خیلی دوست دارم در مورد همه چیز بنویسم. فکر کنم نویسنده های بزرگ هم چنین حس و حالی داشتند اما توانایی اش را هم نداشتند که همه رویاهایشان را بر روی کاغذ بیاورند. حالا نه الزاما رویا، هر چیز ناخودآگاهی که به ذهن نویسنده خطور کند.
چه خوب می شد هر موضوع ناخودآگاهی چه بی ربط و یا با ربط بر روی کاغذ آورد و خواننده را وادار کنیم تا به دنبال معنای آن برود. اگر جامعه ایی اندیشه و تفکر نویسنده اش را محدود کند آن موقع جامعه دچار منطق های وارداتی از ادبیات غرب و شرق می شود.
اگر پای ذهن های خلاق خودآگاه و یا ناخودآگاه وسط بیاید آن موقع نام نویسندگان بزرگ و کتاب های ارزشمندی در جامعه می درخشد.
جامعه ایی بسته شبیه آدم هایی می شود که همه یک جور لباس می پوشند و یک جور راه می روند و به یک سمت می روند؛ شبیه خط تولید کارخانه عروسک سازی که فقط یک شکل عروسک از روی یک فرمول تولید می کند. آدم های موجود در این جامعه به دلیل شباهت های بسیار به هم وضعیتی مرگبار دارند.
این جاست که نویسنده می تواند جامعه را از این شباهت دردناک رها سازد و به آدم ها شخصیت بدهد. کسی چه می داند، شاید کسی نویسنده ها را باور ندارد!
مصطفی بیان