یکی از راه های به فکر فرو بردن جامعه، ادبیات داستانی است.
به بهانه ی حضور داوود آتش بیک در نیشابور
سه شنبه ۳۰ ام شهریور ماه داوود آتش بیک، نویسنده ی بجنوردی به دعوت «انجمن داستان سیمرغ» به نیشابور آمد تا در نشست جشن امضا و نقد و بررسی کتابش شرکت کند. مجموعه داستان او با عنوان «خودزنی» سال گذشته توسط نشر چشمه منتشر و در نمایشگاه بین المللی کتاب تهرانِ همان سال رونمایی شد. به بهانه ی حضور او در نیشابور فرصتی دست داد تا با او گپ و گفت و گویی داشته باشم.
پدربزرگ شما از مبارزان دهه ی سی و از طرفداران محمد مصدق بودند و در نیشابور به خاک سپرده شده اند. از پدربزرگتان برایمان بگویید.
هر سال به مناسبت تولد فرزند محمدرضا پهلوی در تاریخ نهم آبان در سرتاسر کشور جشنی به پا میشده. مدرسه ها هم برای این روز برنامه های ویژه ای تدارک میدیدند و برای حضور بچه ها در این جشن (چون خارج از مدرسه برگزار میشده) از خانواده ها تقاضای رضایت نامه میکردند. پدربزرگ من رضایت نامه ی فرزندان خودش را امضا نکرده و گفته دوست ندارد بچه هایش در این جشن شرکت کنند و خب، همین هم شده موضوع یکی از بازداشت ها و بازجویی های پدربزرگم.
پدربزرگ من رئیس قطعه ی راه آهن نیشابور بوده؛ بر سلامت ریل ها و مسیرها نظارت میکرده. او یک مبارز یا فعال سیاسی نبوده ولی متاسفانه در حکومت های توتالیتر پای آدم ها بی آنکه خودشان بخواهند به سیاست باز میشود. پدربزرگ من هم در آن سال ها از نخست وزیر قانونی وقت حمایت میکرده. نخست وزیری که بر آمده از خواست عموم جامعه بوده و مطالبات مردمی و ملی را پیگیری میکرده. ولی خب، ناگهان ورق برمیگردد و همان نخست وزیر مردمی و ملی به احمد آباد تبعید میشود و امثال پدربزرگ من به دردسر میافتند و مثلا این که چرا عکس او را در اتاقش نصب کرده بوده ولی عکسی از شاه نداشته میشود یک جرم سنگین برایش. وقتی حکومت به خودش اجازه میدهد که در زندگی خصوصی آدمها (مثل رفتن و نرفتن به یک جشن، یا نصب و عدم نصب یک عکس در دفتر کار) دخالت کند، آن وقت یک آدم حتی اگر دلش هم نخواهد تمامی تصمیم ها و کارهایش سیاسی میشود.
بعد از بیست سال به نیشابور آمدید. از این سفر یک روزه بگویید؟
سری به مزار خیام، کمال الملک، عطار، مشکاتیان و دو شاعر نیشابوری گرایلی و یغما زدم و با این که همان بیست سال پیش همه ی این ها را دیده بودم، ولی چیز زیادی خاطرم نمانده بود و برایم تازگی داشت. از هنر معماری و زیبایی این یادواره ها بسیار لذت بردم. در این سیر و سیاحت علاوه بر شما ، استاد حجت حسن ناظر هم من را همراهی میکرد. استاد ناظر هنرمندی دوست داشتنی و خوش ذوق است و از همراهی او بسیار مشعوف شدم. قبل از شروع جلسه هم با آقای كاكولی مدير كلبه كتاب كليدر صحبت كوتاهی كردم و متوجه شدم كه کتاب «خودزنی» به واسطه او در نيشابور پخش خوبی داشته. او و خيلی از دوستان ديگری مانند آقای عباس کرخی، مدیر فرهنگ شهرستان نیشابور كه در اين سفر با آنها آشنا شدم برای بالا بردن سطح مطالعه در نيشابور تلاش های زيادی می كنند كه قابل ستايش است.
بعد هم که جلسه برگزار شد و در مجموع از جلسه ی نقد و بررسی کتاب راضی بودم.
شما به عنوان یک دکتر داروساز از خشونت در داستان هایتان گفتید. چرا ايده اصلی داستانهایتان خشونت در جامعه است؟
چند سال قبل در میدان کاج تهران حادثه ی تلخی رخ داد؛ مردی در حضور مردم با قمه، شخصی را به قتل رساند و منتظر ماند تا جان بدهد. مردم و مامورین که از مرد و شی ای که در دست داشت واهمه داشتند هیچ مقاومتی از خودشان نشان ندادند و جان دادن مقتول را تماشا کردند. من به این فکر کردم که چرا مردم هیچ مقاومتی از خودشان نشان ندادند و برای نجات جان یک انسان حاضر نشدند کوچکترین مقاومتی بکنند؟ مدتی بعد این اتفاق تبدیل شد به داستان کوتاه جوی خون. بعد از نوشته شدن این داستان من در خشونتی که در دیگر بخش های جامعه وجود داشت دقیقتر شدم و نتیجه ی این دقیقتر شدن، شد مجموعه داستان خودزنی.
خودکشی، نزاع، فساد و … هر روزه در رسانه های رسمی و به ویژه در شبکه های مجازی شاهد هستیم. متاسفانه در زمان حضور شما در نیشابور خبر قتل فجیع یک دختر بچه هفت ساله، شهرستان را تکان داد. نویسنده در بررسی علل و رفع خشونت در جامعه، چه نقشی دارد؟
متاسفانه نویسنده هیچ نقشی در رفع خشونت از جامعه دست کم در کوتاه مدت ندارد. من اگر میدانستم که چطور میتوانم جلوی گسترش خشونت در جامعه را بگیرم، به جای نوشتن وارد سیاست می شدم و از طریق مجاری قانونی و اجرایی جلوی خشونت را میگرفتم. ولی از آن جایی که جوابی برای این مساله ندارم، تنها به طرح پرسش میپردازم و سعی میکنم علل را واکاوی کنم.
نویسنده تنها میتواند طرح مساله کند، به ریشه ها و علل بپردازد و از طریق ایجاد پرسش در ذهن مخاطب در دراز مدت جامعه را به فکر فرو ببرد. و جامعه ای که به فکر فرو رفته باشد و به مساله ها فکر کند، کمتر دست به خشونت می زند. معتقدم انسانی که «فکر» میکند، به مراتب کمتر دست به خشونت میزند و بیشتر به تعامل و گفت و گو رو می آورد. یکی از راه های به فکر فرو بردن جامعه، هنر و به ویژه ادبیات داستانی ست.
امسال نیشابور به عنوان «پایتخت کتاب ایران» معرفی شده است. به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل می شود؟
کتاب خواندن باید تبدیل به یک عادت و ارزش در جامعه شود و این ممکن نیست مگر آن که آموزش و پرورش تصمیمی اساسی در این راستا بگیرد. اغلب روان شناسها معتقدند که باورها و ارزش های آدمی در همان سنین کودکی در روان انسان شکل میگیرند و بنابراین ریشه ی بسیاری از رفتارها به کودکی باز میگردد. اگر آموزش و پرورش بتواند خواندن کتاب های شعر و داستان را در برنامه های مدرسه بگنجاند و از همان دوران دبستان بچه ها را به خواندن داستان و شعر عادت بدهد و وقتی بچه طعم شیرین خواندن یک داستان خوب را بچشد، در بزرگسالی هم دوباره سراغ آن طعم شیرین را خواهد گرفت. و از آن مهمتر، اگر در همان مدرسه از اهمیت خواندن کتاب غیردرسی برای بچه ها گفته شود، دیگر در بزرگسالی لازم نیست تا برای تشویق جامعه به خواندن کتاب هزار و یک دلیل بیاوری.
توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟
هر روز بنویسند و بی وقفه بخوانند. شاهکارهای کلاسیک و آثار نویسندگان بزرگ معاصر خودمان را در اولویت بگذارند. رابطه ی خودشان را با نویسندگان جوان و امروزی قطع نکنند.
مصطفی بیان
چاپ شده در هفته نامه «خیام نامه» / شماره ۳۰۳ / اول آبان ۱۳۹۵