حسین آتش پرور از شکل، ساخت و سازه های داستان در ترانه های خیام می‌گوید

رباعیات خیام تکرار جهان ایرانی است

حسین آتش پرور از شکل، ساخت و سازه های داستان در ترانه های خیام می‌گوید:

در جهان خیامی، شعر به داستان نزدیک می شود؟!

فروغ خراشادی / هفته نامه «خیام نامه» / چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ / شماره ۵۱۲

حسین آتش‌پرور، نویسنده، منتقد و داور جایزه ادبی مهرگان است؛ وی در برنامه‌ای فرهنگی با دعوت انجمن داستان سیمرغ، با حمایت مالی و معنوی داروخانه دکتر بیان و اعضای انجمن، به مناسبت بزرگداشت حکیم عمرخیام برای نیشابوریان در فضای مجازی و در قالب یک فیلم از پیش ضبط شده سخن گفت. آتش‌پرور در فرصتی که پیش رو داشت، با نظر به دو کتاب تالیفی خود، «من و کوزه» و  «شکل و ساخت داستانی نسل سوم داستانهای ایران»، از خیامِ چندساحتی گفت و اینکه چطور نجوم، ریاضیات، کلام و … بر ذهنیت او در مقام شاعر تاثیر گذاشته و رباعیاتی سروده که در قلۀ شعر و داستان مینی‌مالیستی نشسته است؛ در ادامه متن پیاده شدۀ سخنان آتش‌پرور را می‌خوانیم:

خیامی که امروز ما می‌شناسیم، خیام شاعر است اما او در زندگی اش به شاعری شهرت نداشته است. نیم قرن پس از مرگ خیام، در کتاب «خیرالوصف» عمادالدین کاتب اصفهانی در سال ۵۷۲ قمری برای نخستین بار به شاعر بودن او اشاره می‌شود. «مرصاد العباد» از نجم الدین رازی صد سال و «مونس الاحرار» دویست و بیست سال پس از مرگ خیام به شاعری وی اشاره می‌کنند. پس از زمان خیام شعری در دست نیست.

به استناد کتاب «طربخانه» جلال همایی شماری از شعرهایی که به خیام نسبت می‌دهند، متعلق به او نیست و از شاعران دیگر است.

پس ما ناگزیریم به زمان زندگی او برویم و باز به امروز بازگردیم:

داستان، سازه های داستان و چگونگی تبدیل شعر به داستان

این رباعی مشهور را در نظر بگیریم:

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش                              دیدم دو هزار کوزه گویای خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش                         کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش؟!

وقتی در این ترانۀ بیست واژه ای هزارساله نگاه می‌کنیم که خود را به امروز رسانده است، به بیش از ده سازه داستانی برمی‌خوریم که به معیارهای داستان‌نویسی امروز نزدیکی دارد، شگفت زده می‌شویم. البته

از متن کوتاهی چون ترانه نباید انتظار داشت که دقیقا همانند یک داستان رفتار کند؛ جغرافیا سرزمین و فیزیک ترانه این اجازه را به آن نمی‌هد.

بررسی متن درباره یکی از کلیدی‌ترین ترانه های خیام، داستانی که این فیلسوف و معمار ادبیات با ۲۲ واژه ساخته است تا ما را به شگفتی وا دارد:

۱)توضیح من : من اول شخص که روایت کننده این داستان است. این شخص دوش به کارگاه کوزه‌گری می‌رود و می بیند دوهزار کوزه با یکدیگر به گفتگو نشسته اند. یکی از کوزه ها ناگهان خروش بر می‌دارد و آن پرسش فلسفی ازلی ابدی انسان را در برابر خالق سر می‌دهد.

  زمان: ش . مکان: کارگاه کوزه گری. شخصیت: من اول شخص و کوزه هایی که حرف می زنند، مخلوقات ذهن نویسنده

۲)ساختار کلی: باتوجه به دیدگاه‌های کلی ساختارشناسی داستان کوتاه در امروز، به سادگی می توانیم قسمت های مختلف داستان مورد بحث را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم:

از نظر شکل و ساخت  این داستان دورانی است؛ به نقطه ای ختم می شود که از آن  شروع شده است منتها پس از طی مسیر بحرانی و دگردیسی. هر پاره ای از آن با پاره دیگر از جهتی در تضاد و از سویی در رابطه است یعنی تعادل و ساختمان آن را تضاد و وحدت می سازد.

۳) بررسی زمان: دوش، دیشب ، شب

در‌ کارگه کوزه گری رفتم دوش، جمله ای بس ساده است. و دوش رفتم، گذشته ساده است.

داستان نویس برای حفظ نزدیکی و تازگی زمان اتفاق داستان، دوش را انتخاب می‌کند.

وقتی نزدیک به هزار سال پیش، می‌گوید «دیشب»؛ با کاربست این واژه، رویداد همراه زمان به جلو می‌آید… در حقیقت داستان نویس با استفاده از آن طول زمان را از بین می برد تا نزدیکی و در نتیجه تازگی رخداد داستان برای ما حفظ شود.

۴)  زاویه دید: به زبان ساده جایگاه یا دریچه ای که داستان را از آن می بینیم زاویه دید است. این داستان از دیدگاه اول شخص بدون هیچ توضیح یا دخالت راوی دیده می شود. با روایتگر در شب به داخل کارگاه کوزه گری می رویم و در جمع کوزه های گویا و خموش شرکت می‌کنیم. منظور از دیدگاه یا زاویه دید در داستان فرم شیوه روایت است با انتخاب زاویه دید. و با آن شیوه روایت داستان شکل می گیرد.

۵) روایت: روشی که به وسیله آن داستان توسط نویسنده نقل و بیان می‌شود؛ از این جهت کار روایت، ایجاد   ارتباط در داستان است. پی رنگ از سازه های پایه ای روایت است اما شخصیت های داستان، شخصیت های  حاضر(یعنی من اول شخص و کوزه های گویا و خموش ) و شخصیت های غایب(کوزه‌گر، کوزه‌خر و کوزه‌فروش)؛ مکان، کارگاه کوزه‌گری و رخداد، دیدن دو هزار کوزه گویا و خموش، همه سازه های اصلی روایت اند.

۶) پی رنگ: نقشه هر داستان بدون ذکر جزییات و با توجه به روایت داستان مورد بحث ما که اساس آن بر ایجاز بنا شده است؛ طرح و داستان چنان نزدیک و درهم تنیده اند که تشخیص آن دو از یکدیگر دشوار است.

۷) دیدگاه های پست مدرنیستی یا بازی با متن: شخصیتهای این داستان دو دسته اند

من (اول شخص روایتگر) و کوزه هایی که مخلوقات داستان نویس هستند و با یکدیگر به گفتگو نشسته اند.

گفت و شنود کوزه ها با یکدیگر طبیعی است چرا که هم جنس و هم زبانند اما اینکه روایتگر به کارگاه کوزه‌گری برود و یکی از کوزه های مخلوق خودش را از جمع دیگران جدا و از او سوال کند، همینجا نقطه تلاقی دو جنس (شخصیت) متفاوت است.

۸) گفت و شنود کوزه ها با روایتگر داستان: در اینجا نویسنده به داخل داستان قدم نهاده، کوزه ها جان می گیرند و از دل داستان بیرون می آیند؛ خالق و مخلوق با هم یکی می شوند.

داستان نویس با پرهیز از به کارگیری اسم ها یا کلمه های کلی مبهم و سربسته و نشان دادن جزییات به جنبه‌های روایت پذیری داستان کمک می‌کند. روایتگر وقتی با قاطعیت می گوید دو هزار کوزه دیدم  جای شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد و به اصل واقعیت رفته باورپذیری آن را تضمین می‌کند. به شنونده این حس دست می دهد که روایتگر به کارگاه کوزه‌گری رفته و دقیقا کوزه ها را شمرده و به همه جای کارگاه سر کشیده است. البته در ادبیات کهن، عدد ۱۰۰۰ نشان کثرت است؛یعنی آنچه قابل شمارش نیست! و در این میان نمونه های مشابهی می‌توان یافت: هزاردستان، هزارپا، و هزارافسان.

۹) تصویر:کلمه یا مجموعه کلمه هایی که تجربه های حسی را در ذهن برمی‌انگیزد. البته این کلمه ها بایستی بیانگر ویژگی های قابل لمس باشد یعنی کلمه هایی که ظاهری علیت یافته را توصیف می کنند. با این اوصاف، از طریق کلمه های داستان از ورای زمان به کارگاه کوزه‌گری می رویم و زمان (شب)، مکان و شخصیت ها، شکل میگیرند و فضا ساخته می شود. سراسر داستان برایمان قابل لمس می‌شود به حدی که خودمان جزوی از داستان می شویم… این امر مگر با انتخاب درست واژگان ممکن نمی شود.

۱۰) فراروی از واقعیت یا واقعیت شکنی: داستان در سه محور عمده و متفاوت آشنازدایی را در زمان، شخصیت، حرکت و پرسش دنبال میکند: اول، نویسنده در شب به کارگاه می رود(تعطیلی  کارگاه و به خواب رفتن مردمان)

دوم، ساخت شخصیت هایی که تا پیش از این وجود نداشته اند و سوم، یکی از شخصیت ها تعادل قبلی داستان را به هم می زند.

۱۱) تناقض: به هر صورت و شکلی به پاره های این داستان بنگریم و آنها را با هم بسنجیم، با تناقض و تضاد رو برو می شویم. از لحاظ تعداد، جنس، موقعیت، شرایط، زمان و مکان همه با هم در تضادند.

انسان – کوزه؛ یک و دو هزار؛ جنس بدن و بدنه؛ موقعیت گویا و خموش, مخلوق و خالق، پرسشگری مخلوق از خالق، شب و روز و بی‌کرانگی زمان…

۱۲) ایجاز اصلی ترین ویژگی داستان مینی‌مالیستی است. در بحث ایجاز دو مساله وجود دارد:

اول، قیاس عام بین ترانه یا چارپاره که کل وجودش را ایجاز شکل می‌دهد. دیگر، داستان مینی‌مالیستی که ایجاز اصلی ترین ویژگی داستان های مینی‌مالیستی است و ترانه خیام با داستان مینی‌مالیستی از این وجه شباهت دارند. دیگر، شکل خاص ایجاز در داستان مورد بحث است. مینی‌مالیسم حاصل جامعه مدرن صنعتی که در اواخر دهه ۱۹۶۰ در نیویورک شکل گرفت، یکی از مهمترین جنبش‌های هنری قرن بیستم است.

می بینیم که اگر داستان مینی‌مالیستی بر ایجاز تاکید دارد، ترانه اضافه بر آن، قالبی است که با منطق سروکار دارد و داستان نویس عصاره دنیای عظیم خود را به‌صورت فشرده در آن می‌چپاند تا خلاقیت و هنرش را به نمایش بگذارد. ترانه های خیام نه تنها ویژگی های کامل یک اثر کامل مینی‌مالیستی را دارد، بلکه در بیان ایده های فلسفی و پرداختن به مسایل بنیادین هستی از آن بسیار جلوتر است.

موجزترین شکل کلام شاعرانه

رباعی در میان شعر، موجزترین کلام است و خیام در این قالب روح خود را نشان می‌دهد . ایجاز به معنای کلامی و در فرم ساختی اش در داستان مورد بحث، رباعی بالا، به اوج خود می رسد.

ایجاز کلامی از آن جهت که دوباره گویی در اعمال و حرکات به چشم نمی‌خورد؛ ایجاز ساختی از آن رو که به ما نمی گوید چون شب است، کوزه‌گر، کوزه‌خر و کوزه‌فروش به خواب رفته اند.

۱۳) تشبیه: تشابه نوعی شباهت‌سازی برای نشان دادن عظمت، موقعیت و شرایط اشیا، موجودات و انسان است

نوعی قیاس، معیار، سنجش و نسبت است. خیام در اکثر ترانه هایش تشابهی میان انسان و کوزه برقرار می‌کند

کوزه و انسان در دو مورد کلی جوهر و شکل همزاد یکدیگر می شوند و در نهایت به هم می رسند.

شباهت های انسان و کوزه

انسان و کوزه دارای دهان و دهانه هستند، واجد لب و لبه‌اند، گردن برای هر دو وجود دارد. دست و دسته عملکردی مشابه دارد. شکم در هر دو هست و پا و پایه نیز دیگر مورد مشابه است. در این داستان اما اصلی ترین شباهت، شباهت بین خالق و مخلوق است.

۱۴) استعاره: مهمترین استعاره این داستان جانشینی اجتماع دو هزارتایی کوزه به جای انسان است و فرافکنی نویسنده از طریق همین جانشینی صورت میگیرد. خیام به وسیله کوزه ها خودش را بیان می کند. با خودش حرف میزند و این جانشینی آنقدر ماهرانه است که مخاطب اصلا فکر نمیکند در جمع کوزه ها قرار گرفته است.

زندگی خیام؛ شخصیت ترکیبی خیام (نجوم و ریاضیات)

نظامی عروضی سمرقندی و ابوالحسن بیهقی خیام را دیده اند؛ اولی که خود را دوست خیام معرفی میکند در دو دیدار خود،  یکی در شهر بلخ کوی برده فروشان، و دیگری به شهر مرو در زمستان ، از نجوم خیام حرف می زنند. بیهقی که در هشت سالگی او را دیده است، ضمن معرفی کوتاه می‌گوید: خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب، لغت ، فقه و تاریخ دست داشته و معروف بوده است. از جمله رویدادهای مهم زمان خیام، دعوت او برای شرکت در تهیه تقویم جلالی است که ما امروز از آن استفاده می‌کنیم. در زمان سلجوقیان از تقویم قمری استفاده میکردند؛ اختلاف ۱۱ روزه بین سال قمری و خورشیدی موجب ثابت ماندن سال خورشیدی در برابر سال قمری است. از این رو، ماموران حکومتی در پایان سال قمری نمی توانستند مالیات وصول کنند به دلیل چرخش سال قمری نسبت به سال خورشیدی سررسید مالیات، تغییر می‌کرد و ماموران خراج، معمولا هنگامی به مردم رجوع می‌کردند که از فصل خرمن و برداشت گذشته بود و محصولی برای خراج وجود نداشت؛ تنها هر ازگاهی و برای مدت زمانی کوتاه، هماهنگی سال قمری با موعد خرمن برقرار و مالیات وصول می‌شد. در سال ۴۵۳ جلال الدین ملکشاه چاره این مسأله را در تنظیم تقویم دید و به نظام الملک دستور داد تا چاره اندیشی کند.هشت تن از دانشمندان و ریاضی‌دانان و ستاره شناسنان به سرپرستی عمرخیام ماموریت یافتند این مهم را به انجام برسانند. پس از ۴ سال تحقیق شبانه روزی در اصفهان، مرو  و نیشابور، این تیم، سال خورشیدی را محاسبه کردند. تطبیق سال خورشیدی با سال طبیعی از مهمترین ویژگی های این تقویم است و نه تنها نوروز در اول بهار قرار گرفته که سایر فصول همه در تطبیق و انطباق با طبیعت سامان یافته است.

شکل ساخت ترانه های خیام به ما می گوید ریاضیات، نجوم، لغت، طب و تاریخ بخشهای مهم شخصیت خیام هستند و همه در شعر او موثر بوده‌اند. ترانه های خیام عصاره خلاقیت و شخصیت ترکیبی اوست. از این دیدگاه شخصیت خیام در ترانه هایش مرکب است و جهان بینی ترکیبی شعر او، برآیند جهان اوست.

نجوم و ریاضیات در شکل و ساخت ترانه ها

در بررسی شکل و ساخت ترانه های خیام به این موارد برمی‌خوریم:

۱) ترانه های خیام هریک داستان کوتاه مینی‌مالیستی هستند. ۲)سازهای داستانی دارند. ۳)داستان های خیام ساختارمند هستند.۴)این ساخت جهان بینی کلی او را منعکس می‌کنند. ۵) ترانه ها در شکل متفاوت اما در ساخت، اکثرا دورانی ۳۶۰ درجه هستند. ۶) از تاثیر نجوم در شکل و ساخت آنها میتوان گفت وی ترانه هایش را پس از محاسبه تقویم جلالی سروده است

سازه های داستانی ترانه های خیام

خیام در ترانه هایش از سازه های داستانی ساده تا پیچیده استفاده میکند و از همین جهت به سمت داستان می‌رود: زمان، مکان، شخصیت یا قهرمان، زاویه دید، روایت، رخداد، طرح و توطئه، جزیی نگری، فضا، تصویر، ایجاز، تناقض، تشبیه، استعاره، واقعیت پذیری، آشنایی زدایی و  ورود به محل در داستان‌های خیام به کار رفته است. او از حرکت زمین به دور خورشید در ساخت ترانه هایش استفاده میکند. دانش ریاضیات امکان استفاده بجای کلمه ها را به او می‌دهد. در ۱۴۳ ترانه (منسوب) به خیام، تنها معادل ۸ برگ آچار کلمه استفاده شده است. شکل و ساخت ترانه ها، دلیل محکمی است که آنها با پشتوانه ریاضی و‌ وجه نجومی، پس از محاسبه تقویم، سروده شده اند. بردار سینوسی متناوب ۳۶۰ درجه تکاملی از ساده به پیچیده در ترانه های خیام مطابق بردار گردش زمین به دور خورشید است. شکل ساختاری ترانه ها در کل دورانی و در اجزا تکراری، متاثر از گردش زمین به دور خورشید و خود است.. ساختار نجومی شب و روز، هفته، ماه و سال را می توان در آنها دید؛ اگر بپذیریم هر ترانه مدلی از سال خورشیدی است، متوجه می شویم هر رکن ترانه یا مصرع یک فصل سال خواهد بود. ساختار هر رکن ترانه یک مسیر تکاملی ۳۶۰ درجه حلقوی از ساده به پیچیده پارادوکسیکال است.

تناقض، بسامد و تکرار، حرکت دورانی، شبیه سازی و تقارن و حرکت متناوب سینوسی را می توان در اجزای ساختار ترانه ها، مشاهده کرد ‌.مدل اکثر ترانه ها یک سال کشاورزی است. شب و روز، ماه و سال تکرار می شود. مثل دانه ای که می کارند، سبز می شود و چرخه تکرار می‌گردد یا مثال انسان مرده ای که به خاک می سپارند تا دوباره به هر شکلی از گیاه و حیوان یا انسان بازگردد؛ این چرخه تکرار در ساختار هر ایرانی وجود دارد. هزار و یک شب در تکرار خواب های شهرزاد ثبت می شود. چهل ستون و سی و سه پل در تکرار زیباست. نقش کاشی ها و تکرار گل‌های قالی در هنر ماست؛ مادر و پدر در فرزندان تکرار می شوند. نیمه چپ انسان تکرار نیمه راست اوست و انسان در دیگری تکرار می شود…

ادبیات، معلمی و سفر؛ زندگی یک داستان نویس

ادبیات، معلمی و سفر؛ زندگی یک داستان نویس

اینجایی که ایستاده ام، فرد دیگری نایستاده است

فروغ خراشادی / هفته نامه «خیام نامه» / چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ / شماره ۵۱۲

نیشابور در روزهای میانی اردیبهشت ماه ۱۴۰۱، میزبان نمایندۀ نشر نیماژ برای برگزاری کارگاه داستان نویسی بود. این رویداد به همت انجمن داستان سیمرغ و حمایت دکتر فارما، طب صحت و اعضای انجمن سیمرغ سامان یافت و مورد استقبال علاقه‌مندان حوزۀ ادبیات داستانی شهرستان قرار گرفت. شیوا مقانلو، منتقد، داستان نویس و مدرس این کارگاه، ضمن تبیین عناصر داستانی، فرق داستان کوتاه با دیگر گونه‌های ادبی را توضیح داد و در ضمن پاسخگویی به پرسشهای طرح شده، به نقد شماری چند از داستان‌های کوتاه اعضای انجمن پرداخت. وی در اقامتی سه روزه در استان خراسان رضوی که یک روز آن در مشهد و کتابفروشی نشر نیماژ و دو روز دیگرش در نیشابور سپری شد، از آثار تاریخی و باستانی نیشابور نیز دیدن کرد.  در این نیشابورگردی  اعضای انجمن و آقای حجت حسن ناظر  وی را همراهی کردند. آنچه در ادامه می‌آید، چکیده ای از طرح درس و پرسش-پاسخ‌هایی است که شیوا مقانلو در کارگاه داستان نویسی به تفصیل توضیح داد. تلاش شده است در میان این مباحث، مطالبی که برای داستان نویسان جوان مفید و کاربردی است، گنجانده شود و صحبت‌های تخصصی خانم مقانلو درباره داستان‌‌های شرکت کنندگان در کارگاه، در دل همین متن قرار بگیرد.

در شهرستانها کسانی به سمت ادبیات می‌آیند که واقعا عاشقند

در آغاز جسله، امیرحسین روح نیا، داستان نویس و مدیر جلسه، از مقانلو پرسید که چرا ادبیات را به عنوان اولولیت و کار برگزیده است؟ و چه دلیل وجود دارد که برای ادبیات سفر می‌کند؟

دبیر  نشر نیماژ، ۳ دلیل برشمرد: نخست عشق به ادبیات، دوم کار معلمی و تدریس و سوم علاقه به سفر. این هر سه به یک اندازه در من هست و همدیگر را تقویت می‌کنند. از طرفی احساس میکنم در شهرستانها اتفاقاتی می‌افتد که لازم است تدریس ویژه خود را داشته باشد؛ گاهی مواجهه با دختران جوانی که در شهرهای حاشیه به رغم محدودیت به عشق ادبیات می‌آیند، برای خانواده‌هایشان حضور من به عنوان یک زن در چنین جمع هایی نوعی فرهنگ سازی به همراه دارد. من داوری و تدریس داستان کوتاه را در همه نقاط کشور قبول میکنم چون نکته های خوبی در آموزش دوستان شهرستانی وجود دارد از جمله اینکه افرادی می آیند که خیلی عاشق ادبیات هستند. اما در این ۱۵ سال سفر و تدریس به مسائلی هم برخورده ام که می‌تواند برای بچه های شهرستان چندان خوب نباشد؛ در شهرستان امکانش هست بچه ها از بحث های روز دور بیفتند. در این شهرها، ممکن است بزرگی حضور داشته باشد که حرفش حجت باشد اما دیگر حرفهایش، حرف روز ادبیات نیست!

با هجوم اطلاعات و گوشی های هوشمند، لزوم آگاهی رسانی و تدریس درست مهم می شود. شیوه نگارش و نقد اینجا مهم است مرتب حرفها به روز می شود و هیچ  حرف آخری در ادبیات و هنر وجود ندارد. پس اگر در شهری کوچک، بزرگی حرف آخر را بزند، خلاف جریان روز ادبیات پیش رفته است. بااین حال، در نیشابور شما گروه خوبی دارید که هر یک مرغی از پیکره سیمرغ است، حتی ما هم در بین شما، مرغی از سیمرغ می شویم.

 بدانیم آدم ادبیات هستیم یا نه؟!

خانم مقانلو  شما داور جایزه سیمرغ بودید؛ داستان‌های بچه‌های نیشابور را چطور دیدید؟

مشکل بزرگ در داستان‌های بچه‌های نیشابور عدم شناخت نسبت به داستان کوتاه، ناولت و رمان است. وقتی راجع به کاراکتر داستانی حرف میزنیم، درباره پی رنگ، لحن و نقطه اوج حرف می زنیم، هر سه گونه داستانی بالا، دارای این عناصر هستند. گاهی داستان کوتاهی می‌خوانم که بخش از یک رمان یا ناولت است و باید به یک کار ۶۰ با ۷۰ صفحه ای تبدیل شود. گاهی رمانی می‌خوانم که لازم نبوده ۳۰۰ صفحه باشد بلکه در ۶۰ صفحه می‌توانسته جمع شود. ما وقتی از ادبیات به معنای عام Literatureحرف می زنیم، این شامل داستان کوتاه، فرم های ناداستان، رمان، شعر و … می شود؛کما اینکه چند سال پیش نوبل ادبیات به یک ترانه سرا – باب دیلن- رسید. مشکلی که در برخی نوشته های دوستان می‌بینم  این است که برخی اصلا داستان نویس نیستند و می توانند جستار نویس‌های خوبی باشند. می توانند شکل های دیگری از ادبیات را بنویسند.گاهی افرادی خاطره نویسی را به اسم داستان کوتاه می‌نویسند که می‌شود در این خصوص، آن فرد را به نوعی نوشتن که در دنیا به «مموآر» معروف است، رهنمون کرد. می‌خواهم بگویم برای داستان نویس شدن، اول استعداد ذاتی لازم است؛ دوم بزرگ شدن در محیط کتابها بخصوص در دوره طلایی بلوغ؛ در این دوره اگر فرد در میان کتابها باشد، بعدها می‌تواند دست به قلم شود. این دوره طلایی از ۱۲ سالکی شروع می‌شود؛ مثلا جنگ و صلح را اگر تا ۱۷ سالگی خواندیم، خوب است؛ از آن بگذرد سخت میشود. مورد سوم، آموزش است؛ آموزش می تواند میان‌بُر ایجاد کند اما در هر حال، بهترین مربی و معلم البته خود کتاب ها هستند. بنابراین ما باید بدانیم آدم کدام بخش ادبیات هستیم و بدانیم پایه های لازم برای داستان نویسی و ادبیات را داریم یا نه؟ در دوره فیلمسازی، که من مدرس آن هم هستم، پایان سال دوم بچه ها باید یک فیلم ۶۰ ثانیه بسازند و تمام نکاتی که یاد گرفته‌اند انجام دهند و قواعد را به طور کامل نشان دهد. یعنی فرد باید در پایان سال دوم ساختار را کامل شناخته باشد تا بتواند در سال سوم آن قواعد را بشکند؛ بچه های نیشابور قواعد اصلی را بلد نیستند، به سراغ داستان پست مدرن می‌روند این ایراد است. بگذارید داستانی بگویم که البته سندیت آن مشخص نیست اما ما به عنوان الگو از این داستان کمک می گیریم: پیکاسو به یک نقاش جوان که دوست داشت در سبک کوبیسم کار کند، گفته است: هر وقت تو یک سماور را آنقدر واقع گرایانه بکشی که اگر نقاشی ات را در میدان سرخ مسکو بگذاری، مردم جمع شوند تا از آن آب جوش بگیرند، بعد می‌توانی قواعد را بشکنی و کوبیسم کار کنی!

دوستان جوانی با الگوهای جدید داستان نویسی می‌نویسند، بدون آنکه سیر داستان نویسی از آغاز را بدانند و تمرین کرده باشند.

کتابهای جدی مخاطب ندارد

لطفا درباره ادبیات عامه‌پسند و ادبیات جدی صحبت کنید

ادبیات عوام پسند بازار خوبی دارد؛ کتاب هشتصد صفحه‌ای به چاپ بیستم می رسد و اصلا برایش ما، به عنوان کاربران جدی ادبیات، مهم نیستیم. البته ادبیات عامه پسند در دنیا تعریفی متفاوت از ایران دارد؛ معنای عامه پسند در دنیا متفاوت است و باید آن ادبیات زردی را که در ایران به ادبیات عامه‌پسند معروف شده است، ادبیات عوام گفت نه عامه پسند! مثلا نوشتن شکل خوشخوان ادبیات جنایی در دنیا، نیاز به سواد بالا و طی دوره های تخصصی دارد؛ این کتابها وظیفه ای انجام می دهند که علاوه بر سرگرمی، سطح سواد و آگاهی خواننده را ارتقا می دهند. در‌ واقع قرار نیست جلب و جذب مخاطب به هر قیمتی باشد. هر چند نوشتن برای عده معدود هم توجیه منطقی و اقتصادی ندارد، اما قرار هم نیست برای خوانده شدن به مخاطب باج بدهیم.

مثلا داستان های دیکنز، دافنه دوموریه، توآین و … در زمره ادبیات خوشخوان تاثیرگذار هستند اما در کنار ادبیات داستانی زرد ایران هم قرار نمی‌گیرند؛ یادمان باشد داستان های دیکنز انقلابی در زندگی کودکان کار و قوانین اجتماعی کار ایجاد کرد. یا کتاب های جک لندن تاریخ جویندگان طلا در آمریکا را بیان می‌کند و آن رسالت ادبیات، که تکان دادن مخاطبان است،  در کنار خوشخوانی عرضه می‌کند.

درباره اهمیت ادبیات کلاسیک در داستان نویسی کوتاه بگویید

در واقع اهمیت کلاسیک خواندن این است که داستان های موجود جهان را دریابیم. مثلا اگر شما با الکساندر دوما (بویژه پدر) شروع کنید، می بینید تمام داستان های دنیا، و فیلم های دنیا، رد پایی در داستانهای او دارد. پیش از این، حرفی زده شده است؛ حالا اگر بپذیریم همه حرفها زده شده، می‌توانیم بگوییم در جایی که من ایستادم هرگز کسی دیگر نایستاده و من می توانم  از جایگاهم حرف خودم را بزنم. شما به عنوان داستان نویس باید زاویه شخصی خودتان را پیدا کنید و البته چیزی بگویید که ارزش گفتن داشتن باشد. پس باید بتوانید چیزهایی از این نوشته ها را دور بریزید. یکی  از لحظات بلوغ یک نویسنده این است که بتواند بخش های اضافی داستانش را دور بریزد؛ کاری که در سینما، تدوینگر انجام می دهد.

فرم و محتوا درهم تنیده‌اند

خانم مقانلو به نظر شما فرم و محتوا چقدر به هم مرتبط هستند؟

در نقد نو سالهاست بین این دو تفاوتی نمی گذاریم . در واقع تفاوت میان این دو را، مبنای تفاوت انتقادی نمی گذاریم. منطقا این دو از هم تجزیه ناپذیرند. تم و هدف را فقط بر مبنای تکنیک انتخابی می توانید بیان کنید و اگر تکنیک را عوض کنید، پیام هم عوض می شود چرا که آن فرم در خودش پیامی دارد؛ پس نمی شود گفت حرفت خوب بوده اما بد بیانش کرده ای! ما نمی‌توانیم یک چاقو دستمان بگیریم و بگوییم این بخش ها را خوب  گفتی و این بخش ها را نه! تا اواخر قرن نوزدهم دیدگاهی وجود داشت که داستانها یا ماجرا محور یا کاراکتر محور هستند.از اواخر قرن ۱۹میلادی هنری جیمز می‌گوید این دو از هم جدایی ناپذیرند. کنش کاراکتر است و بالعکس. آن چیزی که به عنوان کاراکتر تعریف میکنیم، درون کنش تعریف می شود؛ این که نباشد، آن یکی هم نیست. در نقد نوین در هم تنیدگی بیشتر می شود و اینها از هم تفکیک نمی‌شوند. این مسأله در ژانرهای سینمایی هم دیده می شود؛ دیگر به راحتی قبل نمی شود ژانرها را جدا کرد. این را در سایر علوم و رشته ها نیز می توان دید. دنیای امروز، دنیای علوم بینارشته‌ای است. با این حال همیشه برای شروع بحث نیاز به یک تکه زمین ثابت داریم که بتوانیم پایمان را رویش سفت کنیم و بگوییم دستگاه فکری من اینجاست. اگر این زمین ثابت نباشد، مبنایی برای آغاز گفتگو نداریم.

داستان با برهم خوردن تعادل همراه است

اگر از شما بخواهند یک تعریف کلی از داستان بدهید ،چه می‌گویید؟

کسی از جایی خارج می شود یا به جایی وارد می شود و تعادل اولیه را بهم می زند. این داستان است. حال، کسانی هستند که تعادل اولیه را می‌خواهند و کسانی همراستا با قهرمان داستان در صدد تعادل جدید هستند؛ اینجا کشمکش رخ می دهد. برای داستان کوتاه از میان انواع شیوه های نقادانه، نقد فرمالیستی انتخاب من است.

ترجیح نقد فرمالیستی به دلیل قرارگیری مبنا بر عناصر داستانی است. سایر دستگاه های نقادانه، جا را برای حواشی باز می‌کند. در نقد داستان ها، ساختار رمان با ساختار ناولت و داستان کوتاه متفاوت است چرا که در داستان کوتاه تجربه های بازیگوشانه تری امکان بروز دارد.

در آغاز صحبت از گونه‌های داستانی گفتید؛ انتخاب گونه داستانی چگونه ممکن می‌شود؟

یکی از بحث های مهم در ادبیات داستانی، بحث فروش است. پس فروش  یکی از دو شکل رمان یا داستان کوتاه برای کتابفروشی ها راحت تر است. با این حال، یک داستان نویس خوب باید بداند چقدر قرار است به ایده اش جا بدهد؟! در جشنواره ها و جوایز  داستان کوتاه، معمولا۶هزار کلمه بیشتر قابل قبول نیست. حتی اگر داستان بسیار خوبی با تعداد کلمات بیشتر به دست ما برسد که بسیار هم قوی باشد، اما چون همان گام اول یعنی حدود کلمات را رعایت نکرده، نمی شود آن را پذیرفت‌. پس اول یک داستان نویس باید تکلیف خود را با ایده و فضای مورد نیازش مشخص کند. داستان باید به هوش مخاطب اعتماد کند و باید به تدریج اطلاعات را به مخاطب بدهد تا بتواند داستان را متناسب و متعادل جلو ببرد. تکرار مطالب و یکجا اطلاعات سرارزیر کردن، به داستان ضربه میزند و قصه را خنثی می‌کند. توصیف پشت سر هم فضا و مکان در همان صفحات نخست، ایراد بزرگ بسیاری از داستان کوتاه هایی است که برای جشنواره ها ارسال میشود. توصیفات باید در تمام صفحات خرد و شکسته شود؛ این یعنی افشای تدریجی اطلاعات . چرا که اگر قرار باشد همه توصیفات یکجا آورده شود، نشانگر ضعف داستان است و برای کشش داستانی، توصیفات باید با یک‌ ریتم  مشخصی در کل فضا پخش شود.

شکستن کلان روایت رسالت پست مدرنیسم

در پایان صحبت، درباره ادبیات پست مدرن و چرایی شکل گیر آن برایمان بگویید

مهمترین مسأله ادبیات پست مدرن مخالفت و رد کردن کلان روایت هاست؛ مذهب، خانواده، پرچم، ارزش های اخلاقی و… شکسته می‌شوند. این کار، نه به‌صورت تهاجمی بلکه با دست انداختن و هجو کردن است. در واقع، این اقدام در برابر مدرنیسم بود که دو جنگ جهانی در پی داشت. پس از آن، کلان روایت ها در ادبیات هم‌ شروع به شکستن کرد. به نوعی انسان قطعه قطعه قرن بیستم ساختار کلان روایت داستانی را شکست و شروع کرد به قطعه نویسی  که نمادی از ذهنیت و تفکر شکسته انسان آن دوره بود که البته با شوخ طبعی این کار را انجام داد. کار دیگر پست مدرنیسم در حوزه ادبیات، بازی کردن با اسطوره و تاریخ  است. با این نگاه که نه سنت تاریخی و نه مدرنیسم، هیچ یک پاسخگوی انسان امروز نیست.

پرواز «سیمرغ» در آسمان نیشابور

گفت و گوی آرمان ملی با مصطفی بیان به مناسبت انتشار «ده داستان برای سیمرغ»

آرمان ملی / یکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ / شماره ۱۲۸۶

پرواز «سیمرغ» در آسمان نیشابور

مصطفي بيان، داستان نويس، منتقد ادبي و موسس انجمن و جايزه داستان سيمرغ نيشابور است؛ حرکتي که تا کنون شاهد برگزاري پنج دوره از آن بوده‌ايم و توانسته علاقه‌مندان به داستان‌نويسي را در شهرستان نيشابور گرد هم آورد و مشارکت داستان‌نويسان در سطح کشور و همچنین خارج از کشور را به‌همراه داشته باشد. به گفته بيان؛ «جايزه داستان سيمرغ» به صورت دوسالانه در دو بخش «ملي» و «منطقه‌اي» (بخش منطقه‌اي ويژه‌ نويسندگان ساکن نيشابور و متولد نيشابور در داخل و خارج از کشور) برگزار مي‌شود.

«کتاب ده داستان براي سيمرغ» شامل داستان‌هاي برگزيده پنجمين جايزه داستان سيمرغ است. ابتدا کمي درباره جايزه داستان سيمرغ و اهداف برگزاري آن توضيح دهيد.

«جايزه داستان سيمرغ» همزمان با تاسيس انجمن داستان سيمرغ نيشابور از سال ۱۳۹۴ با مجوز رسمي از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي و دفتر گسترش شعر و ادبيات داستاني بنياد ايرانيان (خانه کتاب و ادبيات ايران) به شکل مستقل و با حمايت بخش خصوصي و با حضور داوران مطرح کشوري شروع به فعاليت کرد. هدف اصلي از برگزاري اين جايزه ادبي، کشف، معرفي و حمايت از آثار داستان نويسان جوان و همچنين ارتقاي سطح داستان نويسي شهرستان نيشابور است. سه دوره‌ اول به صورت سالانه در سال‌هاي ۹۴، ۹۵ و ۹۶ ويژه داستان نويسان شهرستان و متولدين نيشابور در سراسر کشور برگزار شد که داستان‌هاي منتخب اين سه دوره در مجموعه‌اي با عنوان «در خانه‌ ما کسي يانگ را دوست نداشت» توسط نشر داستان در سال ۱۳۹۷ منتشر شد و در سال ۱۳۹۸ به چاپ دوم رسيد.

چهارمين دوره‌ جايزه داستان سيمرغ در سال ۱۳۹۷ در سطح استان‌هاي شرق کشور (خراسان‌هاي شمالي، رضوي، جنوبي و استان سيستان و بلوچستان) برگزار شد. داستان‌هاي منتخب اين دوره‌ در مجموعه‌اي با عنوان «پري خورجني» توسط نشر داستان در سال ۱۳۹۸ روانه‌ي بازار کتاب شد.

پنجمين دوره‌ جايزه داستان سيمرغ به صورت دوسالانه و در گستره‌ جهاني صورت گرفت. اين دوره را در شرايطي برگزار کرديم که جهان درگير ويروس کرونا بود. آيين اختتاميه اين دوره به شکل مجازي در ۱۹ دي ماه ۱۳۹۹ برگزار شد. داستان‌هاي منتخب، «پنجمين دوره جايزه داستان سيمرغ» در دو بخش «ملي» و «منطقه‌اي» (ويژه‌ي نويسندگان ساکن نيشابور و متولد نيشابور در داخل و خارج از کشور) در مجموعه‌اي با عنوان «ده داستان براي سيمرغ»، اواخر سال گذشته توسط نشر داستان منتشر شد.

از تفاوت‌ها و ويژگي‌هاي داستان‌هاي ارسالي و برگزيده اين دوره از جايزه توضيح دهيد.

در بخشي از بيانيه هيات داوران پنجيمن دوره جايزه داستان سيمرغ که متن آن در کتاب «ده داستان براي سيمرغ» منتشر شده است؛ آمده: در ابتدا بايد به اين نکته اشاره کنيم که داستان‌هاي راه يافته به مرحله‌ نهايي عموما بدون ويراستاري مقدماتي و حتي در برخي از موارد بدون نمونه‌خواني و علامت‌گذاري ارسال شدند. چنانچه آثار پيش از ارسال به جشنواره، توسط افرادي آشنا با ادبيات داستاني خوانده و بازنگري مي‌شد، قطعا در ارتقاي کيفيِ داستان‌ها و حتي در مواردي در نتيجه‌ داوري نيز تاثيرگذار بود. توجه کتاب‌اولي‌ها و نوقلمان را به اين نکته‌ مهم جلب مي‌نماييم که بايد علاوه بر بازنويسي‌هاي متعدد توسط نويسنده، ويراستاري و نمونه‌خوانيِ مقدماتي نيز از اهميت زيادي برخوردار است.

استقبال از پنجمين دوره جايزه داستان سيمرغ را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟

با وجود اينکه جهان درگير بيماري ناشناخته‌ کرونا بود؛ استقبال از پنجمين دوره از جايزه داستان سيمرغ خيلي خوب بود. در اين دوره، ۴۵۰ نويسنده از داخل و خارج از کشور در اين رويداد بزرگ ادبي شرکت کردند که بيش‌ترين داستان‌ها از استان‌هاي تهران، خراسان رضوي، مازندران، خوزستان و کرمانشاه ارسال شده است. همچنين از کشورهاي کانادا، اسکاتلند، سوئد، آلمان، ترکيه، مالزي و هند نيز آثاري به دبيرخانه‌ اين جايزه ادبي رسيده بود.

داوران اين دوره: خانم شيوا مقانلو، آقاي منصور عليمرادي و آقاي جواد پويان (در هيات داوري) و آقاي هادي خورشاهيان، خانم ليلا صبوحي و آقاي مجيد نصرآبادي (در هيات انتخاب) بودند.

نقش جوايز ادبي در معرفي و تبليغ آثار ادبي بسيار حائز اهميت است اما بسياري از نويسندگان و منتقدان بر اين باورند که جوايز ادبي پس از پايان هر دوره بايد از برگزيدگانش با انتشار کتاب و برگزاري جلسات معرفي و نقد حمايت کند. با توجه به اينکه کتاب «ده داستان براي سيمرغ» در همين راستا منتشر شده است، کمي در اين‌باره توضيح دهيد؟

هدف دبيرخانه‌ جايزه ادبي داستان سيمرغ، فقط دادنِ جايزه نقدي و برگزاري گردهمايي نيست بلکه به جرات مي‌توان اعتراف کرد که امروز جايزه داستان سيمرغ به عنوان جايزه‌اي مستقل و خصوصي که داستان‌هاي چاپ نشده را داوري مي‌کند با کسب تجربيات ارزشمند در پنج دوره با افتخار اعلام مي‌دارد که به هدف خود يعني کشف، معرفي و توليد آثار خلاق و برتر داستاني رسيده است؛ و تمام داستان‌هاي منتخب اين پنج دوره را در سه مجموعه‌ مستقل توسط نشر داستان منتشر و راهي بازار کتاب کرده است. مجموعه جديد «ده داستان براي سيمرغ» شامل داستان‌هايي با عناوين «کلينيک» نوشته راضيه مهدي‌زاده (از تهران)، «بهرام که گور مي‌گرفتي همه عمر» نوشته شقايق بشيرزاده (از آلمان)، «بعد، تو» نوشته مريم عزيزخاني (از تهران)، «مادرم نخل است» نوشته شيما محمدزاده‌مقدم (از اسفراين)، «سينه سياه» نوشته معصومه قدردان (از اسفراين)، «عروس عاشورا» نوشته حامد اناري (از نيشابور)، «ديدن پسر صددرصد نامطلوب در عصر دلگير ماه آبان» نوشته سولماز اسعدي (از سوئد) و «روح دايناسورها» نوشته جواد دهنوخلجي (از نيشابور) است.

از دوره ششم جايزه داستان سيمرغ چه خبر؟

«جايزه داستان سيمرغ» به صورت دوسالانه در دو بخش «ملي» و «منطقه‌اي» (بخش منطقه‌اي ويژه‌ نويسندگان ساکن نيشابور و متولد نيشابور در داخل و خارج از کشور) برگزار مي‌شود. از پوستر «ششمين جايزه داستان سيمرغ»، تير ماه امسال، همزمان با آغاز هشتمين سالِ فعاليت «انجمن داستان سيمرغ نيشابور» رونمايي خواهد شد. در اين دوره همه‌ فارسي زبانان جهان و يا به بيان ديگر هرکسي که به زبانِ فارسي داستان مي‌نويسد؛ مي‌تواند در اين جايزه ادبي شرکت کند.

به برگزيده‌ بخش «ملي» علاوه بر تنديس سيمرغ، جايزه نقدي ۱۰ ميليون توماني و به برگزيده‌ي بخش «منطقه اي» علاوه بر تنديس سيمرغ، جايزه نقدي ۵ ميليون توماني اهدا خواهد شد. همچنين داستان‌هاي برگزيده در يک مجموعه منتشر مي‌شود.

با توجه به اينکه جايزه داستان سيمرغ در نيشابور برگزار مي‌شود، از تاثير آن بر مشارکت داستان‌نويسان و اساتيد حوزه ادبيات داستاني در اين جايزه بگوييد؟

زنده ياد نادر ابراهيمي در کتاب «صوفيانه‌ها و عارفانه‌ها» اشاره نموده عطار، خالق منطق الطير را يکسره شاعر مي‌شناسند و نه داستان سرا؛ در حالي که عطار مانند فردوسي و نظامي، داستان سرا بودند. در گذشته زبانِ داستان، شعر بوده است. هميشه نيشابور را شهرِ شاعران مي‌دانستند؛ به همين دليل «انجمن داستان سيمرغ نيشابور» تصميم دارد نيشابور را با زبانِ «نثر» و «ادبيات داستاني» به ايران و سراسر جهان معرفي کند. يکي از اهداف جايزه ادبي «داستان سيمرغ» اين است که با دعوت از نويسندگان مطرح کشور و جوانان علاقه مند به ادبيات داستان نويسي، باعث ارتقاي ادبيات داستان نويسي نيشابور و همچنين منطقه شود.

سانسور، داستان را ابتر می کند / گفت و گو با میترا معینی

گفت و گوی مصطفی بیان با میترا معینی به مناسبت انتشار داستان بلند «سونات لال»

روزنامه سازندگی / شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ / شماره ۱۱۷۰

میترا معینی در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در شیراز به دنیا آمد. نخستین مجموعه داستان او به نام «معبد لاک‌پشت» در سال ۱۳۹۳ توسط نشر چشمه منتشر شد. کتابی که نظر منتقدان را به خود جلب کرد و نشان از حضور یک نویسنده موفق و ایده‌پرداز داشت. این کتاب شامل یازده داستان كوتاه است؛ که وقایع اغلب داستان‌های این مجموعه در شهرهای جنوبی رخ می‌دهد.

«آقای چنار با من ازدواج می‌کنی؟» دومین مجموعه داستان میترا معینی است که در سال ۱۳۹۷ توسط نشر نیماژ روانۀ بازار کتاب شد. این مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه است.

«سونات لال» اولین داستانِ بلند و سومین کتاب میترا معینی است که سال گذشته توسط نشر نیماژ منتشر شد.

معینی از دردهای ناگفتۀ زنان ایران سخن می گوید. وی در توصیف دنیای ذهنی و عینی زنان، داستان نویسی موفق است. داستان های میترا معینی، رنگ ملی، سنتی و اسطوره ای دارند و اشارات سیاسی تاریخ معاصر خالی نیستند. نثر ادبی، توصیفات دقیق، پرداخت مناسب و تعلیق و کشش دار بودنِ داستان، از ویژگی های داستان های میترا معینی است.

به بهانۀ انتشار کتاب «سونات لال» گفت و گویی داشتیم با میترا معینی دربارۀ جهان داستانی اش.

شما زاده شیراز هستید و چند سال‌ در تهران و اهواز زندگی کردید؛ ولی فضای داستان «سونات لال» ایل عشایر بختیار است. این داستان از کجا شروع شد و چه شد به سراغ این موضوع رفتید؟

سونات لال بر اساس یک روایت مستند از زمان جنگ جهانی دوم نوشته شده. البته تخیل و خرده روایت ها به تنه اصلی داستان پیوند خورده و از آن این رمان بیرون آمده است.

ردپای ادبیات اقلیمی، اسطوره و قصه های کهن در کتاب «سونات لال» به روشنی آشکار است. می خواهم از علاقۀ شما به جغرافیا، ادبیات کهن به ویژه ادبیات بومی بپرسم. پیوند این نوع ادبیات با ادبیات امروزی به چه شکل است؟ برای شما در داستان و داستان‌‌نویسی چه کارکردی دارد؟

من فکر می کنم وقتی صحبت از اقلیم و مکان یک داستان یا رمان می شود به صرف اینکه آن روایت در بوم خاصی اتفاق افتاده و روایت شده، حتی با وجود پرداختن آن به داستان ها و قصه ها و مردمی که در آن اقلیم زندگی کرده اند، نمی توان یک اثر را بومی دانست.

سونات مشخصه های یک داستان مدرن را دارد، چه به لحاظ تکنیک پازلی، چه به لحاظ نگاه ویژه به زن و روایت بخشی از تاریخ اجتماعی ایران.

همیشه برای من مکان و اقلیمی که داستان در آن اتفاق افتاده تعیین کننده ترین موضوع بوده. شخصیت ها، حوادث، حتی لحن و زبان داستان تحت تاثیر حال و هوای حاکم بر مکان داستانی است.

نویسنده‌هایی مثل هوشنگ گلشیری، تقی مدرسی، و دیگران، از سبک کلاسیک در آثارشان بهره گرفته‌اند. تجربه شخصی‌تان از برخورد با این آثار این نویسنده‌ها چطور است؟

از نویسنده هایی نام بردید که هر کدام سبک و شیوه خود را دارند؛ و در میان آثار هر یک و دیگر نویسندگان نامدار میتوان به داستان هایی برخورد که مورد سلیقه من باشد. در واقع من جذب سبک یا نویسنده خاصی نشدم بلکه از بعضی آثار بزرگان لذت بردم و آموختم.

در امر نوشتن من بیشتر پیرو سعی و خطای شخصی برای رسیدن به بهترین زاویه دید، زبان، فرم و تعلیق قصه ایی هستم که در ذهن دارم. از آنجایی که هر نویسنده ایی تجربه زیسته منحصر بفرد خود را داراست و جهان داستانی از آن خود دارد، اصلا نمیتوان خود را مقید به دنباله روی کسی یا مکتبی کرد.

در آثار نویسندگان جوان و نوقلم کمتر اثری از سبک آثار کلاسیک و کهن فارسی و اسطوره ای می بینیم. چرا کارگاه های داستان نویسی ما کمتر به ادبیات کهن و اسطوره و همچنین قصه های بومی و مفهوم رمز و سمبل در داستان نویسی می پردازند و توجه شان بیشتر بر روی فرم و  تکنیک و به ویژه تقلید از تکنیک های ادبیات غربی است؟

از کارگاه های داستان نویسی بی خبرم، چون نه هرگز شاگرد کارگاهی بوده ام و نه در خود توان تعلیم داستان نویسی برای دیگران دیده ام. اینکه چرا به اسطوره ها نمی پردازند و بیشتر مقلد سبک های غربی هستند را گمانم باید از خود مدرسان اینگونه کلاس ها پرسید. احتمالا استاندارد های خاص و مشخصی برای تربیت داستان نویسان وجود ندارد، مثل شاقول و ترازویی که برای نقد هم موجود نیست. این فقر فضای ادبی دنباله فقر فرهنگی و اقتصادی حاکم برجامعه است.

اولین مواجۀ مخاطب با داستان، «نام» آن است. فرأیند انتخاب عنوان که مساله ای ویژه و شاید بتوان گفت سختی هم هست برای شما چطور طی می‌شود؟

انتخاب نام همیشه یکی از نفس گیرترین کارها در پروسه نوشتنم بوده است. نام «سونات لال» از بین حدود صد اسم انتخاب شد و همینطور «آقای چنار» و «معبد لاکپشت». به زعم من نام یک کتاب، چه مجموعه داستان چه رمان باید بار معنایی کل کتاب را بدوش بکشد بدون اینکه اشاره مستقیمی به موضوع مورد نظر داشته باشد. فضای کلی کتاب تعیین می کند نویسنده به سمت چه نامی برود.

وضعیت داستان‌نویسی امروز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

وضعیت داستان نویسی امروز طبعا در اوج خود قرار ندارد. ‌تعداد داده ها و کیفیت پایین آثار از یکسو و مجموع شرایط حاکم بر فضای ادبی و باند بازی های مختلف خواننده را از داستان فارسی ناامید کرده است.

خرید آثار ترجمه و تیراژهای خنده دار داستان های ایرانی گواه عدم استقبال خواننده از داستان است.

در دوران نويسندگي‌ سانسور تا چه ميزان بر انتشار يا حتی نوشتن داستان‌های‌تان تاثير گذاشته است؟

طبعا سانسور نقش بسیار مهمی ایفا می کند. از مولفه های یک رمان واقعی پرداختن به موضوعات تنانه، جهت گیری ها و روشنگری سیاسی و باز کردن معضلات اجتماعی است که هر سه ضلع از زیر تیغ سانسور زخمی و ناکارمد بیرون می آیند.

به نظر شما در اين بازار پُر تعداد رمان و داستان، خوانندگان چطور می‌توانند كتاب‌های دلخواه‌شان را پيدا كنند؟

از آنجا که وضعیت آشفته اقتصادی و گسترش دامنه ناامنی مالی به صنعت نشر هم آسیب های جدی زده، انتشار و پخش صحیح و سرمایه گذاری تبلیغاتی روی این همه عنوان کتاب شاید ممکن نباشد. بنابراین من فکر می کنم راه روشنی برای نویسنده و مخاطب وجود ندارد که پل ارتباطی باشد و نویسنده بتواند مخاطب عام آثار خود را پیدا کند. تقریبا باید به حُسن اتفاق و گذشت زمان بسنده کرد.

نظرتان درباره جایزه ادبی چیست؟ آیا برگزاری جوایز مختلف ادبی به رشد و ارتقای ادبيات داستانی ايران و حتی شهرستان کمک می ‌کند؟

بحث جوایز ادبی همیشه جنجالی و پُرحاشیه بوده است. اینکه آیا جوایز فارغ از تمام زد و بندها فقط به ادبیات می پردازند یا خیر، به کنار. اما هیچ جایزه ای نویسنده نمی سازد. گرچه همیشه آدم از بدست آوردن جایزه خوشحال می شود اما در نهایت کار محکم و استخوان دارست که جدا از نویسنده به حیات خود ادامه می دهد و نویسنده را به انتخاب مسیرش مطمعن تر می سازد.

و سخن آخر؟

سخن آخر در واقع از علاقمندی شخصی خودم به امتحان و پاکوبیدن در مسیرهای بکر ادبیات است. نوشتن نوعی خداوندگاریست و خلق یک اثر منحصر بفرد که انعکاس جهان داستانی و جهان بینی شخصی ام باشد همیشه دغدغه ام بوده است.

مصطفی بیان / داستان نویس

نگارش و چاپ زندگینامه هنری «حجت‌حسن ناظر»

نگارش کتاب زندگی هنری حجت حسن ناظر به قلم سارا عیش آبادی و پیشنهاد مصطفی بیان، مدیر «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، در حال انجام است. بیان انگیزه اصلی نگارش این کتاب را حس تعلق خاطری دانست که به این معلم و هنرمند نیشابوری، آثار، اندیشه و تجربیات ایشان دارد.

بیان در‌ گفتگو با آفتاب صبح نیشابور گفت: «این هنرمند از نسل طلایی و از بزرگان شهرمان هستند که بدون هیچ چشم‌داشتی و بلکه از روی مهر و مودت به زادبوم، نیم قرن از عمر طلایی‌شان را به تحقیق و پژوهش در حوزهٔ فرهنگ، هنر و ادبیات نیشابور بزرگ پرداختند. داستانِ زندگی، تجربیات و سلوک ایشان برایم ارزشمند است. نسلِ من و نسلِ آینده باید بدانند که چه بزرگانی در این شهر با مهر به فرهنگ، هنر و ادبیات شهرشان، سخاوتمندانه زیستند و شاگردانی به جامعه تقدیم کردند.»

سارا عیش‌آبادی نویسندهٔ کتاب نیز به خیام نامه گفت: «در همان برخورد و دیدار اول، استاد حجت‌حسن ناظر از منظر من همچون درخت پُر بار و سر به زیری بود که سایه سارش برای آسودن هنرمندان و تحصیلِ فرهنگ دوستان، بسیار مغتنم است. حدت اشتیاق ایشان به بزرگ داشتن فرهنگ و زنده نگاه داشتن نام بزرگان عرصهٔ هنر نیشابور و همچنین حمایت بی‌دریغ و دلسوزانهٔ ایشان از نسل جدید هنرمندان، در کنار گنجینهٔ گران‌بهایی که از هنر و حکمت و فرهنگ در سینه دارند، مرا بر آن داشت تا با هدف بهتر شناساندن این نامور نیشابوری به اهالی ادیب نیشابور و سراسر ایران و البته به جای گذاشتن میراثی ارزشمند برای نسل‌های آینده، با ایشان به گفت‌و‌گو بنشینم و حاصل این گفت‌وشنیدها را در کتابی گرد آورم. فارغ از نقش اندک من در گردآوری این مطالب، به نظرم نتیجه برای تمام دوست داران فرهنگ و هنر بسیار خواندنی باشد.»

بیان نامی از ناشر این کتاب به میان نیاورد اما تاکید کرد که این کتاب توسط یکی از ناشران معتبر کشور و با حمایت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»به زودی منتشر خواهد شد و در اختیار علاقه مندان کتاب و دوستداران فرهنگ نیشابور قرار می‌گیرد

شگرد نو ادبی چشم‌هایش، اثر بزرگ علوی آن را به نقطه عطفی در ادبیات معاصر بدل کرده.

📰 ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران، دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ منتشر شد:

🔷 شگرد نو ادبی چشم‌هایش، اثر بزرگ علوی آن را به نقطه عطفی در ادبیات معاصر بدل کرده.

✍ نوشته: مصطفی بیان

📖 ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران، ۴۳٠ صفحه پیشنهاد کتاب

«گویند: مگو سعدی، چندین سخن از عشق، می گویم و بعد از من گویند به دوران ها.

شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد؛ همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه ها از معلمین شان، معلمین از فراش ها، و فراش ها از سلمان ها و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مامورین آگاهی را دنبال خودشان می دانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دوروبر خودشان می نگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشته ای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگ آسائی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند.» (آغاز رمان چشمهایش / سال ۱۳۳۱)

بزرگ علوی می گوید: «چشمهایش را به زنی که اسمش را ترانه گذاشتم تقدیم کردم، این کتاب نتیجۀ دلدادگی من بود.» (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۵۳)

در رمانِ «چشمهایش» بیش از سیاست، قصۀ عشق را می خوانیم زیرا، به قول م.آزاد (ص ۱۴۵): «علوی باطناً مرد سودایی است و در حقیقت خط آن حرف ها (سیاست) نیست. چشمهایش، لحن و محتوای اشرافی انسان دوستانه دارد… علوی نویسنده بود و صادق، و همین صداقت بود که شور و غوغا و یاس، داستان های او را از پشتِ امیدواری {سیاسیِ مقاله هایش} نشان می داد.» پرویز ناتل خانلری او را «نویسندۀ صمیمی و احساسی» باز می شناسد. نویسنده ای تغزّلی که خودش دارد حماسه سرایی کند.

علوی می گوید: «من نویسنده هستم، به کار سیاست نمی خورم.» با این حال عمری را به وابستگیِ حزبی گذراند و از نوشتنِ آن چنان که باب طبعش بود، دور افتاد.

بزرگ علوی به همراه صادق هدایت، یکی از پایه گذاران داستان نویسی نوین ایران هستند. وی از معدود نویسندگانِ ایرانی به شمار می رود که آثارش به زبان های مهمِ غرب ترجمه شده و شهرت جهانی یافته است. او در سال های قبل از انقلاب، ممنوع القلم شد. در آن سال ها، رمانِ «چشمهایش» در چاپخانه های مخفی یا به صورت نسخه های دست نویس، تکثیر می شد و این در حالی بود که خواندن و داشتنِ آن جرمِ سیاسی محسوب می شد!

به گفتۀ برخی از کسانی که آن روزهای خفقان را گذرانده اند، علوی «در بالندگی و تحول فکریِ» نسلی از جوانان چپ گرای دهۀ چهل «نقشی بسزا» ایفا کرد. شهرنوش پارسی پور که در ده سالگی رمان را خوانده، از تاثیر در خورِ تامل آن بر خود سخن می گوید. به ویژه آنکه گفته می شد آن رمان با الهام از زندگی کمال الملک نوشته شده است.

سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ پُربارترین دورۀ فعالیت ادبیِ علوی است. مهم ترین دستاورد ادبی این دوره از زندگی علوی، رمانِ «چشمهایش» است. نوآوری های او در شیوۀ روایت، تازگیِ این داستان در ساخت رازآمیز و کنشِ جست و جوگرانه و آکنده از تعلیقِ، جایگاه علوی را به عنوان نویسنده ای پیشرو در ادبیات معاصر ایران تثبیت می کند. شگرد نو ادبی و ایجاد تعلیق، رمان «چشمهایش» را به نقطۀ عطفی در ادبیات معاصر ایران بدل می کند.

در دهۀ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰، بخش هایی از ادبیات معاصر تحت تاثیر رئالیسم سوسیالیستیِ روسی قرار گرفت. در این دوره، علوی نویسنده ای بود که در عینِ وابستگی به حزبی چپ گرا، شخصیت های داستانی خود و به ویژه زنان را از خانواده های مرفه بر می گزید و ضمن وصف آنها، تصویرهایی گران بار از شیفتگی به خانه ها و مهمانی های اشرافی ارائه می داد؛ خانه هایی که در آنها از مسائل هنری و اجتماعی گفت و گو می شد و از پسِ پرده های کُلفتِ اتاق های نیمه تاریک شان آهنگ سمفونی به گوش می رسید. از جمله، او چهره زنِ مرفه رمانِ «چشمهایش» را خطرپذیرتر از شخصیت مرد مبارزِ رمان آفرید و از همین جهت، انتقاد منتقدان ادبی و حزبی را برانگیخت. آنان از نویسنده می خواستند واقعیت را از پسِ عینک مرامی و ایدئولوژیک ببیند و هنر را به خدمت سیاست حزبی در آورد.

می توان علوی را از نخستین داستان نویسان ایرانی شمرد که در توجه به «دیدگاه» و اینکه چه کسی از چه زاویه ای واقعیت را می بیند و ماجرا را روایت می کند، رویکردی مدرن دارد. بیهوده نیست که خانلری داستان های او را «خوش ساخت» می خواند، انتخاب دیدگاه مناسب نمودار آشناییِ او با فنون داستان نویسی است. (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۹۹)

«چشمهایش» در اردیبهشت ۱۳۳۱ منتشر شد. در سال ۱۹۵۹، با ترجمۀ هربرت مالتزیگ و به کمک علوی، به زبان آلمانی و در سال ۱۹۸۸ به قلم اُ.کِین به انگلیسی ترجمه شد؛ و جوزف بیلووسکی آن را به زبان لهستانی برگرداند. حسن میرعابدینی معتقد است که این رمان، یکی از «ده رمان بزرگ ایران» است.

این رمان، در خلال روایت، حوادث تاریخی و اجتماعی دوره سلطنت رضاشاه را به تصویر می کشاند. «استاد ماکان»، نقاش مبارز، در تبعید جان سپرده است و راوی داستان، «ناظم» مدرسۀ نقاشی، برای نوشتن شرح احوال استاد می کوشد به اسرارِ زندگیِ عاشقانه او پی برد. ناظم نخست باید راز چشم های منقوش بر آخرین پردۀ نقاشیِ استاد را کشف کند. پس جست و جویی را آغاز می کند. نویسنده پرسش هایی را پیشِ روی خواننده می گذارد و، با ایجاد شک و تردید و به تاخیر انداختنِ پاسخ، او را به خواندنِ ادامۀ داستان ترغیب می کند. قدرت نویسنده در به کارگیریِ شگرد ادبیِ «جست و جو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب (مثلا: بعد چه می شود؟) باعث می شود این رمان در زمینۀ جذب مخاطب بسیار موفق عمل کند.

در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملاک زادۀ زیبا و جسور که در سال مرگِ استاد به دیدنِ تابلوهای او آمده است، روبرو می شود. توصیف نقشه های ذهنیِ او برای حرف کشیدن از زن، مهارت نویسنده در بازنمایی درون چهره های داستانی را نمودار می سازد. فرنگیس برای آموختنِ نقاشی نزد استاد رفته و عاشق او شده است اما چون بی اعتناییِ عارف­منشانۀ معشوق را دیده، رهسپار پاریس شده است. اما حین شرح وقایع، دربارۀ گذشته به داوری می نشیند که سبب گسترش رئالیسم روانیِ داستان و خصوصیات روحیِ قهرمانِ داستان می شود: «آیا این چشم ها از آنِ یک زن پرهیزکارِ از دنیا گذشته بود یا زنِ کامبخش و کامجویی که دنبال طعمه می گشت.» استادیِ نویسنده در نشان دادنِ تناقض های درونی و احساسات دو گانۀ فرنگیس چشم گیر است.

فرنگیس در پاریس در مدرسۀ هنری ثبت نام می کند. فرنگیس، ناتوان از آموختن نقاشی و خسته از یکنواختی، به فکر خودکشی می افتد. اما آشنایی با «خداداد»، دانشجوی مبارز ایرانی، سبب تغییر روحیه و توجه او به مسائل اجتماعی می شود. گزارش نویسنده از زندگی دانشجویان مبارز ایرانیِ مقیم اروپا، ریشه در تجربه زندگی نویسنده دارد، که واقع گرایی داستان را تقویت می کند. خداداد، تصور فرنگیس را از استاد تغییر می دهد و از او می خواهد به ایران بازگردد و با استاد دیدار و همکاری کند. فرنگیس به ایران بر می گردد. پس از ملاقات با او، درگیر مسائل جنبش اعتراضی در مخالفت با رژیم می شود. استاد ماکان درگیر سیاست شده، فرنگیس به دلیل اینکه استاد را به عشق خود گرفتار کند، به جریان اعتراضی می پیوندد؛ در حالی که استاد ماکان به عشق او توجهی نشان نمی دهد. ولی به مرور زمان عاشق فرنگیس می شود اما عشق خود را بروز نمی دهد. استاد از عشق می گریزد تا وظیفۀ سیاسی و اجتماعی خود را انجام دهد.

رمان چشمهایش، رمانی که به قولِ م.آزاد (ماهنامه آرش،خرداد۱۳۴۲) یک نسل خوانندۀ فرویدی – نیچه ای پس انداخت که دخترهایش شلاق­کِش بودند و پسرهایش به بهانۀ درگیری در مبارزۀ اجتماعی، به معشوقه بی اعتنایی و جفا می کردند. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۹۵)

استاد در جریان اعتراضات، دستگیر می شود. فرنگیس برای نجات او فداکاری می کند و حاضر به ازدواج با سرهنگ آرام می شود.

استاد به تبعیدگاهِ کلات می رود و فرنگیس رهسپار اروپا می شود. سال ها بعد در مجله ای که خبر مرگ استاد را چاپ کرده، با تصویر پردۀ نقاشی چشمهایش مواجه می شود.

کلود سیمون، نویسندۀ فرانسوی می گوید: «هر بار که نویسنده یا هنرمندی به شیوه ای کمی جدیدتر با جهان سخن می گوید، جهان تغییر می کند.» شخصیت فرنگیس، از معدود شخصیت های، اعترافیِ ادبیات معاصر ایران به شمار می آید. جوان نقاش روی جلد قلمدان، بیدار شده از خوابی تاریخی، این سوال را مطرح می کند: من کی­ام و کجای جهان ایستاده­ام؟ پرسشی که انسانِ ایرانی در آستانۀ روزگار نو و در ملتقای برخورد تجدد با جامعه­ای سنتی مطرح می کند. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۶۷)

انتشار این رمان واکنش های متفاوتی را برانگیخت. کسانی بر آن، از جهت زمینۀ سیاسیِ ماجراهایش، خُرده گرفتند، مثلال آل احمد (ص ۴۳۵ و ۴۳۶) صفحاتی از آن را مشابه مقالات روزنامه های حزبی بازشناخت. منتقدانی همچون به­آذین، همدلیِ نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم ترین مشکل رمان می دانند و علوی را نکوهش می کنند که استادِ مبارز را به قدر کافی مثبت تصویر نکرده! (پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی؛ ص۱۰۷ و ۱۰۸)

در عرصۀ نقد ادبی ایران، علوی به عنوان مشهورترین نویسنده چپ گرای ایران، موضوع بحث و جدل بوده است؛ عده ای برایش دل سوزانده اند و عده ای بر او خُرده گرفته اند.

نکته قابل تامل و تاسف این جاست که همزمان با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری لنین (سال ۱۲۹۶ خورشیدی)، از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰بسیاری از آثار ادبی ایران و شبه روشنفکران و مبارزان مسلح که کشور را با شرایطی آشفته و بحران زده روبرو می‌دیدند؛ بدون هیچ اطلاع و آگاهی از نظام سیاسی و اندیشه سوسیالیسی لنین و استالین، با خوشحالی از تحولات همسایه شمالی استقبال کردند و نام و توان قلمیِ خود را در خدمت آرمان های سوسیالیستی و انقلاب روسیه شوروی می گذارند؛ نمونۀ آن شخصیت «استاد ماکان».

اگر روشنفکریِ دورۀ مشروطه خاستگاهی عمدتاً روسی داشت. روشنفکری دهۀ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ بر اساس معیارهای ایدئولوژیک سوسیالیسم روسی تعریف شده است. (سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر / ص۱۱۱)

بزرگ علوی می خواست نویسنده شود اما هر بار سیاست، زندان، فعالیتِ حزبی و تبعید مانعی سدّ راهِ او برای آفرینش ادبی می شد. «وقتی می بینم که همکاران من چه آثار با ارزشی نوشته اند… دلم آکنده از غم می شود که چنتۀ من خالی است و از خود می پرسم چه شد که می خواستی نویسنده بشوی وسطِ راه ماندی.» (می خواستم نویسنده شوم / محمد بهارلو)

مصطفی بیان / داستان نویس

منابع:

چشمهایش، بزرگ علوی، انتشارت نگاه، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۱

پیشۀ دربه دری، زندگی و آثار بزرگ علوی، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۹۶

سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۹۹

می خواستم نویسنده شوم، گزیدۀ آثار بزرگ علوی، به کوشش محمد بهارلو، انتشارات علم، ۱۳۷۷٫

اهدای کتاب به کتابخانه های مناطق محروم به ارزشی بیش از ۵ میلیون تومان

انجمن داستان سیمرغ نیشابور، بیش از ۵ میلیون تومان کتاب به سه کتابخانه روستاهای محروم اهدا کرد.
این انجمن با راه اندازی پویشی در هفتۀ آخر ماه مبارک رمضان و همزمان با روز جهانی کتاب (۲۳ آوریل ، ۳ اردیبهشت) اقدام به جمع آوری و ارسال کتاب به مناطق محروم روستایی اهل سنت کرد.
«انجمن داستان سیمرغ نیشابور» با مشارکت مردمی ۳۵۰ جلد کتاب در گروه های سنی کودک، نوجوان و بزرگسال به ارزش ۵/۵ میلیون تومان به کتابخانۀ روستای «اورنگ» و کتابخانۀ روستای «مُتسنگ» شهرستان نیکشهر از استان سیستان و بلوچستان و کتابخانۀ روستای «بیساران» مریوان از استان کردستان اهدا کرد.
مصطفی بیان، مدیر «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در گفتگو با خیام نامه توضیح داد: «انجمن مستقل و خصوصی داستان سیمرغ نیشابور با هدف ارتقاء ادبیات داستانی و داستان نویسی شروع به کار کرده است. اعضای انجمن معتقدند مهم ترین و اولین راه پیشرفتِ در نوشتن، مطالعۀ کتاب است. اما ما می دانیم که کشورمان در شرایط بحران اقتصادی به همراهی و همدلی جمعی نیاز دارد و نباید اجازه بدهیم که بحران اقتصادی باعث حذف «کتاب» و «آگاهی» از سبد خانواده های ایرانی شود. به همین منظور برای وسعت بخشیدن به دنیای کودکان و نوجوانانِ ایران زمین و آشنایی آنها با فرهنگ‌ها و قومیت‌های مختلف و همچنین با هدف فراهم آوردن امکانی برای ابراز وجود و کشف استعداد آینده سازان ایرانِ بزرگ، تجهیز کتابخانه‌های محروم روستایی را به فهرست فعالیت‌های انجمن افزودیم.»
بیان ادامه داد: اولین پویش اهدای کتاب در سال ۱۳۹۸ به کتابخانه «نظیری» شهرستان نیشابور (بلوار طالقانی، جنب بوستان مهر) صورت گرفت؛ در دومین پویش اهدای کتاب، هدفمان را بر سه کتابخانۀ روستاهای محروم اهل سنت متمرکز کردیم تا با این حرکت فرهنگی بگوییم رشد و ارتقاء فرهنگ و ادب این سرزمین خارج از باورهای سیاسی و مذهبی است. ایران متعلق به همۀ ایرانیان با هر اعتقاد، باور، اندیشه و تفکر سیاسی و مذهبی است و این پویش مردمی هم با شعار «ایران خود را کنیم آباد» با حمایت مالی و معنوی تعدادی از نویسندگان و حمایت بخش مردمی صورت گرفت.
مصطفی بیان اشاره کرد: انجمن داستان سیمرغ نیشابور» یکی از انجمن های فعال در شرق کشور است و امروز به یاری خداوند و حمایت مردمی، برای ارتقاء ادبیات داستانی و ترویج فرهنگ مطالعه، به بخش ملی و حتی فراملی (کشورهای فارسی زبان) توجه ویژه دارد.
در دومین پویش اهدای کتاب به کتابخانه های روستاهای محروم کشور، نویسندگان و شاعران مطرحی مانند فرهاد کشوری (برگزیدۀ دو دوره جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵ و ۱۳۹۳ و دو دوره جایزه ادبی هوشنگ گلشیری در سال ۸۳ و ۸۵)، مرتضی فخری (رمان نویس، نامزد جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۹۹)، دکتر حسین لطف آبادی (روانشناس تربیتی دانشگاه های فردوسی و شهید بهشتی)، محمد اسعدی (از تهران)، سولماز اسعدی (از سوئد)، فریده ترقی (از کیش)، علی ملایجردی (مترجم)، بهنام کیانی و فاطمه سوقندی (شاعر)، شهلا ناظران، معصومه دهنوی، نصرت نیک اختر و همچنین کتابفروشی نشر دانش و کتابفروشی کلبه کتاب کلیدر مشارکت داشتند.
علاقه مندان برای آگاهی از فعالیت های «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و نیز ارسال حمایت های مادی و معنوی برای ارتقاء فرهنگ، هنر و ادبیات می توانند با صفحۀ اینستاگرام و کانال تلگرام @Simurgh_Dastan و یا وبلاگ WWW.Simurgh-Dastan.blogfa.com ارتباط برقرار کنند.

منبع: خیام نامه / ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ / شماره ۵۱۱

شکل و ساخت داستانی ترانه‌های خیام با نگاهی به کتاب «من و کوزه» نوشتهٔ حسین آتش‌پرور

✅ «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» برگزار می‌کند:
به مناسبت ۲۸ اردیبهشت ماه، روز ملی حکیم عمر خیام نیشابوری

📖 شکل و ساخت داستانی ترانه‌های خیام با نگاهی به کتاب «من و کوزه» نوشتهٔ حسین آتش‌پرور داستان‌نویس، منتقد و داور جایزه ادبی مهرگان.

🔻این برنامه در نشانی‌های زیر در دسترس علاقه‌مندان خواهد بود:

اینستاگرام

https://instagram.com/khayyamnameh.ir
https://instagram.com/Simurgh_Dastan

تلگرام

@khayyamnameh
@Simurgh_Dastan

گفت و گو با سولماز اسعدی

عکس آسترید لیندگرن روی اسکناس‌های سوئدی است /سولماز اسعدی در گفت‌وگو با «کافه داستان»

مصطفی بیان

سایت کافه داستان /  ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۱

سولماز اسعدی، متولد ۲۹ تیر ۱۳۶۷ و دانش آموختۀ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی و کارشناسی ارشد مدیریت حسابداری است. او از اوایل دهۀ نود نویسندگی را به طور جدی با حضور در کارگاه های داستان نویسی در تهران آغاز کرد. اولین مجموعه داستانش را با عنوان «معشوقۀ مایاکوفسکی»، اواخر سالِ گذشته، توسط انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» به بازار کتاب عرضه کرد و این کتاب در کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید. عنوان کتاب برگرفته از یکی از چهارده داستان این مجموعه است. برخی از داستان های این مجموعه برگزیدۀ جوایز ادبی جمالزاده، سیمرغ، نارنج، سقلاتون، بهاران، ارسباران و فرشته بوده است.

سولماز اسعدی در یک دهۀ گذشته نقدها و یادداشت های متعددی در نشریات مختلف منتشر کرده و برگزیدۀ جوایز مختلف ادبی بوده است.

یکی از تک داستان های او با عنوان «آچمز» در مجموعه داستان های برگزیده آکادمی گردون به همت عباس معروفی در نشر گردون آلمان، و سه داستان «کُن فیکون»، «تاج رز برای شاه بی سر» و «دیدن پسر صددرصد نامطلوب در عصر دلگیر ماه آبان» در مجموعۀ داستان های برگزیدۀ «جایزه داستان سیمرغ» در سال های ۹۷ و ۹۸ و ۱۴۰۰ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و توسط نشر داستان به چاپ رسیده است.

آنچه می‌خوانید گفت‌وگویی است با این نویسنده جوان و موفق کشورمان دربارۀ جهان داستانی اش.

ـ شما زاده‌ی خراسان و بزرگ شده‌ی تهران هستید. آیا دلیل این نکته که داستان‌های‌تان کمتر در فضای خراسان و نیشابور رخ می‌دهد این است که سال‌های شكل‌دهنده شخصیت شما در تهران گذشته است؟

ـ من تا چهارم دبستان در نیشابور زندگی کردم. از آن پس بیش از بیست سال ساکن تهران بودم. گرچه گاهی روح یک شهر حتی با یک هفته زندگی کردن در آن، می‌تواند چنان در جان و روح فرد نفوذ کند که برای همیشه در موردش بنویسد ـ مانند حرفی که کامو در بیگانه می‌زند: «آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد می‌تواند صد سال را راحت در زندان بگذراند. آن قدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصله اش سر نرود.» ـ با این وجود سال‌ها تجربه‌ی زندگی در تهران، خاطرات تلخ و شیرین بیشتری را در این شهر برایم رقم زده و بالطبع این مساله در داستان‌هایم هم نمایان است.

ـ در کلاس‌های داستان‌نویسی آموزش می‌دهند که از قبل هر شخصیت را با جزئیات توصیف کنید و طرح داستان را پیچ ‌و تاب بدهید، و شما در کتاب «معشوقه ی مایاکوفسکی» ثابت کردید که این فرمول همیشه لازم نیست.

ـ به نظرم این طور نیست که در همه‌ی کارگاه‌های داستان‌نویسی یک دستور‌العمل خاص وجود داشته باشد. لااقل در کلاس‌هایی که من شرکت کرده‌ام بیشتر گفته می‌شد چه جوری ننویسید و توصیه های کمتری راجع به این که چه جوری بنویسید وجود داشت. تازه در برخی مواقع هم می‌گفتند حرف هایی که می‌زنیم وحی منزل نیست و جای اگر و اما دارد و معمولا این طور است، اما خیلی‌ها هم بوده‌اند که این قواعد را رعایت نکرده و کارشان درخشان از آب درآمده است. به نظرم دست نویسنده باید در نوشتن و انتخاب سبک و سیاقش باز باشد وگرنه همه‌ی آثار شبیه هم خواهد شد.

ـ تا به حال شده که شخصیت‌های داستان‌های‌تان را براساس تجربیات زندگی شخصی و خودتان بنویسید؟

ـ فکر می‌کنم این اتفاق کم و بیش برای هر نویسنده‌ای رخ می‌دهد. حالا بعضی کمتر و بعضی بیشتر. مثلا همینگوی اکثر آثارش را بر اساس اتفاقات زندگی شخصی‌اش نوشته است. اما مثلا همین همینگوی در وداع با اسلحه داستان عشقی‌اش را جوری به پایان می‌برد که معشوقه‌اش در انتها می‌میرد. اما در واقعیت آن زن پرستار همینگوی را ترک می‌کند تا با شخص دیگری ازدواج کند. پس در داستان خیال، هنر و تکنیک‌های نویسندگی با واقعیت زندگی در هم می آمیزد و حاصل کار چیزی است که شاید دیگر ربطی به واقعیت نداشته باشد.

من هم وقتی می‌نویسم مدام فکر می‌کنم چه طور روایت کنم که جذاب‌تر و داستانی‌تر باشد. به نظرم هنر نویسنده همین است. وگرنه صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها پر از اخبار واقعی است که ارزش ادبی ندارند. من هم هدفم وفاداری به قلم است و کاری به این که واقعیت چه بوده یا اصلا ممکن است چنین اتفاقی در واقعیت رخ دهد یا نه ندارم. سعی می‌کنم جوری بنویسم که حتی یک داستان شگفت آن‌قدر باورکردنی به نظر برسد که خواننده حس کند هم اکنون برای خودش در حال وقوع است. البته متاسفانه بعضی از خوانندگان به خصوص وقتی در داستان از راوی اول شخص استفاده می‌شود، راوی را با نویسنده اشتباه می‌گیرند.

‌ـ چند سالی ساکن سوئد هستید. آیا با انجمن‌های ادبی و یا نشست‌های ادبی و کتابفروشی‌های آن‌جا ارتباط دارید. از حال و هوای نشست‌ها و اخبار ادبی آن‌جا بگویید.

ـ در این چند سال بیشتر در شهر کوچکی زندگی کردم که آن‌جا دانشجو بودم. هنوز درسم تمام نشده بود که کرونا شروع شد. متاسفانه در این مدت چنان که باید و شاید نتوانسته‌ام با کتاب‌فروشی‌ها و محافل ادبی ارتباط بگیرم. خوب مهاجرت واقعا مشکلات زیادی دارد و آسان نیست. گرچه چند باری به یک نشر و کتاب‌فروشی ایرانی در استکهلم سر زده و با صاحبش گپ و گفتی داشتم. حتی دو دل بودم که مجموعه داستانم را در ایران چاپ کنم یا آن‌جا، اما در نهایت تصمیم گرفتم داخل ایران چاپش کنم.

ـ این روزها آثار بسیاری از نویسندگان خارجی در ایران ترجمه و منتشر می‌شوند و نسبت به آثار ایرانی تبلیغات بسیار گسترده‌تری دارند. آیا در سوئد شرایط نشر مانند ایران است؟

ـ شاید جالب باشد بدانید «آسترید لیندگرن» نویسنده‌ی داستان‌های «پی پی جوراب بلند»، عکسش روی اسکناس های بیست کرونی سوئدی چاپ شده است. پیش از او هم تصویر «سلما لاگروف» نویسنده‌ی «ماجراهای شگفت‌انگیز نیلز» که وقتی من بچه بودم، انیمیشنش از تلویزیون خودمان پخش می‌شد، روی این اسکناس‌ها چاپ شده بود. یعنی ما داریم در مورد کشوری حرف می‌زنیم که تا این حد به نویسنده‌های خودش، به خصوص در حیطه‌ی کودک و نوجوان اهمیت می‌دهد و البته که در مورد حمایت از تمام محصولات و صنایع داخلی چنین است.

در مورد شرایط نشر در سوئد شاید اطلاعات من به تنهایی کافی و دقیق نباشد. دوست نداشتم پاسخ سوال شما را هم سرسری داده باشم، پس با مراجعه به وبسایت Nordstjernan ، به این نتیجه رسیدم، برخلاف سالیان گذشته، امروزه تعداد ترجمه‌ی آثار از انگلیسی به سوئدی به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده است. از جمله دلایل آن هزینه‌ی بالای ترجمه و بی‌‌صبری خوانندگان سوئدیِ اغلب مسلط به زبان انگلیسی، برای خواندن سریع آثار خارجی است. مردم سوئد بی‌ آن‌که نیازی داشته باشند منتظر ناشران داخلی خود بمانند، می‌توانند کتاب‌های روز دنیا را به صورت آن‌لاین از وبسایت های بین‌المللی خریداری کنند. از طرف دیگر ناشران سوئدی هم بیشتر تمرکز خود را روی عرضه‌ی کتاب‌های سوئدی در بازارهای بین‌المللی قرار داده‌اند. مثلا یکی از مترجمان گفته است که این‌روزها بیشتر وقتش را صرف ترجمه‌ی آثار سوئدی به انگلیسی می‌کند و نه بالعکس.

ـ شما تجربه‌ی حضور در کارگاه‌های داستان‌نویسی محمدرضا گودرزی، محمدجواد جزینی و حسین سناپور را در تهران و کارگاه داستان‌نویسی آنلاین عباس معروفی را در خارج از کشور دارید. کارگاه‌های داستان‌نویسی هر یک از این بزرگواران سبک و سوی خاص خودشان را دارند و گاهی سبک همدیگر را نقد و رد می‌کنند. می‌خواهم نظرتان را درباره‌ی کارگاه داستان‌نویسی و تجربه‌ی حضور شما در کلاس‌های اساتید مختلف بدانم.

ـ از تجربه‌ی حضور در کارگاه‌های مختلف و آشنایی با سبک هر استاد راضی هستم. همه‌ی این بزرگواران اساتید زبده‌ای هستند و من مدیون آموزه‌های ایشانم. از هریک مطالب زیادی آموخته‌ام که گاهی اتفاقا منطبق و موافق با نظر دیگری بوده است و گاه متفاوت. به نظرم داشتن چند استاد مختلف، بی‌شباهت به چند صدایی در داستان نیست. هربار که کلاس تازه‌ای که می‌رفتم با خود می‌گفتم: «عجب! پس می‌شود از این زاویه هم به موضوع نگاه کرد!»

 به علاوه محدود نکردن خود به یک استاد، مثل این است که به جای یک کتاب سه یا چهار کتاب خوانده باشید. مثلا در کارگاه‌ها پیش می‌آید که یکی از اساتید بیشتر تکیه بر نقد و تئوری‌های آن می‌کند، دیگری به زبان داستان و معرفی سبک‌ها اهمیت بیشتری می‌دهد، آن یکی به صورت تخصصی به نوشتن رمان می‌پردازد و دیگری به فرم  و محتوا و مهم بودن دغدغه‌های اجتماعی اصرار می‌ورزد. البته من کسی را که تازه می‌خواهد نوشتن را شروع کند به هر روز کلاس و استاد عوض کردن تشویق نمی‌کنم. خودم هم این کلاس‌ها را طی ده سال رفته‌ام. هر بار هم به خودم فرصت می‌دادم تا مطالب یک استاد خوب در عمق جانم ته‌نشین شود.

و حالا که متاسفانه از این محافل دورم، بارها شده که مصاحبه‌های مختلف با نویسندگان مشهور جهانی و توصیه‌های آن‌ها را به نویسندگان جوان می‌خوانده‌ام که ناگهان به یک دستور‌العمل و توصیه‌ی خاص رسیده و با خود گفته‌ام: «چه جالب! این حرف را فلان استاد هم همیشه سر کلاس می‌گفتند.»

این مواقع واقعا احساس قدردانی می‌کنم و همیشه از همگی آن‌ها با افتخار یاد خواهم کرد.

ـ و سخن آخر؟

ـ ضمن تشکر از مجموعه‌ی فعال و پرتلاش انجمن داستان سیمرغ  و جناب آقای مصطفی بیان دبیر انجمن، به خاطر حمایت‌شان از ادبیات داستانی ملی و منطقه‌ای ایران و نویسندگان، امیدوارم ادبیات داستانی ایران در یک‌صدمین سالگرد تولدش، بتواند با حفظ دست‌آوردهای گذشتگان، با نگاه رو به جلو و پیدا کردن جایگاه اصلی و شایسته‌ی خود طی دهه‌ی آینده، نه تنها پیوند دوباره‌ای با مخاطبان داخل کشور برقرار کند، بلکه بتواند در عرصه‌های جهانی هم حضوری پررنگ و درخشان داشته باشد.

چند نکته دربارۀ نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۱

مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ / شماره ۱۲۷۱

نمایشگاه کتاب تهران، یک جشن بزرگ فرهنگی است. یک رویداد بزرگ که سالی یک بار همهٔ نویسندگان، مترجمان، ناشران و دستندرکاران حوزهٔ کتاب و فرهنگ و ادب را به مدت ده روز در اردیبهشت ماه گرد هم می آورد. دو سال به خاطر ویروس کرونا، نمایشگاه به صورت حضوری برگزار نشد و در این دو سال علاوه بر شیوع ویروس همه‌گیر کرونا، شاهد افزایش سرم سام‌آور قیمت کاغذ، و در نتیجه کاهش قدرت خرید مردم و کاهش شمارگان کتاب به زیر صد جلد شدیم!
در کشوری با تمدن ۲۵٠٠ ساله و غنی از فرهنگ و هنر و ادب و حضور بزرگان ادبیات در تاریخ گذشته و معاصر، باعث سرشکستگی و شرمساری مدیران ارشد کشور و خانواده های ایرانی است که شمارگان کتاب های‌مان به زیر صد جلد رسیده است و برای تجدید چاپ آن به چاپ‌های دوم، سوم و چهارم ذوق زده هم می‌شویم!!
اما با همهٔ این مشکلات در دو سال کرونا، شاهد طرح تخفیف کتاب (طرح بهاره، تابستانه، پاییزه و زمستانه) و برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب تهران (بهمن ۱۳۹۹) بودیم که الحق و الانصاف با استقبال خوب خوانندگان و علاقه‌مندان به کتاب مواجه شد و برگزاری مجازی نمایشگاه کتاب تهران یک تجربه خیلی خوب بود.
امسال که بعد از دو سال شاهد برگزاری حضوری نمایشگاه کتاب تهران هستیم، در چند روز گذشته متوجه شدیم که برخی ناشران معتبر کشور به بهانهٔ حمایت از کتابفروش‌ها از حضور در نمایشگاه کتاب تهران انصراف دادند.
من به عنوان یک خوانندهٔ کتاب و نه به عنوان یک نویسنده و دبیر انجمن داستان نویسی، معتقدم که نمایشگاه کتاب یک رویداد بزرگ فرهنگی و جشن کتاب است. در شرایطی که شاهد کاهش شمارگان کتاب و عدم تمایل خانواده‌ها به خرید کتاب هستیم، با برگزاری این گونه جشن‌ها و گردهمایی‌ها می‌توانیم این علاقه و تمایل را در خانواده‌های ایرانی و در نتیجه در کودکان، نوجوانان و جوانان ایرانی فراهم بیاوریم.
نکتهٔ دوم این است که برگزاری نمایشگاه کتاب، فرصتی است برای خوانندگان و مخاطبان کتاب تا از نزدیک با نویسندگان، شاعران و مترجمان مورد علاقه‌شان ارتباط برقرار کنند؛ در حالی که این شرایط در کتابفروشی‌های مراکز استان‌ها و حتی در کتابفروشی‌های شهرهای کوچک مهیا نیست!
نکتهٔ سوم این است که نمایشگاه کتاب، فرصتی برای اهالی قلم، نوقلمان، نویسندگان، شاعران و مترجمان است تا از نزدیک با مدیران و دستندرکاران ناشران ارتباط برقرار کنند و با عقد قرار داد و یا ایجاد دورهمی در انتقال تجربیات با یکدیگر همکاری و تبادل داشته باشند.
و نکته ی آخر، همانطور که برگزاری نمایشگاه کتاب تهران از اهمیت بسیار برخوردار است؛ حمایت از کتابفروش‌ها نیز باید در اولویت مدیران، انجمن ناشران و وزیر محترم فرهنگ قرار بگیرد. به هر حال چراغ فرهنگ‌وهنر هر شهر و روستایی، کتابفروشی‌های آن منطقه است. برگزاری رویدادهای بزرگ فرهنگی در پایتخت نباید باعث خواموشی چراغ کتابفروشی‌های شهرهای کوچک‌تر و روستاها گردد.
پیشنهاد من این است که در کنار برگزاری نمایشگاه‌های کتاب در تهران و مراکز استان‌ها، از طرح‌های تخفیف فصلی کتاب حمایت بیشتری بشود. به عنوان مثال تخفیف سی درصدی برای کتاب‌های ایرانی و تخفیف بیست درصدی برای کتاب‌های ترجمه شده منظور شود؛ همچنین افزایش سقف بن خرید کتاب صورت بگیرد.
امید است با حمایت از نمایشگاه‌های حضوری و مجازی کتاب در سراسر کشور و نیز طرح‌های فصلی تخفیف کتاب در پایان هر فصل برای کتابفروش‌ها، شور و نشاط در جامعه، آگاهی و در نتیجه افزایش سرانه مطالعه کتاب در کشورمان، به ارمغان بیاید.