گفت و گو با لیلا عباسعلی زاده، داستان نویس

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گفت و گو با لیلا عباسعلی زاده، داستان نویس به بهانۀ انتشار رمانِ جدیدش

مصطفی بیان / داستان نویس

آفتاب صبح نیشابور / شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ / شماره ۹۳

«لیلا عباسعلی زاده» داستان نویس و همسر هادی خورشاهیان (داستان نویس و شاعر نیشابوری)، اول تیر ماه ۱۳۵۷ در نیشابور به دنیا آمد. نخستین کتابش را به نام «ساقی نامه ها» در ۲۸ سالگی منتشر کرد. مشهورترین اثر وی رمان «غزل شیرین عشق» نام دارد.

از لیلا عباسعلی زاده، پانزده عنوان کتاب در زمینه های مختلف شعر، داستان کوتاه، رمان، داستان کودک، رمان نوجوان و… به چاپ رسیده است. در کارنامۀ ادبی پُربار عباسعلی زاده جوایز معتبر ادبی مانند: نشان «لاک پشت پرنده» برای رمان نوجوان «گیرنده سوسنگرد» در سال ۱۳۹۴، برگزیده جایزه ادبی «رمان اول ماندگار»، نامزد جایزه ادبی «پروین» و یکی از شش نامزد نهایی «کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران» برای رمان «غزل شیرین عشق» در سال ۱۳۹۱دیده می شود.

پاییز سال ۱۴۰۰ رمان جدیدی از این نویسنده با عنوان «گره باز» (رمان بزرگسال) از سوی کتابستان معرفت راهی بازار کتاب شده است. به این بهانه گفت و گویی داشتیم با این نویسندۀ همشهری دربارۀ جهانِ داستانی اش.

می دانیم نویسنده زادۀ نیشابور است و نام برخی مکان های شهر نیشابور در داستان ذکر می شود؛ ولی هویت و اقلیمی بودنِ ادبیات در این داستان برجسته نیست. بُردنِ چند مکان و نام چند غذا کارکردی در ادبیات بومی و اقلیمی ندارد؛ پس داستان «گره باز» داستان اقلیمی نیست. از طرفی، زبان داستان، تهرانی است و ما یک داستان از یک نویسندۀ نیشابوری نمی خوانیم.

بله همان طور که اشاره کردید رمان «گره باز» یک داستان اقلیمی نیست. از بدو نوشتن هم برنامه ای برای نوشتن یک اثر بومی نداشتم. بنابراین طبیعی است که مشخصات داستان اقلیمی هم در وجود رمان دیده نمی شود. از آنجا که معمولا هر داستان باید مکانی داشته باشد من نیشابور را برگزیدم که نسبت به آن حسی قوی در وجود من هست و حال و هوای شهر را می دانم که اگرچه شاید در طول رمان زیاد به توصیف آن نپرداخته ام اما باعث شده خودم را بیشتر با شخصیت هایم همراه بدانم. بنابراین اتفاق افتادن داستان در خانه ای قدیمی در نیشابور باعث نخواهد شد که داستان را در ردیف داستان های بومی و اقلیمی بگذاریم.

به نظر من «گره باز» نه تنها اقلیمی نیست، بلکه فرا اقلیمی است! از مشهد تا نیشابور از نیشابور تا آبادان، از آبادان تا تهران و از تهران تا سردشت می رود و جسم و جان شخصیت هایش را با خود می برد. البته کلیت داستان در خانه ی مامان مهری در نیشابور اتّفاق می افتد. غزال سرنوشت خانواده ی احمدیان بعد از سیر در اقلیم های گوناگون بالاخره در نیشابور آرام می گیرد، به کنجی آرام در خانه ی مامان مهری خزیده و سررشته ی سرنوشت را از همان جا به دست می گیرد.

داستان در مکان های مختلف سیر می کند. داستان از مشهد شروع می‌شود و به نیشابور می‌رسد اما همه ماجرا نیشابور جمع نمی‌شود به گذشته، جنگ و آبادان هم سری می زند در داستان به گُم شدنِ پدر، جنگ، ترک آبادان اشاره می شود. سال های دوری که نباید دخترها در موردش حرف بزنند و دخترها به این قانون نانوشته تن داده بودند. تصویر جنگ مانند تصویر نیشابور در داستان بسیار کم رنگ است. مخاطب فقط در این داستان نام و گزارشی از رنج و سختی جنگ می بیند ولی تصویری از آبادان و جنگ در داستان نشان داده نمی شود.

بله حق با شماست. زمان و مکان در داستان ثابت نیست. همان طور که گفتم خانواده ی احمدیان در هوای شهرهای مشهد؛ نیشابور؛ آبادان؛ تهران و حتی سردشت نفس می کشند و در پی سرنوشت خود می روند. سرنوشتی که با جنگ پیوند خورده است. جنگی که نمودی سخت و پر آب و تاب و مملو از آتش و دود ندارد اما به گفته ی شما رنج حاصل از آن در تمام داستان ساری و جاری ست. در رمان «گره باز» خبری از توپ و تانک و تفنگ نیست، خبری از عملیات و خون و شهادت نیست، بله نیست. اما جنگ در خاطره به خاطره ی شخصیت های داستان رخ می نماید. جنگ با تارو پود سرنوشت شان سرشته شده است. هنوز آتش جنگ شعله ور نشده تنها جرقه ای از آن دامن خانواده ی احمدیان را می گیراند و می سوزاند. پدر گم می شود و ماجد جان می سپارد. مادر دست بچه ها را می گیرد و از جنگ می گریزد. بی شوهر و بی ماجدش. بی آن که حتی فرصت سوگواری داشته باشد. اما جنگ آن ها را رها نمی کند. رد پایش همه جا هست. در نگاه حسرت بار رضا کاشی کار وقتی از روی ویلچر شاهد دور شدن دختر آرزوهایش است. در اندوه مارال که شوهر جوان و پسر کوچکش زیر آوار جنگ مانده اند. در داستان آتش جنگ دیده نمی شود اما حرارتش در جای جای آن سوخته به جا گذاشته است.

در این رمان، شخصیت های فرعی بسیاری داریم که نقش مهمی در پیرنگ داستان ایفا نمی کنند؛ اما می توان استدلال کرد در شکل گیری شخصیت های اصلی داستان (خواهران مهراب) کمک می کنند. چهار خواهر بعد از سال ها در خانۀ مادری جمع می شوند. مامان مهری فوت کرده و پدر چهل سال قبل در جنگ گم شده و حالا این چهار تن باید به دنبالِ داداش مهراب بگردند. گم‌شدن برادر، همه را جمع می‌کند تا در مسیر کشف راز گم شدنِ داداش مهراب، گذشتۀ خود را شخم بزنند و در واقع برای پیدا کردن خودشان به گذشته باز می گردند تا بلکه بتوانند گره ای را که در زندگی شان افتاده باز کنند.

شما در همین چند جمله جان کلام را به خوبی و سادگی گفتید. در مورد شخصیت های به گفته ی شما فرعی به زعم من همه ی آنها کارکردی در داستان دارند اما نظر شما محترم است که به عنوان یک مخاطب حرفه ای کارکرد آنها را چشمگیر ندیده اید. نمی دانم الان کدام شخصیت فرعی مد نظر شماست و کارکرد او را ضعیف می دانید که در خدمت داستان قرار نگرفته است. شاید بهتر بود هر کدام از آنها را بیشتر می کاویدم. در جان شان نفوذ می کردم و حق مطلب را در موردشان ادا می کردم. گاهی افسوس می خورم چرا بیشتر از آنها نگفتم و به خودم قول می دهم در فرصت هایی دیگر از نوشتن بروم سراغ شان و این به اجمال گذشتن را از دلشان دربیاورم.

داستان با ضربه و گره افکنی آغاز می شود اما در ادامه با آمدنِ چند تک روایت در مسیر اصلی داستان، از کشش و جذابیت داستان کاسته می شود.

نمی دانم کدام نویسنده ی مشهور گفته است: «من هنوز بهترین اثرم را ننوشته ام». مسلم است رمان از دید منتقدان و مخاطبان و خود من کاستی ها و ضعف هایی دارد. نمی دانم تا چه حد توانسته ام در کام مخاطبان لذت را بچشانم. نمی دانم آیا دست مخاطب از نیمه رها شده یا پا به پای شخصیت ها آمده و با آنها همراه و هم دل شده است.

شما می گویید چرا ۲۵۲ صفحه؟ من می گویم چرا نباید ۵۲۲ صفحه می بود؟ دلم می خواست بیشتر به دل شخصیت هایم نفوذ کنم بیشتر واکاوی کنمشان. دوست داشتم از حد آشنایی فراتر بروم با همه ی شان دوست شوم و از زیر و بم احساسات شان با خبر شوم. دلم می خواست ده ها صفحه از حال و روز احمدیان بزرگ بنویسم از آنچه بر مامان مهری گذشت. حتی رضا کاشی کار ومارال در داستان مهجور مانده اند… اما به دلایلی که مجال گفتنش نیست به همین بسنده کردم.

از سرگرمی‌ها و دل‌مشغولی‌های‌ سال‌های نوجوانی و جوانی بگویید. کتابخوانی را چگونه و با چه کتاب‌هایی آغاز کرده‌اید؟

در سال های نوجوانی سرگرمی های زیادی داشتم. از عضویتم در تیم تنیس روی میز نیشابور تا کلاس های خبرنگاری و خبرنگار افتخاری هفته نامه ی «صبح نیشابور». از جلسات ادبی ارشاد تا مسابقات علمی و فرهنگی مدرسه. در کنار همه ی اینها کتاب، دوست همیشگی من بود و از آنجا که قانون جذب همیشه در تکاپوست ما را در مسیر رویاهامان قرار دهد دوستی پیدا کردم که گنجینه ای غنی از بهترین کتاب های آن روزگار را در خانه داشت تا بی رحمانه به آن حمله ور شوم و عاشقانه همه را بخوانم و پرده ی خیالم را رنگین تر کنم. از «امشب دختری می میرد» و «زندان زنان» تا «سووشون» و «کلیدر». همه را می خواندم و از هر کدام لذتی درخور همان اثر می یافتم.  

درباره انجمن های ادبی سال های دور صحبت کنید.

در سال ۱۳۷۳ به صورت اتفاقی و به واسطه ی هادی خورشاهیان با شب های شعر ارشاد آشنا شدم. که خودش داستان شیرین و خاطره انگیزی دارد. حدود دو سال تقریبا هر هفته محفلی داشتیم که شعر می خواندیم و شعر می شنیدیم و چیزهای تازه یاد می گرفتیم.

قبول شدنم در دانشگاه و رفتنم از نیشابور مصادف شد با از هم پاشیدن نسبی جلسات انجمن و ارتباطم با انجمن و اعضایش کم رنگ شد. و عضویت در جلسات ادبی دانشگاه جایگزین شد تا لذت ادبیات در کامم تازه بماند. همان سال ها داستان هایم در هفته نامه های بومی به چاپ رسید. 

تا به حال شده که شخصیت‌های داستان‌هایتان را براساس تجربیات زندگی شخصی و خودتان بنویسید؟

شارل آگوستین سنت بور منتقد قرن ۱۹ فرانسوی شرح حال نویسنده را در نقد اثرش ابزاری مهم و کارآمد می داند. هر چند که هم وطنش رولان بارت با این نظر مخالف بود و «مرگ مولف» طرفداران زیادی به خود جذب کرد اما من معتقدم هیچ اثری جدا از زندگی و تجربیات نویسنده اش خلق نمی شود.

من هم اذعان دارم که در نوشتن داستان هایم چه در حوزه ی کودک و نوجوان چه بزرگسال در هوای کودکی هایم نفس کشیده ام ودر کوچه پس کوچه های زندگی ام قدم زده ام.

کتاب «دختری که رهایش نکردی» خاطرات کودکی و نوجوانی هایم است که با خاطرات هم نسل هایم گره خورده و کسانی که آن را می خوانند از این یادآوری خاطرات که در لفافه ی طنز هم پیچیده شده لذت می برند. 

اخبار و فعالیت های ادبی نیشابور دنبال می کنید؟

تا حدودی بله دنبال می کنم. آثار هم شهری های مقیم تهران مثل جعفر توزنده جانی، مریم اسلامی و صد البته هادی خورشاهیان (اگر تقلب محسوب نشود) را به خاطر هم جواری بیشتر! اما از اخبار و جریانات نیشابور هم بی خبر نیستم.

نظرتان درباره جایزه ادبی «داستان سیمرغ نیشابور» چیست؟ آیا برگزاری جوایز مختلف ادبی (چه آثار منتشر شده و یا آثار منتشر نشده) به رشد و ارتقای ادبيات داستانی ايران و حتی شهرستان کمک می ‌کند؟

برگزاری جشنواره ها و جایزه های ادبی به ویژه در شهرهای کوچک تر همت بالایی می طلبد اما غرورآفرین و مایه ی مباهات است و مشوق و معرف شاعران و نویسندگان با استعداد و دور از مرکز.

امیدوارم شما و بقیه ی دوستان هنرمند و هنردوستم در نیشابور هیچ گاه از تلاش تان ناامید نشوید زیرا در راهی پرسنگلاخ اما سرشار از عشق و ماندگاری قدم برمی دارید.

جان کلام را حافظ عزیز می گوید: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

نشست دیدار و گفت‌و‌گو با جواد پویان

✅ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»؛ نشست دیدار و گفت‌و‌گو با جواد پویان شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴٠۱ / 🏠 خانه داستان سیمرغ

🔷 جواد پویان، متولد سال ۱۳۳۵ در نیشابور است. دو رمان «مرد ناتمام» و «فراموشی» را در سال‌های ۹۴ و ۹۵ توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رساند. رمان «فراموشی» او در سال ۹۷ برگزیده جایزه ادبی مهرگان شد. او مدرس داستان‌نویسی در تهران است و اکنون به عنوان «داور» در هیات داوری جایزه ادبی مهرگان حضور دارد.جواد پویان در سال ۱۳۹۹، یکی از داوران پنجمین جایزه #داستانسیمرغ بود.

📸 عکس: فروغ خراشادی

گزارش تصویری از حضور شیوا مقانلو در نیشابور

✅ کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ / به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور.

🏠 خانه داستان سیمرغ

تپه های آلب ارسلان (تپه های تاریخی طرب آباد) / شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

با شیوا مقانلو در کتابفروشی فلسطین (نمایندگی نشر نیماژ مشهد)

✍️ از سمت راست: زهره محقق، شیوا مقانلو، سارا عیش‌آبادی و مصطفی بیان
📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱
✍️ از سمت راست: مصطفی بیان، هادی تقی زاده، زهره محقق و سارا عیش آبادی

📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱ / نشست دیدار و گفت و گو با شیوا مقانلو

کارگاه داستان نویسی شیوا مقانلو در نیشابور

✅ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ (صبح و عصر) در نیشابور برگزار خواهد شد.

🔴 ظرفیت محدود

🔴 لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در کارگاه، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس Simurgh_Dastan@ پیام بدهید.

🔷 شیوا مقانلو، متولد سال ۱۳۵۴، داستان‌نویس، مترجم و مدرس مطرح کشور است؛ و داوری چند جایزه ادبی مانند داوری «پنجمین جایزه داستان سیمرغ نیشابور» در سال ۱۳۹۹ در کارنامه خود دارد.

داستان‌هایی از چهارگوشه ایران «ده داستان برای سیمرغ» داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است

📰 در روزنامه سازندگی چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴٠۱ (گروه ادبیات و کتاب) می‌خوانید:

📘 فروغ خراشادی : داستان‌هایی از چهارگوشه ایران («ده داستان برای سیمرغ» داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است)

✍ «ده داستان برای سیمرغ» مجموعه‌ای شامل داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است. اثری که به رغم نامش، با هشت داستان، و نویسنده؛ راهی بازار نشر شده و ناگفته پیداست که دو داستان این مجموعه، مجوز نگرفتند، اما نام کتاب، بر اساس ده اثرِ برگزیده این جایزه حفظ شده است. داستان های این کتاب، مانند بیشتر مجموعه‌های داستانی مشابه، با نویسندگان متفاوت، از تنوع موضوع، سبک و لحن برخوردار است، اما وجه مشترک بیشترشان، وجود راوی اول‌شخص و جانمایه محلی- بومی است… #ادامه 👇

https://s6.uupload.ir/files/07-02-1401-1148_sazandegi-12_l13t.jpg

چاپ اول «ده داستان برای سیمرغ» به کتابفروشی ها آمد

چاپ اول کتاب «ده داستان برای سیمرغ» که مصطفی بیان جمع آوری آن را برعهده داشته است توسط نشر داستان به کتابفروشی ها آمد.

چاپ اول «ده داستان برای سیمرغ» به کتابفروشی ها آمد

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ده داستان برای سیمرغ» که مصطفی بیان جمع آوری آن را برعهده داشته، به‌تازگی توسط نشر داستان به کتابفروشی ها آمده است.

این کتاب داستان‌های برگزیده پنجمین جایزه داستان سیمرغ است که توسط نویسنده در کنار یکدیگر جمع آوری شده اند شامل ۹ فصل «گزارش هیئت داوران پنجمین جایزه داستان سیمرغ، کلینیک نوشته راضیه مهدی زاده، بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر نوشته شقایق بشیر زاده، بعد، تو نوشته مریم عزیزخانی، مادرم نخل است نوشته شیما محمدزاده مقدم، سینه سیاه نویشته معصومه قدردان، عروس عاشورا نوشته حامد اناری، دیدن پسر صد در صد نامطلوب در عصر دلگیر ماه آبان نوشته سولماز اسعدی و روح دایناسورها نوشته جواد دهنوخلجی می‌شود.

«سیمرغ پنجمین جایزه داستان کوتاه از اواخر تابستان ۱۳۹۹ بال‌هایش را گشود و پروازش را در گستره ملی و جهانی آغاز کرد. ۴۵۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور در این رویداد بزرگ ادبی شرکت کردند که بیشترین داستان‌ها از استان‌های تهران، خراسان رضوی، مازندران، خوزستان و کرمانشاه ارسال شده است. همچنین از کشورهای کانادا، اسکاتلند، سوئد، آلمان، ترکیه، مالزی و هند نیز آثاری به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است.

به جرأت می‌توان گفت که «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» اولین رویداد ادبی و فرهنگی در شهرستان نیشابور است که در ابعاد جهانی روی می‌دهد و این مهم فقط و فقط توسط تعدادی از جوانان علاقه مند به ادبیات و با راهنمایی اساتید حوزه ادبیات داستانی و با مشارکت داوران بخش ملی و حمایت بخش خصوصی رخ داد.

امروز جایزه داستان سیمرغ به عنوان جایزه‌ای مستقل و خصوصی که داستان‌های چاپ نشده را داوری می‌کند با کسب تجربیات ارزشمند در پنج دوره با افتخار اعلام می‌دارد که به هدف خود یعنی کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی رسیده است.

آئین اختتامیه این دوره از جایزه ادبی داستان سیمرغ به شکل مجازی در ۱۹ دی ماه ۱۳۹۹ برگزار شد که داستان‌های منتخب در دو بخش «ملی» و «منطقه ای» (ویژه نویسندگان ساکن نیشابور و متولد نیشابور در داخل و خارج از کشور) در این مجموعه جمع آوری شده است.»

این‌کتاب با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

https://www.mehrnews.com/news/5474934/%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF

معرفی و نقد رمان «گذر» نوشته نفیسه مرادی

معرفی و نقد رمان «گذر» نوشته نفیسه مرادی 

نوشته: مصطفی بیان

منتشر شده در صفحه اینستاگرام کلبه کتاب کلیدر : https://www.instagram.com/instaklidar/

✍️ فصل اول رمان با این جمله شروع می‌شود: «اِنا لله و اِنّا الیه راجعون، بنشین تا بشنوی.» (تاریخ بیهقی، ذکر حکایت افشین). همین جملۀ آغازین برای خواننده مشخص می‌کند که داستان دربارۀ چیست! زنی جوان، کفِ حمام خوابیده است و کاوری سیاه‌رنگ سر تا پایش را پوشانده. خبری از رد خون و تیغ در کفِ حمام نیست. مهشاد فاموری مُرده است. داستان با مرگِ مهشاد و پیدا شدن جسدش در وان حمام شروع می‌شود.

🔷 نویسنده در چند پاراگراف اول می‌نویسد: «این مرگ فرق داشت. مهشاد را ما کشته بودیم. من، حمید، برادرش مهیار و شاید حتی پدر و مادرش. همه همدست بودیم.» رازی میان مهشاد و آدم‌های این قصه وجود دارد. انگار از نظر فرانک، در مرگ مهشاد، همه مقصرند و چرا مقصرند؟ این گره‌ای است در ابتدای داستان، تا خواننده را مُجاب کند که به راحتی کتاب را کنار نگذارد و همراه با فرانک، این معما را کشف کند. اولین سوالی که برای مخاطب ایجاد می‌شود این است که چرا فرانک تصمیم می‌گیرد به دنبال گذشتۀ مهشاد برود و در پی کشف ناگفته‌ها باشد؟! چرا تصور می‌کند می‌تواند دلیل مرگ مهشاد را در گذشته بیابد؟!

🔶 داستان با معرفی مهشاد شروع می‌شود. مهشاد فاموری، دختری جوان، علاقه‌مند به ادبیات، شعر و نمایشنامه و فرانک دوست صمیمی او است. مهشاد، آشنا و فامیل چندانی ندارد. پدر و برادرش مُرده و مادرش هم در آسایشگاه است.

🔷 درونمایه داستان، مرگ، ترس، تنهایی، سرخوردگی، کابوس، انتقام، تنفر و ذهن پریشان و مالیخولیایی است.

🔶 رمان، شامل ۹ فصل است که در ابتدای هشت فصل، بیت‌هایی از فروغ فرخزاد، میرزاده عشقی، فریدون رهنما، نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری ذکر شده و فصل آخر هم با بخشی از نمایشنامه فرانک آغاز می‌شود.

🔷 داستان با ورود آدم‌های جدید، گسترش پیدا می‌کند؛ اما آهسته آهسته از کشش و جذابیت آن کاسته می‌شود. انگار آتش هیجان و التهاب کشف راز، رو به خاموشی می‌رود. انتخاب زاویه دید، ضعف محتوا، ناتوانی در برانگیختن حس همذات‌پنداری و از همه مهم تر عدم پاسخگویی به علت‌های داستان، باعث ضعف رمان می‌شود.

🔶 عدم پیوند مضمون داستان با شخصیت میرزاده‌عشقی، پایان کلیشه‌ای و عدم وجود خلاقیت در مضمون و فرم داستان از دیگر مواردی است که می‌توان به آن اشاره کرد.

🔷 نفیسه مرادی متولد سال ۱۳۶۲ است و رمان «گذر» اولین رمان اوست که اواخر سال ۱۴٠٠ توسط نشر #نیماژ منتشر شده است.

📕 گذر، نفیسه مرادی، ۱۶۴صفحه، رقعی شومیز، نشر نیماژ، چاپ اول۱۴۰۰، قیمت: ۴۸۰۰۰تومان

نقدی بر مجموعه داستان «دو زن زیبا» نوشته آرام روانشاد

دو زن زیبا - مجموعه‌داستان - کتاب بوف - نوشته‌ی آرام روانشاد- نشر نیماژ

نقدی کوتاه بر مجموعه‌داستان «دو زن زیبا» نوشتهٔ آرام روانشاد / نشر نیماژ / چاپ اول ۱۴۰۰

مصطفی بیان

✍ مجموعه‌داستان «دو زن زیبا» نوشتهٔ آرام روانشاد شامل ۸ داستان است که ۷ داستانش خیلی ضعیفه! تازه داستان داره جا می‌افته که نویسنده به امون خدا رهاش می‌کنه!
محور داستان‌های این کتاب مسائل زنان است، اما زنان نقشی در داستان‌ها ندارند و بلکه در حاشیه‌اند.

🔷 داستان‌ها بین سال‌های ۸۸ تا ۹۹ در بازه‌ای طولانی نوشته شده؛ یک داستان هم با عنوان «از دفتر خاطرات یک تازه عروس متولد سال ۱۳۵۲» در مرداد ۱۳۸۴ در نوشهر نوشته شده.

🔶 داستان اول این مجموعه با عنوان «فقط می‌خواستم یک فنجان قهوه بخورم» برگزیده جایزه صادق هدایت سال ۱۳۹٠ شده بود که واقعا نمی‌دانم چرا جهانگیرخان هدایت این داستان را برگزیده است!؟

🔷 مهم‌ترین ضعف این مجموعه داستان، عدم پختگی در علت‌ومعلولی و پایان‌بندی آنها است. علت‌ومعلول‌ها در راستای مضمون داستان نیستند و داستان نیاز به بازنویسی دارد. پایان‌بندی داستان‌ها شکسته و عجولانه‌ست.
ولی یکی از داستان‌های این مجموعه نسبتا نمره قبولی گرفته (با وجود ضعف های فراوان در انتخاب زاویه دید، محتوی و عدم همذات پنداری). داستان «دو زن زیبا» که عنوان کتاب هم، همین است. این داستان برگزیده جایزه صادق هدایت در سال ۱۳۸۹ شد. این داستان جذابی است؛ ولی بقیه داستان ها نیاز به بازنویسی دارند.