نشست دیدار و گفت‌و‌گو با جواد پویان

✅ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»؛ نشست دیدار و گفت‌و‌گو با جواد پویان شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴٠۱ / 🏠 خانه داستان سیمرغ

🔷 جواد پویان، متولد سال ۱۳۳۵ در نیشابور است. دو رمان «مرد ناتمام» و «فراموشی» را در سال‌های ۹۴ و ۹۵ توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رساند. رمان «فراموشی» او در سال ۹۷ برگزیده جایزه ادبی مهرگان شد. او مدرس داستان‌نویسی در تهران است و اکنون به عنوان «داور» در هیات داوری جایزه ادبی مهرگان حضور دارد.جواد پویان در سال ۱۳۹۹، یکی از داوران پنجمین جایزه #داستانسیمرغ بود.

📸 عکس: فروغ خراشادی

گزارش تصویری از حضور شیوا مقانلو در نیشابور

✅ کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ / به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور.

🏠 خانه داستان سیمرغ

تپه های آلب ارسلان (تپه های تاریخی طرب آباد) / شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

با شیوا مقانلو در کتابفروشی فلسطین (نمایندگی نشر نیماژ مشهد)

✍️ از سمت راست: زهره محقق، شیوا مقانلو، سارا عیش‌آبادی و مصطفی بیان
📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱
✍️ از سمت راست: مصطفی بیان، هادی تقی زاده، زهره محقق و سارا عیش آبادی

📎 کتابفروشی فلسطین (نشر نیماژ) / مشهد / پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴٠۱ / نشست دیدار و گفت و گو با شیوا مقانلو

کارگاه داستان نویسی شیوا مقانلو در نیشابور

✅ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، کارگاه داستان‌نویسی «شیوا مقانلو» جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴٠۱ (صبح و عصر) در نیشابور برگزار خواهد شد.

🔴 ظرفیت محدود

🔴 لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در کارگاه، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس Simurgh_Dastan@ پیام بدهید.

🔷 شیوا مقانلو، متولد سال ۱۳۵۴، داستان‌نویس، مترجم و مدرس مطرح کشور است؛ و داوری چند جایزه ادبی مانند داوری «پنجمین جایزه داستان سیمرغ نیشابور» در سال ۱۳۹۹ در کارنامه خود دارد.

داستان‌هایی از چهارگوشه ایران «ده داستان برای سیمرغ» داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است

📰 در روزنامه سازندگی چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴٠۱ (گروه ادبیات و کتاب) می‌خوانید:

📘 فروغ خراشادی : داستان‌هایی از چهارگوشه ایران («ده داستان برای سیمرغ» داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است)

✍ «ده داستان برای سیمرغ» مجموعه‌ای شامل داستان‌های برگزیده «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» است. اثری که به رغم نامش، با هشت داستان، و نویسنده؛ راهی بازار نشر شده و ناگفته پیداست که دو داستان این مجموعه، مجوز نگرفتند، اما نام کتاب، بر اساس ده اثرِ برگزیده این جایزه حفظ شده است. داستان های این کتاب، مانند بیشتر مجموعه‌های داستانی مشابه، با نویسندگان متفاوت، از تنوع موضوع، سبک و لحن برخوردار است، اما وجه مشترک بیشترشان، وجود راوی اول‌شخص و جانمایه محلی- بومی است… #ادامه 👇

https://s6.uupload.ir/files/07-02-1401-1148_sazandegi-12_l13t.jpg

چاپ اول «ده داستان برای سیمرغ» به کتابفروشی ها آمد

چاپ اول کتاب «ده داستان برای سیمرغ» که مصطفی بیان جمع آوری آن را برعهده داشته است توسط نشر داستان به کتابفروشی ها آمد.

چاپ اول «ده داستان برای سیمرغ» به کتابفروشی ها آمد

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ده داستان برای سیمرغ» که مصطفی بیان جمع آوری آن را برعهده داشته، به‌تازگی توسط نشر داستان به کتابفروشی ها آمده است.

این کتاب داستان‌های برگزیده پنجمین جایزه داستان سیمرغ است که توسط نویسنده در کنار یکدیگر جمع آوری شده اند شامل ۹ فصل «گزارش هیئت داوران پنجمین جایزه داستان سیمرغ، کلینیک نوشته راضیه مهدی زاده، بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر نوشته شقایق بشیر زاده، بعد، تو نوشته مریم عزیزخانی، مادرم نخل است نوشته شیما محمدزاده مقدم، سینه سیاه نویشته معصومه قدردان، عروس عاشورا نوشته حامد اناری، دیدن پسر صد در صد نامطلوب در عصر دلگیر ماه آبان نوشته سولماز اسعدی و روح دایناسورها نوشته جواد دهنوخلجی می‌شود.

«سیمرغ پنجمین جایزه داستان کوتاه از اواخر تابستان ۱۳۹۹ بال‌هایش را گشود و پروازش را در گستره ملی و جهانی آغاز کرد. ۴۵۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور در این رویداد بزرگ ادبی شرکت کردند که بیشترین داستان‌ها از استان‌های تهران، خراسان رضوی، مازندران، خوزستان و کرمانشاه ارسال شده است. همچنین از کشورهای کانادا، اسکاتلند، سوئد، آلمان، ترکیه، مالزی و هند نیز آثاری به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است.

به جرأت می‌توان گفت که «پنجمین جایزه داستان سیمرغ» اولین رویداد ادبی و فرهنگی در شهرستان نیشابور است که در ابعاد جهانی روی می‌دهد و این مهم فقط و فقط توسط تعدادی از جوانان علاقه مند به ادبیات و با راهنمایی اساتید حوزه ادبیات داستانی و با مشارکت داوران بخش ملی و حمایت بخش خصوصی رخ داد.

امروز جایزه داستان سیمرغ به عنوان جایزه‌ای مستقل و خصوصی که داستان‌های چاپ نشده را داوری می‌کند با کسب تجربیات ارزشمند در پنج دوره با افتخار اعلام می‌دارد که به هدف خود یعنی کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی رسیده است.

آئین اختتامیه این دوره از جایزه ادبی داستان سیمرغ به شکل مجازی در ۱۹ دی ماه ۱۳۹۹ برگزار شد که داستان‌های منتخب در دو بخش «ملی» و «منطقه ای» (ویژه نویسندگان ساکن نیشابور و متولد نیشابور در داخل و خارج از کشور) در این مجموعه جمع آوری شده است.»

این‌کتاب با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

https://www.mehrnews.com/news/5474934/%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF

معرفی و نقد رمان «گذر» نوشته نفیسه مرادی

معرفی و نقد رمان «گذر» نوشته نفیسه مرادی 

نوشته: مصطفی بیان

منتشر شده در صفحه اینستاگرام کلبه کتاب کلیدر : https://www.instagram.com/instaklidar/

✍️ فصل اول رمان با این جمله شروع می‌شود: «اِنا لله و اِنّا الیه راجعون، بنشین تا بشنوی.» (تاریخ بیهقی، ذکر حکایت افشین). همین جملۀ آغازین برای خواننده مشخص می‌کند که داستان دربارۀ چیست! زنی جوان، کفِ حمام خوابیده است و کاوری سیاه‌رنگ سر تا پایش را پوشانده. خبری از رد خون و تیغ در کفِ حمام نیست. مهشاد فاموری مُرده است. داستان با مرگِ مهشاد و پیدا شدن جسدش در وان حمام شروع می‌شود.

🔷 نویسنده در چند پاراگراف اول می‌نویسد: «این مرگ فرق داشت. مهشاد را ما کشته بودیم. من، حمید، برادرش مهیار و شاید حتی پدر و مادرش. همه همدست بودیم.» رازی میان مهشاد و آدم‌های این قصه وجود دارد. انگار از نظر فرانک، در مرگ مهشاد، همه مقصرند و چرا مقصرند؟ این گره‌ای است در ابتدای داستان، تا خواننده را مُجاب کند که به راحتی کتاب را کنار نگذارد و همراه با فرانک، این معما را کشف کند. اولین سوالی که برای مخاطب ایجاد می‌شود این است که چرا فرانک تصمیم می‌گیرد به دنبال گذشتۀ مهشاد برود و در پی کشف ناگفته‌ها باشد؟! چرا تصور می‌کند می‌تواند دلیل مرگ مهشاد را در گذشته بیابد؟!

🔶 داستان با معرفی مهشاد شروع می‌شود. مهشاد فاموری، دختری جوان، علاقه‌مند به ادبیات، شعر و نمایشنامه و فرانک دوست صمیمی او است. مهشاد، آشنا و فامیل چندانی ندارد. پدر و برادرش مُرده و مادرش هم در آسایشگاه است.

🔷 درونمایه داستان، مرگ، ترس، تنهایی، سرخوردگی، کابوس، انتقام، تنفر و ذهن پریشان و مالیخولیایی است.

🔶 رمان، شامل ۹ فصل است که در ابتدای هشت فصل، بیت‌هایی از فروغ فرخزاد، میرزاده عشقی، فریدون رهنما، نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری ذکر شده و فصل آخر هم با بخشی از نمایشنامه فرانک آغاز می‌شود.

🔷 داستان با ورود آدم‌های جدید، گسترش پیدا می‌کند؛ اما آهسته آهسته از کشش و جذابیت آن کاسته می‌شود. انگار آتش هیجان و التهاب کشف راز، رو به خاموشی می‌رود. انتخاب زاویه دید، ضعف محتوا، ناتوانی در برانگیختن حس همذات‌پنداری و از همه مهم تر عدم پاسخگویی به علت‌های داستان، باعث ضعف رمان می‌شود.

🔶 عدم پیوند مضمون داستان با شخصیت میرزاده‌عشقی، پایان کلیشه‌ای و عدم وجود خلاقیت در مضمون و فرم داستان از دیگر مواردی است که می‌توان به آن اشاره کرد.

🔷 نفیسه مرادی متولد سال ۱۳۶۲ است و رمان «گذر» اولین رمان اوست که اواخر سال ۱۴٠٠ توسط نشر #نیماژ منتشر شده است.

📕 گذر، نفیسه مرادی، ۱۶۴صفحه، رقعی شومیز، نشر نیماژ، چاپ اول۱۴۰۰، قیمت: ۴۸۰۰۰تومان

نقدی بر مجموعه داستان «دو زن زیبا» نوشته آرام روانشاد

دو زن زیبا - مجموعه‌داستان - کتاب بوف - نوشته‌ی آرام روانشاد- نشر نیماژ

نقدی کوتاه بر مجموعه‌داستان «دو زن زیبا» نوشتهٔ آرام روانشاد / نشر نیماژ / چاپ اول ۱۴۰۰

مصطفی بیان

✍ مجموعه‌داستان «دو زن زیبا» نوشتهٔ آرام روانشاد شامل ۸ داستان است که ۷ داستانش خیلی ضعیفه! تازه داستان داره جا می‌افته که نویسنده به امون خدا رهاش می‌کنه!
محور داستان‌های این کتاب مسائل زنان است، اما زنان نقشی در داستان‌ها ندارند و بلکه در حاشیه‌اند.

🔷 داستان‌ها بین سال‌های ۸۸ تا ۹۹ در بازه‌ای طولانی نوشته شده؛ یک داستان هم با عنوان «از دفتر خاطرات یک تازه عروس متولد سال ۱۳۵۲» در مرداد ۱۳۸۴ در نوشهر نوشته شده.

🔶 داستان اول این مجموعه با عنوان «فقط می‌خواستم یک فنجان قهوه بخورم» برگزیده جایزه صادق هدایت سال ۱۳۹٠ شده بود که واقعا نمی‌دانم چرا جهانگیرخان هدایت این داستان را برگزیده است!؟

🔷 مهم‌ترین ضعف این مجموعه داستان، عدم پختگی در علت‌ومعلولی و پایان‌بندی آنها است. علت‌ومعلول‌ها در راستای مضمون داستان نیستند و داستان نیاز به بازنویسی دارد. پایان‌بندی داستان‌ها شکسته و عجولانه‌ست.
ولی یکی از داستان‌های این مجموعه نسبتا نمره قبولی گرفته (با وجود ضعف های فراوان در انتخاب زاویه دید، محتوی و عدم همذات پنداری). داستان «دو زن زیبا» که عنوان کتاب هم، همین است. این داستان برگزیده جایزه صادق هدایت در سال ۱۳۸۹ شد. این داستان جذابی است؛ ولی بقیه داستان ها نیاز به بازنویسی دارند.

نقدی بر رمان «زمستان سرزده» نوشتۀ محمد حسینی

ماهنامه ادبیات داستانی - چوک شماره ۱۴۰ - فروردین ۱۴۰۱

نقدی بر رمان «زمستان سرزده» نوشتۀ محمد حسینی

چاپ شدۀ در ماهنامه ادبیات داستانی چوک _ شماره ۱۴۰ _ فروردین ماه ۱۴۰۱

نوشتۀ مصطفی بیان

از عنوان و رنگ طرح جلد کتاب، می توان حدس زد که؛ فضای داستان باید سرد و بی روح باشد.

«زمستانِ سرزده» نوشتۀ محمد حسینی، زمستان امسال توسط نشر چهل کلاغ منتشر شده است. داستان درباره پوچی، سرخوردگی، ناامیدی و شکست نسل معاصر جوانان این سرزمین است. جوانانی که خواسته و یا ناخواسته، زندگی شان درگیر جریان های سیاسی و اجتماعی مثل انقلاب، جنگ و تحریم قرار گرفته است.

داستان «زمستانِ سرزده»، که از روزهای بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ شروع می شود؛ دربارۀ زندگی دو پسرخاله به نام منصور و رضا است. منصور، یک سال از رضا بزرگ تر است. شور و اشتیاق پسرهای به سن بلوغ رسیده ای را دارد که ته رنگِ سبز زیر دماغ شان نمایان شده است؛ ثبت نام در بسیج و سپاه، داشتنِ بی سیم و اسلحه کمری و نشستن پشتِ فرمانِ پاترول سبز و یا سواری با موتورهای پرشی. دوست دارد که در خیابان گشت بزنند تا همه از او حساب ببرند.

به جای کتاب و درس، ژسه و کلاشنیکف دستِ پسرها و دخترها بود. گویا حالاحالاها قرار نبود اسلحه ها را تحویل بدهند و بروند سراغ درس و زندگی. عشق شان جنگ بود و بحث های داغ سیاسی در کوچه و خیابان.

آن روزها هدف جوانان دستیابی به صلح، آرامش رساندنِ جهان و نابودی امپریالیسم آمریکا بود. گویا تا آن روز جهان را شر گرفته بود و حالا نوبتِ جوانانِ آرمان خواه بود که جهان را از شر و سیاهی بزدایند و در روز پیروزی، رهبرشان در تلویزیون عفو عمومی اعلام کند و مردم ذوق کنند از آزادگی و مهر رهبر ارتش آزادیبخش! کلّه ها داغ بود و سخنِ مخالف را به هیچ عنوان نمی پذیرفتند. بیشتر مواقع به روی مخالف شان اسلحه می کشیدند. انگار اوضاع طوری بود که بازی دستِ بچه ها افتاده بود کسی هم حریف شان نبود.

«اگر هم بتوان با تیر و تفنگ تغییری ایجاد کرد، نتیجه اش بهتر شدنِ دنیا نیست» (صفحه ۲۱ کتاب)

داستان «زمستانِ سرزده» داستان دو پسرخاله است. منصور به دور از چشم خانواده تصمیم می گیرد مجاهد شود و بدون رضا از راه پاکستان خودش را به اشرف می رساند؛ به امید اینکه ارتش آزادیبخش، ایران و جهان را نجات دهد. اما همین ارتش آزادی بخش به کشور دشمن پناه برده بود و رهبرش با صدام حسین عکس یادگاری انداخته و روبوسی کرده بود.

رضا برخلاف منصور عاشق شعر و داستان بود. او در ایران ماند و دوران جنگ و تحریم و کوپن را پشت سرگذاشت. جهان به سرعت به سمت بی توجهی به آرمان ها می رفت؛ آرمان هایی که روزی پسرها و دخترهای جوان برایش جان می دادند. ارتش آمریکا پشت دروازه بغداد بود و حاکم بغداد از ترس جانش، داخل چاهی پناه برده بود.

جنگ تمام شده بود و مردم خسته از جنگ بودند. در ایران شعار «فرزند کم تر، زندگی بهتر» تبلیغ می کردند. حالا متولدین سال های شصت وارد دانشگاه شده بودند و به امید رسیدن به آرمان های نو، به رئیس جمهور خاتمی رای دادند. حالا فضای دانشگاه و کشور تغییر کرده بود. دیگر مثل سابق همدیگر را «برادر» و «خواهر» صدا نمی کردند. حالا کشور به دو حزب چپ و راست تقسیم شده بود. دولت اصلاحات، تند تند مجوز روزنامه و مجله می داد و از آن طرف دادگاه لغو امتیاز می کرد و برخی سردبیران و روزنامه نگاران را به جرم تشویش اذهان عمومی بازداشت می کرد.

«زمستانِ سرزده»، داستان جوانانی است که هدف شان «آزادی» و «بازگشت به رویا» بود. منصور میل به چریک و رزمنده شدن داشت و رضا عاشق کتاب و ادبیات بود. یکی ابزارش «اسلحه» بود و دیگری «کلمه».

ما در داستان «زمستان سرزده» شاهد یک گزارش و مروری بر تاریخ و حوادث سیاسی و اجتماعی هستیم تا یک داستان!

دوم اینکه، شخصیت منصور و رضا در ۱۵۴ صفحۀ این کتاب شکل نگرفته است: چرا منصور رفت؟ چرا رضا نرفت؟ چه حوادث و رویدادهای برای منصور در پایگاه اشرف رخ داد؟ همچنین رویکرد رضا در برخورد با حوادث و رویدادهای اجتماعی و سیاسی بعد از جنگ چگونه بود؟ و سوال های دیگر… از همه مهم تر بیشتر وزن کتاب بر روی شخصیت منصور بوده تا رضا. خواننده از رضا، زندگی رضا، شغل رضا و ارتباط او با همکارانش هیچی نمی داند.

نکته سوم، فضای داستان و علت و معلول ها در خدمت محتوا و درون مایه داستان نیستند. هیچ توصیفی ار فضای سیاسی و اجتماعی بعد از جنگ برای رضا و پایگاه اشرف برای منصور نداریم.

زمستان سرزده

نکته چهارم، در «زمستانِ سرزده» چند تک داستان داریم که هیچ کدام به داستان اصلی کمک نمی کند و همگی پایانی شتابزده و بی نتیجه دارند؛ مثلا داستان زندگی رضا و نسرین فقط به اشاره ی رضا به یکی از رمان های تولستوی ختم می شود. ماجرای کارکنان تحریریه و برخورد رضا به عنوان سردبیر روزنامه با آنها و همچنین داستانِ دایی عباس و تصمیم ناگهانی و شتابزده او در پایان ماجرا نیز بدون هیچ توضیح و دلیل منطقی رها می شود.

خلاصه اینکه، مهم ترین ضعف های این کتاب، شکل نگرفتن شخصیت رضا و منصور به عنوان شخصیت های اصلی داستان، نپرداختن به فضای داستان، گزارشی بودن حوادث سیاسی و اجتماعی و پایان شتابزده و بی پاسخ ماندنِ علت های داستان می باشد.