بایگانی برچسب‌ها : مصطفی بیان

«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.

«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.

با نگاهی به حکایتِ زنِ پارسا در الهی­نامۀ عطار نیشابور

متن کامل مقاله را دانلود کنید:

در داستان‌نویسی تجربۀ زیسته بسیار مهم است.

فاطمه داغستانی، برندۀ جایزه داستان سیمرغ و جایزه داستان زنان ۱۴۰۲ دربارۀ نوشتن می­گوید:

در داستان‌نویسی تجربۀ زیسته بسیار مهم است.

مصطفی بیان / داستان­نویس

چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / شماره ۱۱۷

فاطمه داغستانی، متولد مهر ماهِ سالِ ۱۳۶۵ ، کارشناس­ارشد شیمی آلی از دانشگاه حکیم سبزواری و مادر سه فرزند است. سال ۱۴۰۲ را می­توانیم، سالِ موفقیت­های این بانوی جوان همشهری بمانیم؛ زیرا امسال، وی در عرصۀ داستان­نویسی بسیار پُرکار بوده است. نخستین بار، اردیبهشت ماه امسال، اولین جایزۀ داستانِ سیمرغش را برای نگارش داستانِ «شکوفه­های گیلاس» از داورانِ ششمین دورۀ جایزه داستان سیمرغ دریافت کرد و داستانش در«معمولیِ معمولی»، مجموعۀ داستان­های منتخب این دوره از جایزه داستان سیمرغ در پاییز امسال توسط نشر داستان به چاپ رسید.

اوایل زمستان امسال نیز داستان «خاکستر» وی جزو برگزیدگانِ نهایی دومین دورۀ جایزه ملی داستان زنان انتخاب شد و قرار است اوایل سال آینده، این داستان نیز در مجموعۀ داستان­های برگزیده توسط انتشارات حکمت کلمه منتشر شود.

فاطمه داغستانی، داستان­نویسی را به طور جدی با حضور در جلسات «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» آغاز کرد. اولین داستانش در آذر ۱۳۹۹ با عنوان «به شرط شمشیر زورو» در مجلۀ داستان همشهری و دومین داستانش با عنوان «گل به خودی» در خرداد ۱۴۰۰ در همین مجله به چاپ رسید. همچنین داستانِ برگزیدۀ جایزۀ داستان سیمرغِ وی در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۲ در مجلۀ اطلاعات هفتگی به چاپ رسید. استاد علی­اصغر شیرزادی، داستان­نویس و مدرس مطرح داستان­نویسی دربارۀ داستانِ «شکوفه­های گیلاس» خانم داغستانی نوشته است: «نویسنده با بهره­گیری هنرمندانه از شگرد نمادگرایی، به گونه­ای کفایی بحران زیرپوستی و کتمان شده در توازی و تشابه انسان و گیاه را القا می­کند.»

فاطمه داغستانی، روزهای پُرکاری را پشت سر گذاشته است. همچنین در این روزها مشغول نگارش اولین کتابِ مستقل خود است؛ به همین مناسبت به گفتگو با او نشستیم و دربارۀ جهان داستانی او صحبت کردیم.

فکر نویسنده شدن نخستین ‌بار کی به ذهن­تان خطور کرد؟

قبل از آن‌که بتوانم بنویسم برای عروسکم داستان می‌گفتم. عروسکم میمونی با دست‌های دراز بود. دست‌هاش را دور کمرم گره می‌زدم و برایش قصه می‌گفتم. چیزی داشت که هنوز هم دنبالش هستم؛ موهبتی به اسم دو گوش شنوا. اما قصۀ مکتوب را از پنجم دبستان شروع کردم. یادم می‌آید هر تابستان دفتر صد برگی برمی‌داشتم. تا آخر تابستان پُرش می‌کردم. این کار تا سال‌ها ادامه داشت. کم‌کم به همه‌ی سال تسری پیدا کرد.

ريشه يک ايده چگونه از داستان­هایت درمی­‌آيد؟

حضرت مولانا می‌فرماید: «تشنگان گر آب جویند در جهان / آب جوید هم به عالم تشنگان»

اوایلی که تصمیم جدی برای نوشتن گرفتم دنبال ایده بودم. کم کم ایده‌ها خودشان سراغم می­آمدند. حتی هنگام انجام پیش‌پا افتاده‌ترین کارها، می‌بینم می‌شود ازش داستان درآورد. هنوز کودک درونم از کوچک‌ترین چیزها متعجب می‌شود. همین مکث‌ها برایم ایده است.

آیا برای نوشتن داستان صرفا حضور در کلاس‌های داستان‌نویسی کافی است؟ به نظر شما می ‌توان نوشتنِ داستان را ياد گرفت؟

حضرت سعدی موجز می‌فرمایند: «استعداد بی‌تربیت ‌دریغ است و تربیت نامستعد ضایع.»

خیلی‌ها شروع به نوشتن می‌کنند. می‌گویند استعداد دارم و نوشتن غریزی است. از قضا خوب هم می‌نویسند. اما بعد از چند داستان به اصطلاح قلم‌شان خشک می‌شود. انگار چشمۀ خروشان کلمات‌شان ته می‌کشد. ادامه‌دادن در مسیر نوشتن، اولا عشق می‌خواهد سپس مهارت. اتفاقا به نظرم کلاس‌های داستان‌نویسی باعث می‌شود خیلی‌ها نوشتن را رها کنند. چون مهندسی کردن داستان که عناصر را داشته باشد و جذاب هم باشد انرژی‌ و زمان بسیاری می‌طلبد. فقط باید سرت درد بکند برای نوشتن، که عقبگرد نکنی. گاهی نیمه‌ی شب از خواب می‌پرم. چیزی از درونم می‌جوشد. تا ننویسمش خواب را از من می‌گیرد.

به چه ژانر و کتا­ب­هایی علاقه­مند هستید؟ آخرین کتابی که خواندید؟

تقریبا هر کتابی که دستم بیاید می‌خوانم. متاسفانه یا خوشبختانه نمی‌توانم کتابی را تا نیمه خوانده رها کنم. حتی اگر به اصطلاح کتاب خوبی نباشد. انگار همه‌اش صدام می‌زند بیا و تمامم کن. من را بلاتکلیف نگذار.

آخرین کتابی که خواندم و به دوستانم پیشنهادش کردم کار عمیق بود. به تازگی رمان «جزیرۀ شاتر» نوشتۀ دنیس لیهان را خواندم. گوشت شد و به تنم چسبید. مجموعه داستان «عطر سنبل عطر کاج» از خانم فیروزه جزایری را همین چند وقت پیش خواندم. داستان‌های قابل تاملی دارد.

آیا برای فرزندان­تان کتاب می خوانید؟

وقتی سواد نداشتند بله؛ می‌خواندم. متاسفانه خیلی وقت است برای‌شان نخوانده‌ام. گه‌گداری گلستان سعدی را با دخترم می‌خوانیم. حالا بزرگ شده‌اند و تصمیم خرید کتاب با خودشان است.

به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل می­شود؟

شکر خدا اطراف من کتاب‌خوان زیاد است. اگر در کشور مشکل کتاب‌خوانی داشته باشیم،  فکر نمی‌کنم مشکل از سمت کتاب‌خوان‌ها باشد. نویسنده و مترجم باید متعهد باشد. لااقل من یک‌ نفر کارم را درست انجام دهم. به مخاطبم احترام بگذارم. به وقتی که صرف می‌کند. به هزینه‌ای که پرداخت می‌کند. کتاب خوب، مخاطب را جذب می‌کند.

کمی هم درباره‌ داستانِ «شکوفۀ گیلاس» حرف بزنیم. داستانی که شما را برگزیدۀ ششمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ معرفی کرد.

از آپارتمان به منزل ویلایی اثاث‌کشی کردیم. درخت‌های گیلاسی داشت که پُر شکوفه بودند اما دریغ از حتی یک دانه گیلاس. ریشه‌هاشان موزائیک‌ها را از جا درآورده بود. همین‌ها شد ایدۀ داستانم. تخیل و عناصر داستانی را به کار بردم. رابطۀ موازی دو درخت با دخترهای خانواده را ساختم و بقیۀ ماجرا.

درباره جایزه داستان سیمرغ صحبت کنید. آیا این جایزه ادبی می­تواند در مسیر شناخت و حمایت از نوقلمان و داستان­نویسان شهرستان نیشابور حرکت کند؟

اول از همه جا دارد از آقای مصطفی بیان تشکر کنم. تا حدودی شاهد زحمات‌شان هستم. برگزاری جایزۀ مستقل جسارت و کاردانی بالایی می‌خواهد. ایشان به همراه خانم زهره محقق بزرگوار جلسات منظم هفتگی داستان‌خوانی دارند. دور هم جمع می‌شویم و داستان می‌خوانیم.

 اما از جایزه داستان سیمرغ بگویم. حتما تاثیرگذار است. شور و شوق به‌راه می‌اندازد. هر جایزه که تمام می‌شود لااقل من و دوستانِ داستان‌نویسم چشم‌به‌راه دفعۀ بعدی هستیم.

آیا اثر جدیدی هم در دست چاپ دارید؟

دچار وسواس شده‌ام. مدت‌هاست مجموعۀ داستان­کوتاه حتی رمان را آماده کرده‌ام. کنارشان گذاشته‌ام. با خودم می‌گویم هنوز برای چاپ زود است. ان‌شاءالله از پس این وسواس بربیایم.

و سخن آخر؟

در داستان‌نویسی تجربۀ زیسته بسیار مهم است. یعنی چیزی را که با گوشت و پوست و استخوان درک کرده‌ام به رشتۀ تحریر دربیاورم. مخصوصا برای من که نوقلم هستم. همیشه این توصیه را آویزۀ گوشم دارم. اما بیشتر مواقع نوشتن چیزهایی را که تجربه کرده‌ام سخت است. بیشتر دلم می‌خواهد از چیزهایی بنویسم که امکان تجربه‌اش را ندارم. چندی پیش جمله‌ای خواندم که واقعا تکانم داد: «آن‌ها که می‌توانند، عمل می‌کنند. آن‌ها که نمی‌توانند درس می‌دهند. آن‌ها که تجربه دارند زندگی کردن را یاد می‌گیرند. آن‌ها که ندارندش می‌نویسند.»

در پایان قدردان همسر و فرزندانم هستم. حتما زندگی با کسی که بسیار می‌خواند تا بنویسد صبوری می‌طلبد.

مصطفی بیان، تنها نمایندۀ استان خراسان رضوی، شایسته تقدیر رشتۀ مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور شد.

عنوان خبر:

آفتاب صبح نیشابور، شایستۀ تقدیر دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه شد.

مصطفی بیان، تنها نمایندۀ استان خراسان رضوی، شایسته تقدیر رشتۀ مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور شد.

صبح روز پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ همزمان با بیستمین سالگرد تاسیس نهاد کتابخانه­های عمومی سراسر کشور، در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ، ساختمان ستاد مرکزی این نهاد در خیابان امام خمینی، کوچۀ پست تهران افتتاح شد. در این مراسم، برگزیدگانِ دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه که فراخوانِ آن در مهر ماه سال ۱۴۰۲ اعلام شده بود؛ در پنج بخشِ حوزۀ رسانه­های اجتماعی، حوزۀ تلویزیون و رادیو، حوزۀ خبرگزاری­ها و مطبوعات و بخش بین­الملل معرفی شدند.

مصطفی بیان، شایستۀ تقدیر در رشتۀ مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور (استان خراسان رضوی)، به عنوانِ تنها نمایندۀ استان خراسان رضوی معرفی شد.

مصطفی بیان، داستان‌نویس، دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور و روزنامه‌نگار ادبیِ نشریۀ «آفتاب صبح نیشابور»، تندیس، لوح تقدیر و کارت هدیه نقدیِ «دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه» را برای نگارش مقالۀ «وقتی کرگدن‌ها به نیشابور حمله کردند!» از محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دریافت کرد.

مقالۀ «وقتی کرگدن­ها به نیشابور حمله کردند!» نگاهی می­اندازد به کتاب «چنگیز خان» نوشتۀ جان مَن، با ترجمۀ رفیع رفیعی که نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این مقاله در شمارۀ ۸۵ (۳۰ شهریور ۱۴۰۰) آفتاب صبح نیشابور به چاپ رسید.

در بخشی از این مقاله می­خوانیم: «چنگیزخان، تولی­خان – پسر چهارمش – را مامور پاکسازی مناطق غربی، در آن سوی جیحون کرد. چنگیز به او سه ماه فرصت داد تا تکلیف سه شهر بزرگ، یعنی مرو، نیشابور و هرات را تعیین کند. نیشابور تسلیم نشد. در محاصرۀ این شهر، طغاجار، داماد چنگیز و سردار لشکر مغول توسط یکی از تیراندازان نیشابوری کشته شد. وقتی تولی­خان این خبر را شنید پس از فتح مرو به نیشابور آمد. مردم شهر و حتی حیوانات را قتل عام کرد و شهر به کلی ویران و زیر و رو شد.

چنگیز جنگ را ادامه نداد. بر اساس داستان­ها، جانوری افسانه­ای که یک شاخ داشت (کرگدن) در خواب با او دیدار و گفتگو کرد. این موجود به قدری بهت­انگیز و خوفناک بود که وقتی چوشایی حکیم، حرف­هایش را برای چنگیز ترجمه کرد – «به سرعت برگرد!» – خان مغول به سرعت برگشت و به سوی سرنوشت رهسپار شد.»

همچنین در ادامۀ این برنامه خبر از بهره برداری از اولین کتابخانۀ عمومیِ تمام الکترونیک در تهران از سوی وزیر فرهنگ داده شد و «کتابخانه آینده» آغاز به فعالیت کرد. وی در این مراسم توضیح داد: «یکی از کارهایی که امسال اعلام کرده بودیم تا نهاد کتابخانه‌های کشور دنبال کند، ایجاد کتابخانه آینده بود. کتابخانه آینده یعنی توجه به اقتضائات فناورانه جدید مانند هوش مصنوعی و سازکارهای جدید ارتباطاتی.»

نگاهی به آثار منتشر شدۀ ادبیات داستانی نیشابور در سال ۱۴۰۲

گزارش ادبی:

پُرکارترین سالِ ادبیات­داستانی نیشابور بزرگ

نگاهی به آثار منتشر شدۀ ادبیات داستانی نیشابور در سال ۱۴۰۲

مصطفی بیان / داستان نویس

سالی که پشت سر گذاشتیم، پُرکارترین سال ادبیات داستانی نیشابور بزرگ بوده است و این باعث شد نامِ نیشابور در صدر اخبار و خبرگزاری­های معتبر کشور در حوزۀ کتاب و ادبیات باشد.

مهم­ترین رویداد ادبی سال ۱۴۰۲، برگزاری ششمین دورۀ جایزۀ مستقل و مردمیِ «داستان سیمرغ» بود که آیین پایانی آن شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه با حضور داوران، برگزیدگان، داستان­نویسان و علاقه­مندان به ادبیات داستانی برگزار شد. در این دوره، حضور بانوان بسیار پُررنگ بوده است و بیشترین سهم جوایز از آنِ بانوان بود. همچنین در آیین پایانی ششمین جایزه داستان سیمرغ از مریم اسلامی، شاعر و نویسندۀ کودک و نوجوانِ همشهری تقدیر شد و ایشان نشانِ افتخار جایزه داستان سیمرغ را از دست جعفر توزنده­جانی، عباس کرخی و دکتر مهدی نوروز دریافت کردند.

حاصل این دوره از جایزه داستان سیمرغ، انتشار داستان­های منتخب بود که پاییز ۱۴۰۲ توسط نشر داستان با عنوان «معمولیِ معمولی» منتشر شد؛ همچنین ۵ داستان شایسته تقدیر از ۵ بانوی داستان­نویس نیشابوری به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور و با همکاری نشریه آفتاب صبح نیشابور در یک ویژه­نامه با عنوانِ «سیمرغ نامه» منتشر شد، که با استقبال خیلی خوب همشهریان روبرو گردید؛ و قرار بر این شد هر سال یک یا دو ضمیمۀ ادبیات داستانی با همین عنوان از آثار نوقلمان و داستان­نویسان جوان شهرمان منتشر شود. به امید خدا، دومین شمارۀ ضمیمۀ ادبیات داستانیِ «سمیرغ نامۀ ۲» همزمان با آغاز دهمین سالِ فعالیت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در اوایل تابستان ۱۴۰۳ منتشر خواهد شد.

انتشار ۱۰ کتاب داستانی

امسال برخلاف سالِ ۱۴۰۱ شاهد افزایش انتشار کتاب در بخش رمان و مجموعه­داستان از سوی نویسندگانِ با تجربه و حرفه­ای شهرمان بودیم.

انجمن داستان سیمرغ نیشابور، داستان­های منتخب ششمین جایزه داستان سیمرغ را با عنوان «معمولیِ معمولی» در پاییز ۱۴۰۲ به همت نشر داستان در ۱۰۸ صفحه و به قیمت ۹۵ هزار تومان منتشر کرد. در این مجموعه، داستان­هایی از ۵ بانوی برگزیده: دریا چوبین، معصومه دهنوی، سارا عیش­آبادی، فاطمه داغستانی و خاطره قیصری به چاپ رسیده است.

همچنین چاپ دومِ داستان­های منتخب پنجمین دورۀ جایزه داستان سیمرغ با عنوان «ده داستان برای سیمرغ» توسط نشر داستان، اواخر تابستان وارد بازار کتاب شد. این مجموعه شامل ۸ داستان است از راضیه مهدی زاده (تهران)، شقایق بشیرزاده (آلمان)، مریم عزیزخانی (تهران)، شیما محمدزاده (اسفراین)، معصومه قدردان (اسفراین)، سولماز اسعدی (سوئد)، حامد اناری و جواد دهنوخلجی (نیشابور) که در ۱۲۷ صفحه و به قیمت ۱۱۰ هزار تومان برای دومین بار تجدید چاپ شد.

هادی خورشاهیان، نویسنده و شاعر مطرح نیشابوری، امسال با انتشار ۳ کتاب، پُرکارترین نویسندۀ شهرمان بود. رمانِ دو جلدیِ «موریانه­ها نمی­خوابند» (برای گروه سنی بزرگسالان) در ۱۱۰۰ صفحه و به قیمت ۷۰۰ هزار تومان از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر کرد. در واقع این این کتابِ قطور، رمانی اجتماعی است؛ اجتماع زخم خورده که گاه در پی انتقام است. از خورشاهیان همچنین چاپ پنجم «دختری که نبود» و چاپ دوم «غارنشین­های بشقاب پرنده» برای گروه سنی نوجوانان از سوی نشر افق وارد بازار کتابفروشی­ها شده است؛ هادی خورشاهیان، متولد سال ۱۳۵۲، بزرگ شدۀ نیشابور و ساکن تهران است.

اوایل تابستان، کتاب پژوهشی با قلمِ دکتر فاطمه مجیدی با عنوانِ «مقامات ره حیرانی»، به چاپ رسید که گزیدۀ مثنوی­های عطار نیشابوری – الهی­نامه، اسرارنامه، منطق­الطیر و مصیبت­نامه – است. این کتاب تابستان امسال توسط نشر سخن در ۱۹۸ صفحه و با قیمت ۱۹۰ هزار تومان منتشر و وارد بازار کتاب سراسر کشور شده است.

در ابتدای سال ۱۴۰۲ شاهد انتشار رمانی با عنوان «ایکه» از مریم آمارلو بودیم. مریم آمارلو، متولد سال ۱۳۵۹ در نیشابور و هم­اکنون ساکن تهران است. سه رمان و یک مجموعه داستان در سال­های گذشته از او منتشر شده است. داستان­بلند «ایکه»، در فضای سورئال می­گذرد که توسط انتشارات مهر و دل و به قیمت ۹۰ هزار تومان منتشر شده است.

آخرین کتابی که در سال ۱۴۰۲ منتشر شد؛ «بَط کوچک و دریا»، برگرفته از داستان­های مثنوی مولوی به نویسندگی حمیدرضا صادقی است و توسط انتشارات سایه گستر برای گروه سنی بالای ۱۲ سال به قیمت ۶۰ هزار تومان به چاپ رسیده.

حمیدرضا صادقی، متولد سال ۱۳۴۰ و ساکن نیشابور است و «بَط کوچک و دریا» دومین کتابِ منتشر شدۀ او.

انتشار ۲ رمان در خارج از کشور

داستان بلند «گس» نوشتۀ سیما رحمتی در ۱۰۸ صفحه و به قیمت ۱۳۰ هزار تومان، توسط انتشارات انار کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، نقد اجتماعی است و به موضوع فقر و تن فروشی اشاره می­کند. همچنین نشر مهری لندن، پنجمین رمان مرتضی فخری را در مرداد ماه منتشر کرد. رمانِ «مست مرگی»، داستانی سیاسی، تاریخی و اسطوره­ای است که در نیشابور رخ می­دهد. مرتضی فخری متولد سال ۱۳۵۱ در نیشابور است. علاوه بر برگزاری جایزه داستان سیمرغ و انتشار ۱۰ کتاب، شاهد موفقیت برخی از داستان­نویسان جوان شهرمان بودیم که داستان­هایشان در برخی از جوایز معتبر ادبی کشور مقام کسب کرده است که مهم­ترین آن، داستان «خاکستر» نوشتۀ فاطمه داغستانی است که جزو برگزیدگانِ نهایی دومین دورۀ جایزه ملی داستان زنان انتخاب شد و قرار است اوایل سال آینده، این داستان نیز در مجموعۀ داستان­های برگزیده توسط انتشارات حکمت کلمه منتشر شود. فاطمه داغستانی، متولد مهر ماهِ سالِ ۱۳۶۵ و کارشناس­ارشد شیمی آلی است.

بهترین رمانِ سال ۱۴۰۲ به انتخابِ مصطفی بیان

طبق رسمِ سال‌های گذشته، آخر سال، بهترین مجموعه‌داستان و رمانِ ایرانی یا خارجی که خواندم را به دوستانم معرفی می‌کنم.

به اعتقاد من، حوادث کرونا و پس از آن و حادثهٔ تلخ مهسا امینی بر کیفیتِ ادبیا‌ت‌داستانی کشورم تاثیر بسیاری گذاشته به طوری که امسال آثار مطلوب و دلچسبی نخواندم. حتی کتاب‌های برگزیدهٔ نهایی جایزهٔ ادبی #مهرگان در دو بخش رمان و مجموعه‌داستان _ به باور من_ آثار آنچنان شاهکاری نبودند که جایزهٔ معتبر مهرگان به آنها تعلق بگیرد و ای کاش دبیرخانهٔ این جایزه، این دوره برگزیدهٔ نهایی نمی‌داشت.

بگذریم و از بحث دور نشویم. امسال، از بینِ ده‌ها کتابی که به لطف خدا فرصت شد آنها را بخوانم و در مورد تک و توکی از آنها بنویسم، یک رمان ایرانی خوب معرفی می‌کنم به عنوانِ بهترین رمانی که در سال ۱۴٠۲ خوانده‌ام.

در مورد این رمان، یادداشتی با عنوانِ «سبک پردازی مدرن در رمان میحانه، میحانه نوشتۀ #محبوبه_حاجیان_نژاد » نوشتم که در روزنامه آرمان ملی، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴٠۲ به چاپ رسید.

بله! رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیان‌نژاد را به عنوان بهترین کتابِ داستانی ۱۴٠۲ برگزیدم؛ زیرا علاوه بر نثر داستانی قوی و پُرکشش، ما یک رمانِ مدرن جذاب ایرانی می‌خوانیم.

قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه می­‌کند. زمان­ در داستان عقب و جلو می­‌رود. گذشته و حال. زمان می­‌چرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود می­‌کنیم. آدم­‌های این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمی­‌کنند.   

رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیق­‌های فراوان با توصیف­‌های نفس‌گیر از فضای جنگ و خشونت.

 مصطفی بیان چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴٠۲

پُرفروش ترین کتاب های داستانیِ نیشابور در سال ۱۴۰۲

کتاب «مقامات رَه حیرانی» اثر دکتر فاطمه مجیدی توسط نشر سخن منتشر شده است. این کتاب گزیدهٔ مثنوی‌های عطار نیشابوری  _ الهی‌نامه، اسرارنامه، منطق‌الطیر و مصیبت‌نامه _ است.

 یکی از ویژگی‌های خاص عطار، توجه وی به حکایت و قصه است. عطار در کل آثار منظوم و منثور خود، حدود ۲٠٠٠ حکایت آورده.

 عطار بی‌تردید بزرگ‌ترین سازندهٔ قصه‌های منظوم عرفانی در ادب فارسی است.

 مطالعهٔ این کتاب فرصت خیلی خوبی است برای علاقه‌مندان به آثار عطار که گزیدهٔ چهار مثنوی عطار را با گزینش و توضیح روان خانم دکتر فاطمه مجیدی مطالعه کنند. 

 مقامات ره حیرانی / دکتر فاطمه مجیدی / نشر سخن / ۲٠٠ صفحه / ۱۹٠ هزار تومان / چاپ اول، سال ۱۴٠۲

 مجموعه‌داستانِ «معمولیِ معمولی» شامل داستان‌های منتخب ششمین دورهٔ جایزه داستان سیمرغ است. همچنین در این مجموعه چهار داستان از چهار بانوی نویسندهٔ جوان نیشابوری : معصومه دهنوی، سارا عیش‌آبادی، خاطره قیصری و فاطمه داغستانی به چاپ رسیده است. 

 معمولیِ معمولی / گردآوری مصطفی بیان / نشر داستان / ۱٠۸ صفحه / ۹۵ هزار تومان / چاپ اول، پاییز ۱۴٠۲

مصطفی بیان، تنها نمایندۀ برگزیدۀ استان خراسان رضوی در دومین جشنوارۀ ملی کتابخوان و رسانه

همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتاب‌خوان و رسانه با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتاب‌خوان و رسانه در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند.

اسامی برگزیدگان در بخش‌های رسانه‌های اجتماعی، تلویزیون و رادیو، خبرگزاری‌ها و مطبوعات و بین الملل در ادامه آمده است: 

حوزه خبرگزاری‌ها و مطبوعات

مصطفی بیان، شایسته تقدیر رشته مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور (استان خراسان رضوی)/ تنها نمایندهٔ استان خراسان رضوی

مصطفی بیان، داستان‌نویس و روزنامه‌نگار ادبیِ نشریهٔ «آفتاب صبح نیشابور»، تندیس، لوح تقدیر و کارت هدیه نقدیِ «دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه» برای نگارش مقالهٔ «وقتی کرگدن‌ها به نیشابور حمله کردند!» از دست محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دریافت کرد.

 آیین اختتامیه دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه به همت نهاد کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴٠۲ همزمان با بیستمین سالگرد تاسیس این نهاد برگزار شد.

نشست «شب گابریل گارسیا مارکز» در نیشابور

گزارش تصویری از نشست «شب گابریل گارسیا مارکز» همزمان با سالروز تولدش در نیشابور

 نشست فوق با همکاری انجمن کتاب سیمرغ و انجمن داستان سیمرغ 
نیشابور سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴٠۲ برگزار شد.

 در این نشست ادبی، پنج اثر معروف این نویسنده: صد سال تنهایی، عشق سال­‌های وبا، پاییز پدر سالار، گزارش یک آدم ربایی و زنده­‌ام که روایت کنم نقد و بررسی شد.

 در این نشست ادبی، مصطفی بیان، داستان­‌نویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور ضمن معرفی مارکز به نقد و بررسی سه رمانِ مشهور او: صد سال تنهایی، عشق سال­‌های وبا و پاییز پدر سالار پرداخت و در ادامه فاطمه داغستانی، داستان­‌نویس، دو کتابِ گزارش یک آدم ربایی و زنده­‌ام که روایت کنم، نقد و بررسی کرد. 

نگاهی به داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» نوشتۀ رضا قاسمی

به پشنهاد حسین شریفی، دوست منتقدم، داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» را خریدم و در دو روز آن را خواندم. کتابی که در مدتِ ۲۲ سال، نوزده بار تجدید چاپ شده و در همان سال اول انتشارش، دو جایزه مهم، جایزه بنیاد گلشیری و جایزه منتقدین مطبوعات را از آن خود کرد.

داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها» شامل ۵ فصل است و در ۲۰۷ صفحه توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.

داستان در یک آپارتمان در کشور فرانسه روایت می­شود که ساکنانِ آن آپارتمان از تبعیدیان و مهاجرانِ به آن کشور (فرانسه) هستند. نویسنده زندگی هر کدام از ساکنانِ این آپارتمان، دردها و عادت­های شخصیتی­شان را به تصویر می­کشد.

درونمایه داستان «مهاجرت» است؛ روایت زندگی مهاجرانِ اغلب ایرانی ساکن در اتاق‌های زیرشیروانی آپارتمانی که همگی آنها، افسردگی، پوچی و تنهایی را تجربه می‌کنند.

«خواب نبودم؛ این را مطمئنم. چون کاردی را که در پشتم فرو رفته بود حس می­کردم. بوی زُهمِ خونِ خشکیده­ای را هم، که تمام تنم را پوشانده بود، حس می­کردم. پس این نورِ کجتاب از کجا می­آمد؟» (صفحه ۱۱ کتاب)

راوی داستان، یدالله در اتاقی در طبقه ششم پانسيونی اجاره­ای زندگی می­کند. یدالله، بارها در روایات خود مرز بین واقعیت و خیال را در هم می‌آمیزد و به سبب بیماری‌های روانی که دارد شکل جدیدی از روایت را رقم می‌زند که به خوبی بیا‌نگر شخصیت آشفته‌ و پارانویای (بدگمانی) اوست. بیماری‌هایی که خود یدالله در رمان بارها اذعان می‌کند به آن‌ها مبتلاست به شکلی دیگر در واقع اشاره­هایی به بحران‌های هویتی، شخصیتی و اجتماعی او هستند. (صفحه ۴۵ و ۴۷ کتاب).

«خود ویرانگری»، «بدون تصویر بودن در آینه» و «وقفه‌های زمانی» بیماری‌هایی است که یدالله به آن‌ها مبتلاست. او هنگامی که در مقابل آینه قرار می‌گیرد تصویر خود را در آینه نمی‌بیند، این‌گونه تصور می‌رود که یدالله به سبب بحرانی که در چهارده سالگی برایش اتفاق افتاده، در سایه‌اش مسخ شده است و نمی‌تواند تصویر خود را در آینه ببیند و در برابر آینه به شخصیتی نامرئی بدل شده. هر شیئی بی‌جانی در آینه قابل رویت است جز او. (صفحه ۵۸ و ۶۲ کتاب)

«تایید می­کنید که این یادداشت­ها مربوط به کتابی است که با نامِ «همنواییِ شبانۀ ارکسترِ چوبها» که شما با امضایی دروغین منتشر کرده­اید؟» (صفحه ۳۵ کتاب)

فاوست مورنائو و مرد سرخ پوست پشت ميز محاكمه از او بازخواست می­كنند، و راوی بايد دربرابر اعمالی كه از او سرزده، پاسخگو باشد. در نتيجه او برای مخالفت در برابر خود مجازات می­شود.

«هر آدمی کم و بیش رازهای کوچکی دارد که با خود به گور خواهد برد. رازهایی هم هست که می­کوشیم تا آنجا که ممکن است از چشم دیگران پنهان بماند. مثل آدمِ شش­انگشتی که دائم انگشتِ ششمش را پنهان می­کند.» (صفحه ۶۲ کتاب)

راوی داستان، همیشه دچار نومیدی مطلق می­شد و هر بار که دچار نومیدیِ مطلق می­شد این آینه بود که نجاتش می­داد. کافی بود راوی داستان در زنده بودنِ خود شک کند؛ آن وقت می­رفت جلوی آینه و به خودش می­گفت: می­بینی؟ تصویرت را نشان نمی­دهد. پس هنوز به شیئی بیجان تبدیل نشده­ای!

عنصر محوری و مرکزی در این داستان، شخصیت است. یکی از تکنیک­های این داستان، القای سرگشتگی و پریشان­حالی شخصیت­های داستان است. اکثر شخصیت­های این داستان از تنهابودگی و انزوای عاطفی رنج می­برند و تشنۀ حرف زدن هستند؛ که در نهایت این شخصیت­ها، «سوژه» را می­سازند. در کل، داستان « همنوایی شبانه ارکستر چوب­ها»، داستانِ همه­خوان نیست. اگر علاقه­مند به داستان­های سورئال و پست مدرن هستید؛ پیشنهاد می­کنم این داستان را بخوانید.

مصطفی بیان / یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲

یادداشتی برای رمان تبر نوشتۀ دانلد ادوین وست لیک

تا به حال داستان یا کتابی از دانلد ادوین وست‌لیک نخوانده بودم. دانلد ادوین وست لیک نویسندهٔ پُرکار امریکایی است که بیش از صد رمان منتشر کرد و در سال ۲٠٠۸ در سنِ ۷۵ سالگی درگذشت.
رمان «تبر» نسبتا قطور و دارای ۳۲۵ صفحه است که سال ۱۳۹۷ با ترجمهٔ محمد حیاتی توسط نشر نیلوفر منتشر شد.

داستان دربارهٔ مردی پنجاه ساله به نام برک دوور است که نزدیک به دو سال است از کار بیکار شده و خودش هم هیچ تقصیری ندارد. او صرفا به دلیل مشکلات اقتصادی و رکود اقتصادی جامعهٔ امریکا تعدیل شده است. این دورهٔ بیکاری تاثیر بدی بر او می‌گذارد و باعث می‌شود کارهایی انجام دهد که هیچ وقت فکر نمی‌کرد از او سر بزند. او با ارسال آگهی قلابی برای روزنامه‌ها و مجله‌های تجاری، رزومهٔ خیلی از آدم‌های بیکار دیگر را، در زمینهٔ تخصصی خودش پیدا می‌کرد و بعد تصمیم می‌گرفت آنهایی که صلاحیت‌شان از او بیشتر است به قتل برساند!

چرا این کار را می‌کرد؛ زیرا: «من آن شغل را می‌خواستم، می‌خواستم دوباره بروم سرِ کار، و همین میل باعث شد مرتکب کارهای احمقانه شوم.»(از متن کتاب)

زاویه دید داستان اول شخص است و داستان از زبانِ شخصیت اصلی داستان بازگو می‌شود. قهرمان داستان، برخلاف بسیاری از شخصیت‌های منفی داستان‌های جنایی و رازآلود، فردی خشن و سنگ‌دل نیست. او واقعا از ارتکاب این جنایت‌ها شرمنده است و باورش نمی‌شود این قتل‌ها از او سر زده باشد. دلش خیلی به حال مقتول‌ها و همچنین خانواده‌هایشان می‌سوزد و از خودش متنفر می‌شود و در طول داستان بارها به جنایت‌های خود اعتراف می‌کند و می‌گوید: «می‌ترسیدم صلاحیت‌شان از من بیشتر باشد و آنها استخدام شوند در حالی که من آن شغل را می‌خواستم، می‌خواستم دوباره سرِ کارم برگردم.» و یا در جای دیگر اعتراف می‌کند: «من آدمی مسلح و خطرناک را توی خودم پناه دادم، آدمکشی بی‌رحم، یک هیولا، و این مرد درون من است.»(از متن کتاب)

داستانِ «تبر» یک داستان شخصیت‌محور است. داستانی که راوی با خودش کلنجار می‌رود. انسانی مختار که گرفتار جبر زمانه شده است و جبر بر انسانِ شکست خورده و سرگردانِ جامعهٔ امریکایی قرن بیستم غالب شده است. انسانی که می‌گوید این حق من است و حق کسی دیگر نیست. نباید بهتر از من وجود داشته باشد؛ و این‌جاست که انسانِ متکبر و خودخواه قرن بیستم امریکایی معرفی می‌شود.

داستان شروع و تعلیق خیلی خوبی دارد اما در نیمهٔ دوم رمان، از سرعت و کشش داستان کاسته و داستان کمی خسته‌کننده می‌شود و خواننده منتظر حادثهٔ بعدی است؛ در حالی که در داستان‌های جنایی، رازآلود و معمایی روند داستان معمولا به این شکل نیست. خواننده شاهد علت‌معلول‌های گسترده و پشت‌سر هم است؛ که ما این مهم را در داستانِ تبر شاهد نیستیم.

نکتهٔ دوم، منطق داستانی است. این که چرا قهرمان داستان فقط روی کار قبلی‌اش پافشاری می‌کند؟! آیا حرفه و هنر دیگری بلد نیست و چرا از همسرش کمک نمی‌گیرد؟! سوالاتی در ذهنِ خواننده می‌آید که پاسخی در پایان داستان دریافت نمی‌کند.

در کل، رمان «تبر» را زیاد نپسندیدم و حسرت می‌خورم چنین سوژهٔ جذاب و تعلیق داستانی بیهوده هدر رفت!!

مصطفی بیان / یکشنبه اول بهمن ۱۴۰۲