آلیس مونرو به تدریس داستان نویسی اعتقادی ندارد و بلکه متنفر هم هست. او اعتقاد دارد: «کسی که می خواهد داستان بنویسد باید بنشیند و هی داستان بنویسد و داستان بنویسد و کار خود را بررسی کند. وقتی شما با گروهی از افراد طرف هستید، یکی از خطرات کار این است که با یک نوع داستان رو به رو میشوید، یک جور اثر که البته موثر هم هست و بقیه هم از کار او دنباله روی میکنند چون در کلاس شخصیت قوی ای شکل گرفته. من شخصا احساس میکنم که این داستانها هرگز گل نمی کنند.» از نوجوانی کتابهایی درباره اینکه چگونه نویسنده شویم جمع کرده ام و امروز این کتابها تبدیل شدهاست به یک کتابخانه. امروز با خودم فکر می کنم این کتابها واقعا کمکم می کنند؟!اگر بخواهیم با واقعیت روبه رو شویم و به شاهکارهای ادبی جهان نگاهی بیندازیم، متوجه می شویم چیزی بیشتر از «تکلیف» و «کلاس آموزش داستان نویسی» آنها را موفق گردانده؛ چیزی است به نام تمرین و تخیل.«ری براد بری» نویسنده آمریکایی نوشتن را كاملا در كتابخانه آموخت. هرگز به دانشگاه نرفت. زمانیكه در واكنگان به مدرسه و در لسآنجلس به دبيرستان میرفت، تابستانها روزهای بسياری را در كتابخانه سپری میكرد. قبلا در خيابان جينسی واكنگان از يک مغازه مجله میدزديد، میخواند و دوباره آنها را روی قفسهها سر جای خود قرار می داد. پا به فرار می گذاشت، اما درستكاری خودش را حفظ كرده بود. نمیخواست يک دزد دايم باشد، و بسيار مواظب بود قبل از خواندن دستهايش را شسته باشد.ری برادبری، خود را در كتابخانه پيدا كرد. زمانیكه عاشق كتابخانهها شد، تنها يک پسربچه شش ساله بود. كتابخانه كنجكاویهای او را تشديد می كرد، از دايناسورها تا مصر باستان. در ۱۹۳۸زمانیكه از دبيرستان فارغالتحصيل شد، در هفته سه شب به كتابخانه می رفت. اين كار را هر هفته و تقريبا به مدت ۱۰ سال انجام میداد و در نهايت در سال ۱۹۴۷، موقعی كه ازدواج كرد، متوجه شد كه كار خود را تمام كرده است. بنابراين در ۲۷ سالگی از كتابخانه فارغالتحصيل شد. متوجه شد مدرسه واقعی كتابخانه است.ری برادبری هیچ اعتقادی ندارد برای آموختن فن نویسندگی باید به دانشگاه رفت. او می گوید: «شما نمیتوانيد نوشتن را در دانشگاه بياموزيد. دانشگاه محيط بسيار بدی برای نويسندگان است چونكه مدرسان هميشه فكر میكنند بيشتر از شما می دانند، اما درواقع نمیدانند. آنها پيشداوری میكنند. ممكن است هنری جيمز را دوست داشته باشند، اما اگر شما نخواهيد مثل هنری جيمز بنويسيد تكليف چيست؟ مثلا ممكن است آنها جان ايروينگ را دوست داشته باشند، كسی كه از خستهكنندهترينهای زمان است. متوجه نمیشوم چرا مردم آثار بسياری كه در ۳۰ سال اخير در مدارس تدريس شده را میخوانند. از طرف ديگر كتابخانه هرگز جانبدارانه نيست. تمام اطلاعات آنجاست تا برای خودتان ترجمه كنيد. كسی نيست به شما بگويد چگونه فكر كنيد. خودتان آن را كشف می كنيد.»«توماس بلر» از نسل جدید نویسندگان دنیاست. نویسندگانی که امروز سرنوشت ادبیات جهان را رقم میزنند. نخستین نوشتهاش در مجموعه بهترین داستان کوتاه ۱۹۹۲ بود. توماس در کلاس های نویسندگی شرکت کرده است. مدرسانش فیلیپ لوپیت و سوزان مینوت بودند. مینوت در کلاس داستان نویسی میگفت:«به منتشر شدن فکر نکن و وقتی اینجا هستی کاری را برای انتشار نفرست.»امروز کتابهای زیادی در مورد شناخت و آموزش داستان و داستان نویسی در کتابخانه ام دارم، اما نکتهای که از آنها آموختم این بود که باید کتاب داستان زیاد بخوانم. آموختم که شکیبا و صبور باشم و آگاهی خودم را از جنبههای فنی داستان بیشتر کنم و در فکر چاپ کردن داستانهایی که می نوشتم، نباشم. یاد گرفتم که متکی به تجربیات و مشاهدههایم باشم. گفتهاند که نویسندهای که از ابتدا اساس کار را بر تجربهها و مشاهدههای خود می گذارد، قدمی به پیش برداشته است و از آنچه در ضمیر ناخودآگاه خود اندوخته، بهره گرفته است.جمال میرصادقی نویسنده و مدرس داستان در کتاب «شناخت داستان» میگوید: «من در داستان نویسی خودآموزی کردهام و هیچ یک از اهالی قلم و نویسنده معاصر ایرانی مرا در این راه یاری ندادهاند. دوستان معدودی که مرا در نوشتن تشویق می کردند، خودشان نویسنده نبودند، دوستهای مهربانی بودند که داستانهای مرا از سر لطف میخواندند و ایرادهایش را به من می گفتند. من درسهای نویسندگی را اول از زندگی آموختم و بعد از آنها.»
مصطفی بیان
این یادداشت در روزنامه آرمان امروز / یکشنبه ۴ آبان ۹۳ به چاپ رسید