بایگانی برچسب‌ها : مصطفی بیان

نگاهی به کتاب «خداحافظ پدرخوانده»، نوشتۀ علی اصغر شیرزادی

نگاهی به کتاب «خداحافظ پدرخوانده»، نوشتۀ علی اصغر شیرزادی

درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستان نویسی ایران.

مصطفی بیان / چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شکاره ۱۵۴ / خرداد ۱۴۰۲

http://www.chouk.ir/download-mahnameh/18254-154-1402.html

ما بچه های متولد سال های ۶۰ تا ۱۳۶۹ که به قول خیلی از دوستان، دهۀ سوخته هستیم و طعم تلخ جنگ، تحریم و مدیریت بی تجربۀ مدیران دوره های مختلف را به زور به ما چشانده اند؛ با این وجود نعمت هایی داشتیم، که بچه های دهه های بعد از ما – با وجود برخورداری از نعمت دنیای مجازی، اینترنت و شبکه های ارتباطی – از آن محروم اند.

وقتی نوقلم ها و علاقه مندان به داستان نویسی در شهرستان نیشابور از من می پرسند داستان مان را کجا چاپ کنیم؟! متوجه می شوم آن نعمتی که ما داشتیم، بچه های حالا از داشتنِ آن محروم هستند.

داشتنِ آن نعمت، مدیون مردان و زنان جوان آن دوره است که در بحبوحۀ انقلاب و جنگ، آستین بالا زدند و با کمترین امکانات، مجله برای گروه های مختلف سنی در سراسر کشور منتشر کردند. از کیهان بچه ها، پوپک، سروش کودکان، آفتابگردان شروع می شد و به سلام بچه ها، سروش نوجوان، رشد نوجوان و بعد سروش جوان، جوانان امروز و پسران و دختران ختم می شد.

من از بچه های همان نسلم که داستان هایم را (که بیشتر به خاطره شبیه بود تا داستان) برای صفحۀ «پاسخ به نامه های داستانی» مجلۀ «سلام بچه ها» و «سروش نوجوان» می فرستادم. بعد هم که بزرگ تر شدم؛ داستان هایم را برای «جوانان امروز»، «اطلاعات هفتگی» و «پسران و دختران» ارسال کردم.

هنوز کنکور نداده بودم که داستان هایم را برای مجلۀ «اطلاعات هفتگی» صفحۀ «مسابقۀ بزرگ داستان نویسی اطلاعات هفتگی» که بانی آن استاد علی اصغر شیرزادی بود، ارسال کردم. در آن سنِ کم به ژانرهای جنایی و پلیسی، به قول معروف داستان های آلفرد هیچکاک و آگاتاکریستی علاقه مند بودم. به خاطر دارم، یک روز در نیشابور با غریبه ای برخورد کردم. وقتی اسمم را شنید. پرسید: «مصطفی بیان! همون که داستان های پلیسی اش در اطلاعات هفتگی چاپ میشه؟!» در آن سنِ نوجوانی بر خودم بالیدم و تصور می کردم، دیگر نویسنده ژانر پلیسی شدم! بعدها، در صفحۀ پاسخ به نامه های داستانی در مجلۀ اطلاعات هفتگی (به قلم استاد شیرزادی) توصیه کردند، خودم را محدود به یک ژانر نکنم. همین راهنمایی باعث شد در نوشتنِ داستان خیلی پیشرفت کنم و بعدها متوجه شدم، هیچ استعدادی در نوشتنِ داستان های جنایی ندارم؛ بلکه در نوشتنِ ژانرهای دیگر داستانی موفق تر هستم. این راهنمایی و راهنمایی های بعدی استاد علی اصغر شیرزادی باعث شد در نوشتنِ داستان خیلی پیشرفت کنم و بعدها در سن بالاتر در دو نوبت داستان هایم برگزیدۀ «جایزه داستان نویسی مجلۀ اطلاعات هفتگی» شود.

این افتخار را داشته ام که با استاد علی اصغر شیرزادی چند بار تلفنی صحبت کنم. خدمت شان عرض کردم؛ هر چه آموختم در کلاسِ درس ایشان است؛ و هنوز هم می آموزم و نیاز به آموختن دارم.

سال ۹۱ ازدواج کردم؛ همسرم، سارا برایم توضیح داد. وقتی اسم خواستگار را از زبانِ مادرش شنید از خودش پرسید: «مصطفی بیان! این نام چقدر برایم آشناست.» بعدها متوجه شدم خانوادۀ همسرم از خوانندگان پروپاقرصِ مجلۀ «اطلاعات هفتگی» هستند و آرشیو کاملی از شماره های منتشر شدۀ قبل از انقلاب هم در کتابخانۀ مخصوص پدرخانمم موجود دارند.

این مقدمه بابی شد برای نوشتن در مورد کتابِ جدید استاد علی اصغر شیرزادی. وقتی خبر انتشار کتاب «خداحاحفظ پدرخوانده» اثر استاد را از خبرگزاری ها خواندم. سریع کتاب را سفارش دادم.

کتابی کم حجم اما سرشار از اطلاعات و دانش برای آموختن. درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستان نویسی ایران که به تازگی توسط نشر خزه منتشر شده است. این گونه کتاب ها برای من بسیار ارزشمند است؛ زیرا معرفی بهترین رمان ها و داستان ها از نگاه یک نویسنده و مدرس داستان، که ثمرۀ سال ها مطالعه اش را در یک کتاب منتشر کرده، می تواند برای جوان های مثل من که علاقه مند به ادبیات داستان نویسی اند، بسیار بسیار ارزشمند باشد.

این کتاب شامل ۱۳ مقاله است که در دو بخش: «درنگی بر شش رمان جهانی» و «نگاهی به هفت داستان و داستان نویس ایرانی» به چاپ رسیده است.

در پشت جلد کتاب آمده: «خداحاحافظ پدرخوانده، گزیده ای است از مهم ترین تحلیل های مطبوعاتی علی اصغر شیرزادی، داستان نویس و روزنامه نگار پیشکسوت، دربارۀ ادبیات ایران و جهان.»

بخش اول، شامل درنگی است بر شش رمان جهانی: «عصر قهرمان» اثر ماریو بارگاس یوسا، «بازماندۀ روز» اثر کازئو ایشی گورو، «سرزمین گوجه های سبز» اثر هرتامولر، «جادۀ فلاندر» اثر کلود سیمون، «قاضی و جلادش» اثر فریدریش دورنمات و «بچه های آربات» اثر آناتولی ریباکوف.

بخش دوم به بررسی آثار یا کارنامۀ ادبی نویسندگانی چون محمود دولت آبادی، محمدعلی علومی، یعقوب یادعلی و جلال آل احمد پرداخته است.

علی اصغر شیرزادی در مقالۀ معرفی و تحلیل رمان «جادۀ فلاندر» اثر کلود سیمون با عنوان «دشوار، پیچیده، مثل زندگی» می نویسد: «داستان، امروز در تعبیری کاملا هنری، خودبنیاد است و فراتر از کشف و بیان واقعیت، حاصل صافی و تیزنگری هوشمندانه و حساسیت هنرمندانه و لایتناهی راستگویی و حقیقت جویی است. این همان دغدغۀ همیشگی وجود و جان انسانی است که بی واسطه ارائه می شود تا به تنهایی – بی نیاز از هر تکیه گاهی در بیرون از قلمرو خود – برپا بایستد، برای زدودن زنگار خرافه ها و پندارهای بی پا؛ بدون ریب و تصنع و لفظ فروشی و بدون زر و زیور و گل و بته و حفاظ و خرپا. و تازه، این تنها اشارتی است صمیمی و راستگویانه بر پایۀ مشاهده و در جهت درک موقعیت انسان و جهان، که در واقع دور از همۀ توهمات ادبی و ارزیابی های سیاسی، اجتماعی و غیره، به خودی خود وجود دارد.»

در بخش دوم، علی اصغر شیرزادی، صاف و پوست کنده بدون تعارف در مورد آسیب شناسی داستان نویسی در ایران، علت افت و رکود داستان نویسی معاصر ایران و میان بارگی و ابتذال در ادبیات داستانی ایران می پردازد. همچنین به نقدهای تُند برخی منتقدان در هیبت «پدرخوانده» در سال های اول انتشار رمان «کلیدر» اشاره می کند و در نهایت به کارنامۀ ادبی یعقوب یادعلی، محمدعلی علومی و جلال آل احمد می پردازد.

یکی از ویژگی های بارز این کتاب قلمِ بی پرده و بی تعارف علی اصغر شیرزادی است. به عنوان نمونه در مقالۀ «خداحافظ پدرخوانده» به کارنامۀ داستان نویسی جلال آل احمد می پردازد و در زیر عنوان مقاله، درشت می نویسد: «جلال آل احمد؛ نویسنده ای که داستان نمی نوشت.»

نویسنده می نویسد: «به صراحت گفت که صرف نظر از مقاله ها، گزارش ها و حدیث نفس هایی که به سادگی و شاید بنا بر سلسله جنبانی غریزه در حد پیش داستانیا شبه قصه، با بهره گیری از تسامح آمیز از قالب های قدیمی رمان و داستان کوتاه نوشته، چند داستان کوتاه او، از جمله جشن فرخنده، مشخصات یک داستان کامل را داراست. پس بدون هیچ تعارف مسامحه آمیز ریاکارانه ای باید پذیرفت که بخش اعظم آنچه شادروان جلال آل احمد به عنوان داستان و رمان نوشته، دست کم در تعریف های امروزی، اساسا داستان و رمان به حساب نمی آید.»

علی اصغر شیرزادی در ابتدای مقالۀ «داستان جستجوگران حقیقت و حکایت مقلدان و شعبده بازان» به بیت طعنه زنندۀ نظامی گنجه ای: شب افروز کرمی که تابد ز دور / ز بی نوری شب، زند لاف نور؛ اشاره می کند و در ادامه مروری اجمالی به حواشی تاریخ معاصر داستان نویسی ایران دارد:

داستان نویسی به شکل نوین در ایران با ورود ترجمۀ شماری از داستان ها و رمان های فرنگی و نگارش «داستان واره» _ به کلی متفاوت با قصه و حکایت _ از سوی برخی روشنفکران ایرانی سفر کرده به خارج آغاز می شود؛ تا بعدها به شایستگی تمام عنوان و لقب پدر داستان نویسی ایران را نصیب ببرند.

در ادامه، نسل جوان و باقریحه ای چون صادق چوبک و ابراهیم گلستان وارد صحنه شدند که راه بندان های سانسور و کابوس وحشت، عرصه را بر آنها تنگ می کند. در این دوران به قول شیرزادی، شبه داستان هایی غالبا با درونمایه فرمایشی و شبه ایدئولوگ هایی برای تبلیغ ایدئولوژی کاریکاتورنما قلم فرسایی می کنند. در همین دورانِ تاریک و آکنده از ابتذال، «بوف کور» صادق هدایت خلق می شود و ابراهیم گلستان و صادق چوبک، شماری از درخشان ترین داستان های تاریخ ادبیات داستانی ایران را می نویسند.

افسوس در این دوران، داستان و رمانِ نوپای ایرانی، ابزار ایدئولوژی چپ و فرمان حزب استالین می شود و ده ها نویسنده داستان و رمان واره هایی به تقلید از رمان «مادر» ماکسیم گورکی و «چگونه فولاد آبدیده شد» آستروفسکی می نویسند و چه آثاری که به سرعت دود می شوند.

در ادامۀ کج فهمی ها، تفکر «نیهیلیسم سطحی» و «پوچ انگاری» فاقد مولفه های فلسفی کافکا و کامو پا عرصه می گذارند و مقلدان گورکی و آستروفسکی می شوند!

زمان بی وقفه می گذرد و این بار نوبت ارنست همینگوی و رئالیسم سوسیالیستی می شود. کج دارومریز و برداشت غلط و ساده انگارانه، مقلد کماکان ادامه می دهد تا اینکه انقلاب ۵۷ رخ می دهد نوبت به مارکز و رئالیسم جادویی می رسد اما تب تند و فراگیر «رئالیسم جادویی» مثل «رئالیسم سوسیالیستی» هم نرم نرمک فرو می نشیند و شگفتا که «رمان نو» فرانسه با تاخیری چهل، پنجاه ساله! مطرح می شود. بعد هم نظریه های ادبی فلسفی نامداران ساختارگرا، ساختارشکن، پسامدرن و پساپسامدرن و غیره به وفور ترجمه می شود. در پایان نویسنده مقاله می نویسد: «گویا هنوز نه نسل کرم های شب تاب منقرض شده است و نه سوسک های قاتل نابه کار به رنج گرسنگی از صفحۀ زمین محو شده اند!»

خوشا که چهره های نوتر در میان داستان نویسان نسل جدید مانند شهریار مندنی پور، اصغر عبداللهی، ابوتراب خسروی، علی خدایی، حسن شهسواری و یعقوب یادعلی با نوآوری و قدرتشان در کشف و خلق معنا و مهارتشان در کاربرد هر عنصر داستانی، همان اندازه ریشه دار، خودبنیاد و یگانه اند که هر یک از بزرگان نسل های قبلی چنین بوده اند.

کتاب «خداحافظ پدرخوانده»، نوشتۀ علی اصغر شیرزادی، توسط نشر خزه در ۱۰۸ صفحه به قیمت ۵۰ هزار تومان در سال ۱۴۰۱ منتشر شده است.

شاهنامه و جای خالی اقتباس

یادداشت: شاهنامه و جای خالی اقتباس

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در روزنامه آرمان ملی / یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ / شماره ۱۵۵۰

نباید از خوانندۀ جوان و نوجوان قرنِ پانزدهم انتظار داشته باشیم که با وجود زبان و سبک نوین زندگی امروز، شاهنامۀ فردوسی، منطق الطیر عطار، گلستان سعدی، قصه های کلیله و دمنه، مرزبان نامه، قابوس نامه و یا سایر گنجینه های گذشتۀ پارسی را همانند نیاکان و پدران و مادرانش بخواند و بازگو کند.

امروز، باید انجمن ها، سازمان های مردم نهاد، کتابخانه ها، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و شرکت های فیلم سازی در پی راه‌های تازه ای باشند، برای بیان اندیشه ‌های گذشتگان.

امروز به دلیل مشکلات اقتصادی و نیز نبود علم و آگاهی کامل، شاهد اینگونه اقتباس های ادبی در عرصۀ کتاب، تئاتر، سینما و یا پویانمایی نیستم. مهم ترین سوالی که همیشه به ذهنِ من خطور می کند این است که چرا مانند بسیاری از جشنواره های معتبر جهان، بخش اقتباس ادبی در جشنواره های خودمان نداریم؟!

یکی از بهترین سریال های تلویزیون که اقتباسی بود از یکی از قصه های کهن پارسی از حکایت شیخ صنعان از منطق الطیر عطار در سریال «میوه ممنوعه» به کارگردانی حسن فتحی، با بازی درخشان استاد علی نصیریان در نقش حاج یونس فتوحی استفاده شده بود.

به اعتقاد من، اگر آثاری از ادبیات کهن، تاریخ معاصر و اقلیم نویسنده در اثرش به چشم نخورد، لابد او برای چیزهای دیگر می‌نویسد. نویسنده و یا هنرمند باید از بستر تاریخی و ادبیات کهن خود بهره ببرد. به گمانم درست ‌ترین و شرافتمندانه ‌ترین نوع کار این است که نویسندۀ و یا هنرمند جوانِ امروز، تاریخ و ادبیات کهن پارسی را در آثار خود بازتاب دهد که اگر اینطور نباشد جای تردید و سؤال است.

برای هضم قصه های ادب پارسی، باید ابتدا زبان، دل و ذهنِ جامعۀ خودمان را بشناسیم. و اینها چیزی نیست که نویسنده در کارگاه های داستان نویسی و یا فیلم سازی بیاموزد. این از نگرش و کوشش و مطالعۀ هر نویسنده و هنرمند جوانی بر می آید و باید جامعۀ خود را با دقت ببیند و ادبیات کهن خود را با علاقه مطالعه کند؛ و در نتیجه توانایی خلاق زایش یک اثر جدید و اقتباسی را داشته باشد. به نظر من جامعۀ امروز نیاز به آشنایی با گنجینۀ ادب پارسی خود دارد. ملت ما نیاز دارد تاریخ و ادبیات خود را بشناسد و بخواند و ببیند. نتیجۀ آن هم پویایی جامعه است، که دریغ و افسوس این ضعف بزرگ را در جامعه می بینیم.

نویسنده باید بنویسد و هرچه داستانش جذاب ‌تر و خوشایندتر پدید بیاید خواننده راضی‌ تر است. شاهنامۀ فردوسی این قابلیت و جذابیت را دارد و می تواند در ادبیات داستانی امروز، تئاتر، سینما و تلویزیون کشورمان بکار آید. غرب از داشتنِ چنین گنجینه ای محروم است و دست به ساخت شخصیت های خیالی می زند و آنچنان جذاب، داستانش را می نویسد و تصویرش را می سازد که مخاطب شرق باور دارد که قهرمانان آنها شکست ناپذیرند و پیام درست فقط از کتاب و رسانه های آن سوی آب ها می آید!

اما اینگونه نیست؛ و این ضعف از سوی داستان نویس، نمایش نامه نویس، فیلم نامه نویس، و سازندگان تئاتر، سینما و سایر ارگان های دولتی هویدا است و قابل انکار هم نیست. بدون شک، داستان نویس، هنرمند و یا آموزش و پرورش به ارزش و اهمیت گنجینۀ بزرگ ادب و فرهنگ و هنر پارسی مانند سایر گنجینه های موجود در بورس و بانک پی نبرده و این از عدم آگاهی و علم اوست.

هدف این نیست که فقط ارگان های دولتی را نقد کرد. نقد بر داستان نویسان و هنرمندانِ جوان نیز وارد است.

یکی از کارهای خوبی که سالِ گذشته خواندم؛ داستان «بی ‌پدر» اثر مژده سالارکیا بود. هر چند این داستان، اقتباس کامل از داستان شاهنامه نیست، بلکه الهامی از شاهنامه با پایان‌ بندی و ساختاری متفاوت است که به خلاقیت و نو بودن داستان می ‌افزاید. در نهایت این هم یک کار جدید از یک نویسندۀ جوان است که لذت خواندنِ یک رمان خوب را برای خوانندگان به همراه دارد.

داستان «بی پدر» با الهام از جریرۀ داستانِ شاهنامه، دختر وزیر توران و زنِ اولِ سیاوش، سردار ایرانی ‌ست. جریره، تنها شخصیتِ شاهنامۀ فردوسی است که خودخواسته به زندگی خود پایان می دهد. این نویسنده با پدید آوردنِ زیرساخت اسطوره‌ای و با الهام از داستانی از شاهنامه فردوسی، داستانی نو خلق کرده است. ریتم تند و چندین تک روایت داستانی پی‌ در پی باعث ایجاد کشش و تعلیق در داستان شده که خواننده را وادار می‌کند تا داستان را به پایان برساند.

آیین اختتامیه ششمین جایزه داستان سیمرغ برگزار شد.

آیین اختتامیه ششمین جایزه داستان سیمرغ نیشابور برگزار شد.

شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ / نیشابور

با حضور برگزیدگان، داوران، داستان نویسان و علاقه مندان به داستان

مصطفی بیان ، موسس و رئیس انجمن و جایزه داستان سیمرغ نیشابور

جعفر توزنده جانی ، نویسندۀ کودک و نوجوان

تقدیر از مریم اسلامی، داستان نویس و شاعر کودک و نوجوان

مریم اسلامی، کارشناس ارشد زبان‌و‌ادبیات‌فارسی، داستان‌نویس، شاعر کودک‌و‌نوجوان و متولد سال ۱۳۵۵ در نیشابور است؛ او همچنین عضو «انجمن نویسندگان کودک‌و‌نوجوان ایران» و مولف بیش از یکصد عنوان کتاب شعر و داستان در حوزهٔ کودک و نوجوان است.

 برگزیدهٔ جوایز ادبی: جایزه ادبی پروین اعتصامی، نشان ماهی سیاه کوچولو، جشنواره کتاب رشد، سه دوره جشنواره شعر فجر و….

 داور جوایز ادبی: قلم زرین، رشد، کتاب سال کانون پرورش فکری کودک‌و‌نوجوان و….

 دبیر مجله‌ی رشد کودک از سال ۱۳۹۷ تاکنون.

دکتر مهدی نوروز (نویسنده، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی)، عباس کرخی (شاعر، مدرس زبان و ادبیات فارسی) و مریم اسلامی

تندیس سیمرغ، دیپلم افتخار و مبلغ ۱۰ میلیون تومان برای داستان «معمولی معمولی» نوشتۀ هامون حجار از تهران / برگزیدۀ بخش ملی

داستان های «برخورد نزدیک» نوشتۀ زویا صالحپور از سوئد، «به اعتبار ماهی خارو» نوشتۀ دریا چوبین از بندرعباس و «خفه خون» نوشتۀ فاطمه حاجی پروانه از تهران شایستۀ تقدیر معرفی شدند که جایزۀ این بخش، دیپلم افتخار و مبلغ یک میلیون تومان است.

فاطمه داغستانی، معصومه دهنوی، هامون حجار، سارا عیش آبادی و خاطره قیصری

برگزیدگان بخش منطقه ای (ویژۀ نویسندگان نیشابوری):

تندیس سیمرغ و دیپلم افتخار به طور مشترک برای دو داستان «مینای خالی» نوشتۀ سارا عیش آبادی و «در به در» نوشتۀ معصومه دهنوی / مبلغ ۵ میلیون تومان در این بخش بین دو برگزیدۀ اصلی تقسیم می شود.

دو داستان «شکوفه گیلاس» نوشتۀ فاطمه داغستانی و «کسی که نبود» نوشتۀ خاطره قیصری شایستۀ تقدیر معرفی شدند که جایزۀ این بخش، دیپلم افتخار و مبلغ یک میلیون تومان است.

نیشابور / شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

نام داوران و نامزدهای نهایی «ششمین جایزه داستان سیمرغ» اعلام شد.

نام داوران و نامزدهای نهایی «ششمین جایزه داستان سیمرغ» اعلام شد.

«جایزه داستان سیمرغ نیشابور» از سال ۱۳۹۴ به ابتکار «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و با مشارکت بخش خصوصی پایه‌گذاری شد و هدف از برگزاری این جایزه ادبی، کشف، معرفی و تولید آثار خلاق و برتر داستانی است.

«جایزه داستان سیمرغ نیشابور» ، تنها جایزه مستقل و خصوصی در شرق کشور است؛ و همچنین تنها رویداد ادبی در نیشابور است که در گسترۀ جهانی صورت می گیرد.

در این دوره ۶۰۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور داستان ارسال کردند. که بیشترین داستان ها در این دوره به ترتیب از استان های تهران، خراسان رضوی، فارس، اصفهان، خوزستان و گیلان ارسال شده است. همچنین از کشورهای امریکا، انگلیس، افغانستان، تاجیکستان، مالزی، اتریش، سوئد و ترکیه داستان هایی به دبیرخانه این جایزه ادبی رسیده است.

در این دوره، سه داور در بخش هیات انتخاب و سه داور در بخش هیات داوری حضور دارند. در بخش هیات انتخاب، سه نویسنده و صاحب نظر در زمینه ادبیات داستانی و نقد ادبی از استان های خراسان رضوی و خراسان شمالی حضور دارند و در بخش هیات داوری از سه نویسنده مطرح کشوری دعوت شده است.

داستان ‌های رسیده در سه مرحله داوری می شوند. برای رعایت عدالت در داوری‌های اولیه و نهایی و نیز رفع هر گونه شائبه‌ای، آثار به صورت کدبندی شده در اختیار داوران قرار گرفته است و تا هنگام داوری نهایی، هیچ کس از هویت نویسندگان آثار برتر، اطلاعی نخواهد داشت.

هیات انتخاب : 

هیات داوری : کاوه فولادی نسب، انسیه ملکان و مهیار رشیدیان

هیات انتخاب: محمد اسعدی، معصومه قدردان و امیرحسین روح نیا

اعلام نامزدهای نهایی ششمین جایزه داستان سیمرغ

داوران «ششمین جایزه داستان سیمرغ» ۱۱ نویسنده «منتخب» از ۶۰۰ نویسنده شرکت کننده در این دوره از جایزه ادبی سیمرغ را اعلام کردند.

اسامی برگزیدگان مرحله پایانی ششمین جایزه داستان سیمرغ در بخش «ملی» به ترتیب حروف الفبا به این شرح هستند:

باد، آب، خاک، آتش / نسترن حسین پور / تهران

برخورد نزدیک / زویا صالحپور / سوئد

به اعتبار ماهی خارو / دریا چوبین / بندرعباس

خفه خون / فاطمه حاجی پروانه / تهران

داس و پتک سرخ / علی مشکات / افغانستان

معمولی معمولی / هامون حجار / تهران

نهنگ تنها / عشرت سادات میرحسینی / شاهرود

همچنین اسامی برگزیدگان مرحله پایانی ششمین جایزه داستان سیمرغ در بخش «منطقه ای» (ویژه نویسندگان ساکن نیشابور و متولد نیشابور در داخل و خارج از کشور) به ترتیب حروف الفبا به این شرح هستند:

در به در / معصومه دهنوی

شکوفه گیلاس / فاطمه داغستانی

کسی که نبود / خاطره قیصری

مینای خالی / سارا عیش آبادی

بر اساس اعلام فراخوان، جوایز این جایزه ادبی در بخش ملی تندیس سیمرغ و ۱۰ میلیون تومان به نفر برگزیده خواهد بود و به سه نفر شایسته تقدیر نیز لوح تقدیر و یک میلیون تومان اعطا خواهد شد.

در بخش منطقه‌ای (ویژه نویسندگان نیشابوری) به نفر برگزیده تندیس سیمرغ و پنج میلیون تومان و به سه نفر شایسته تقدیر نیز لوح تقدیر و یک میلیون تومان اهدا خواهد شد.

آیین پایانی ششمین جایزه داستان سیمرغ، نیمۀ اول اردیبهشت ۱۴۰۲ در نیشابور برگزار خواهد شد.

گفت و گو با مرتضی فخری

در گفت‌وگوی مرتضی فخری، مجید نصرآبادی و مصطفی بیان طرح شد:

ممیزی مانع نوشتن صاحبان رویاهای اصیل نخواهد شد

متولد سال ۱۳۵۱ در نیشابور است. برخی از آثار این نویسنده همشهری، برگزیده جایزه ادبی «واو» و یا نامزد جایزه مهرگان شده‌است. «دشت سوخته» رمان برگزیده‌ی جشنواره‌ی بانوی فرهنگ، «بغض سرخ» شایسته‌ی تقدیر در جایزه‌ی ادبیات متفاوت «واو»، «حوریه» نامزد نهایی جایزه‌ی جلال آل‌احمد و جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران.

مجید نصرآبادی – پژوهشگر فلسفه و مدرس داستان‌نویسی – و مصطفی بیان – دبیر انجمن داستان سیمرغ – در کنار مرتضی فخری مهمان آفتاب صبح نیشابور شدند. خوانش این مصاحبه هم برای اهالی ادبیات داستانی و هم برای جویندگان فرهنگ عامه تامل‌برانگیز خواهد بود.

متن کامل این گفت و گو در شمارۀ نوروز ۱۴۰۲ نشریه «آفتاب صبح نیشابور بخوانید» به چاپ رسیده است:

در شروع می‌خواهم بدانم کدام پی‌رنگ‌ها در زندگی مرتضی فخری بود که او را به نویسنده متفاوت ادبیات داستانی بدل کرد؟

فخری: شاید بزرگ‌ترین شانس زندگی من مادری بود که در «مهبوط» به آن پرداختم. سرگذشت خودم در «مهبوط» است. هر شب ما را دور خودش جمع می‌کرد و افسانه‌ای می‌گفت. این علاقه از همان زمان شکل گرفت. کودکی من همراه کار بود و نمراتم همیشه زیر ۱۰٫ از مدرسه که می‌آمدم نان‌ها را می‌بردم و می‌فروختم تا نان دیگر اعضای خانواده فراهم شود. در «کفتار»، «برادران تاریکی» و … زندگی خودم دیده می‌شود. برادرم کتاب‌های علی شریعتی را داشت. پنجم دبستان بودم که «حسین وارث آدم» شریعتی را خواندم و طبق ضرباهنگ کلماتش انشا نوشتم. روزی که آن را خواندم آقای سلیمانی – معلم انشا- گفت: «بچه‌ها این بچه را ببینید! حتما نویسنده بزرگی می‌شود!» این اولین ۲۰ زندگی من بود و تا مدت‌ها به آن نگاه می‌کردم. از آن سال تا دیپلم نیم‌ساعت زنگ انشا مال من بود. مادرم موقع کنکور در حال پختن نان در تنور و در حالی که دست‌هایش از آتش گدازان تنور سرخ بود، گفت: «مرتضی اگر دانشگاه قبول نشی ازت راضی نیستم!» رتبه ۱۲۰ آن سال را به دست آوردم و رشته تاریخ را انتخاب کردم. از این روستا به روستای دیگر می‌رفتم و با ضبط صوتی افسانه‌ها را ثبت می‌کردم. نوجوان بودم که سه ماه رفتم کار کردم تا بتوانم دوره «کلیدر» محمود دولت‌آبادی را به قیمت ۹۰۰ تومان تهیه کنم. تفریح دیگرم این بود که خیابان سعدی مشهد را پیاده می‌رفتم و در رویای خودم با ماشین‌های تایپ بُرادرِ پشت ویترین‌ها کار می‌کردم. همه این‌ها به مادرم و معلم سال پنجم دبستانم برمی‌گردد. من زمانی پول ژتون دانشگاه خودم را نداشتم و ژتون فراموشی می‌گرفتم. مادرم کفش نو برای دانشگاه خرید و در اردوی نوورودی‌ها کفش‌هایم را دزدیدند. نشستم و گریه کردم چون کفش نداشتم. با این همه سختی درس خواندم و بعد از پله‌های آموزش و پرورش که بالا می‌رفتم تا معلم تاریخ شوم – به‌علت شهادت برادرم سهمیه جذب داشتم – از همان جا برگشتم و مسیر دیگری را آغاز کردم. الان هنوز هم دیوانگی دارم. شب‌ها اتاق جدایی دارم و گاهی تا خروس‌خوان سحر مشغول نوشتن می‌شوم. رسیدن مهم نیست بلکه لذت بردن از مسیر برای من مهم است. من چهار رفیق داشتم که از دست رفتند و خدا برای من فرصتی را فراهم کرد که بتوانم زندگی متفاوتی داشته‌باشم. این فرصت را باید قدر بدانم. سه بار نزدیک بود کار دست خودم بدهم و چنان غرق ضبط صدای خودم بودم که در چاله افتادم. رمان «بغض صبح» که چاپ شد و قابل تحسین شناخته شد، خانمی یک روز پشت در خانه‌ام بود. او با همسرش مهمان خانه من شدند. خانم افراز خودش ناشر بود. آمده بود تا با نویسنده‌ای شهرستانی کار کند. «حوریه» که به دست نشر او چاپ شد، توقیف شد. من کتابم که چاپ می‌شود، [متن آن را] فراموش می‌کنم.

نصرآبادی: یونانی‌ها اصطلاحی به‌نام اکستازه دارند. قرص اکستازی هم کاربردی از همین اصطلاح است. مفهومش این است که در بیرون خویش ایستاده‌ای. هر انسانی تصویری دارد که بیرون خودش ایستاده است. هایدگر معتقد است که انسان‌ها اکستازه‌های زمان حال، گذشته و آینده دارند. وقتی معلمی چنان تصویری به شما داده‌است، تصویر بیرون از مرتضای پنجم ابتدایی را ارائه می‌کند. آن تصویر هم‌پای عناصر دیگر زندگی شما پررنگ‌تر می‌شود. شما هم رویایی را در سرت می‌پرورانی. این درباره بسیاری انسان‌هایی که به‌طور اصیل با زندگی خود روبرو می‌شوند صادق است. از «لیلای پاییز» – اولین اثر نویسنده- تا به امروز پی‌گیر کارهای او بوده‌ام. این نویسنده دغدغه‌های انتقادی نسبت به انسان، دین، جامعه و فرهنگ دارد. سعی می‌کند در آثارش نیز این نگاه را از دست ندهد. داستان، سرگذشت زندگی انسان‌هاست. نویسنده‌ معاصر که سرگذشت انسان امروزی را روایت می‌کند، دغدغه‌ متفاوتی با نویسنده گذشته دارد. نویسنده امروز بیشتر روایتگر تصویر زندگی انسان‌هایی است که روزمره و عادی هستند. داستان کوتاه به تعبیری داستان زندگی آدم‌های حاشیه‌نشین است. نویسنده‌ای که دغدغه اجتماعی دارد و مسائل روز را می‌بیند، می‌خواهد از این پروتوتیپ‌ها(به انگلیسی: Prototype به معنای پیش‌نمونه) برای شخصیت داستان خودش بهره ببرد و سراغ آدم‌های حاشیه یا پیرامونی می‌رود. برخلاف حکومت‌های توتالیتر که دوست ندارند چنین انسان‌هایی نمود پیدا کنند، این آدم‌ها در داستان‌های امروزی دیده می‌شوند. در تمام دنیا و نه فقط در یک کشور بیشترین زندانیان عقیدتی را نویسندگان تشکیل می‌دهند زیرا نگاه انتقادی به جامعه دارند و صدای انسان‌های دیده‌نشده و فراموش‌شده را روایت می‌کنند. مرتضی فخری تا امروز در طراحی شخصیت‌های داستان خود نگاه انتقادی داشته‌است. طبعا قدرتمندان هم تاب نمی‌آورند و تیغ سانسور چنین آثاری را نابود می‌کند اما نویسنده‌ای که تصویر اکستازه خودش چنان قدرتمند است که به راحتی پاک نمی‌شود و رویای اصیلی دارد و روزمره نیست هیچ گاه هیچ تیغ سانسوری نمی‌تواند او را از نوشتن باز دارد. این‌ها راهی را خواهند یافت که آثار خود را به دست مخاطب برسانند. طی چند دهه اخیر برخی نویسندگان در فضای بسته جامعه آثار خود را که برای مخاطب ایرانی نوشته‌اند در فرصتی و جایی دیگر چاپ می‌‎کنند ولی باز هم به دست خواننده می‌رسد. آدم فکر می‌کند در زمانی که دسترسی به ارتباطات بیشتر شده است، چرا ممیزها توجه ندارند که اثر بالاخره به مخاطب خواهد رسید پس بگذاریم اثر با کم‌ترین هزینه برای حاکمیت و نویسنده به دست مخاطب برسد. در زمانه‌ای که سرانه مطالعه کاهش پیدا کرده است، حاکمیتی که سعی در کنترل همه چیز دارد مردم را از گمراه شدن یا خودکشی کردن در اثر خواندن آثار متفاوت می‌ترساند. هنوز آمار دقیقی درباره این ادعاها داده نشده است چون در حقیقت آماری وجود ندارد. زیرا اقدام به خودکشی ریشه در عوامل مختلفی دارد. کتابی به نام «هنر مردن» [نوشته پل موران نویسنده فرانسوی] در فرانسه چاپ شد که آثاری ]با درون‌مایه غم] را در دوره رمانتیسیسم بررسی کرد و اثبات کرد بسیاری خوانندگان آن دوره عمری طولانی داشتند و دست به خودکشی نزدند. می‌توان رصد کرد که در خانه فلان کس که خودکشی کرد فلان کتاب هم بود و این‌ها را به هم ربط داد ولی عوامل دیگری هم باید در چنین انگیزه‌ای موثر باشد. مرتضی فخری در آثار متاخر خود به نقد دین و جامعه پرداخته است. تکنیک نویسنده عیان کردن همسانی رخدادها است. روایت‌های کهن در قالب اسطوره و افسانه از چنان پتانسیلی برخوردارند که به زعم برخی تاریخ تکرار می‌شود. ایده تکرار تاریخ که بر آن نقد وارد است به معنی تکرار روایت‌هاست. اگر افسانه‌ای اتفاقی را بیان کرد که مابازای تاریخی در آینده داشت، می‌توان از همسانی رخدادها برای آن استفاده کرد. افسانه‌های تاریخی به صورتی خلاقانه مبتنی بر افسانه‌های انباشته در ذهن خود نویسنده است. ظرفیت‌های بومی یک منطقه می‌تواند در یک اثر به کار رود و این کار را نویسنده به خوبی برعهده گرفته است. نظام سلطه در بسیاری کشورهای جهان سعی در ساکت کردن صداهای منتقد دارد ولی این صداها راه خود را پیدا خواهند کرد. به خوبی شاهد هستم که مرتضی فخری از زیر سیطره سلطه گام به گام با طراحی شخصیت‌ها و پی‌رنگ‌های داستانی خودش را آزاد می‌کند. او آگاهی غیررسمی جامعه را که در تریبون رسمی اعلام نمی‌شود عیان می‌کند. حتی گاهی کاراکترهایی را که در چنین سیطره‌ای رشد کرده‌اند هم نشان می‌دهد. این‌ها هم‌وزن هم در این آثار پیش می‌روند. نویسنده سعی می‌کند جانب‌گیری نداشته باشد و از انگ زدن دوری می‌کند و بستری فراهم می‌کند که کاراکترها خودشان رشد و خود را عیان می‌کنند. قضاوت را به خواننده می‌سپارد. من آرزو می‌کنم روزی برسد که آثار نویسنده در همین سرزمین به چاپ برسد بی‌هیچ حب و بغض و کینه‌ای.

بیان: استاد علی‌اصغر شیرزاده می‌گوید نویسنده‌ای ثروتمند است که تخیل قوی دارد. مرتضی فخری افزون بر تخیل قوی دو سرمایه دیگر هم دارد؛ افسانه و تاریخ. مجید قیصری و محمدحسن شهسواری – دو مدرس داستان‌نویسی – در این شهر گفتند که نیشابور از نظر داشتن سرمایه افسانه و تاریخ بسیار غنی است. نیشابور عطار را دارد که با روایت دو هزار قصه بنا به ارزیابی مهدی محبتی – نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی و استاد تمام دانشگاه زنجان- در صدر ادبیات داستانی کلاسیک ایران است*. زنده‌یاد علی نجفی دو جلد از پژوهش افسانه‌های خراسان را به نیشابور اختصاص داد و در این راستا کوشید اما امروز نسخه‌ای از آن کتاب در دسترس نیست. اکنون هم بخشی از دانشنامه نیشابور به افسانه‌ها اختصاص دارد که می‌تواند کمک‌کار نویسندگان جوان باشد. «سی‌گاو»، «کفتار»، «برادران تاریکی» و «نصوح سیاه» را خوانده‌ام و ذهن پرسشگر نویسنده را ستایش می‌کنم. سیما رحمتی هم به تازگی اثر جدیدش را در انتشارات انار کانادا چاپ کرد. این یعنی نویسندگان تصمیم گرفته‌اند از زیر تیغ ممیزی خارج شوند.

فخری: من تشکری ویژه از اداره ممیزی دارم. دستشان درد نکند. انتشار «سی‌گاو» در ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ بود. معاون وقت ارشاد همان شب عید تماس گرفت که «چند جلد کتاب را چاپ کرده‌اید، ما خریداریم!» من تعجب کردم و ناشر هم نگران شد. همان شب ماشین فرستادند و همه کتاب‌ها را بردند. بعد ۱۰ روز هم نامه توقیف کتاب آمد. خیلی ناراحت بودم. همسرم می‌گفت آن‌ها خواستند تو عصبانی شوی و ننویسی و تو چرا به دام بیفتی و ننویسی؟! دیدم راست می‌گوید و راه نوشتن را ادامه دادم.

بیان: من حرفی را به خانم نجمه باغیشنی –نویسنده و مترجم – زدم که جواب پرتاملی دریافت کردم. حرفم این بود حیف که آثار برخی داستان‌نویسان در ایران چاپ نمی‌شود. ایشان گفت «بوف کور» صادق هدایت در هندوستان در ۵۰ نسخه چاپ شد ولی امروز بعد چند دهه هنوز هم این اثر چاپ می‎شود. این اثر هنوز مبنای رساله‌هاست. نویسنده باید بنویسد و مهم نیست کجا چاپ شود. بالاخره دیده خواهد شد. ذهن پرسشگر، افسانه و تاریخ سه پازل موثر در آثار شماست. «برادران تاریکی» هفت داستان به‌هم‌پیوسته‌است و اولین کاری از نویسنده است که داستان پیوسته دارد. «نصوح سیاه» اشاره‌ای به فیلم «توبه نصوح» محسن مخملباف دارد. شخصیت قصابی که بعد انقلاب اسلامی خود را در حال تحول می‌دید و رفتار دیگری داشت و وقتی خودش گرفتار مخمصه می‌شود انزوا را از نزدیک احساس می‌کند چون همه او را با انگشت نشان می‌دهند. افسانه‌های نیشابور و تاریخ و نقد تند سیاسی – اجتماعی در آثار نویسنده پررنگ است. نویسنده خود فردی مذهبی و معتقد به دین است. او در عین حال بسیار وطن‌خواه نیز هست. نویسنده برخلاف برخی نویسندگان که مذهب و وطن را قربانی هم می‌کنند، دل‌بسته میهن و دین است. امیدوارم روزی پایان‌نامه دانشجویان ادبیات بررسی آثار او باشد. سوال من از نویسنده این است که دو نیروی اجتماعی با دو دیدگاه متفاوت روبروی هم هستند. یکی می‌خواهد جلو برود و دیگری می‌خواهد به عقب برگردد، رویارویی این دو نیروی اجتماعی چه نتیجه‌ای خواهد داشت؟

فخری: ما هنوز ابتدای دوران رنسانس اروپا را پشت سر می‌گذاریم. اروپا چهارصد سال طول کشید تا این دوره را طی کند. نظریه عصبیت ابن‌خلدون** در این مورد هم به نظر من کاربرد دارد. هر دوره‌ای از نخبگان سیصد تا چهارصد سال طول می‌کشد و با رویش عصبیتی جدید عصبیت پیشین کنار زده خواهد شد. البته دگرگونی اجتماعی در گذشته این چنین برق‌آسا نبود و ابن سینا برای پیدا کردن شرح مابعد الطبیعه ارسطو چهل سال دنبال گشت و اکنون شما در چند دقیقه آن را پیدا می‌کنید. بنابراین پیشرفت بشر خودش عامل تسریع در روند تحولات تاریخی است. من فکر می‌کنم این تحول رخ خواهد داد و این جبر تاریخ است. مگر این‌که ابزار قهری که آن هم پایدار نیست و در نهایت شیوه اصلاح از درون را به تعبیر حضرت امیر -علیه السلام- در پیش بگیرند. من در رمان «مردم رنج» پیش‌بینی کردم که خشم را در خیابان‌ها خواهیم دید. رمان تازه‌ام به‌نام «بن‌بست کوچه چهارده معصوم» درباره وضعیت کنونی است. داستان تایپیستی هست که با دستان لاغر و نحیفش افسانه کاوه دست‌آتشین را تکرار می‌کند. اگر من نویسنده از جامعه خودم متاثر نشوم به چه دردی می‌خورم. ما همه از مردم خود اثر می‌گیریم. من باور دارم که در این جامعه تار و پود زندگی مردم با مذهب عجین شده‌است. من آینه‌ای در دست دارم که وضعیت جامعه را در آن می‌توان دید. اگر تصویر این آینه زشت است، من نویسنده چه تقصیری دارم؟! ریشه اصلی این آشفتگی در نگاهی است که به مذهب به‌عنوان نهاد موثر فرهنگی جامعه داریم.

خواجوئی: پرداختن به عناصر فرهنگ عامه در آثار شما نقش پررنگی دارد. فولکلور خراسان و نیشابور در میان کارهای شما بسیار رخ‌نمایی می‌کند. این گنجینه ریشه در آموخته‌ها از مادر دارد؟

فخری: از مادرم بسیار یاد گرفته‌ام ولی سال‌ها از این روستا به روستای دیگر می‌رفتم تا افسانه‌ها را گردآوری کنم. یادم نمی‌رود یک روز افسانه‌ای را از عمه لیلایی در روستایی شنیدم که دختران در چشم دیو شنا می‌کردند و این‌گونه ناپدید می‌شدند. همان‌جا این ایده را به ذهن سپردم. من یک روستازاده بودم که در نهایت می‌توانستم قالیباف شوم ولی با هزینه کشورم درس خواندم و دانشگاه رفتم. چرا غرب پیش رفت؟ چون حتی یک دستور آشپزی را از هزار سال پیش دارند ولی ما از سر اتفاق آثار مولوی را داریم و ممکن بود همان هم از بین برود. هر دوره که کسی برآمد آثار گذشتگان را نابود کرد. رضاخان مزار شهدای چالدران را اصطبل کرد که بگوید من هستم و بس. من فکر می‌کنم باید این فرهنگ عامه را برای آیندگان ثبت و ضبط کنیم.

خواجوئی: به صیرورت فکری شما می‌رسیم. مرتضی فخری امروز با نویسنده رمان «لیلای پاییز» چقدر فرق دارد؟ گفتید که اثرم را که نوشتم از آن عبور می‌کنم…

فخری: ۱۸۰ درجه فرق دارم چون مثل آب روان تغییر می‌کنیم. من امروز از «شمارش معکوس« و «لیلای پاییز» خیلی در یاد ندارم…

بیان: من «سی‌گاو» را خواندم. مشخص است که از آن زمان تاکنون صریح‌تر شده‌اید. این نقد را دارم که شخصیت منفی داستان‌های شما بخشی از عنوان‌های رسمی یا مذهبی هست. چرا سعدی‌وار کار نمی‌کنید؟ چرا رندی نمی‌کنید؟ چرا این‌قدر خشم و ناراحتی از طرف مقابل خود دارید؟ چرا استعاره و تمثیل را به کار نمی‌برید؟ یوسا نویسنده‌ای است که آثارش ممنوع نمی‌شود اما می‌نویسد. چرا این شیوه را در پیش نمی‌گیرید؟

فخری: گاه این خشم به قول حضرت علی در نهج‌البلاغه شبیه به یک شقشقیه بیرون می‌ریزد…

نصرآبادی: گاهی منتقدان انتظارات خود را بر نویسنده یا اثر بار می‌کنند. شما فهم خاصی از داستان و ادبیات دارید و من فهمی دیگر دارم. اگر بنا باشد که نویسنده همیشه به انتظارات مخاطب و منتقد بها بدهد اصالت کاری خود را از دست می‎‌‌دهد. پسندیده این هست که بگذاریم نویسنده خودش مسیر خود را پیدا کند. جهان فکری نویسنده با من سنخیتی ندارد ولی تجلی جهان فکری او را در آثارش می‌بینم. ارادت مرتضی فخری به روشنفکری دینی از نوع شریعتی در آثار او روشن است. مختصات فکری وی چنین است. اثر این نویسنده آینه تمام‌نمای فکر اوست و می‌بینیم که سال به سال در حال دگرگونی است.

فخری: اربعین امسال فرصتی شد که تجربه سفر کربلا را پیدا کردم. همسرم به من لطف زیادی دارد و دوره شش جلدی «مردم رنج» را خواند و دیدم که متاثر شده بود. هم‌پای او سفر کربلا رفتم. امسال با چهار میلیون نفر دیگر عازم عتبات عالیات در عراق شدم. موقعی که وارد کربلا شدیم دما هوای به ۵۱ درجه رسیده بود. آدرسی را که داشتیم پیدا نکردیم. فرزند همسفر ما در حال خون‌دماغ بود. بیرون رفتم و هتلی را پیدا کردم و به متصدی ایرانی آن گفتم با هر قیمتی باشد هتل را برای خانواده‌ام رزرو می‌کنم. طرف گفت: «ایرادی ندارد و نیازی به هزینه اضافه نیست. بروید خانواده خود را بیاورید.» من با شوق برگشتم که خانواده خودم و خانواده همسفرم را به هتل ببرم. من خوشحال بودم ولی همسفر دیگرمان گفت: «ثواب سفر ما را کم کردی!» این حرف او توجیه‌کننده تمام تاریخ ماست. طرفه این‌که بارها شاهد رفتار نامتعارف اینان بوده‌ام. علی شریعتی درست می‌گفت که اهرام ثلاثه را با اجبار نساختند بلکه با قصد قربت ساختند. وصیت می‌کردند که اگر مردیم ما را لابلای هرم‌ها دفن کنید. من اگر چنین تصویری را ننویسم که بنویسد!

بیان: تجربه زیسته چگونه در آثار نویسندگان جوان می‌تواند بروز یابد؟

فخری: باید سه بار پیاده به مشهد بروی تا داستان بنویسی. مادری را دیدم که فرزند هشت ساله‌اش را اجبار می‌‎کرد که پیاده از نیشابور تا مشهد به زیارت برود و این را در اثرم بروز دادم. چارلی چاپلین در متن عصر فن‌آوری بود که توانست «عصر جدید» را بسازد[نقدی به صنعتی‌شدن].

نصرآبادی: مارکز را وسط دریا روی عرشه کشتی دیدند و پرسیدند این‌جا چه می‌کنی که گفت در حال نوشتن داستانم هستم.

بیان: امسال دو حادثه بسیار ناراحتم کرد. حادثه اول شب ۳۱ شهریور بود. آن شب در دومین شب پس از اعتراض‌ها در نیشابور شاهد حضور چوب‌دارها در خیابان‌ها بودم. دیدن تصویر حضور این افراد با چوب در خیابان در روزی که سال‌روز آغاز دفاع ملی ما در برابر عراق بود برایم خیلی غریب می‌نمود. با خودم گفتم روزی به فرزندم خواهم گفت چه دوران دشواری را دیدیم. شش کماندوی ارتش روزی برای پایین آوردن پیکر یک دختر ایرانی شهید می‌شوند و امروز! حادثه دوم هم شبی بود که دیدم مردم در بولوار فضل از گل زدن آمریکا خوشحال بودند. به پهنای صورتم در این دو اتفاق اشک ریختم. جامعه‌ای که کتابخوان نیست چه سرنوشتی خواهد داشت؟!

فخری: در عصر صفوی جنگ چالدران را داریم که به فتوای علمای ما از تفنگ و توپ استفاده نشد چون آن را سلاح غیرمتعارف و حرام ارزیابی کردند. کشته فراوان دادیم اما نگذاشتیم تبریز سقوط کند. چه شد که دویست سال بعد ۱۳ هزار نیروی افغان اصفهان را ۹ ماه محاصره و تصرف کردند و قزوین و تبریز هم سکوت! مورخان می‌گویند هر وقت مردم در کشوری بگویند دیگی که برای ما نمی‌جوشد سر سگ در آن بجوشد، کار سخت خواهد شد. اهمیت کار ما در همین است که سه هزار سال اختناق داشتیم و کسی جرات نمی‌کرد نقد عریانی از بی‌عدالتی بکند. [عقلای مجانین] را درست می‌کردند تا از زبان آن‌ها بنویسند. اما ما امروز می‌نویسیم. علامه جعفری می‌گفت شما وظیفه خود را انجام دهید و بیاندازید توی دل تاریخ…

بیان: چرا چنین می‌شود؟

فخری: بیماری جوامع استبدادزده این است که دچار خودتخریبی می‌شوند.

بیان: این جمله را از شما بارها شنیده‌ام که بیاندازید توی دل تاریخ. سوال من این است که جامعه‌ای که کتابخوان نیست و فقط حرف تلویزیون خارج کشور را باور دارد چه سرنوشتی دارد و ما چه وظیفه‌ای داریم؟

نصرآبادی: مثال «بوف کور» هدایت یا «چنین گفت زرتشت» نیچه جواب خودتان است. نیچه هم آن کتاب را در ۵۰ نسخه چاپ کرد. پاسخ آقای فخری هم دقیق است. ما کار خود را انجام می‌دهیم. در زمانی ممکن است که اقبال خوانندگان همراه نباشد ولی این نویسنده تجربه زیسته‌ای از سفر مشهد یا کربلا دارد که در آینده دست‌مایه تحقیقات خواهد شد. در زمانه صادق هدایت بسیاری لکاته‌ها، خنزرپنزری‌ها یا حاجی‌آقاها بودند و هدایت به این‌ها جان داده‌است. این دست‌مریزاد را به مرتضی فخری هم باید گفت که اثرش فردای تاریخ منبع ارجاع می‌شود. هرچند که امروز این اثر مخاطب وسیعی نداشته باشد ولی این تصویر واضح امروزی برای ما که حتی شاید به ذهنمان نرسد آن را بنویسیم چون خیلی واضح است به قلم نویسنده مکتوب و به آینده پرتاب می‌شود. ما با نوشتن سنت و تاریخ را به آینده پرتاب می‌کنیم. می‌دانیم که یک منبع غنی از روایت‌ها و اتفاق‌های ممکن را برای آیندگان به ارث خواهیم گذاشت.

خواجوئی: خودتان اکنون که به خود نظر دارید چه تصویری از خود برون‌ایستاده آینده خویش دارید؟

فخری: من فقط دنبال رسیدن به آن گم‌شده هستم تا «عجب» را از خداوند بشنوم.

بیان: سوال آخر من این است که جوایز ادبی نظیر جایزه داستان کوتاه سیمرغ چه نقشی در رشد ادبیات داستانی دارد؟

فخری: صد در صد انگیزه می‌دهد. شما باید قدر کار خود را بدانید. شما با این انجمن باید بمانید. بعدها معلوم می‌شود کارتان چه تاثیر بزرگی خواهد داشت. معجزه پیامبر اسلام به تعبیر علامه جعفری تربیت آدم‌هایی کم‌تر از یک دست بود. یک نفر از این انجمن شما قد برافرازد برای همه ما بس است. یک روز به مدیر یک مجموعه بهزیستی گفتم یک نفر از این بچه‌ها پزشکی شود که جان‌ها را نجات می‌دهد برای شما کافی است. من می‌خواهم اعتماد به نفس داشته باشید و جلو بروید. خواستند مرا مایوس و خانه‌نشین کنند ولی ادامه دادم. شما هم ادامه بدهید.

پی‌نوشت:

* «در سرایش ۱۰ هزار قصه در ادبیات فارسی ما، عطار با نزدیک به ۲۰۰۰ قصه مقام نخست را دارد و سپس جامی در مقام دوم است. مولانا نیز در مثنوی معنوی ۳۳۰ قصه دارد.» مصاحبه مهدی محبتی با خبرگزاری ایبنا – دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۱٫ **ابن خلدون «عصبیت» را پیوند انسجام بین انسان‌ها در یک اجتماع گروه‌ساز توصیف می‌کند. این پیوند در هر سطحی از تمدن وجود دارد، از اجتماع عشایری گرفته تا دولت‌ها و امپراتوری‌ها. میزان «عصبیت» در مرحله عشایری قوی‌ترین است ولی با پیشرفت تمدن کاهش می‌یابد. با کاهش این امر، «عصبیت» دیگری ممکن است جای آن را بگیرد؛ بنابراین، تمدن‌ها ظهور و سقوط می‌کنند و تاریخ این چرخه‌ها را همان‌طور که در حال انجام هستند توصیف می‌کند. (بسام طیبی: ناسیونالیسم عربی، ۱۹۹۷، ص ۱۳۹.)

نگاهی به ادبیات داستانی نیشابور در سال ۱۴۰۱

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در شمارۀ نوروز ۱۴۰۲ نشریه «آفتاب صبح نیشابور»

بعد از دو سالِ سخت کرونا که مانند فیلم های ژانر وحشت و آخرالزمانی با این ویروس ناشناخته دست و پنجه نرم کردیم و بیش از هزار نفر از همشهریان را به دلیل ابتلا به این بیماری از دست دادیم؛ تصور می کردیم که دورانِ تاریک سایه و وحشت با شکست شاخِ غول کرونا به پایان رسیده و قرار است زندگی روزمره ای را از نو آغاز کنیم. اما پیشگویی ها محقق نشد و سالی که گذشت به مراتب سخت تر از دو سال کرونا بود.

هنرمندان، ورزشکاران و اهالی فرهنگ و ادب میلی برای ارائۀ کار نداشتند و سر بر گریبانِ خود فرو بردند.

گرانی کاغذ و سانسور، همه و همه دست به دست هم داد تا آمار چاپ کتاب به حداقل برسد و شمارگان کتاب در کشوری با بیش از ۸۰ میلیون جمعیت و پیشینۀ غنی از فرهنگ و تمدن، در اولین سالِ قرن پانزدهم خورشیدی، به کمتر از ۵۰ عدد برسد؛ این یعنی خاموشی نبضِ قلبِ «کتاب»، «کتابخوانی» و «آگاهی»! بدون شک مدیران سیاسی و فرهنگی درکی از اهمیت این مسئله ندارند و در آینده ای نزدیک تبعات این فاجعۀ بزرگ را مانند «بحران آب» در دهۀ آینده خواهیم دید.

انتشار آثار ضعیف دختران جوان داستان نویس!

بعد از هفت، هشت سال فعالیت در عرصۀ ادبیات داستانی شهرستان نیشابور، نمی توانم درک کنم چرا برخی از نوقلمانِ جوان (به ویژه دختران جوان) ناگهان تصمیم می گیرند بدون تجربه، دانش و پیشینه، قلم به دست بگیرند و آنچه در ذهن و تخیل خود دارند، روی کاغذ بیاورند و باور کنند یک شاهکار ادبی خلق کرده اند؛ آن هم با هزینۀ شخصی! و در نهایت مانند یک لشکر شکست خورده، کتاب های گران شان را زیر بغل بگیرند و به دوستان، همسایه ها و همکلاسی ها تقدیم و هدیه کنند؛ پُز بیاورند که بعله ما هم نویسنده شدیم و در تصور واهی، آنچه خلق کرده اند، هم تراز آثار بزرگ سیمین دانشور، غزاله علیزاده، شهرنوش پارسی پور و غیره قرار بگیرد.

اما این طور نیست! سخن در این مورد، بسیار است و در این مقاله نمی گنجد؛ در آینده مفصل به آسیب شناسی «ادبیات داستانی زنان نیشابور» خواهم پرداخت.

این مقدمه ای شد که عرض کنم، امسال شاهد انتشار ضعیف ترین آثار از سوی دختران جوان همشهری مان بودیم: رمان «احتمام» نوشتۀ زهرا برهانی (احتمام به معنی بخواب نرفتن از اندوه) و رمان «رویای سوخته» اثر سمیرا جوادی نژاد!

که اتفاقا در آیین رونمایی رمان «احتمام» به تاریخ ۳۱ مرداد ماه که با حضور مجید نصرآبادی، دکتر فاطمه سوقندی و بنده در کانون مهرتابان، سالن همایش تربیت برگزار شد؛ جناب نصرآبادی، منتقد و مدرس داستان و دکتر سوقندی، مدرس زبان و ادبیات فارسی به نقاط ضعف این رمان اشاره کردند.

اولین گام نویسندگی، چاپ کتاب نیست.

این صحبت برای بسیاری از دوستان نزدیکم تکراری است؛ اما در این مقاله مجدد باید به آن اشاره کنم. ما بچه های متولد سال های شصت و ماقبل، مدیون بزرگانی هستیم که در دوران جنگ، انقلاب و قبل از انقلاب برای فرزندان این آب و خاک مجله منتشر می کردند. مانند زنده یاد قیصر امین پور (سردبیر مجلۀ سروش نوجوانان)، زنده یاد امیرحسین فردی (سردبیر مجلۀ کیهان بچه ها) و همچنین مجله های «سلام بچه ها»، «رشد»، «جوانان امروز»، «پسران و دختران» و غیره که همۀ آنها به رشد و پیشرفت ما بچه های علاقه مند به داستان نویسی، شعر و روزنامه­نگاری کمک شایانی کرد.

به یاد دارم در سال های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۲، هر ماه، با اشتیاق داستان­ها و گزارش های خود را برای دفتر مجله ها ارسال می کردم و تیم تحریریه با حوصله آنها را می خواندند. نقد و راهنمایی می کردند و اگر قابل چاپ بود، آن را در شمارۀ بعدی چاپ می کردند.

در آن سال های نوجوانی و جوانی، هیچ وقت به یاد چاپ کتاب نمی افتادم و چون همیشه راهنمایی مان می کردند: «اول بخوانید، بخوانید، بخوانید و بعد بنویسید، بنویسید و بنویسید.»

اما امروز شرایط کاملا فرق کرده است. چاپ کتاب با هزینۀ مولف بسیار آسان شده و در نتیجه شاهد انتشار آثار بسیار بسیار ضعیف در جامعه هستیم.

این ضعف نه تنها در سراسر کشورمان، بلکه در مولفان جوان شهرمان قابل حس است. به خصوص در نویسندگان زن همشهری!

با این وجود در کنار این اخبار بد در حوزۀ کتاب، شاهد موفقیت برخی نویسندگان زن همشهری هستیم که خیلی خوب و حرفه ای می نویسند؛ عجله ای برای چاپ کتاب ندارند و علاقه مند هستند، بیاموزند و کتاب بخوانند؛ تعدادشان هم کم نیست.

به هر حال، پیشنهاد من به علاقه مندان و دوستانِ جوان همشهری در حوزۀ ادبیات داستانی همان توصیه آموزگاران خودم است: «اول بخوانید، بخوانید، بخوانید و بعد بنویسید، بنویسید و بنویسید…. عجله برای چاپ کتاب نداشته باشید.»

از انتشار داستان های ژانر وحشت تا چاپ کتاب در خارج از کشور.

«هیولای تلخ» اولین کتابِ داستان نویس نیشابوری است که به طور جدی وارد فضای ژانر «وحشت» شده و تا حدی به فضای سورئال و ادبیات گمانه زن (تخیلی، فانتزی و فراطبیعی) نزدیک می شود.

«هیولای تلخ»، دومین مجموعه داستان محمد اسعدی با دوازده داستان کوتاه است که اوایل سال ۱۴۰۱ توسط نشر صاد منتشر شده و برخی از داستان های این مجموعه در جایزه ملی «داستان افسانه ها» در بخش ژانر وحشت برگزیده شده است.

محمد اسعدی متولد سال ۱۳۳۹ در نیشابور و در حال حاضر ساکن تهران است. در کارنامۀ ادبی محمد اسعدی، علاوه بر چاپ کتاب جوایز معتبری می بینیم.

اگر علاقه مند به داستان های ژانر وحشت هستید؛ پیشنهاد می کنم این کتاب را خریداری کنید.

علی ملایجردی، نویسنده و مترجم نیشابوری دو عنوان کتاب جدید با موضوع داستان‌های آذری و افسانه‌های آسیای میانه، پاییز ۱۴۰۱ به همت انتشارات خردگان روانه‌ بازار نشر کرد.

«طبقه ششم خانه پنج طبقه» شامل ۶ داستان‌کوتاه اثر «آنار رضایف» است. «آنار رسول اوغلو رضایف»، متولد سال ۱۹۳۸، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان فیلم و دبیر اتحادیه نویسندگان آذربایجان است.

اکثر داستان‌های این مجموعه در سال‌های سرکوب و پاکسازی‌های استالین در آذربایجان زیر سیطره شوروی نوشته شده‌اند.

کتابِ دومِ علی ملایجردی با عنوانِ «افسانه‌های زیر چادر»، مجموعه‌ای از افسانه‌های آسیای میانه، نوشته «سلی پام کلیتون» و تصویرگری «سوفی هرکس همیر» است. این کتاب شامل افسانه‌های از کشورهای افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان است که در ۶۴ صفحه تمام رنگی منتشر شده است. داستان‌های این مجموعه، مناسب گروه سنی کودکان و نوجوانان است.

علی ملایجردی، نویسنده، مترجم، متولد سال ۱۳۴۶ و ساکن نیشابور است. از وی ترجمه‌های مجموعه‌داستان «فقط یک مشت استخوان»_داستان‌های کوتاه زبان اردو_ و رمان «تعلیم نفس کشیدن»، اثر آن تایلر و همچنین نگارش رمان «بایقوش» در سال‌های گذشته منتشر شده است.

بعد از انتشار رمان شش جلدی «مردم رنج» اثر مرتضی فخری در سال ۱۴۰۰ توسط نشر مهری لندن، اکثر آثار این نویسندۀ همشهری و دلسوز به فرهنگ، افسانه و تاریخ نیشابور، در ایران مجوز چاپ نمی گیرد!

امسال، نشر مهری لندن، سه رمان «برادران تاریکی»، «زنده گور» و «نصوح سیاه» را از مرتضی فخری به چاپ رساند.

مرتضی فخری، متولد سال ۱۳۵۱ در نیشابور است. برخی از آثار این نویسندۀ همشهری برگزیدۀ جایزه ادبی واو و یا نامزد جایزه ادبی مهرگان شده است. از مرتضی فخری، بیش از ۱۰ رمان منتشر شده که مهم ترین آنها «کفتار»، «سی گاو»، «مهبوط» و «گورکن» است.

در اوایل بهمن ماه، خبر انتشار رمان جدیدی از هادی خورشاهیان رسانه ای شد. رمان «هراس عقرب از مرگ» در ۲۲۲ صفحه توسط انتشارات پرنده وارد بازار کتاب شد.

هادی خورشاهیان، متولد سال ۱۳۵۲ در گنبدکاووس، بزرگ شدۀ نیشابور و ساکن تهران است. او شاعر و نویسندۀ پُرکاری است و داور چند جایزه معتبر ادبی مانند جلال آل احمد و داستان سیمرغ بوده.

برگزاری ششمین دورۀ جایزه جهانی داستان سیمرغ.

مهم ترین خبری که در تابستان سال ۱۴۰۱ منتشر شد؛ فراخوان «ششمین جایزه داستان سیمرغ» بود. جایزه داستان سیمرغ نیشابور، مهم ترین و گران ترین جایزه مستقل، خصوصی و مردمی شرق کشور است که از سال ۱۳۹۴ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» برگزار می شود.

«انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در طول این ۸ سال، شش دوره جایزه داستان سیمرغ و سه مجموعه داستان گروهی از داستان های منتخب جایزه داستان سیمرغ منتشر کرده است؛ که به اعتراف تعداد زیادی از نویسندگان مطرح و شناخته شدۀ پایتخت نشین، «جایزه و انجمن داستان سیمرغ نیشابور» جایگاه ویژه ای در ادبیات داستانی معاصر کشور پیدا کرده است که فعالیت هایش نه تنها برای جوانان شهرستان نیشابور که بلکه سهمی در ارتقاء ادبیات داستانی شرق و کل کشور خواهد داشت.

می توان گفت، این رویداد بزرگ ادبی، تنها رویداد فرهنگی و ادبی نیشابور دانست که در عرصۀ جهانی فعالیت می کند؛ که بدون شک به همت تعدادی از جوانانِ نیشابوری و با حمایت بخش خصوصی و خیرین فرهنگ و ادب شهرستان برگزار می گردد.

در «ششمین جایزه داستان سیمرغ» ۶۰۰ نویسنده از ایران و ۸ کشور جهان شرکت کردند. دبیرخانۀ «ششمین جایزه داستان سیمرغ» اعلام کرده است، نام داوران و نامزدهای نهایی این دوره را در نوروز ۱۴۰۲ اعلام خواهد کرد. طبق فراخوان به نفر برگزیده در بخش «ملی»، تندیس سیمرغ و ۱۰ میلیون تومان و به برگزیدۀ بخش «منطقه ای»، تندیس سیمرغ و ۵ میلیون تومان اهدا خواهد شد.

علاقه مندان می توانند برای اطلاع از فعالیت های این انجمن ادبی به کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس@Simurgh_Dastan  و یا وبلاگ www.simurgh-dastan.blogfa.com  مراجعه کنند.

نشست «شب ارنست همینگوی» به همت انجمن کتاب نیشابور

نشست «شب ارنست همینگوی» به همت انجمن کتاب سیمرغ نیشابور

سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱

۲۰۲۳  /  March  14    

Ernest Hemingway’s night in Neyshabur

مصطفی بیان و امیرحسین روح نیا

نشست «دیدار و گفت و گو با علی ملایجردی» در انجمن داستان سیمرغ نیشابور برگزار شد.

نقد و نظر پیرامون «طبقه ششم خانه ۵ طبقه و افسانه های زیر چادر»

مترجمی که به سه زبان تسلط دارد، پل فرهنگی مطمئنی است!

نویسنده: فروغ خراشادی / کانال تلگرام خیام نامه

دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی، نویسنده و مترجم همشهری، همراه با نقد و بررسی دو ترجمه‌ جدید از وی با نام‌های «طبقه ششم خانه پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» در خانه انجمن داستان سیمرغ نیشابور برگزار شد.

در این جلسه مجید نصرآبادی، منتقد و مدرس داستان، و پونه شاهی، مترجم و نویسنده، در خصوص ویژگی های کار ملایجردی در‌ مقام مترجمی که به سه زبان فارسی، انگلیسی و ترکی مسلط است، سخن گفتند.

نصرآبادی پیرامون «آنار رضایف»، نویسنده آذربایجانی این دو اثر، که در شوروی کمونیستی جوانی اش را سپری کرده و مجموعه داستان هایش را در آن دوره نوشته است، سخن راند و تاثیر نظام سلطه بر هنر و به ویژه ادبیات را تبیین کرد.

پونه شاهی از تسلط مترجم در برگردان دقیق و درونی کردن تجربیات نویسنده و انتقال آن به زبانی دیگر  به گونه ای که خواننده درکش کند، حرف زد و چنین مترجمی را یک پل بین فرهنگی خواند.

این نشست، با پرسش و پاسخ اعضا و مترجم ادامه یافت و با مراسم امضا و خرید این دو کتاب توسط اعضای انجمن داستان سیمرغ  پایان یافت.

شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱ / انجمن داستان سیمرغ نیشابور
تلگرام:

@khayyamnameh

نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی به مناسبت انتشار دو ترجمه‌ی جدیدش

نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی به مناسبت انتشار دو ترجمه‌ی جدیدش با نام‌های «طبقه ششم خانه پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» در «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» برگزار می‌شود.

در این نشست که جمعی از اهالی فرهنگ و ادب حضور خواهند داشت، مجید نصرآبادی، منتقد و مدرس داستان، پونه شاهی، مترجم و مصطفی بیان، داستان‌نویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور درباره‌ی این دو اثر صحبت خواهند کرد.

کتاب‌های «طبقه ششم خانه پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمه علی ملایجردی، پاییز امسال به همت انتشارات خردگان منتشر شد.

«طبقه ششم خانه پنج طبقه» شامل ۶ داستان‌کوتاه اثر «آنار رضایف» است. «آنار رسول اوغلو رضایف»، متولد سال ۱۹۳۸، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان فیلم و دبیر اتحادیه نویسندگان آذربایجان است. اکثر داستان‌های این مجموعه در سال‌های سرکوب و پاکسازی‌های استالین در آذربایجان زیر سیطره شوروی نوشته شده‌اند.

کتابِ دوم با عنوانِ «افسانه‌های زیر چادر»، مجموعه‌ای از افسانه‌های آسیای میانه، نوشته «سلی پام کلیتون» و تصویرگری «سوفی هرکس همیر» است. این کتاب شامل افسانه‌های زیر چادر از کشورهای افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان است که در ۶۴ صفحه تمام رنگی منتشر شده است. داستان‌های این مجموعه، مناسب گروه سنی کودکان و نوجوانان است.

«علی ملایجردی»، نویسنده، مترجم، متولد سال ۱۳۴۶ و ساکن نیشابور است. از وی ترجمه‌های مجموعه‌داستان «فقط یک مشت استخوان»_داستان‌های کوتاه زبان اردو_ و رمان «تعلیم نفس کشیدن»، اثر آن تایلر و همچنین نگارش رمان «بایقوش» در سال‌های گذشته منتشر شده است.

نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی، شنبه ۶ اسفند ۱۴٠۱ ساعت ۱۷:۳٠ تا ۱۹:۳٠ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در دفتر این انجمن برگزار می‌شود.

ظرفیت محدود و حضور در نشست رایگان است.

لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در این نشست، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس @Simurgh_Dastan پیام بدهید.

در دفاع از فهم

مصطفی بیان / سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱

اگر اشتباه نکنم، یک ماه قبل، دوست بزرگوار جناب آقای مهدی کاکولی (مدیر محترم کلبه کتاب کلیدر نیشابور)، کتاب «در دفاع از فهم» را به من هدیه دادند.
کتاب «در دفاع از فهم» که حالا به چاپ دوم در نشر چشمه رسیده، شامل ۳۴ سخنرانی‌ آلبرکامو (نویسنده‌ی رمان بیگانه، فیلسوف، روزنامه‌نگار و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۷) بین سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۵۸ است.

کامو در مورد «آزادی بیان» می‌گوید: «باید فهمید آزادی چیست. آزادی فکر را که هرگز نمی‌توانند از ما بگیرند، پس منظور آزادی بیان است… اما آزادی فقط وقتی معنا دارد که گرفتاری نیز باشد؛ آزادی هست، آزادسازی هست و مبارزه. تقدیر بشر است که آزادیِ حاضر و آماده نداشته باشد.» ص ۷۳

«نظریه عجیبی است که می‌گویند اگر به یک دیکتاتور سلاح دهیم، دموکرات می‌شود، نه! اگر به او سلاح دهید، گلوله‌ها را در سینه‌ی آزادی خالی می‌کند.» ص ۱۶۶

«نویسنده، تنها زمانی می‌تواند قلب یک جامعهٔ زنده که او را موجه می‌دانند، به دست آورد که محدود بودن توانایی‌هایش را در انجام دو مقولهٔ بزرگ بپذیرد: خدمت به حقیقت و خدمت به آزادی.» ص۲۹۲

«آن هنگام که زندگی را مطیع ایدئولوژی کنیم، زندگی همگان لاجرم امری انتزاعی می‌شود. فلاکت این است که در دوران ایدئولوژی‌ها و ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه زندگی می‌کنیم.» ص ۱٠۹

«اگر انقلاب با خشونت پیروز می‌شود، قطعا با گفتگو است که سرپا می‌ماند…. حق با سقراط بود، انسان بدون گفت‌وگو انسان نیست.» ص۱۱۶ و ۱۳۶

«آزادی و نان را هم‌زمان برمی‌گزینم. نمی‌توان یکی را بدون دیگری انتخاب کنیم. اگر کسی نان‌تان را گرفت، در همان آن آزادی شما را نیز سلب کرده است. اگر کسی آزادی‌تان را گرفت، مطمئن باشید نان‌تان نیز در معرض خطر است.» ص ۱۸۴

«تنها نویسنده و هنرمند رئالیست خداست… نویسندگان و هنرمندان دیگر لاجرم به واقعیت وفادار نیستند.» ص۳٠۶

 در دفاع از فهم / آلبرکامو / نشر چشمه / ۳۵٠ صفحه / ۱۳۸ هزار تومان / چاپ اول و دوم، تابستان ۱۴٠۱.


https://www.instagram.com/p/Co8CLTeINxK/?igshid=MDJmNzVkMjY=