درباره ی رمان «سال درخت» نوشته ضحی کاظمی

به تازگی رمان «سال درخت» به قلم «ضحی کاظمی» را خواندم. این کتاب را می توان در دسته ی رمان های اجتماعی – نمادین قرار داد. رمان هایی که در آن مفاهیم اخلاقی و روشنفکرانه نشان داده می شود. در واقع محتوای آن، خواننده را به چیزی بیشتر از خودش راهنمایی می کند. از این رو، هر خواننده و منتقدی ممکن است تعبیرهای مختلفی از عناصر نمادین رمان به دست آورد.

نمادهایی که در این رمان به کار رفت، درخت هایی مثل توت، کاج، سیب، انجیر، افرایی، سپیدار، گردو و آلو بودند که در صحنه ها، شخصیت ها و حادثه های مختلف در داستان، معنای دیگری به خواننده منتقل می کردند. و خواننده را به این نتیجه می رساندند که «درخت» به غیر از معنای ظاهری، معنای پنهانی دیگری نیز در داستان دارد.
رمان، روایت شجره نامه (درخت) چندنسل چند خانواده که از طریق ازدواجِ فرزندانشان با هم ارتباط پیدا می‌کنند، پیگیری می شود. ابتدای داستان برای خواننده ی کنجکاو، دلچسب و جذاب به نظر نمی رسد اما از صفحه ۲۵ شرایط کاملاً تغییر می کند و خواننده را وادار می کند تا خواندن رمان را ادامه بدهد.
داستان از زبان راوی گفته می شود که گاهی خطاب به پریسا (خواهرش) حرف می‌زند و گاهی مخاطبش پویا (برادرش) است. راوی تمام شخصیت‌های داستان را می‌شناسد و داستان زندگی تک تک آنها را برای خواننده تعریف می‌کند. از راوی چیز زیادی نمی دانیم. فقط می دانیم که موسیقی غربی گوش می داده و رمان می خوانده است، ولی از زمان مرگ خودش برای خواننده کنجکاو نکته ای توضیح نمی دهد.
پریسا، از دانشگاه انصراف داده است و بار گرانی از تصمیمات و تغییرات بر دوش می کشد. در زمانی که پدر و مادرش را بر اثر حادثه دلخراش از دست داده و حالا حامی پویا است. برادرِ بیمار و بی پناه.
«اما خودت هم می دانستی که در اصل از خودت دفاع می کردی. از حس تحقیرت به خاطر داشتن برادری عقب مانده که هیچ وقت حاضر نبودی زیر بارش بروی. می دانستی انگشت تمسخر بچه ها، اگر از اشاره به پویا فارغ می شد، به سمت تو نشانه می رفت، به سمت خواهر بچه مونگول.» (صفحه ۲۵ کتاب)
پویا از خواهرش پریسا بزرگتر است. قد و قواره کوتاه، چاق، چشم بادومی و چهره مغولی. او مبتلا به سندرم داون است. او با کسی که فکر می کند کنارش است می گوید و می خندد. حتی می دانیم اسمش خانم اسمیت است. با او حرف می زند و می رقصد.
سوژه اصلی داستان از صفحه ۲۹ کتاب آغاز می شود. زمانی که پریسا، دفتر اشعار پدربزرگ را در کیف بابا که این همه سال در کیفش با خودش از این طرف به آن طرف می برده، پیدا می کند. «دفترچه ای پیدا می کنی با جلد چرم سبز کهنه. قدیمی به نظر می رسد بازش می کنی. خط نستعلیق نوشته شده با جوهر آبی را که به مرور زنگ پس داده، نمی توانی بخوانی. به نظرت شعر می آید، غزل. سعی می کنی کلمه ها را تشخیص بدهی و بخوانی. بی فایده است. اول دفتر را نگاه می کنی…» (متن کتاب)
موضوع مشترک دیگری که بین شخصیت های داستانی این شجره نامه تکرار می‌شود، تلخی سرنوشت و مرگ زود هنگام بسیاری از آنهاست، انگار همه‌ ی آنها به نوعی طلسم واگیردار مبتلا شده‌اند. این طلسم به وسیله سجاده ی بنفشِ دست باف که در آستری آن دعای هست شکسته خواهد شد. ذکر شفا برای هر طلسم و دردی. آذربانو می گوید یادگار مهین است. سجاده جهازش بوه. نمی خواهد این سجاده را به دست نااهل بدهد.
درون مایه های اصلی داستان جنبه های مثبت و منفی اجتماعی، زن و مرد، سحر و جادو، دعا و تقابل سنت و مدرنیته، مذهب و خرافات است. در بخش‌هایی از داستان به افراط‌ گریی‌های مذهبی، مراسم خرافی و نمادهای طلسم و جادو اشاره می‌شود.
«سنگ های جدید عکس هم دارند، جالب است که فقط عکس مردها روی قبرها حک شده. این جا هم نشان های متفاوت را می بینی. حتا اگر هم با عکس چاپ کردن روی سنگ قبرها کنار بیایی، هرگز نمی پذیری چرا برای زن هایی که اکنون تنها بازمانده شان همان استخوان هایی است که زیر سنگ سیاه یا سفید مدفون شده، تصویر دوران کوتاه زندگی شان ممنوع است. شاید هم ممنوع نیست. خانواده ها، خودشان، این طور ترجیح می دهند.» «قبرستان مثل دفتر بزرگی از اشعار و تکه های ادبی است. مثل صفحه فیس بوک که هرکه هر شعر و قطعه ی زیبایی پیدا می کند آن را با دیگران به اشتراک می گذارد. خیلی از کسان که این جا آرمیده اند هرگز یک خط شعر هم در زندگی شان نخوانده بودند و حالا مقبره شان مزین به حافظ و سعدی و مولانا است.» (صفحه ۱۰۴ کتاب)
پریسا از آذربانو جای درخت توت را می پرسد، همان درختی که سال ها پیش به بهانه ی طلسم، خاک زیرش را کندند و بعد خشک شد و مُرد. پریسا و راوی باور ندارند بدشانسی ها و بدبختی های همه ی شخصیت های داستانی شجره نامه به صفحه ی مسی گرد کوچک داخل خاک درخت توت مربوط باشد. یعنی همه ی بدبختی ها، مرگ راوی، مرگ پدر و مادر پریسا. درخت توت، که شاپور (پدرپزرگ پدری پریسا) زیر سایه ی آن می نشست و بعد از اولین دیدارِ مهین، قلمش را می چرخاند و دست می کشید و ذهنش را باز می گذاشت و برای جاری شدن کلمه هایی که روی کاغذ پلی می ساخت بین ذهن و دلش.
توانایی نویسنده در آغاز و سرانجام داستان و پرداختن به شخصیت ها و فضاسازی متعدد قابل تحسین و ستایش است. رمان «سال درخت» نکات و پیام های مثبت فراوانی دارد و خواننده را وادار می کند داستان را به اتمام برساند.

در روزنامه آرمان امروز دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ به چاپ رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *