نویسنده های بزرگ، روزها و شب ها روی یک داستان کار می کنند. روی یک یا چند شخصیت اصلی توی داستانشان. باید شخصیت داستان همانی باشد که نویسنده می خواهد؛ تا داستانش کامل شود.
نویسنده، آفریدگار شخصیت های داستانی شان هستند و حال و هوشان را می دانند و آنها را دوست می دارند. به همین خاطر است که هفته ها و یا شاید سال هاست منتظر تولد آنها هستند تا در داستانشان حضور یابند و فضای داستانشان را کامل کنند.
نویسنده ممکن است ذهن شخصیت ها را بکاود و احساسات درونیشان را تشریح کند و خواننده را در جریان روحی و معنوی شخصیت های داستانی بگذارد. بعضی نویسندگان بزرگ در افکار درونی و انگیزه های شخصیت های داستان های خود می کاوند و در نتیجه خواننده، شخصیت های داستان های آنها را بهتر از دوستان خود می شناسند.
برخلاف اغلب نویسندگان گذشته، داستان های امروز همه چیزشان در «غیر واقعی بودن شخصیت های داستانی» خلاصه می شود. آنچنان از واقعیت های امروز بشر دور است و هر چقدر هم ذهن خلاقی هم خواننده داشته باشد بعید است بتواند شخصیت های داستانی امروز را در غده هیپوتالاموس خود حلاجی کند.
البته شخصیت های داستانی خلق شده داستان های امروز قرار است اعصاب خواننده را تحریک کند. این چنین است که نویسنده امروز به جای اینکه سراغ سوژه های زنده برود و یا در خیالش رد و نشانی برای پیدا کردن خواننده در مسیر واقعیت بگذارد، او را در مسیر جاده خاکی (غیر واقعی) رها می کند. این چنین است که خواننده کنجکاو و بیچاره ی جامعه امروز بی خیال از رفتن مسیر واقعیت می شود؛ و در آخرش هم جایی قرار می گیرد که روز اول همان جا بوده است.
این شخصیت های داستانی نقد غیر منصفانه می شوند، جایزه های مهم ادبی می گیرند و در آخر نویسنده اندیشمند و پر ادعا از روی فرش قرمز برای لحظاتی می گذرد و خودش را در تیتر اصلی رسانه ها می گذارد.
در عوض شخصیت های داستانی اش تاریخ انقضایی دارند که بعد از اتمام تاریخ مصرف به فراموشی سپرده می شوند؛ و نویسنده آن روز پشت میز کارش تنها و تنهاتر از گذشته شده است.
استاد جمال میرصادقی در کتاب «عناصر داستان» می گوید: «زندگی انباشته از وقایع متنوع و موقعیت های گوناگون است. هر واقعه ای که روی می دهد و هر موقعیتی که پیش می آید، برای نویسنده می تواند در حکم مواد خامی باشد، مواد خامی که از آن ها داستان های پرشور و احساس خلق کند یا حتی رمان های بزرگ و با ارزشی بیافریند. از این رو مواد و مصالح برای نویسنده فراوان است اما از آنها باید به گونه ای استفاده کند که داستانش در نظر اکثریت خوانندگان از حقیقت مانندی لازم برخوردار باشد. این مواد و مصالح در گزینش از زندگی واقعی آشفته و درهم و بر هم است. نویسنده باید به آنها نظم و سامان بدهد و میان وقایع ارتباط منطقی برقرار کند.»
مصطفی بیان
این یادداشت در هفته نامه چلچراغ/ ۳۰ فروردین/ شماره ۵۶۲ به چاپ رسید