گاهی نویسنده های مشهور جهان موضوع های داستان هایشان را از لابه لای نوشته های دیگران می یابند؛ شخصیت، حادثه یا فضای موجود در یک کتاب، آن چنان نویسنده را تحت تاثیر قرار می دهد که او را بی اختیار به سوی خلق اثری تازه سوق می دهد. نمونه ی این تاثیر پذیری را در «گونتر گراس» در یکی از آخرین سخنرانی هایش چنین شرح می دهد: «با همسرم برای تحصیلات در شهر کلکته ی هند به سر می بردیم. او در تمام این مدت، کتابی را مطالعه می کرد. من تا آن زمان نسبت به همسرم در خود احساس حسادت نکرده بودم؛ ولی مطالعه ی او، آن هم یک کتاب مخصوص طی ساعت ها و روزها بدون توجه من، حسادت شدید مرا جلب کرد. از خودم پرسیدم، چرا همسرم «اوته» از خواندن این کتاب فارغ نمی شود!؟ چرا حرف نمی زند!؟ با خودم گفتم، باید این کتاب را بخوانم و ببینم چه نوشته که این قدر او را مفتون کرده است. شاید رازی است که با زندگی او درآمیخته است. کتاب متعلق به «فونتانه» بود. من هم شروع به خواندن آن کردم و اندکی بعد مانند همسرم در دنیای دیگری سیر می کردم. هنگامی که می خواستم به آلمان برگردم، در ذهن خود، کتابی درباره ی «فونتانه» به نام «زندگی طولانی» پرورش داده بودم. در آلمان، شروع به نوشتن کردم.»
«گونتر گراس» شخصیت اصلی کتاب، «زندگی طولانی» اش را از یک انسان واقعی وام گرفت. او می گوید: «قهرمان کتاب من، فونتانه، برای دولت «پروس» آلمان کار می کرد. در آن زمان در دولت پروس، سانسور قضیه ای عادی بود. او حتی جاسوس دولت پروس در لندن شد و سپس در ۶۰ سالگی شروع به نوشتن کتاب کرد. پیش از آن روزنامه نگار بود؛ ولی بعد از ۶۰ سالگی کتاب های متعددی نوشت و مرتب کتاب منتشر می کرد. من «فونتانه» و سرگذشت او را در آخرین کتابم به نام این قصه ی طولانی در آغاز قرن ۲۱ زنده کرده ام.»
گونتر گراس از نویسندگانی بود که در کارش از نوعی واقع گرایی جادویی یا همان رئالیسم جادویی بهره میبرد. او مانند سایر نویسندگان حرفه ای، ساعاتی خاص از شبانه روز را برای نوشتن انتخاب کرده بود. در حقیقت با این عادت، داستان های بهتری می نوشت. «گونتر گراس» در پاسخ به این سوال که بیشتر در چه ساعت هایی می نویسید، پاسخ می دهد: «صبح ها می نویسم و عصرها راه می روم.»
مصطفی بیان
در هفته نامه “همشهری جوان” شنبه ۵ اردیبهشت ۹۴ به چاپ رسید.