمسازی را در انجمن سینمای جوان نیشابور در سال های ۸۴ تا ۸۶ گذراند. و همزمان در تئاتر گل و قداره ، به کارگردانی جواد گنجی نوشته ی بهزاد فراهانی برداشت آزاد از داش آکل هدایت نقش بلقیس را از جوانی تا پیری ایفا کرده و نیز در تئاتر مجلس ضربت زدن هم ایفای نقش کرده است. همچنین در انجمن سینمای جوان نیشابور چند فیلم کوتاه داستانی و انیمیشن ساخته و با بچه های انجمن سینما جوان همکاری داشته است.

مریم آمارلو توضیح می دهد: «در سال ۹۰ دوباره به تهران بازگشتم و دوره‌های فیلمسازی را در موسسه ی کارنامه در کلاس های استاد ناصر تقوایی دنبال کردم و چند فیلم کوتاه ساختم و در همان حین شروع به مطالعه ی جدی ادبیات کردم.»

چه انگیزه ای باعث شد به نوشتن رو بیاورید؟

در ابتدا داستان کوتاه سگ ولگرد مرا با فضای خاص داستان نویسی صادق هدایت آشنا کرد و در کنارش خواندن شاملو ، جهت داد به کلمه ها و فضاهای من در داستان کوتاه و شعر و بعد رمان شازده احتجاب گلشیری و رمان های رب گری یه ، ترجمه ی منوچهر بدیعی، ژلوزی ، در تو در تو و مجموعه مقالات رب گری در کتاب آری و نه به رمان نو، مرا در حد خودم با فضای رمان پست مدرن آشنا کرد که در کنارش مجموعه آثار مارکز به خصوص طوفان برگ وکسی به سرهنگ نامه نمی نویسد به این جریان جهت داد و همچنین داستان های معاصر آمریکای لاتین، اینها بیشترین چیزهایی هست که من از آنها تاثیر گرفته ام و رمان ها و داستان های دیگری مثل شام خانوادگی از ایشی گورو ، زنی در ریگ روان ، در جستجوی زمان از دست رفته، خانواده ی روگن زولا، مرگ قسطی سلین ، موج ها و به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف و همچنین آثار بکت و نمایشنامه های آلبی و مک دونا و نمایشنامه های دیگری که الان حضور ذهن ندارم و هم اکنون که در حال خواندن مجموعه کارهای داستایفسکی و تالستوی هستم که به نظر من شیاطین و برادران کارامازوف و ابله و رستاخیز و مرگ ایوان ایلیچ از کارهای خوب شان است.

شما که هم رمان می ‌نويسيد و هم داستان کوتاه، فکر می ‌کنيد داستان کوتاه نوشتن سخت تر است یا رمان ؟

رمان یک جریان و روایت کاملا مستقل هست به ابعاد یک ابدیت از یک ابتدا تا یک انتهایی که می تواند در ذهن مخاطب همینطور ادامه داشته باشد با کاراکترهایی که می آیند و می روند و دارای گذشته و حال و آینده هستند با تمام خوشحالی ها و دردها و رنج ها و اتفاقاتی که براشون می افتد، این قالب یک رمان است که یک چیز بدیهی ست اما این به کنار آنچه که مهم است شیوه ی این روایت و نگاه مستقل نویسنده به تمام احساس ها و افکار فارغ از هر جریان دیکته شده ای طوری که رمان جهان خاص خودش را خلق کند و جهان جدیدی را به ما ارایه بدهد با نگاه ها و راهکارها و آرمان های خاص خودش و مختص دنیایی که در آن خلق شده.

داستان کوتاه یک برش از زندگی ست و اصلا قرار نیست اتفاقی در آن بیفتد یا نیفتد ، ممکنه که یک چیز عجیب و غریبی در آن رخ بدهد و ممکنه که اصلا هیچ اتفاقی نیفته مثل شام خانوادگی ایشی گورو که بعد از خواندنش در ذهن ما اتفاق می افتد، داستان کوتاه هیچ تعهدی به مخاطبش ندارد و در هیچ قید و بندی نیست حتی نویسنده ی داستان کوتاه وقتی خودش را در حین نوشتن داستان از هر پیش زمینه ی فکری رها کند ،جریان نوشتن او را به سمتی می‌برد که بعد از تمام شدن داستان تازه نویسنده  متوجه ی ساختار نوشتار که خودبخودی و به صورت نامریی در اثر لایه های فکری نویسنده شکل گرفته می شود.

به نظر من شیوه ی روایت در «خشم و هیاهوی» فاکنر نمونه ی برگزیده یک رمان پست مدرن است به خصوص فصل اول.

مصطفی بیان / ۱۶ اسفند ۱۳۹۹

منتشر شده در وبلاگ انجمن داستان سیمرغ نیشابور

http://simurgh-dastan.blogfa.com/post/246

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *