رفتگر

وقتی همه تازه از خواب بیدار میشن، من با یه جارو و لباس نارنجی و ماسک دهان، توی بازارچه مشغول جارو کشیدن هستم. این کار هر روز منه، باید سی سال کار کنم تا بشم بازنشسته شهرداری!

تا حالا شهردار رو از نزدیک ندیدم، ولی یه بار وقتی توی تلویزیون دیدمش که با یه کت شلوار شیک نشسته بود و به همشهریان شهرش وعده می داد که همیشه شهر تمیز می مونه… همیشه شهر بی زباله می مونه… شهر ما، خانه ما…!

توی این سی سال خیلی ها از این بازارچه رد شدند، ولی با وجود اینکه منو ندیدن، اما برای من چیزی به اسم  «زباله» گذاشتند!

زباله ها هیچ وقت تموم نمیشن، هیچ وقت هم کم نمیشن! راستی یه شب توی تلویزیون دیدم، ژاپنی ها روبات رفتگر طراحی کردند، ترس برم داشت. نکنه اون ها روزی جای منو بگیرند! مگه سی سال پیش توی روستا به جای اتومبیل، الاغ نبود!؟ حالا امکانش هست سی سال دیگه به جای من، روبات رفتگر باشه!؟

مصطفی بیان

در هفته نامه فرسیمرغ، پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۳ به چاپ رسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *