«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.
با نگاهی به حکایتِ زنِ پارسا در الهینامۀ عطار نیشابور
متن کامل مقاله را دانلود کنید:
«مرحومه»، نماد یک زنِ ایرانیِ پارسا و خردمند.
با نگاهی به حکایتِ زنِ پارسا در الهینامۀ عطار نیشابور
متن کامل مقاله را دانلود کنید:
فاطمه داغستانی، برندۀ جایزه داستان سیمرغ و جایزه داستان زنان ۱۴۰۲ دربارۀ نوشتن میگوید:
در داستاننویسی تجربۀ زیسته بسیار مهم است.
مصطفی بیان / داستاننویس
چاپ شده در نشریه آفتاب صبح نیشابور / شماره ۱۱۷
فاطمه داغستانی، متولد مهر ماهِ سالِ ۱۳۶۵ ، کارشناسارشد شیمی آلی از دانشگاه حکیم سبزواری و مادر سه فرزند است. سال ۱۴۰۲ را میتوانیم، سالِ موفقیتهای این بانوی جوان همشهری بمانیم؛ زیرا امسال، وی در عرصۀ داستاننویسی بسیار پُرکار بوده است. نخستین بار، اردیبهشت ماه امسال، اولین جایزۀ داستانِ سیمرغش را برای نگارش داستانِ «شکوفههای گیلاس» از داورانِ ششمین دورۀ جایزه داستان سیمرغ دریافت کرد و داستانش در«معمولیِ معمولی»، مجموعۀ داستانهای منتخب این دوره از جایزه داستان سیمرغ در پاییز امسال توسط نشر داستان به چاپ رسید.
اوایل زمستان امسال نیز داستان «خاکستر» وی جزو برگزیدگانِ نهایی دومین دورۀ جایزه ملی داستان زنان انتخاب شد و قرار است اوایل سال آینده، این داستان نیز در مجموعۀ داستانهای برگزیده توسط انتشارات حکمت کلمه منتشر شود.
فاطمه داغستانی، داستاننویسی را به طور جدی با حضور در جلسات «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» آغاز کرد. اولین داستانش در آذر ۱۳۹۹ با عنوان «به شرط شمشیر زورو» در مجلۀ داستان همشهری و دومین داستانش با عنوان «گل به خودی» در خرداد ۱۴۰۰ در همین مجله به چاپ رسید. همچنین داستانِ برگزیدۀ جایزۀ داستان سیمرغِ وی در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۲ در مجلۀ اطلاعات هفتگی به چاپ رسید. استاد علیاصغر شیرزادی، داستاننویس و مدرس مطرح داستاننویسی دربارۀ داستانِ «شکوفههای گیلاس» خانم داغستانی نوشته است: «نویسنده با بهرهگیری هنرمندانه از شگرد نمادگرایی، به گونهای کفایی بحران زیرپوستی و کتمان شده در توازی و تشابه انسان و گیاه را القا میکند.»
فاطمه داغستانی، روزهای پُرکاری را پشت سر گذاشته است. همچنین در این روزها مشغول نگارش اولین کتابِ مستقل خود است؛ به همین مناسبت به گفتگو با او نشستیم و دربارۀ جهان داستانی او صحبت کردیم.
فکر نویسنده شدن نخستین بار کی به ذهنتان خطور کرد؟
قبل از آنکه بتوانم بنویسم برای عروسکم داستان میگفتم. عروسکم میمونی با دستهای دراز بود. دستهاش را دور کمرم گره میزدم و برایش قصه میگفتم. چیزی داشت که هنوز هم دنبالش هستم؛ موهبتی به اسم دو گوش شنوا. اما قصۀ مکتوب را از پنجم دبستان شروع کردم. یادم میآید هر تابستان دفتر صد برگی برمیداشتم. تا آخر تابستان پُرش میکردم. این کار تا سالها ادامه داشت. کمکم به همهی سال تسری پیدا کرد.
ريشه يک ايده چگونه از داستانهایت درمیآيد؟
حضرت مولانا میفرماید: «تشنگان گر آب جویند در جهان / آب جوید هم به عالم تشنگان»
اوایلی که تصمیم جدی برای نوشتن گرفتم دنبال ایده بودم. کم کم ایدهها خودشان سراغم میآمدند. حتی هنگام انجام پیشپا افتادهترین کارها، میبینم میشود ازش داستان درآورد. هنوز کودک درونم از کوچکترین چیزها متعجب میشود. همین مکثها برایم ایده است.
آیا برای نوشتن داستان صرفا حضور در کلاسهای داستاننویسی کافی است؟ به نظر شما می توان نوشتنِ داستان را ياد گرفت؟
حضرت سعدی موجز میفرمایند: «استعداد بیتربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع.»
خیلیها شروع به نوشتن میکنند. میگویند استعداد دارم و نوشتن غریزی است. از قضا خوب هم مینویسند. اما بعد از چند داستان به اصطلاح قلمشان خشک میشود. انگار چشمۀ خروشان کلماتشان ته میکشد. ادامهدادن در مسیر نوشتن، اولا عشق میخواهد سپس مهارت. اتفاقا به نظرم کلاسهای داستاننویسی باعث میشود خیلیها نوشتن را رها کنند. چون مهندسی کردن داستان که عناصر را داشته باشد و جذاب هم باشد انرژی و زمان بسیاری میطلبد. فقط باید سرت درد بکند برای نوشتن، که عقبگرد نکنی. گاهی نیمهی شب از خواب میپرم. چیزی از درونم میجوشد. تا ننویسمش خواب را از من میگیرد.
به چه ژانر و کتابهایی علاقهمند هستید؟ آخرین کتابی که خواندید؟
تقریبا هر کتابی که دستم بیاید میخوانم. متاسفانه یا خوشبختانه نمیتوانم کتابی را تا نیمه خوانده رها کنم. حتی اگر به اصطلاح کتاب خوبی نباشد. انگار همهاش صدام میزند بیا و تمامم کن. من را بلاتکلیف نگذار.
آخرین کتابی که خواندم و به دوستانم پیشنهادش کردم کار عمیق بود. به تازگی رمان «جزیرۀ شاتر» نوشتۀ دنیس لیهان را خواندم. گوشت شد و به تنم چسبید. مجموعه داستان «عطر سنبل عطر کاج» از خانم فیروزه جزایری را همین چند وقت پیش خواندم. داستانهای قابل تاملی دارد.
آیا برای فرزندانتان کتاب می خوانید؟
وقتی سواد نداشتند بله؛ میخواندم. متاسفانه خیلی وقت است برایشان نخواندهام. گهگداری گلستان سعدی را با دخترم میخوانیم. حالا بزرگ شدهاند و تصمیم خرید کتاب با خودشان است.
به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل میشود؟
شکر خدا اطراف من کتابخوان زیاد است. اگر در کشور مشکل کتابخوانی داشته باشیم، فکر نمیکنم مشکل از سمت کتابخوانها باشد. نویسنده و مترجم باید متعهد باشد. لااقل من یک نفر کارم را درست انجام دهم. به مخاطبم احترام بگذارم. به وقتی که صرف میکند. به هزینهای که پرداخت میکند. کتاب خوب، مخاطب را جذب میکند.
کمی هم درباره داستانِ «شکوفۀ گیلاس» حرف بزنیم. داستانی که شما را برگزیدۀ ششمین جایزه داستان کوتاه سیمرغ معرفی کرد.
از آپارتمان به منزل ویلایی اثاثکشی کردیم. درختهای گیلاسی داشت که پُر شکوفه بودند اما دریغ از حتی یک دانه گیلاس. ریشههاشان موزائیکها را از جا درآورده بود. همینها شد ایدۀ داستانم. تخیل و عناصر داستانی را به کار بردم. رابطۀ موازی دو درخت با دخترهای خانواده را ساختم و بقیۀ ماجرا.
درباره جایزه داستان سیمرغ صحبت کنید. آیا این جایزه ادبی میتواند در مسیر شناخت و حمایت از نوقلمان و داستاننویسان شهرستان نیشابور حرکت کند؟
اول از همه جا دارد از آقای مصطفی بیان تشکر کنم. تا حدودی شاهد زحماتشان هستم. برگزاری جایزۀ مستقل جسارت و کاردانی بالایی میخواهد. ایشان به همراه خانم زهره محقق بزرگوار جلسات منظم هفتگی داستانخوانی دارند. دور هم جمع میشویم و داستان میخوانیم.
اما از جایزه داستان سیمرغ بگویم. حتما تاثیرگذار است. شور و شوق بهراه میاندازد. هر جایزه که تمام میشود لااقل من و دوستانِ داستاننویسم چشمبهراه دفعۀ بعدی هستیم.
آیا اثر جدیدی هم در دست چاپ دارید؟
دچار وسواس شدهام. مدتهاست مجموعۀ داستانکوتاه حتی رمان را آماده کردهام. کنارشان گذاشتهام. با خودم میگویم هنوز برای چاپ زود است. انشاءالله از پس این وسواس بربیایم.
و سخن آخر؟
در داستاننویسی تجربۀ زیسته بسیار مهم است. یعنی چیزی را که با گوشت و پوست و استخوان درک کردهام به رشتۀ تحریر دربیاورم. مخصوصا برای من که نوقلم هستم. همیشه این توصیه را آویزۀ گوشم دارم. اما بیشتر مواقع نوشتن چیزهایی را که تجربه کردهام سخت است. بیشتر دلم میخواهد از چیزهایی بنویسم که امکان تجربهاش را ندارم. چندی پیش جملهای خواندم که واقعا تکانم داد: «آنها که میتوانند، عمل میکنند. آنها که نمیتوانند درس میدهند. آنها که تجربه دارند زندگی کردن را یاد میگیرند. آنها که ندارندش مینویسند.»
در پایان قدردان همسر و فرزندانم هستم. حتما زندگی با کسی که بسیار میخواند تا بنویسد صبوری میطلبد.
عنوان خبر:
آفتاب صبح نیشابور، شایستۀ تقدیر دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه شد.
مصطفی بیان، تنها نمایندۀ استان خراسان رضوی، شایسته تقدیر رشتۀ مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور شد.
صبح روز پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ همزمان با بیستمین سالگرد تاسیس نهاد کتابخانههای عمومی سراسر کشور، در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ، ساختمان ستاد مرکزی این نهاد در خیابان امام خمینی، کوچۀ پست تهران افتتاح شد. در این مراسم، برگزیدگانِ دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه که فراخوانِ آن در مهر ماه سال ۱۴۰۲ اعلام شده بود؛ در پنج بخشِ حوزۀ رسانههای اجتماعی، حوزۀ تلویزیون و رادیو، حوزۀ خبرگزاریها و مطبوعات و بخش بینالملل معرفی شدند.
مصطفی بیان، شایستۀ تقدیر در رشتۀ مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور (استان خراسان رضوی)، به عنوانِ تنها نمایندۀ استان خراسان رضوی معرفی شد.
مصطفی بیان، داستاننویس، دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور و روزنامهنگار ادبیِ نشریۀ «آفتاب صبح نیشابور»، تندیس، لوح تقدیر و کارت هدیه نقدیِ «دومین جشنوارۀ کتابخوان و رسانه» را برای نگارش مقالۀ «وقتی کرگدنها به نیشابور حمله کردند!» از محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دریافت کرد.
مقالۀ «وقتی کرگدنها به نیشابور حمله کردند!» نگاهی میاندازد به کتاب «چنگیز خان» نوشتۀ جان مَن، با ترجمۀ رفیع رفیعی که نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این مقاله در شمارۀ ۸۵ (۳۰ شهریور ۱۴۰۰) آفتاب صبح نیشابور به چاپ رسید.
در بخشی از این مقاله میخوانیم: «چنگیزخان، تولیخان – پسر چهارمش – را مامور پاکسازی مناطق غربی، در آن سوی جیحون کرد. چنگیز به او سه ماه فرصت داد تا تکلیف سه شهر بزرگ، یعنی مرو، نیشابور و هرات را تعیین کند. نیشابور تسلیم نشد. در محاصرۀ این شهر، طغاجار، داماد چنگیز و سردار لشکر مغول توسط یکی از تیراندازان نیشابوری کشته شد. وقتی تولیخان این خبر را شنید پس از فتح مرو به نیشابور آمد. مردم شهر و حتی حیوانات را قتل عام کرد و شهر به کلی ویران و زیر و رو شد.
چنگیز جنگ را ادامه نداد. بر اساس داستانها، جانوری افسانهای که یک شاخ داشت (کرگدن) در خواب با او دیدار و گفتگو کرد. این موجود به قدری بهتانگیز و خوفناک بود که وقتی چوشایی حکیم، حرفهایش را برای چنگیز ترجمه کرد – «به سرعت برگرد!» – خان مغول به سرعت برگشت و به سوی سرنوشت رهسپار شد.»
همچنین در ادامۀ این برنامه خبر از بهره برداری از اولین کتابخانۀ عمومیِ تمام الکترونیک در تهران از سوی وزیر فرهنگ داده شد و «کتابخانه آینده» آغاز به فعالیت کرد. وی در این مراسم توضیح داد: «یکی از کارهایی که امسال اعلام کرده بودیم تا نهاد کتابخانههای کشور دنبال کند، ایجاد کتابخانه آینده بود. کتابخانه آینده یعنی توجه به اقتضائات فناورانه جدید مانند هوش مصنوعی و سازکارهای جدید ارتباطاتی.»
گزارش ادبی:
پُرکارترین سالِ ادبیاتداستانی نیشابور بزرگ
نگاهی به آثار منتشر شدۀ ادبیات داستانی نیشابور در سال ۱۴۰۲
مصطفی بیان / داستان نویس
سالی که پشت سر گذاشتیم، پُرکارترین سال ادبیات داستانی نیشابور بزرگ بوده است و این باعث شد نامِ نیشابور در صدر اخبار و خبرگزاریهای معتبر کشور در حوزۀ کتاب و ادبیات باشد.
مهمترین رویداد ادبی سال ۱۴۰۲، برگزاری ششمین دورۀ جایزۀ مستقل و مردمیِ «داستان سیمرغ» بود که آیین پایانی آن شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه با حضور داوران، برگزیدگان، داستاننویسان و علاقهمندان به ادبیات داستانی برگزار شد. در این دوره، حضور بانوان بسیار پُررنگ بوده است و بیشترین سهم جوایز از آنِ بانوان بود. همچنین در آیین پایانی ششمین جایزه داستان سیمرغ از مریم اسلامی، شاعر و نویسندۀ کودک و نوجوانِ همشهری تقدیر شد و ایشان نشانِ افتخار جایزه داستان سیمرغ را از دست جعفر توزندهجانی، عباس کرخی و دکتر مهدی نوروز دریافت کردند.
حاصل این دوره از جایزه داستان سیمرغ، انتشار داستانهای منتخب بود که پاییز ۱۴۰۲ توسط نشر داستان با عنوان «معمولیِ معمولی» منتشر شد؛ همچنین ۵ داستان شایسته تقدیر از ۵ بانوی داستاننویس نیشابوری به همت انجمن داستان سیمرغ نیشابور و با همکاری نشریه آفتاب صبح نیشابور در یک ویژهنامه با عنوانِ «سیمرغ نامه» منتشر شد، که با استقبال خیلی خوب همشهریان روبرو گردید؛ و قرار بر این شد هر سال یک یا دو ضمیمۀ ادبیات داستانی با همین عنوان از آثار نوقلمان و داستاننویسان جوان شهرمان منتشر شود. به امید خدا، دومین شمارۀ ضمیمۀ ادبیات داستانیِ «سمیرغ نامۀ ۲» همزمان با آغاز دهمین سالِ فعالیت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در اوایل تابستان ۱۴۰۳ منتشر خواهد شد.
انتشار ۱۰ کتاب داستانی
امسال برخلاف سالِ ۱۴۰۱ شاهد افزایش انتشار کتاب در بخش رمان و مجموعهداستان از سوی نویسندگانِ با تجربه و حرفهای شهرمان بودیم.
انجمن داستان سیمرغ نیشابور، داستانهای منتخب ششمین جایزه داستان سیمرغ را با عنوان «معمولیِ معمولی» در پاییز ۱۴۰۲ به همت نشر داستان در ۱۰۸ صفحه و به قیمت ۹۵ هزار تومان منتشر کرد. در این مجموعه، داستانهایی از ۵ بانوی برگزیده: دریا چوبین، معصومه دهنوی، سارا عیشآبادی، فاطمه داغستانی و خاطره قیصری به چاپ رسیده است.
همچنین چاپ دومِ داستانهای منتخب پنجمین دورۀ جایزه داستان سیمرغ با عنوان «ده داستان برای سیمرغ» توسط نشر داستان، اواخر تابستان وارد بازار کتاب شد. این مجموعه شامل ۸ داستان است از راضیه مهدی زاده (تهران)، شقایق بشیرزاده (آلمان)، مریم عزیزخانی (تهران)، شیما محمدزاده (اسفراین)، معصومه قدردان (اسفراین)، سولماز اسعدی (سوئد)، حامد اناری و جواد دهنوخلجی (نیشابور) که در ۱۲۷ صفحه و به قیمت ۱۱۰ هزار تومان برای دومین بار تجدید چاپ شد.
هادی خورشاهیان، نویسنده و شاعر مطرح نیشابوری، امسال با انتشار ۳ کتاب، پُرکارترین نویسندۀ شهرمان بود. رمانِ دو جلدیِ «موریانهها نمیخوابند» (برای گروه سنی بزرگسالان) در ۱۱۰۰ صفحه و به قیمت ۷۰۰ هزار تومان از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر کرد. در واقع این این کتابِ قطور، رمانی اجتماعی است؛ اجتماع زخم خورده که گاه در پی انتقام است. از خورشاهیان همچنین چاپ پنجم «دختری که نبود» و چاپ دوم «غارنشینهای بشقاب پرنده» برای گروه سنی نوجوانان از سوی نشر افق وارد بازار کتابفروشیها شده است؛ هادی خورشاهیان، متولد سال ۱۳۵۲، بزرگ شدۀ نیشابور و ساکن تهران است.
اوایل تابستان، کتاب پژوهشی با قلمِ دکتر فاطمه مجیدی با عنوانِ «مقامات ره حیرانی»، به چاپ رسید که گزیدۀ مثنویهای عطار نیشابوری – الهینامه، اسرارنامه، منطقالطیر و مصیبتنامه – است. این کتاب تابستان امسال توسط نشر سخن در ۱۹۸ صفحه و با قیمت ۱۹۰ هزار تومان منتشر و وارد بازار کتاب سراسر کشور شده است.
در ابتدای سال ۱۴۰۲ شاهد انتشار رمانی با عنوان «ایکه» از مریم آمارلو بودیم. مریم آمارلو، متولد سال ۱۳۵۹ در نیشابور و هماکنون ساکن تهران است. سه رمان و یک مجموعه داستان در سالهای گذشته از او منتشر شده است. داستانبلند «ایکه»، در فضای سورئال میگذرد که توسط انتشارات مهر و دل و به قیمت ۹۰ هزار تومان منتشر شده است.
آخرین کتابی که در سال ۱۴۰۲ منتشر شد؛ «بَط کوچک و دریا»، برگرفته از داستانهای مثنوی مولوی به نویسندگی حمیدرضا صادقی است و توسط انتشارات سایه گستر برای گروه سنی بالای ۱۲ سال به قیمت ۶۰ هزار تومان به چاپ رسیده.
حمیدرضا صادقی، متولد سال ۱۳۴۰ و ساکن نیشابور است و «بَط کوچک و دریا» دومین کتابِ منتشر شدۀ او.
انتشار ۲ رمان در خارج از کشور
داستان بلند «گس» نوشتۀ سیما رحمتی در ۱۰۸ صفحه و به قیمت ۱۳۰ هزار تومان، توسط انتشارات انار کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، نقد اجتماعی است و به موضوع فقر و تن فروشی اشاره میکند. همچنین نشر مهری لندن، پنجمین رمان مرتضی فخری را در مرداد ماه منتشر کرد. رمانِ «مست مرگی»، داستانی سیاسی، تاریخی و اسطورهای است که در نیشابور رخ میدهد. مرتضی فخری متولد سال ۱۳۵۱ در نیشابور است. علاوه بر برگزاری جایزه داستان سیمرغ و انتشار ۱۰ کتاب، شاهد موفقیت برخی از داستاننویسان جوان شهرمان بودیم که داستانهایشان در برخی از جوایز معتبر ادبی کشور مقام کسب کرده است که مهمترین آن، داستان «خاکستر» نوشتۀ فاطمه داغستانی است که جزو برگزیدگانِ نهایی دومین دورۀ جایزه ملی داستان زنان انتخاب شد و قرار است اوایل سال آینده، این داستان نیز در مجموعۀ داستانهای برگزیده توسط انتشارات حکمت کلمه منتشر شود. فاطمه داغستانی، متولد مهر ماهِ سالِ ۱۳۶۵ و کارشناسارشد شیمی آلی است.
طبق رسمِ سالهای گذشته، آخر سال، بهترین مجموعهداستان و رمانِ ایرانی یا خارجی که خواندم را به دوستانم معرفی میکنم.
به اعتقاد من، حوادث کرونا و پس از آن و حادثهٔ تلخ مهسا امینی بر کیفیتِ ادبیاتداستانی کشورم تاثیر بسیاری گذاشته به طوری که امسال آثار مطلوب و دلچسبی نخواندم. حتی کتابهای برگزیدهٔ نهایی جایزهٔ ادبی #مهرگان در دو بخش رمان و مجموعهداستان _ به باور من_ آثار آنچنان شاهکاری نبودند که جایزهٔ معتبر مهرگان به آنها تعلق بگیرد و ای کاش دبیرخانهٔ این جایزه، این دوره برگزیدهٔ نهایی نمیداشت.
بگذریم و از بحث دور نشویم. امسال، از بینِ دهها کتابی که به لطف خدا فرصت شد آنها را بخوانم و در مورد تک و توکی از آنها بنویسم، یک رمان ایرانی خوب معرفی میکنم به عنوانِ بهترین رمانی که در سال ۱۴٠۲ خواندهام.
در مورد این رمان، یادداشتی با عنوانِ «سبک پردازی مدرن در رمان میحانه، میحانه نوشتۀ #محبوبه_حاجیان_نژاد » نوشتم که در روزنامه آرمان ملی، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴٠۲ به چاپ رسید.
بله! رمان «میحانه، میحانه» نوشتۀ محبوبه حاجیاننژاد را به عنوان بهترین کتابِ داستانی ۱۴٠۲ برگزیدم؛ زیرا علاوه بر نثر داستانی قوی و پُرکشش، ما یک رمانِ مدرن جذاب ایرانی میخوانیم.
قهرمانِ داستان یک زن است؛ زنی که با جبر و جنگی که بر زندگی و کشورش تحمیل شده، مبارزه میکند. زمان در داستان عقب و جلو میرود. گذشته و حال. زمان میچرخد گویا با حرکتِ زمان از ظاهر واقعیت به سمت باطن واقعیت ورود میکنیم. آدمهای این داستان، خودآگاه، حساس و تنها هستند و هیچ احساس رضایت نمیکنند.
رمانِ «میحانه، میحانه»، داستانِ قوی و پُرکششی است همراه با تعلیقهای فراوان با توصیفهای نفسگیر از فضای جنگ و خشونت.
مصطفی بیان چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴٠۲
کتاب «مقامات رَه حیرانی» اثر دکتر فاطمه مجیدی توسط نشر سخن منتشر شده است. این کتاب گزیدهٔ مثنویهای عطار نیشابوری _ الهینامه، اسرارنامه، منطقالطیر و مصیبتنامه _ است.
یکی از ویژگیهای خاص عطار، توجه وی به حکایت و قصه است. عطار در کل آثار منظوم و منثور خود، حدود ۲٠٠٠ حکایت آورده.
عطار بیتردید بزرگترین سازندهٔ قصههای منظوم عرفانی در ادب فارسی است.
مطالعهٔ این کتاب فرصت خیلی خوبی است برای علاقهمندان به آثار عطار که گزیدهٔ چهار مثنوی عطار را با گزینش و توضیح روان خانم دکتر فاطمه مجیدی مطالعه کنند.
مقامات ره حیرانی / دکتر فاطمه مجیدی / نشر سخن / ۲٠٠ صفحه / ۱۹٠ هزار تومان / چاپ اول، سال ۱۴٠۲
مجموعهداستانِ «معمولیِ معمولی» شامل داستانهای منتخب ششمین دورهٔ جایزه داستان سیمرغ است. همچنین در این مجموعه چهار داستان از چهار بانوی نویسندهٔ جوان نیشابوری : معصومه دهنوی، سارا عیشآبادی، خاطره قیصری و فاطمه داغستانی به چاپ رسیده است.
معمولیِ معمولی / گردآوری مصطفی بیان / نشر داستان / ۱٠۸ صفحه / ۹۵ هزار تومان / چاپ اول، پاییز ۱۴٠۲
همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانههای عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتابخوان و رسانه با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، همزمان با بیستمین سالروز نهاد کتابخانههای عمومی کشور، برگزیدگان دومین جشنواره کتابخوان و رسانه در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و تقدیر شدند.
اسامی برگزیدگان در بخشهای رسانههای اجتماعی، تلویزیون و رادیو، خبرگزاریها و مطبوعات و بین الملل در ادامه آمده است:
حوزه خبرگزاریها و مطبوعات
مصطفی بیان، شایسته تقدیر رشته مقاله از روزنامه آفتاب صبح نیشابور (استان خراسان رضوی)/ تنها نمایندهٔ استان خراسان رضوی
مصطفی بیان، داستاننویس و روزنامهنگار ادبیِ نشریهٔ «آفتاب صبح نیشابور»، تندیس، لوح تقدیر و کارت هدیه نقدیِ «دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه» برای نگارش مقالهٔ «وقتی کرگدنها به نیشابور حمله کردند!» از دست محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دریافت کرد.
آیین اختتامیه دومین جشنوارهٔ کتابخوان و رسانه به همت نهاد کتابخانههای عمومی سراسر کشور، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴٠۲ همزمان با بیستمین سالگرد تاسیس این نهاد برگزار شد.
گزارش تصویری از نشست «شب گابریل گارسیا مارکز» همزمان با سالروز تولدش در نیشابور
نشست فوق با همکاری انجمن کتاب سیمرغ و انجمن داستان سیمرغ نیشابور سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۴٠۲ برگزار شد.
در این نشست ادبی، پنج اثر معروف این نویسنده: صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا، پاییز پدر سالار، گزارش یک آدم ربایی و زندهام که روایت کنم نقد و بررسی شد.
در این نشست ادبی، مصطفی بیان، داستاننویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور ضمن معرفی مارکز به نقد و بررسی سه رمانِ مشهور او: صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا و پاییز پدر سالار پرداخت و در ادامه فاطمه داغستانی، داستاننویس، دو کتابِ گزارش یک آدم ربایی و زندهام که روایت کنم، نقد و بررسی کرد.
به پشنهاد حسین شریفی، دوست منتقدم، داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را خریدم و در دو روز آن را خواندم. کتابی که در مدتِ ۲۲ سال، نوزده بار تجدید چاپ شده و در همان سال اول انتشارش، دو جایزه مهم، جایزه بنیاد گلشیری و جایزه منتقدین مطبوعات را از آن خود کرد.
داستانِ «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» شامل ۵ فصل است و در ۲۰۷ صفحه توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.
داستان در یک آپارتمان در کشور فرانسه روایت میشود که ساکنانِ آن آپارتمان از تبعیدیان و مهاجرانِ به آن کشور (فرانسه) هستند. نویسنده زندگی هر کدام از ساکنانِ این آپارتمان، دردها و عادتهای شخصیتیشان را به تصویر میکشد.
درونمایه داستان «مهاجرت» است؛ روایت زندگی مهاجرانِ اغلب ایرانی ساکن در اتاقهای زیرشیروانی آپارتمانی که همگی آنها، افسردگی، پوچی و تنهایی را تجربه میکنند.
«خواب نبودم؛ این را مطمئنم. چون کاردی را که در پشتم فرو رفته بود حس میکردم. بوی زُهمِ خونِ خشکیدهای را هم، که تمام تنم را پوشانده بود، حس میکردم. پس این نورِ کجتاب از کجا میآمد؟» (صفحه ۱۱ کتاب)
راوی داستان، یدالله در اتاقی در طبقه ششم پانسيونی اجارهای زندگی میکند. یدالله، بارها در روایات خود مرز بین واقعیت و خیال را در هم میآمیزد و به سبب بیماریهای روانی که دارد شکل جدیدی از روایت را رقم میزند که به خوبی بیانگر شخصیت آشفته و پارانویای (بدگمانی) اوست. بیماریهایی که خود یدالله در رمان بارها اذعان میکند به آنها مبتلاست به شکلی دیگر در واقع اشارههایی به بحرانهای هویتی، شخصیتی و اجتماعی او هستند. (صفحه ۴۵ و ۴۷ کتاب).
«خود ویرانگری»، «بدون تصویر بودن در آینه» و «وقفههای زمانی» بیماریهایی است که یدالله به آنها مبتلاست. او هنگامی که در مقابل آینه قرار میگیرد تصویر خود را در آینه نمیبیند، اینگونه تصور میرود که یدالله به سبب بحرانی که در چهارده سالگی برایش اتفاق افتاده، در سایهاش مسخ شده است و نمیتواند تصویر خود را در آینه ببیند و در برابر آینه به شخصیتی نامرئی بدل شده. هر شیئی بیجانی در آینه قابل رویت است جز او. (صفحه ۵۸ و ۶۲ کتاب)
«تایید میکنید که این یادداشتها مربوط به کتابی است که با نامِ «همنواییِ شبانۀ ارکسترِ چوبها» که شما با امضایی دروغین منتشر کردهاید؟» (صفحه ۳۵ کتاب)
فاوست مورنائو و مرد سرخ پوست پشت ميز محاكمه از او بازخواست میكنند، و راوی بايد دربرابر اعمالی كه از او سرزده، پاسخگو باشد. در نتيجه او برای مخالفت در برابر خود مجازات میشود.
«هر آدمی کم و بیش رازهای کوچکی دارد که با خود به گور خواهد برد. رازهایی هم هست که میکوشیم تا آنجا که ممکن است از چشم دیگران پنهان بماند. مثل آدمِ ششانگشتی که دائم انگشتِ ششمش را پنهان میکند.» (صفحه ۶۲ کتاب)
راوی داستان، همیشه دچار نومیدی مطلق میشد و هر بار که دچار نومیدیِ مطلق میشد این آینه بود که نجاتش میداد. کافی بود راوی داستان در زنده بودنِ خود شک کند؛ آن وقت میرفت جلوی آینه و به خودش میگفت: میبینی؟ تصویرت را نشان نمیدهد. پس هنوز به شیئی بیجان تبدیل نشدهای!
عنصر محوری و مرکزی در این داستان، شخصیت است. یکی از تکنیکهای این داستان، القای سرگشتگی و پریشانحالی شخصیتهای داستان است. اکثر شخصیتهای این داستان از تنهابودگی و انزوای عاطفی رنج میبرند و تشنۀ حرف زدن هستند؛ که در نهایت این شخصیتها، «سوژه» را میسازند. در کل، داستان « همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، داستانِ همهخوان نیست. اگر علاقهمند به داستانهای سورئال و پست مدرن هستید؛ پیشنهاد میکنم این داستان را بخوانید.
مصطفی بیان / یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
تا به حال داستان یا کتابی از دانلد ادوین وستلیک نخوانده بودم. دانلد ادوین وست لیک نویسندهٔ پُرکار امریکایی است که بیش از صد رمان منتشر کرد و در سال ۲٠٠۸ در سنِ ۷۵ سالگی درگذشت.
رمان «تبر» نسبتا قطور و دارای ۳۲۵ صفحه است که سال ۱۳۹۷ با ترجمهٔ محمد حیاتی توسط نشر نیلوفر منتشر شد.
داستان دربارهٔ مردی پنجاه ساله به نام برک دوور است که نزدیک به دو سال است از کار بیکار شده و خودش هم هیچ تقصیری ندارد. او صرفا به دلیل مشکلات اقتصادی و رکود اقتصادی جامعهٔ امریکا تعدیل شده است. این دورهٔ بیکاری تاثیر بدی بر او میگذارد و باعث میشود کارهایی انجام دهد که هیچ وقت فکر نمیکرد از او سر بزند. او با ارسال آگهی قلابی برای روزنامهها و مجلههای تجاری، رزومهٔ خیلی از آدمهای بیکار دیگر را، در زمینهٔ تخصصی خودش پیدا میکرد و بعد تصمیم میگرفت آنهایی که صلاحیتشان از او بیشتر است به قتل برساند!
چرا این کار را میکرد؛ زیرا: «من آن شغل را میخواستم، میخواستم دوباره بروم سرِ کار، و همین میل باعث شد مرتکب کارهای احمقانه شوم.»(از متن کتاب)
زاویه دید داستان اول شخص است و داستان از زبانِ شخصیت اصلی داستان بازگو میشود. قهرمان داستان، برخلاف بسیاری از شخصیتهای منفی داستانهای جنایی و رازآلود، فردی خشن و سنگدل نیست. او واقعا از ارتکاب این جنایتها شرمنده است و باورش نمیشود این قتلها از او سر زده باشد. دلش خیلی به حال مقتولها و همچنین خانوادههایشان میسوزد و از خودش متنفر میشود و در طول داستان بارها به جنایتهای خود اعتراف میکند و میگوید: «میترسیدم صلاحیتشان از من بیشتر باشد و آنها استخدام شوند در حالی که من آن شغل را میخواستم، میخواستم دوباره سرِ کارم برگردم.» و یا در جای دیگر اعتراف میکند: «من آدمی مسلح و خطرناک را توی خودم پناه دادم، آدمکشی بیرحم، یک هیولا، و این مرد درون من است.»(از متن کتاب)
داستانِ «تبر» یک داستان شخصیتمحور است. داستانی که راوی با خودش کلنجار میرود. انسانی مختار که گرفتار جبر زمانه شده است و جبر بر انسانِ شکست خورده و سرگردانِ جامعهٔ امریکایی قرن بیستم غالب شده است. انسانی که میگوید این حق من است و حق کسی دیگر نیست. نباید بهتر از من وجود داشته باشد؛ و اینجاست که انسانِ متکبر و خودخواه قرن بیستم امریکایی معرفی میشود.
داستان شروع و تعلیق خیلی خوبی دارد اما در نیمهٔ دوم رمان، از سرعت و کشش داستان کاسته و داستان کمی خستهکننده میشود و خواننده منتظر حادثهٔ بعدی است؛ در حالی که در داستانهای جنایی، رازآلود و معمایی روند داستان معمولا به این شکل نیست. خواننده شاهد علتمعلولهای گسترده و پشتسر هم است؛ که ما این مهم را در داستانِ تبر شاهد نیستیم.
نکتهٔ دوم، منطق داستانی است. این که چرا قهرمان داستان فقط روی کار قبلیاش پافشاری میکند؟! آیا حرفه و هنر دیگری بلد نیست و چرا از همسرش کمک نمیگیرد؟! سوالاتی در ذهنِ خواننده میآید که پاسخی در پایان داستان دریافت نمیکند.
در کل، رمان «تبر» را زیاد نپسندیدم و حسرت میخورم چنین سوژهٔ جذاب و تعلیق داستانی بیهوده هدر رفت!!
مصطفی بیان / یکشنبه اول بهمن ۱۴۰۲