گفتگو با عالیه عطایی ، داستان نویس

دنیا بدون داستان غیر قابل تحمل است
گفتگو با عالیه عطایی ، داستان نویس
«عالیه عطایی» متولد زاهدان، ساکن شاهرود و فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است و در زمینه نمایشنامه و فیلمنامه نویسی هم فعالیت می کند. مجموعه داستان «مگر میشود هابیل قابیل را کشته باشد؟» نخستین کتاب منتشر شده ‌ی عطایی است که توسط نشر هیلا در سال ۹۱ منتشر شد. در کارنامه ادبی و پُر بار خانم عطایی، برنده شدن در چند جایزه مانند جایزه اول نمایشنامه نویسی استان سمنان برای نمایشنامه «کوپه»، برگزیده نمایشنامه اول «بوی عتیق» از حوزه هنری مهر، داوری جایزه هزار و یک شب بین ایران، افغانستان و تاجیکستان، داوری سوگواره تعزیه در خراسان و نمایشنامه نویسی برای رادیو «فرهنگ» و رادیو «نمایش» به چشم می خورد. به تازگی هم رمان «کافورپوش» از سوی انتشارات ققنوس منتشر کرده که با استقبال خوبی نیز روبه‌رو شده است. به همین بهانه گفت ‌وگوی من با ایشان را بخوانید:
رمان «کافورپوش»، معصومیت انسان برخواسته از جوامع ساده روستایی در مقابل ژست های تصنوعی ساکنان جامعه پیچیده شهری را نشان می دهد. معصومیت در این جا، نه به عنوان یک ارزش که بلکه واقعیتی انکار ناپذیر مطرح می شود. ايده نوشتن این داستان چگونه به ذهن‌تان خطور كرد؟ انگيزه‌ شما از نوشتن اين رمان چه بود؟
ایده این رمان در واقع برای من محصول فرایند مهاجرت خودم از روستا به شهرمان و بعدتر به تهران شکل گرفت. استحاله ای که شخصیت گرفتارش می شود. برخلاف نظر شما به نظر من مانی معصومیت از دست رفته ای ندارد. درگیر پیدا کردن جایگاه هاست. خواستم بگویم نه در روستا و نه در شهر خبری نیست اگر انسان هویت خود را نشناسد. روستا و شهر می توانند اصالت مارا تعیین کنند ولی هویت جای دیگری شکل می گیرد و از طرفی میل به جاوادنگی که می تواند به بن بست برسد. ایده مرکزی از یک خبر پزشکی به ذهنم رسید. چند بار پلات را نوشتم تا در نهایت با چیزی که می بینید مواجه شدم. نقص، مهم ترین فاکتور برای من بود. نقص انسان مدرن که وقتی از جایگاه خودش دور می شود، دچار سردرگمی بیشتری می شود.
تفاوت بین داستان کوتاه و رمان را در چه چیزی می بینید؟
به قول فاکنر، نوشتن داستان کوتاه به مراتب سخت تر از رمان است. نویسنده رمان زمان کافی برای بسط قصه و کشمکش دارد ولی در داستان کوتاه نهایتاً در بیست صفحه باید داستانت را تمام و کمال تعریف کنی. پس به یک برش ویژه باید متوسل شوی. شروعی تکان دهنده و بالافاصله ورود به ماجرا. یکی از مهم ترین تفاوت ها به نظر من در شروع شکل می گیرد. مثلاً من برای خودم طبقه بندی ای دارم در داستان کوتاه یک خط و در رمان یک پاراگراف وقت دارم تا خواننده را وارد اتاق در بسته ام بکنم. و از طرفی رمان، ژانر مورد علاقه من در ادبیات است. زندگی سیال و نرم. به نظر من هر قصه غالب خودش را طلب می کند در واقع رمان هرگز نمی تواند شکل بسط یافته داستان کوتاه باشد. نه! هر قصه پتانسیل هایی دارد که مشخص می کند باید در کدام غالب قرار بگیرد.
فکر نویسنده شدن نخستین ‌بار کی به ذهن ‌تان خطور کرد؟
نویسنده شدن برای من انتخاب نبود. نوعی اجبار در نوشتن دارم. انگار مسیری که جز آن متصور نیستم. راهی برای گفتن. برای هم درد و هم زبان داشتن. نوشتن یک شور است. شوری که نویسنده خودش هم نمی داند از کجا پیدایش می شود ولی می آید و به هم می ریزد. نوشتن برای من راه زیستن است. دنیا بدون داستان غیر قابل تحمل است.
هميشه درباره «گارسيا مارکز» می خواندم که با ديده ترديد به منتقدان ادبی نگاه می کرد. آيا به گفته های منتقدان علاقه مند هستید؟
بله. من هم مثل مابقی همکارانم به شنیده شدن و نقد منصفانه علاقمندم. اگر چیزی به این عنوان باشد. متاسفانه جلسات نقد و بررسی یا با تعارف و تکلف همراه می شود و یا هم با دسته بندی کردن های شخصی. این نقد نیست. منتقد هم لزوماً قرار نیست نویسنده باشد. باید سواد کارش را داشته باشد. ولی در حال حاضر جز چند تن که به طور مشخص کار نقد انجام می دهند مابقی خودمانیم. می نویسیم. می خوانیم. برای هم دست میزنیم و در واقع تعامل جدی نداریم.
آینده ادبیات داستانی ما و نویسندگان فعال در کشورمان روشن است؟ برای ارتقاء و شکوفایی ادبیات داستانی، چه عوامل و راهکارهایی به ذهن شما می¬آید؟
سوال شما بسیار کلی ست من در سال گذشته داستان ها و مجموعه هایی بسیار خوبی خواندم و لذت بردم. به نظرم اتفاق رو به جلوست و از نالیدن که در گذشته این بود و آن بود خوشم نمی آید. جایگاه هر اثر را مخاطب تعیین می کند. بسیار باهوش است. به نظرم همین که مخاطب را دست کم نگیریم کار بهتر می شود. داستان بی اندیشه که نویسنده از ابتدا تا انتها معلوم نیست حرف حسابش چیست، آفت است. باید جسارت صریح نوشتن را داشت. حتی اگر هم مخالفانی باشند و تاییدمان نکنند.
به نیشابور سفر کرده اید؟
بله. از نیشابور هم «سنگ فیروزه» سوغات خریدم. شما شهر زیبایی دارید و عطار…
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
داستان ها باید از دل زیست خودمان باشد. مال هر جای دنیا باشیم. فرقی نمی کند. نیشابور، مشهد، تهران یا نیویورک. قصه هایمان را باید از زیست مان پیدا کنیم. حتی در ژانر فانتزی و بعد بسط بدهیم.

چاپ شده در هفته نامه فرسیمرغ / شماره ۸۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *