بایگانی برچسب‌ها : ضحی کاظمی

مسأله اصلی ژانر علمی تخیلی، انسان است

ضحی کاظمی، مدرس و نویسنده ژانر علمی تخیلی:

مسأله اصلی ژانر علمی تخیلی، انسان است

فروغ خراشادی / نشریه خیام نامه / چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲

نیشابور در هفته پایانی تیرماه، میزبان برگزاری کارگاه شناخت ژانرهای علمی تخیلی و فانتزی، به تسهیلگری ضحی کاظمی بود. او که ۱۶ اثر علمی تخیلی و فانتزی در کارنامه دارد و دو بار برنده جایزه نوفه شده است، پرکارترین نویسنده ژانرهای یادشده در ایران است. کاظمی در ورکشاپ ۵ ساعته ای که طی دو روز، در خانه انجمن داستان سیمرغ برگزار شد، مباحث متنوعی را با محوریت ژانر برای شرکت کنندگان توضیح داد؛ این داستان نویس جوان، کلامرا از « چراییضرورت پرداختن به مبحث ژانر» آغاز کرد و با طرح پرسشهایی مانند: «چرا داستان می خوانیم و می نویسیم؟  و داستان چه کاربردی در زندگی مدرن دارد؟»، پیش برد. نویسنده رمان «تز قاتل» برای  تبیین کلامش به شکلگیری طبقه متوسط و انقلاب صنعتی اشاره کرد و ضرورت ورود رمان  به زندگی مردم را تغییر فرم زندگی و نیاز  آنان به سرگرمی هایجدید دانست.

این مدرس ژانر علمی تخیلی افزود: انسان امروز نیاز به تبیین دوباره دارد؛ او از خود می پرسد: الان من چه کنم؟ چگونه زندگی کنم و چه انتخاب داشته باشم؟

مسأله این است که ما فقط یک بار و یک مدل می توانیم زندگی کنیم! ما می خواهیم تجربیات بیشتری کسب کنیم؛ دوست داریمزندگی دیگران را بخوانیم و بدانیم و داستان ژانر از همین جا بوجود می آید

کاظمی در بخشی دیگر از کارگاه داستان نویسی، به نیاز انسان امروز به خیال انگیزی و تخیل اشاره کرد و گفت: انسان می‌خواهد از شلوغی و تاریکی که در آن غوطهور است فرار کند؛ نیاز دارد  یک زیست موازی داشته باشد؛ ما باید لحظاتی از زندگی مان را در دنیایی خیالی بگذرانیم و در خلال آن مضامین عمیقی را می یابیم

بخش مهمی از این کارگاه دو روزه به شناخت گونه های ژانری اختصاص داشت؛ و مدرس جلسه کوشید تا در دسته بندی گونه های ژانری، از هشت ژانر نام ببرد و درباره هریک مختصر توضیح دهد.

او با تمرکز بر ویژگی های ژانر فانتزی و علمی  تخیلی،  فصول مشترک و موارد تفاوت و تمایز آنها را برشمرد و به تعریف زیر ژانرهای علمی تخیلی پرداخت که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می کنیم: اپرای فضایی ووسترن فضایی، کلونی سازی، بایوپانک، واقعیت مجازی و

اما از نکات مهم و بدیع در این کارگاه، توجه دادن مخاطب به ژانر مهم علمی تخیلی، نه به مثابه فقط یک ژانر سرگرمی، بلکه در جایگاه ژانری عمیق، چندلایه، فلسفی و سیاسی بود که محور اصلی آن انسان است.

کارگاه داستان ضحی کاظمی در انجمن داستان سیمرغ نیشابور

کارگاه داستان‌نویسی؛ آشنایی با داستانِ علمی تخیلی و فانتزی.

با حضور ضحی کاظمی، داستان‌نویس و برگزیدهٔ چند دوره جایزه ادبی نوفه.

جمعه ۲۳ و شنبه ۲۴ تیر ماه ۱۴٠۲ / ساعت ۱۸ تا ۲٠.

ضحی کاظمی متولد ۱۳۶۱ در تهران و کارشناس‌ارشد زبان و ادبیات انگلیسی است. از سال ۱۳۹۱ تاکنون، ۱۶ اثر داستانی از ایشان منتشر شده است. چهارمین اثر او با عنوان «سال درخت» که در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده در سال ۹۳ به انگلیسی برگردانده و منتشر شد.

کاظمی از اولین نویسندگان ایران است که به صورت حرفه‌ای در ژانر علمی‌تخیلی و فانتزی دست به قلم برده و آثار متنوعی در این ژانرها خلق کرده است.

رمان پساآخرالزمانی «باران‌زاد» او در سال ۹۸  و همچنین رمان «رنسانس مرگ» در سال ۹۹ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی «نوفه» شد.

ضحی کاظمی در حال حاضر مؤسس و مدیر کتابفروشی راما در تهران ، اولین کتابفروشی تخصصی ادبیات گمانه‌زن در ایران است.

از سمت راست: ضحی کاظمی، حسین آقا (همسر ضحی کاظمی)، حجت حسن ناظر و مصطفی بیان

آرامگاه عطار / نیشابور

گفتگو با ضحی کاظمی، داستان نویس

مردم ما هرگز کتابخوان نبوده‌اند
گفتگو با ضحی کاظمی، داستان نویس
«ضحی کاظمی» کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، نویسنده جوان و پُر کاری‌ است که کار نویسندگی را به طور حرفه ای با انتشار رمان «آغاز فصل سرد» در نشر افراز آغاز کرد. او در ادامه مجموعه داستانکی با عنوان «سین شین» به واسطه نشر به‌نگار و مجموعه داستان «کفش‌هاتو جفت کن» توسط انتشارات همشهری به چاپ رساند و آخرین کتاب او، رمانی بود با نام «سال درخت» که سال گذشته به همت نشر نگاه به بازار آمد که با استقبال خوبی نیز روبه‌رو شد. همچنین یادداشت ها و نقدهای ادبی خانم کاظمی در روزنامه های «آرمان امروز» و «فرهیختگان» منتشر می شود.
من رمان «سال درخت» شما را خوانده ام. بدون اغراق باید اعتراف کنم فوق العاده است. منتقدان و خوانندگان، استقبال خوبی از این کتاب شما كرده‌اند. به نظر شما چرا این رمان، به اين خوبی مورد توجه قرار گرفت؟
ممنون از لطف شما. امیدوارم اینطور که شما می‌فرمایید بوده باشد. البته نقدهای زیادی روی کتاب نوشته شده، نقدهایی موشکافانه و موثر. اما آمار فروش آنطور که خودم تصور می‌کردم بالا نبود، با این‌که از کارهای قبلی خودم و خیلی از کارهای منتشر شده در سال ۹۳ بهتر بود. این کتاب چهارمین اثر تالیفی من است. برایش زحمت زیادی کشیدم. قطعا تجربه‌ی ضعف‌ها و قوت‌های کتاب‌های قبلی‌ام تاثیرگذار بوده. برای نوشتن «سال درخت» تحقیقات زیادی انجام دادم و از آن مهم‌تر روی زخمی درونی دست گذاشتم و آن را نوشتم. شاید موفقیت کتاب مدیون تلاش‌های من برای نوشتن این کتاب بوده باشد. خودم عمیقا با موضوع داستان درگیر شدم و برای خودم هم تجربه‌ای بی‌نظیر از نوع کشف و شهود بود.
لطفا بگوييد ايده نوشتن «سال درخت» چگونه به ذهن‌تان خطور كرد؟ انگيزه‌ شما از نوشتن اين رمان چه بود؟
من معمولا در آن واحد روی چندین ایده کار می‌کنم. هر کدام زودتر به طرح تبدیل شد، رویش تمرکز می‌کنم. دقیقا نمی‌دانم ایده‌‌ی «سال درخت» از کجا شروع شد. چند خرده روایت اصلی آن مانند ماجرای ملاحسن و همینطور ماجرای پوران از ابتدا در ذهنم بود. همینطور مکان شهر شهمیرزاد که بارها به آنجا سفر کرده بودم. اما از همه مهم‌تر مضمونی بود که دوست داشتم بنویسم: مضمون زوال. و این خرده روایت‌ها در کنار محورهای اصلی‌ای که می‌خواستم زوال را در آن‌ها نشان دهم یعنی محورهای مذهب، سیاست، اقتصاد و عشق، مناسب بودند. به مرور طرح اولیه شکل گرفت و کامل شد. در نهایت آن چه تبدیل شد به کتاب «سال درخت» با طرح اولیه‌اش تفاوت های زیادی دارد.
جایگاه زنان را در ادبیات داستانی ایران، چگونه ارزیابی می کنید؟
طبق آمار غیر رسمی که وجود دارد حدود سی درصد از نویسندگان ما زن هستند. حضور زنان در عرصه‌های مختلف جامعه ی ما به خصوص در ادبیات داستانی بسیار مایه‌ی افتخار است. البته بیشتر نویسندگان زن ما زنانه می‌نویسند که بحث زنان نویسی و ادبیات زنانه خودش بحث مفصلی است. اما در نویسندگان ادبیات داستانی به خصوص رمان، زنان جوان ما آثار شاخص و خواندنی‌ای تولید کرده اند و من شخصا به آینده‌ی ادبیات داستانی و به بخشی که به قلم این زنان واگذار شده امیدوارم. به خصوص ورود نویسندگان زن در حیطه‌ی داستان‌های ژانر مانند داستان‌های جنایی، وحشت، علمی‌تخیلی و غیره.
به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل می شود؟
مشکل کتابخوانی در جامعه‌ی ما یک مشکل حاد فرهنگی است. در اصل مردم ما هرگز کتابخوان نبوده‌اند و ما راه دویست ساله‌ی غرب را که با نیاز به کتاب خواندن شروع شد، می‌خواهیم یک شبه طی کنیم. آن هم در عصر تکنولوژی و موبایل و اینترنت. در کشور ما داستان‌خوانی هرگز بخشی از زندگی مان نبوده، شاید قصه گویی شفاهی بوده، اما داستان مکتوب نه. در حالیکه مثلا در انگلستان رمان خواندن بخشی از زندگی روزمره و گذراندن اوقات فراغت به شمار می‌رفته. در ایران ورود رمان و داستان و بالا رفتن سطح سواد مردمی که بتوانند مخاطب کتاب‌‌های داستانی باشند تقریبا با ورود رادیو و بعد سینما همراه شد. همین همزمانی لطمه‌ی بزرگی به بدنه‌ی فرهنگ ما زد. مردمی که تا آن زمان فقط زحمت قصه گوش کردن را متحمل شده بودند و عادت ساعت‌ها چشم دوختن به صفحات کتاب نداشتند، جذب رادیو، سینما و بعد تلویزیون شدند. پس می‌شود گفت فرهنگ ما هرگز فرهنگی کتاب‌خوان نبوده. لااقل در سطح عموم مردم. حالا این که چطور مردم را به کتاب خواندن دعوت کنیم معضل بزرگی شده. حالا که دیگر در کنار همه‌ی آن‌هایی که گفته شد، وایبر و فیس بوک و دیگر فضاهای مجازی بخش زیادی از زندگی و زمان مردم ما را پر کرده و نیازشان به تفریح، لذت و حتی تبادل اطلاعات و تجربه کردن را برآورده می‌کند.
برای‌ نوشتن‌، الگوی‌ ادبی‌ مشخصی‌ را هم مدنظر دارید؟
از کارنامه ی ادبی من تا به حال اینطور بر می‌آید که بیشتر تجربی کار می‌کنم. حتی کتاب‌های خودم در یک الگوی مشخصی نوشته نمی‌شوند. برای مثال مجموعه داستانک دارم و رمان. رمان‌ها از رمانس خانوادگی هستند تا علمی تخیلی. دوست دارم ایده‌ها و فرم‌های مختلف نوشتن را تجربه کنم. از فرد یا مکتبی خاص پیروی نمی‌کنم. دوست دارم ذهنم را آزاد بگذارم تا هرجا خواست سرک بکشد و ایده خلق کند. بعد روی ایده کار می‌کنم و سعی می‌کنم قالبی که بهتر برای پروراندن ایده مناسب است پیدا کنم. هر موضوعی قالب خاص خودش را برای گفته شدن نیاز دارد. کار نویسنده همین است که بتواند فرم مطلوب و ایده‌ال را برای بیان مضمون موردنظرش پیدا کند.
چه موقع و چگونه می نويسيد؟ برای نوشتن از مداد، خودكار يا رایانه استفاده می‌كنيد؟ آيا پيش از شروع به نوشتن يا در هنگام كار عادت های خاصی دارید؟
با لپ‌تاپ کار می‌کنم. لپ تاپ سفیدرنگی دارم که روی کیبردش فقط انگلیسی نوشته شده. اما آنقدر تایپ کرده ام که دیگر جای تمام حروف را به فارسی بلدم. یک راست تایپ می‌کنم. سرعت تایپم از نوشتنم بالاتر است. رمان و داستان را معمولا شب‌ها می‌نویسم، ساعت ده به بعد که اهالی خانه استراحت می‌کنند. صبح‌ها تمرکزم پایین‌تر است و مطالعه و نقد را برای روز می‌گذارم. عادت خاصی ندارم غیر از اینهایی که گفتم. قطعا نوشتن تمرکز می‌خواهد. برای داستان‌نویسی به سکوت نیاز دارم و خلوت. هر وقت بین نوشتن ذهنم خسته می‌شود، سراغ اینترنت می‌روم یا موسیقی گوش می‌کنم و دوباره بر می‌گردم سر کار.
به نیشابور سفر کرده اید؟
متاسفانه خیر. اما خیلی دوست دارم زادگاه شاعر مورد علاقه‌ام «خیام» را زیارت کنم.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
اول از همه زندگی کنند، تجربه کنند و بیاموزند. فیلم و سریال ببینند، تفریح کنند و زندگی را مزه کنند. دوم مطالعه! نه تنها مطالعه‌ی داستان و رمان، بلکه مطالعات گسترده تر تاریخی، اجتماعی، روانشناسی و حتی مذهبی. نویسنده‌ای به بزرگی امبرتو اکو کمتر وجود دارد و تسلطش بر ادیان و آیین‌ها برایش بیش از ۳۷ دکتری افتخاری الهیات به ارمغان آورده. آن وقت متاسفانه نویسندگان جوانی را می‌بینیم که حتی قرآن را خوب نخوانده‌اند. مطالعات گسترده در همه‌ی ابعاد برای نویسنده لازم است. همینطور سفر! سفر خوراک ایده است. من شخصا از سفر به مناطق طبیعی و باستانی لذت می‌برم و انرژی فوق‌العاده‌ی چنین مکان‌هایی به باز شدن جریان‌های ذهنم و خلاقیتم کمک می‌کند. سکوت درونی و آرامش بعد از سفر ذهن را برای نوشتن و ایده پردازی باز می‌کند. و البته دیگر نیاز به گفتن نیست که خود تجربه‌ی سفر، ارتباط و آشنایی با مردمان مختلف، فرهنگ ها، آیین‌ها، مکان‌ها و قصه‌ها تا چه حد برای نویسنده حیاتی است. در کل تجربه‌ی زیستی مهم است. مطالعه و سفر به غنای تجربه‌ی زیستی نویسنده کمک می‌کنند. در ضمن این‌که زندگی در اقلیمی خاص برای پروراندن ایده و فضاسازی و خلق قصه‌های آمیخته به آب و رنگ آن دیار بسیار مفید است. تجربه ی زیستی ارزشمند خود را روی کاغذ بیاورند و به آن افتخار کنند تا خوانندگی چون من هم بتوانیم با خواندن آن‌ها لذت تجربه زیسته‌شان را بچشیم.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۸۳

درباره ی رمان «سال درخت» نوشته ضحی کاظمی

به تازگی رمان «سال درخت» به قلم «ضحی کاظمی» را خواندم. این کتاب را می توان در دسته ی رمان های اجتماعی – نمادین قرار داد. رمان هایی که در آن مفاهیم اخلاقی و روشنفکرانه نشان داده می شود. در واقع محتوای آن، خواننده را به چیزی بیشتر از خودش راهنمایی می کند. از این رو، هر خواننده و منتقدی ممکن است تعبیرهای مختلفی از عناصر نمادین رمان به دست آورد.

نمادهایی که در این رمان به کار رفت، درخت هایی مثل توت، کاج، سیب، انجیر، افرایی، سپیدار، گردو و آلو بودند که در صحنه ها، شخصیت ها و حادثه های مختلف در داستان، معنای دیگری به خواننده منتقل می کردند. و خواننده را به این نتیجه می رساندند که «درخت» به غیر از معنای ظاهری، معنای پنهانی دیگری نیز در داستان دارد.
رمان، روایت شجره نامه (درخت) چندنسل چند خانواده که از طریق ازدواجِ فرزندانشان با هم ارتباط پیدا می‌کنند، پیگیری می شود. ابتدای داستان برای خواننده ی کنجکاو، دلچسب و جذاب به نظر نمی رسد اما از صفحه ۲۵ شرایط کاملاً تغییر می کند و خواننده را وادار می کند تا خواندن رمان را ادامه بدهد.
داستان از زبان راوی گفته می شود که گاهی خطاب به پریسا (خواهرش) حرف می‌زند و گاهی مخاطبش پویا (برادرش) است. راوی تمام شخصیت‌های داستان را می‌شناسد و داستان زندگی تک تک آنها را برای خواننده تعریف می‌کند. از راوی چیز زیادی نمی دانیم. فقط می دانیم که موسیقی غربی گوش می داده و رمان می خوانده است، ولی از زمان مرگ خودش برای خواننده کنجکاو نکته ای توضیح نمی دهد.
پریسا، از دانشگاه انصراف داده است و بار گرانی از تصمیمات و تغییرات بر دوش می کشد. در زمانی که پدر و مادرش را بر اثر حادثه دلخراش از دست داده و حالا حامی پویا است. برادرِ بیمار و بی پناه.
«اما خودت هم می دانستی که در اصل از خودت دفاع می کردی. از حس تحقیرت به خاطر داشتن برادری عقب مانده که هیچ وقت حاضر نبودی زیر بارش بروی. می دانستی انگشت تمسخر بچه ها، اگر از اشاره به پویا فارغ می شد، به سمت تو نشانه می رفت، به سمت خواهر بچه مونگول.» (صفحه ۲۵ کتاب)
پویا از خواهرش پریسا بزرگتر است. قد و قواره کوتاه، چاق، چشم بادومی و چهره مغولی. او مبتلا به سندرم داون است. او با کسی که فکر می کند کنارش است می گوید و می خندد. حتی می دانیم اسمش خانم اسمیت است. با او حرف می زند و می رقصد.
سوژه اصلی داستان از صفحه ۲۹ کتاب آغاز می شود. زمانی که پریسا، دفتر اشعار پدربزرگ را در کیف بابا که این همه سال در کیفش با خودش از این طرف به آن طرف می برده، پیدا می کند. «دفترچه ای پیدا می کنی با جلد چرم سبز کهنه. قدیمی به نظر می رسد بازش می کنی. خط نستعلیق نوشته شده با جوهر آبی را که به مرور زنگ پس داده، نمی توانی بخوانی. به نظرت شعر می آید، غزل. سعی می کنی کلمه ها را تشخیص بدهی و بخوانی. بی فایده است. اول دفتر را نگاه می کنی…» (متن کتاب)
موضوع مشترک دیگری که بین شخصیت های داستانی این شجره نامه تکرار می‌شود، تلخی سرنوشت و مرگ زود هنگام بسیاری از آنهاست، انگار همه‌ ی آنها به نوعی طلسم واگیردار مبتلا شده‌اند. این طلسم به وسیله سجاده ی بنفشِ دست باف که در آستری آن دعای هست شکسته خواهد شد. ذکر شفا برای هر طلسم و دردی. آذربانو می گوید یادگار مهین است. سجاده جهازش بوه. نمی خواهد این سجاده را به دست نااهل بدهد.
درون مایه های اصلی داستان جنبه های مثبت و منفی اجتماعی، زن و مرد، سحر و جادو، دعا و تقابل سنت و مدرنیته، مذهب و خرافات است. در بخش‌هایی از داستان به افراط‌ گریی‌های مذهبی، مراسم خرافی و نمادهای طلسم و جادو اشاره می‌شود.
«سنگ های جدید عکس هم دارند، جالب است که فقط عکس مردها روی قبرها حک شده. این جا هم نشان های متفاوت را می بینی. حتا اگر هم با عکس چاپ کردن روی سنگ قبرها کنار بیایی، هرگز نمی پذیری چرا برای زن هایی که اکنون تنها بازمانده شان همان استخوان هایی است که زیر سنگ سیاه یا سفید مدفون شده، تصویر دوران کوتاه زندگی شان ممنوع است. شاید هم ممنوع نیست. خانواده ها، خودشان، این طور ترجیح می دهند.» «قبرستان مثل دفتر بزرگی از اشعار و تکه های ادبی است. مثل صفحه فیس بوک که هرکه هر شعر و قطعه ی زیبایی پیدا می کند آن را با دیگران به اشتراک می گذارد. خیلی از کسان که این جا آرمیده اند هرگز یک خط شعر هم در زندگی شان نخوانده بودند و حالا مقبره شان مزین به حافظ و سعدی و مولانا است.» (صفحه ۱۰۴ کتاب)
پریسا از آذربانو جای درخت توت را می پرسد، همان درختی که سال ها پیش به بهانه ی طلسم، خاک زیرش را کندند و بعد خشک شد و مُرد. پریسا و راوی باور ندارند بدشانسی ها و بدبختی های همه ی شخصیت های داستانی شجره نامه به صفحه ی مسی گرد کوچک داخل خاک درخت توت مربوط باشد. یعنی همه ی بدبختی ها، مرگ راوی، مرگ پدر و مادر پریسا. درخت توت، که شاپور (پدرپزرگ پدری پریسا) زیر سایه ی آن می نشست و بعد از اولین دیدارِ مهین، قلمش را می چرخاند و دست می کشید و ذهنش را باز می گذاشت و برای جاری شدن کلمه هایی که روی کاغذ پلی می ساخت بین ذهن و دلش.
توانایی نویسنده در آغاز و سرانجام داستان و پرداختن به شخصیت ها و فضاسازی متعدد قابل تحسین و ستایش است. رمان «سال درخت» نکات و پیام های مثبت فراوانی دارد و خواننده را وادار می کند داستان را به اتمام برساند.

در روزنامه آرمان امروز دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ به چاپ رسید.