نگاهی به داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» نوشتۀ رضا قاسمی

به پشنهاد حسین شریفی، دوست منتقدم، داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» را خریدم و در دو روز آن را خواندم. کتابی که در مدتِ ۲۲ سال، نوزده بار تجدید چاپ شده و در همان سال اول انتشارش، دو جایزه مهم، جایزه بنیاد گلشیری و جایزه منتقدین مطبوعات را از آن خود کرد.

داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» شامل ۵ فصل است و در ۲۰۷ صفحه توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.

داستان در یک آپارتمان در کشور فرانسه روایت می­شود که ساکنانِ آن آپارتمان از تبعیدیان و مهاجرانِ به آن کشور (فرانسه) هستند. نویسنده زندگی هر کدام از ساکنانِ این آپارتمان، دردها و عادت­های شخصیتی­شان را به تصویر می­کشد.

درونمایه داستان «مهاجرت» است؛ روایت زندگی مهاجرانِ اغلب ایرانی ساکن در اتاق‌های زیرشیروانی آپارتمانی که همگی آنها، افسردگی، پوچی و تنهایی را تجربه می‌کنند.

«خواب نبودم؛ این را مطمئنم. چون کاردی را که در پشتم فرو رفته بود حس می­کردم. بوی زُهمِ خونِ خشکیده­ای را هم، که تمام تنم را پوشانده بود، حس می­کردم. پس این نورِ کجتاب از کجا می­آمد؟» (صفحه ۱۱ کتاب)

راوی داستان، یدالله در اتاقی در طبقه ششم پانسيونی اجاره­ای زندگی می­کند. یدالله، بارها در روایات خود مرز بین واقعیت و خیال را در هم می‌آمیزد و به سبب بیماری‌های روانی که دارد شکل جدیدی از روایت را رقم می‌زند که به خوبی بیا‌نگر شخصیت آشفته‌ و پارانویای (بدگمانی) اوست. بیماری‌هایی که خود یدالله در رمان بارها اذعان می‌کند به آن‌ها مبتلاست به شکلی دیگر در واقع اشاره­هایی به بحران‌های هویتی، شخصیتی و اجتماعی او هستند. (صفحه ۴۵ و ۴۷ کتاب).

«خود ویرانگری»، «بدون تصویر بودن در آینه» و «وقفه‌های زمانی» بیماری‌هایی است که یدالله به آن‌ها مبتلاست. او هنگامی که در مقابل آینه قرار می‌گیرد تصویر خود را در آینه نمی‌بیند، این‌گونه تصور می‌رود که یدالله به سبب بحرانی که در چهارده سالگی برایش اتفاق افتاده، در سایه‌اش مسخ شده است و نمی‌تواند تصویر خود را در آینه ببیند و در برابر آینه به شخصیتی نامرئی بدل شده. هر شیئی بی‌جانی در آینه قابل رویت است جز او. (صفحه ۵۸ و ۶۲ کتاب)

«تایید می­کنید که این یادداشت­ها مربوط به کتابی است که با نامِ «همنواییِ شبانۀ ارکسترِ چوبها» که شما با امضایی دروغین منتشر کرده­اید؟» (صفحه ۳۵ کتاب)

فاوست مورنائو و مرد سرخ پوست پشت ميز محاكمه از او بازخواست می­كنند، و راوی بايد دربرابر اعمالی كه از او سرزده، پاسخگو باشد. در نتيجه او برای مخالفت در برابر خود مجازات می­شود.

«هر آدمی کم و بیش رازهای کوچکی دارد که با خود به گور خواهد برد. رازهایی هم هست که می­کوشیم تا آنجا که ممکن است از چشم دیگران پنهان بماند. مثل آدمِ شش­انگشتی که دائم انگشتِ ششمش را پنهان می­کند.» (صفحه ۶۲ کتاب)

راوی داستان، همیشه دچار نومیدی مطلق می­شد و هر بار که دچار نومیدیِ مطلق می­شد این آینه بود که نجاتش می­داد. کافی بود راوی داستان در زنده بودنِ خود شک کند؛ آن وقت می­رفت جلوی آینه و به خودش می­گفت: می­بینی؟ تصویرت را نشان نمی­دهد. پس هنوز به شیئی بیجان تبدیل نشده­ای!

عنصر محوری و مرکزی در این داستان، شخصیت است. یکی از تکنیک­های این داستان، القای سرگشتگی و پریشان­حالی شخصیت­های داستان است. اکثر شخصیت­های این داستان از تنهابودگی و انزوای عاطفی رنج می­برند و تشنۀ حرف زدن هستند؛ که در نهایت این شخصیت­ها، «سوژه» را می­سازند. در کل، داستان « همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها»، داستانِ همه­خوان نیست. اگر علاقه­مند به داستان­های سورئال و پست مدرن هستید؛ پیشنهاد می­کنم این داستان را بخوانید.

مصطفی بیان / یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲

کتاب «بَط کوچک و دریا» نوشتهٔ حمیدرضا صادقی برای مخاطب کودک و نوجوان منتشر و راهی بازار نشر شد.

کتاب «بَط کوچک و دریا» نوشتهٔ حمیدرضا صادقی توسط انتشارات سایه گستر برای مخاطب کودک و نوجوان منتشر و راهی بازار نشر شد.

حمیدرضا صادقی متولد سال ۱۳۴٠ و ساکن نیشابور است. این کتاب، تمام رنگی با تصویرگری شیرین عربی برگرفته از داستان‌های مثنوی مولوی برای مخاطب کودک و نوجوان (۱۲+ سال) منتشر و روانه بازار نشر شده است.

 «بّط کوچک و دریا» در ۲۴ صفحه و به قیمت ۶٠ هزار تومان عرضه شده است.

 علاقه‌مندان در نیشابور می‌توانند این کتاب را از کتابفروشی‌های کلبه کتاب کلیدر، شب‌های روشن و یا نشر دانش خریداری کنند.

نشست نقد و گفت و گوی جمعی دربارۀ رمان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» در انجمن داستان سیمرغ نیشابور برگزار می شود.

انجمن داستان سیمرغ نیشابور، نشست نقد و گفت و گوی جمعی دربارۀ رمان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» نوشتۀ شهرام رحیمیان، از سلسله نشست‌های نقد و بررسی کتاب را برگزار می‌کند.

شنبه ۷ بهمن ۱۴۰۲ / ساعت ۱۷ تا ۱۹

آدرس: نیشابور، بلوار امیرکبیر، امیرکبیر ۸ کوچۀ ۸/۶ انتهای کوچه سمت چپ، انجمن داستان سیمرغ نیشابور

یادداشتی برای رمان تبر نوشتۀ دانلد ادوین وست لیک

تا به حال داستان یا کتابی از دانلد ادوین وست‌لیک نخوانده بودم. دانلد ادوین وست لیک نویسندهٔ پُرکار امریکایی است که بیش از صد رمان منتشر کرد و در سال ۲٠٠۸ در سنِ ۷۵ سالگی درگذشت.
رمان «تبر» نسبتا قطور و دارای ۳۲۵ صفحه است که سال ۱۳۹۷ با ترجمهٔ محمد حیاتی توسط نشر نیلوفر منتشر شد.

داستان دربارهٔ مردی پنجاه ساله به نام برک دوور است که نزدیک به دو سال است از کار بیکار شده و خودش هم هیچ تقصیری ندارد. او صرفا به دلیل مشکلات اقتصادی و رکود اقتصادی جامعهٔ امریکا تعدیل شده است. این دورهٔ بیکاری تاثیر بدی بر او می‌گذارد و باعث می‌شود کارهایی انجام دهد که هیچ وقت فکر نمی‌کرد از او سر بزند. او با ارسال آگهی قلابی برای روزنامه‌ها و مجله‌های تجاری، رزومهٔ خیلی از آدم‌های بیکار دیگر را، در زمینهٔ تخصصی خودش پیدا می‌کرد و بعد تصمیم می‌گرفت آنهایی که صلاحیت‌شان از او بیشتر است به قتل برساند!

چرا این کار را می‌کرد؛ زیرا: «من آن شغل را می‌خواستم، می‌خواستم دوباره بروم سرِ کار، و همین میل باعث شد مرتکب کارهای احمقانه شوم.»(از متن کتاب)

زاویه دید داستان اول شخص است و داستان از زبانِ شخصیت اصلی داستان بازگو می‌شود. قهرمان داستان، برخلاف بسیاری از شخصیت‌های منفی داستان‌های جنایی و رازآلود، فردی خشن و سنگ‌دل نیست. او واقعا از ارتکاب این جنایت‌ها شرمنده است و باورش نمی‌شود این قتل‌ها از او سر زده باشد. دلش خیلی به حال مقتول‌ها و همچنین خانواده‌هایشان می‌سوزد و از خودش متنفر می‌شود و در طول داستان بارها به جنایت‌های خود اعتراف می‌کند و می‌گوید: «می‌ترسیدم صلاحیت‌شان از من بیشتر باشد و آنها استخدام شوند در حالی که من آن شغل را می‌خواستم، می‌خواستم دوباره سرِ کارم برگردم.» و یا در جای دیگر اعتراف می‌کند: «من آدمی مسلح و خطرناک را توی خودم پناه دادم، آدمکشی بی‌رحم، یک هیولا، و این مرد درون من است.»(از متن کتاب)

داستانِ «تبر» یک داستان شخصیت‌محور است. داستانی که راوی با خودش کلنجار می‌رود. انسانی مختار که گرفتار جبر زمانه شده است و جبر بر انسانِ شکست خورده و سرگردانِ جامعهٔ امریکایی قرن بیستم غالب شده است. انسانی که می‌گوید این حق من است و حق کسی دیگر نیست. نباید بهتر از من وجود داشته باشد؛ و این‌جاست که انسانِ متکبر و خودخواه قرن بیستم امریکایی معرفی می‌شود.

داستان شروع و تعلیق خیلی خوبی دارد اما در نیمهٔ دوم رمان، از سرعت و کشش داستان کاسته و داستان کمی خسته‌کننده می‌شود و خواننده منتظر حادثهٔ بعدی است؛ در حالی که در داستان‌های جنایی، رازآلود و معمایی روند داستان معمولا به این شکل نیست. خواننده شاهد علت‌معلول‌های گسترده و پشت‌سر هم است؛ که ما این مهم را در داستانِ تبر شاهد نیستیم.

نکتهٔ دوم، منطق داستانی است. این که چرا قهرمان داستان فقط روی کار قبلی‌اش پافشاری می‌کند؟! آیا حرفه و هنر دیگری بلد نیست و چرا از همسرش کمک نمی‌گیرد؟! سوالاتی در ذهنِ خواننده می‌آید که پاسخی در پایان داستان دریافت نمی‌کند.

در کل، رمان «تبر» را زیاد نپسندیدم و حسرت می‌خورم چنین سوژهٔ جذاب و تعلیق داستانی بیهوده هدر رفت!!

مصطفی بیان / یکشنبه اول بهمن ۱۴۰۲

سبک پردازی مدرن در رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان نژاد

عنوان یادداشت: سبک پردازی مدرن در رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان نژاد

نوشته: مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ / شماره ۱۷۴۲

آدم­های داستان ناامید، مایوس و همراه با شکست تقلا می­کنند تا با دنیای پیرامون خود مواجه شوند؛ گویا جبر زمانه، شکست و ناامیدی را برایشان به ارمغان آورده است. همه سرگردان و منتظر. حتی لطیفه که هیچ وقت یاد نگرفته با گریه و مویه و گلایه خود را سبک کند. همچنین جنازۀ زنِ آبستن در قبرستان؛ شخصیتی است که در داستان مُرده اما گویا زنده است و زندگی در زیر پوستش جریان دارد. او هم منتظر و چشم به راه است تا کسی از راه برسد و سراغِ او را بگیرد. اما انگار کسی نمی­آید و فقط سگ­ها و کفتارها منتظرند به سراغ او و جنینش بیایند. وحشت تمام تنِ زنِ آبستنِ مُرده را پُر کرده است.

زمان­ در داستان عقب و جلو می­رود. گذشته و حال. زمان می­چرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود می­کنیم. آدم­های این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمی­کنند.   

قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه می­کند. رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیق­های فراوان با توصیف­های زیبا از فضای جنگ و خشونت.

نشست نقد و گفتگوی جمعی دربارهٔ سفرنامهٔ «در مسیر اندراب» نوشتۀ ابوالفضل شکیبا

گزارش تصویری از نشست نقد و گفتگوی جمعی دربارهٔ سفرنامهٔ «در مسیر اندراب» با حضور نویسنده، ابوالفضل شکیبا / شنبه ۱۶ دی ۱۴٠۲ / خانه داستان سیمرغ

به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور

موفقیت بانوی داستان‌نویسِ جوانِ نیشابوری در جایزهٔ ملی داستان زنان

داستانِ «خاکستر» نوشتهٔ فاطمه داغستانی جزو برگزیدگانِ نهایی دومین دورهٔ جایزهٔ ملی داستان زنان انتخاب شد.

جایزه داستان زنان به همت انتشارات حکمت کلمه برگزار می‌شود؛ و قرار است داستان‌های برگزیده در یک مجموعه توسط این انتشارات منتشر شود.

داوران دور نهایی:
اصغر نوری، مترجم و کارگردان
دکتر لیلا صادقی، نویسنده و مدرس داستان.
مهری بهرامی، داستان‌نویس
اقبال معتضدی، شاعر، منتقد و سردبیر مجله‌ی برگ هنر
و محسن توحیدیان، نویسنده بودند.

پیش از این، فاطمه داغستانی با داستان «شکوفه‌های گیلاس» در ششمین جایزه داستان سیمرغ در بخش منطقه‌ای برگزیده و تقدیر شد.

نگاهی به مجموعه‌داستانِ «چیدن یال اسب وحشی» نوشته علی صالحی‌بافقی

وقتی خبر برگزیدگان جایزه ادبی مهرگان‌ِ امسال اعلام شد؛ به این بهانه مجموعه‌داستانِ «چیدن یال اسب وحشی» نوشته علی صالحی‌بافقی را از نشر مرکز _ مجموعه داستان برگزیده _  خریدم.

این مجموعه شامل ۸ داستان‌کوتاه است که سال ۱۳۹۸ در ۱۱٠ صفحه و به قیمت ۱۹۸٠٠ تومان منتشر شده است (چهار سال قبل قیمت کتاب‌ها باور نکردنی بود (به سرنوشتِ اصحاب کهف دچار شده‌ایم! )

به اعتقاد من، مهم‌ترین عنصر داستان‌های رئالیستی، #شخصیت‌پردازی است و شخصیت‌پردازی واقع‌نمایانه و متقاعدکننده، یکی از عمده‌ترین اهداف هر نویسندهٔ رئالیستی است. شخصیت‌های داستانِ رئالیستی معمولا متعلق به طبقات اقتصادی _ اجتماعیِ فرودست هستند و دچار مشکلاتی می‌شوند یا تجربه‌هایی را از سر می‌گذرانند. در این مجموعه، داستان «با سگ‌ها رفیق شو!»  از بهترین نوع شخصیت پردازی رئالیستی برخوردار است.

به اعتقادِ منِ خواننده، بهترین داستانِ این مجموعه نیز «با سگ‌ها رفیق شو!» است و با چند پله اختلاف، داستانِ «صدای آهن روی آهن» را می‌توان به عنوانِ داستانِ دوم انتخاب کرد.

به طور کل، مجموعهٔ «چیدن یال اسب وحشی» در #توصیف بسیار موفق بوده و خواننده هنگام خواندنِ داستان احساس می‌کند که «عین» واقعیت به او نشان داده می‌شود و نه ماجرا و تصاویری برآمده از تخیل.

یکی از مهم‌ترین عنصرهای داستانی که در برخی از داستان‌های این مجموعه خوب پرداخت نشده، #پیرنگ است. به عنوان مثال داستان‌های «پدربزرگ لعنتی من»، «این سوپر من را دوست ندارم» و «ژنرال» سوژه‌های بکر دارد، اما پیرنگ و هم‌چنین کشمکش‌های داستان خوب پشت سر هم قرار نمی‌گیرد و در نتیجه پایان‌بندی داستان خیلی ساده رها می‌شود و در نتیجه همان اصل باورپذیری در داستان‌های رئالیستی زیر سوال می‌رود.

 با این همه در نهایت به عنوان یک خواننده، نمرهٔ قابل قبولی به این مجموعه می‌دهم و منتظرم مجموعهٔ بعدی‌ جنابِ صالحی‌بافقی هر چه زودتر منتشر شود تا آن را بخرم 

مصطفی بیان / جمعه اول دی ۱۴٠۲

نشست «حکایت زن پارسا از الهی نامه عطار»

نشست «حکایت زن پارسا از الهی نامه عطار» به بهانۀ انتشار کتابِ «مقامات ره حیرانی» نوشتۀ دکتر فاطمه مجیدی

به همت انجمن کتاب سیمرغ

سه شنبه / ۱۴ آذر ۱۴۰۲

با حضور:

دکتر فاطمه مجیدی؛ مولف کتاب «مقامات ره حیرانی»

مصطفی بیان؛ داستان نویس